eitaa logo
خودمانی
38 دنبال‌کننده
25 عکس
8 ویدیو
0 فایل
می نویسم تا آرام بگیرم. @Manyekmadaram5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا هفده خرداد امسال بازهم شرمنده کسانی شدم که پیش پیش تولدم را تبریک گفتند . آخر بلد نیستم درست جواب این تبریک‌ها را بدهم. نمی دانم چرا بی خودی دلم می گیرد. مال این هم نیست که چون چهار دهه را گذرانده‌ام و دارم دهه پنجم زندگی ام را طی می‌کنم. از چهارده یا پانزده سالگی‌ام تا الان هر سال موقع تولدم همین احساس را دارم. گاهی دلم می‌خواهد هم سن و سال بچه هایم باشم خصوصا این آخری... نه اینکه از راهی که آمده‌ام پشیمان با شم ها .. نه... اصلا نقل این حرفها نیست. یعنی من آدمش نیستم. قبل‌ترها برای اینکه هرسال از کودکی‌ام فاصله می گرفتم غصه می خوردم و این سالها شاید چون حس می‌کنم وقت رفتن نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و من دست خالی تر از ین حرفها هستم. فکرش را که می‌کنم بیشتر دردم می گیرد و دلم می خواهد زار زار گریه کنم. حتی بیشتر از روزی که بدنیا آمدم . در خود نگاه کردم و گفتم که کیستم یک‌ریز در جواب سوالم گریستم* *اعظم سعادتمند خودمانی
ا ﷽ ا ام علاء را خوانده‌اید؟ پیشنهاد می‌کنم هرگز این کتاب را نخوانید. خصوصا اگر تفکرات فمنیستی دارید و فکر می‌کنید مشکلات بچه داری و شوهر داری و خانه‌داری دست و پایتان را سخت بسته است. اگر مشکلاتتان در حد اختلاف با خواهرشوهر و جاری و شب بیداریهای کودکتان و لجبازی‌های نوجوانتان یا درآمدکم همسرتان است که اصلا به این کتاب فکر هم نکنید؛ چون آن وقت مجبور می‌شوید آنچه که تاکنون از خودتان ساخته‌اید را از پشت بام یک ساختمان چند طبقه پایین بیاندازید تا خمیر مایه‌ی وجودی‌تان بشکند و دوباره از اول خودتان را بسازید. هرگز فکر نمی‌کردم می‌شود با هجده تا بچه در یک خانه شصت متری زندگی کرد و شاکر بود. فکر می کردم آسمان خانه هرچقدر بیشتر باشد آرامش اهالی خانه بیشتر است فارغ ازینکه آسمان قلب بانوی خانه هرچقدر بزرگتر باشد به همان اندازه اهالی خانه صبورتر و مسئولیت پذیرتر و با ایمان‌تر و آرام‌تر می‌شوند حتی اگر بچه‌ی آن خانه نباشند . حرفم را جدی بگیرید و این کتاب را نخوانید اگر خواندید و مثل قبل ماندید سالها عذاب وجدان آزارتان می‌دهد. لااقل موقع خواندن کتاب یک قلم و کاغذ دست بگیرید و تمام سختی‌های ام علا را در آن بنویسید بعد تمام سختی‌های خودتان را کنارش بنویسید. آنگاه اگر سختی‌های شما بیشتر بود به خودتان حق بدهید که کم طاقت و ناشکیبا باشید و اگر نبود از او بخواهید خودش و شهدایش دستتان را بگیرند همانطور که دست نویسنده‌ی کتاب را گرفتند. امروز می‌خواهم به زیارتش بروم پای زنانگی‌ام لنگ می‌زند. نیاز به درمان دارم . خودمانی
