هدایت شده از تلک الایام
#ما_عشق_را_به_مدرسه_بردیم
دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه و برنامه های معیشتی و رفاهی و غیره... به ملت در سایه فکر کنیم .
به ساختن هویت ایرانی.
به ساختن انسان انقلاب اسلامی.
و به این فکر کنیم چرا قالیبافی که دوازده سال شهردار پایتخت بود و شهردار خوب و توانمندی هم بود اما مردم او به روحانی رأی دادند؟
به این فکر کنیم که تمایز و تفاوت فکر انقلابی با فکر مادی چیست؟
و آیا برای انقلاب، رئیس جمهوری که صرفا انقلابی باشد کافی است؟
به این فکر کنیم که چرا با وجود این همه مسائل واقعی، در نهایت انتخاب بین تتلو و شجریان و یا بی حجابی و سگ گردانی، باید تنور انتخابات را گرم کند؟
انقلاب اسلامی روز به روز در دنیا با هویت تر و شناخته شده تر می شود اما در کشور ما هنوز انسان انقلاب اسلامی شناخته شده نیست و هیچ کاندیدایی برای ساختن و هویت دادن به چنین انسانی برنامه ندارد.
نه با جت اسکی، نه با پول طلا و نه با میزان کالری دریافتی نمی توان انسان انقلاب اسلامی ساخت.
من به آقای پزشکیان رأی نخواهم داد اما دولت آقای پزشکیان می تواند فرصت خوبی باشد تا به هویت ایرانی فکر کنیم و برای ساختنش برنامه پیدا کنیم.
@telkalayyam
ا ﷽ ا
معمولی نباشیم
آدمهای معمولی را یادتان هست؟
همان معمولیهایی که برای روشن شدن ذهنشان باید خوبها فدا شوند.
معمولی بودن یعنی به فکر رفاه و آرامش زندگی امروز خودم باشم و معمولی نبودن یعنی فقط به منفعت امروز خودم، فکر نکنم.
درست مثل اهالی غزه ..
میشد طی این سالها مثل بقیه مناطق اشغالی فقط به زندگی امروز خودشان فکر کنند و با اسقاطیل سازش کنند.
اما آنها معمولی فکر نمیکنند.
تا پای جان برای عزت و اعتبار فلسطینیشان ایستادهاند.
باید برای وطن ایستاد.
تازه یک آدم غیرمعمولی را هم انتخاب کردهام. کسی که به دور دستها میاندیشد و با ظرفیتهای ایران آشناست و می تواند ایران را به سمت پیشرفت بجهاند، جهشی به سمت ظهور.
کمتر از دو دقیقه طول کشید.
کاری به ظاهر کوچک اما بزرگ و پرفایده.
#س_غلامرضاپور
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#غزه_منجلاب_صهیون
#غزه_عزتمند
#طرف_درست_تاریخ
#دولت_تمدن_ساز
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#داشتن_حق_انتخاب_فرق_ما_با_ملائک_است
خودمانی
ا ﷽ ا
اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
ا ﷽ ا
چگونه صبر کنم این عمود باز بیفتد
تبر به جان تو ای سرو سرفراز بیفتد
هنوز شاعرت ای سرزمین حُسن، نمرده ست
که دُور دست قشون زبان دراز بیفتد
چقدر نام تو طبع مرا به ذوق می آرد
چنان که چشم نوازنده ای به ساز بیفتد
حرامیان همه بیزار از تو اند و چه بهتر
خوشا به کعبه که از چشم بی نماز بیفتد
به غارت تو طمع کرده اند و داد از آن روز
که گنج، مفت به دست قمارباز بیفتد
در این زمان صراحت بدا به طبع روانی
که در اسارت لفافه و مجاز بیفتد
هزار بار بیفتم به خاک کاش و نبینم
که پرچم تو زمانی از اهتزاز بیفتد
#میلاد_حبیبی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#فرق_میکند_چه_کسی_رئیس_جمهور_بشود
#طرف_درست_تاریخ
خودمانی
هدایت شده از گالری فاطیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➖خرازی : محمد رضا جان، کجایی؟
✖️جانم حاجی!!؟
➖ کارد به استخون رسیده داداش خط نمیشکنه ...
✖️ چکار کنم حاجی؟ آهان فهمیدم
🏴 در وسط کوچه تو را می زدند ...
❇️ حاجی خط شکست ...
امشب همگی توسل به روضه حضرت زهرا کنیم ... خط بشکنه
ا ﷽ ا
🚷ا
ایست❗️
جانِ من، بمان❗️
روی برگهی سفیدِ رأی
قبلِ رقصِ خودنویسِ مشکیات...
روز جمعهی سعید؛
قبلِ انتخابِ مبهمِ پزشکیات!
این پیام را
جانِ من! بخوان
جانِ من، بخوان ...
بُردهای زِ یاد؟
افتخارِ مسکنِ مزخرف و
بیمهی مسافرانِ مرگ را
بر سرِ جوانههای نورَسِ امیدِ ما، بارشِ تگرگ را ؟
بُردهای زِ یاد؟
توی صف، برای مرغ و روغن و شکر
کشتنِ غرورِ مردهای ما؛
ماجرای صبحِ جمعه و
خندههای مضحکِ کسی به دردهای ما ...
بُردهای زِ یاد؟ ...
یک طرف کسی به روی جای خوابِ منحصر به فرد خویش،
در مسیر قشم و کیش،
غرقِ خوابِ سرخوشی؛
یک طرف ولی
گریههای مردِ کارگر، بدونِ پول و خانواده و امید؛
در مسیرِ خودکشی ...
جانِ من نگو که بُردهای ز یاد؛
خارِ چشمِ دشمنان!
حاج قاسمِ عزیز و مهربان❤️
مردِ قهرمان
او که تا ابد نمیرود ز یاد ...
جانِ من! بدان؛
وقت انتخاب توست!
بر سرِ دو راهیِ «امید» و «یأس»؛
بر سرِ دو راهیِ «تلاش» و «خستگی»؛
در برابرِ کسی که جز «ندارم» و «نمی توانم» و «نمیشود»،
بر لبش کلامِ دیگری نرانده است؛
جز گزینشِ تفکرِ «میسّر است» و «میتوان» و «میشود»، برای ما
انتخابِ دیگری نمانده است!
انتخاب بین خوب و بد!
انتخاب ایدههای آزمودهی گزارشات مستند؛
یا
انتخاب گفتمان آن رفیق نابلد!
گفتمان بیصداقتی؛
گفتمانِ بر سر من و شما شکستن تمام کاسهکوزهها ...
انتخاب کن عزیز دل؛
دولتِ مدال و نخبه و المپیاد
یا
دولتِ رفوزهها ...
جانِ من! بگو
تو چه انتخاب میکنی؟
من که انتخاب کردهام!
با کمالِ میل و افتخار
روز جمعهی سعید
روی برگهی سفید
رأی میدهم به فرصتِ ادامهی رئیسیِ شهید...
جانِ من! بگو؛
بر سر دو راهیِ
«غیر ممکن» و «میسّر»ی ؟
هر چه بود و هر چه هست؛
زیر پرچمِ سه رنگِ عشق
پای سفرهی وطن
در دلِ حرم
انتخاب ماست
«گفتمانِ روشنِ برادری!»
#فاطمه_معین_زاده
#رای_ما_سرنوشت_می_سازد
#نه_به_تَکرار
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#طرف_درست_تاریخ
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#جلیلی
#سعیدجلیلی
#دکترسعیدجلیلی
خودمانی
ا ﷽ ا
#دنیای_شیرین_بچه_ها
صدایش کردم با تاخیر آمد
پرسیدم " چرا دیر کردی؟"
گفت : "ها داشتم"
دوباره پرسیدم" یعنی چی؟"
گفت "ها داشتم دیگه، ها"
بازهم نفهمیدم
نُچی کرد و گفت: " مثل عطسه نه ، ها داشتم اینجوری"
بعد دهانش را مثل خمیازه کشیدن باز کرد. خیلی خندیدم.
از آن به بعد هروقت خمیازه اش میگیرد با خنده می گویم "ها داری؟"
زینب سه سال و نیمه
خودمانی
ا ﷽ ا
اَتبکُونَ وَ لا تَنصُرونَهُ*
صدای زوزهی باد را می شنوی؟
چند روز است که خاک بر سر شدنمان را فریاد میزند.
امروز کاروان به کرب و بلا میرسد.
حسین علیه السلام غریب است.
نه میان کوفیان و شامیان
نه در غاضریه
میان آنها که او را برای حاجتهایشان میخواهند، غریب است.
بر زخمهای بیشمار حسین گریه میکنند اما هرگز نمیپرسند چگونه یاریاش کنیم؟
غریب اشک نمیخواهد.
یاری میخواهد.
وقتی دوساله بود جدش برایش روضه خواند و مردم ضجه زدند*.
اما هیچ نپرسیدند چگونه او را یاری کنیم؟
امروز هم نمیپرسند.
حسین علیه السلام غریب است،
حتی میان روضهها.
✍س.غلامرضاپور
* آیا گریه می کنید و یاریاش نمیکنید؟
*لهوف سید بن طاووس ترجمه علیرضا رجالی تهرانی ص۳۷
#حسین_علیه_السلام
#طرف_درست_تاریخ
خودمانی
هدایت شده از خارج از ساعت اداری
گفتیم پسرت را آورده ایم
گفت علیرضا همینجا بود!
گفت وقتی گرد و غبار از جنوب می آید،
با خودم می گویم این همه علیرضا!
گفتیم پسرت را آورده ایم
گفت به همان اندازه که وقت رفتنش،
یا اینکه قلک خالی آورده اید؟!
می گفت و می خندید
تا اینکه از علی اکبر خواندیم و گریست
▪️خاطره ای از مادر #شهید_علیرضا_بادرام که پیکر فرزندش را پس از ۳۴ سال به آغوش کشید.
#محمد_توکلی
http://eitaa.com/medaadjangi
هدایت شده از تلک الایام
#والله_لا_افارق_عمی
سالهاست تنور محرم مرا، آن اشتیاق یازده ساله گرم می کند؛
که از مقابل خیمه با حسرت، دور شدن برادری را تماشا می کرد؛
که پایش به رکاب نمی رسید
و بند کفش هایش در باد رها بود...
@telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرّم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
خودمانی
هدایت شده از تلک الایام
فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَینُهَا
قصص/13
چشمت روشن رباب...
.
.
.
اما نگاه نکن...
#روضه_های_قرآنی
#لبیک_داعی_الله
@telkalayyam
ا ﷽ ا
شیرینیهای سخت
کی گفته که بچه زیاد داشتن بد است ؟
مثلا همین ما که هَف هَش تا بچهایم،
بعد ازینکه همهمان راهیِ خانهی بخت شدیم و مثل جوجههای تازه بال درآورده، خانهی پدریمان را ترک کردیم، باز هم هر زمان بشود و هر چند تایمان که بتوانیم، دورهم جمع میشویم. مثل همین محرمها.
هرسال با خودم میگویم امسال دیگر حسابی به حال دلم میرسم و تنهایی میروم روضه. آنهم از آن روضهها که روضه خوانش بلد باشد خوب دلت را بچلاند و من هم اصلا درگیر بچهها نباشم و حسابی شانههایم تکان بخورد از گریه و بعد از روضه احساس کنم سبک تر از پر شدهام.
فوق فوقش دست بچه هایم را میگیرم و میبرمشان همین اطراف خودمان حرمی، گلزاری، موسی مبرقعی، تکیه آسیدحسنی .... اما مگر میشود؟
چندسالی است که پاتوق همیشگی روضه های ظهرمان مصلی است. خدا خیر بدهد باعث و بانیاش را .
هرکس که زودتر رسید فورا به بقیه زنگ میزند: "کجایید؟ راه افتادید؟ رسیدید درِ اول که وارد شدید ما همان جای همیشگی روبروی پنکه اولی نه دومی نشستهایم "
تا آخرین نفرمان بیاید هی گردن راست میکنیم ببینیم کی میرسد.
اینجوری یک عالمه دوست و آشنا هم میبینیم .
بعد دانه دانه خوراکیهایمان را برای بچه ها رو میکنیم.
روضه که شروع شد بچه های بزرگتر خودشان میروند توی حال روضه و اشک میریزند.
کوچکترها هم میروند زیر چادر مادرها و هی مواظبند تا مادرشان گریه نکند.گاهی مجبوری در اوج روضه لبخند عمیقی بزنی که خاطر دخترکت جمع شود که گریه نمیکنی.
بعد از روضه هم اگر هرکس برود خانه خودش تازه اول بی حالی خودمان و بچه هاست.
اما اگر بازهم همه با هم یک جا جمع شویم و ناهارمان را دورهم با کمی ترشی یا ماست یا گاهی هندوانه خنک بخوریم انگار روزمان را کامل ساختهایم.
یکبار که تنها، بی بچه ها و خالهها، رفتم روضه؛ اصلا نفهمیدم روضه خوان کجای روضه را خواند.
بچه زیاد داشتن اصلا هم بد نیست فقط کمی سخت است.
دنیا را سختیهایش شیرین میکند، خصوصا سختیهای دسته جمعی.
پ.ن و البته خدا خیر بدهد با یک جفت بچه، به آنکه سال اول گیر سه پیچ داد بیایید همه باهم برویم مصلی روضههای میرزا، حتی گاهی با آن تیبای درب و داغانش دنبال همه میرفت. موقع برگشتن، نشستن در ماشینی که حداقل سه ساعت زیر آفتاب تموز قم؛ حمام آفتاب گرفته بود، جانمان را به حلقمان میرساند اما نمیدانی چه لذتی داشت این سختیهای عجیب و غریب آن هم در عصر وفور تپسی و تاکسی.
✍س.غلامرضاپور
#یدالله_مع_الجماعه
#مُحَرَّمانه
#فرزند_بیشتر_زندگی_شیرین_تر
خودمانی