ا ﷽ ا صدای پای خورشید جیک جیک مستانه‌ی گنجشک‌ها از لابلای شاخه های انجیر و انارِ حیاط خانه در سرم می‌پیچد. گاه گاهی صدای کلاغ تک خوانی از وسط آسمان می‌آید. رنگ تیره‌ی آسمان هرلحظه در حال روشن شدن است و دارد خودش را می‌کُشد تا همراه یک شگفتانه‌ی تازه تولد خورشید را نوید دهد. تصاویر‌ جلوی چشمم کم کم واضح می‌شوند. حالا دیگر غیر ازیک نقطه نور قرمز کنتور که از کنار در ورودی خانه چشمک می‌زند سایه روشن دیوار و پنجره اتاق ورودی ساختمان هم دیده می‌شود. وقتی زمین نور آسمان را تحویل می‌گیرد، حیاط خانه دیدنی ست. کاش شعر گنجشک‌ها را می‌دانستم و همراهشان می‌خواندم. اززاویه‌ای که من دارم نگاه می‌کنم هنوز خیلی چیزها دیده نمی‌شود. آرام از پهلوی دخترم کنار می‌روم. پتو را رویش می‌کشم و روسری‌ام را کنار صورتش می‌گذارم تا فکر کند هنوز کنارش هستم. می‌روم تا طلوع خورشید را ازکمی نزدیک تر از اینجا نظاره کنم. مورچه ها تندتند مشغول حمل و نقلند. یک کلاغ یا شایدم زاغ از روی علمک آنتن روی ساختمان همسایه‌ی دست راستی می‌پرد و می‌رود. صدای یا کریمها و خروسِ نمی‌دانم کدام همسایه درهم شده‌اند. خروس‌ها انگار یکی دوتا نیستند . صداهای دور و نزدیکشان این را می‌گوید. حالا دیگر رنگ سرامیک دیوارها هم واضح دیده می‌شود. اگرچه هوا دیگر روشن است، اما هنوز زرد طلایی خورشید در آسمان جان نگرفته . هوای دم طلوع کمی سرد است . دستهایم را کاسه می‌کنم و روی گوشهایم می‌گذارم تا سرما وارد گوشم نشود. گنجشک‌ها هم از صرافت آواز خوانی دسته جمعی افتاده‌اند و دارند دسته جمعی گفتگو می‌کنند. پرحرف هایشان انگار هنوز جیک آخر را نزده اند ... من اما فقط نگاه می‌کنم . کم کم آسمان از شرقی‌ترین گوشه‌اش رنگ عوض می‌کند. گنجشک‌ها یک لحظه سکوت می‌کنند و سپس تمام قد به خورشید سلام می‌دهند. طعم این سلام رنگ چشمهایم را زلال می‌کند. چشمهایم را روی هم می‌گذارم و ازصحن جواد الائمه علیه السلام وارد می‌شوم. آرام آرام حیاط را تمام می‌کنم و وارد رواق می‌شوم . خیلی‌ها زودتر از من آمده‌اند. دستم را روی در می‌گذارم و سکوت می‌کنم که پاسخ سلامم را ... راستی گنجشکها چرا دیگر حرف نمی‌زنند؟ خودمانی
ا ﷽ ا تو این لیوان بهش آب دادم با اکراه ازم گرفت یه لب خورد گفت : این لیوانو نمیخوام. اصلا توش نور نداره خودمانی
ا ﷽ ا گرگمو گله می برم ظریف در میزغیرگرد جنجالی : " در دولت شهید رئیسی تحریم ها به بیش از دوهزارتا رسید در حالیکه در دولت قبل ازون هزاروخورده‌ای تا بود فقط ." چند دقیقه بعد دوباره همان ظریف در همان میزغیرگرد جنجالی: " خیال کردین دولت سیزدهم تونست نفت بفروشه ؟ این آمریکا بود که پیچ تحریم رو شل کرد که دولت تونست نفت بفروشه " قشنگ همه را شنگول و منگول فرض کرده و دارد حسابی نقش گرگ دم در خانه‌ی بز زنگوله پا را بازی می‌کند "که درو بازکنید منم منم مادرتون" یکی حالی‌اش کند اینجا ایران است و تفکرات گوییمی ، صهیونیستها را هم در غزه به گِل سیاه نشانده است. پ‌ن. درتفکرات یهود به هر غیر یهودی گوییم یا همان گوسفند گفته می شود . خودمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه و برنامه های معیشتی و رفاهی و غیره... به ملت در سایه فکر کنیم . به ساختن هویت ایرانی. به ساختن انسان انقلاب اسلامی. و به این فکر کنیم چرا قالیبافی که دوازده سال شهردار پایتخت بود و شهردار خوب و توانمندی هم بود اما مردم او به روحانی رأی دادند؟ به این فکر کنیم که تمایز و تفاوت فکر انقلابی با فکر مادی چیست؟ و آیا برای انقلاب، رئیس جمهوری که صرفا انقلابی باشد کافی است؟ به این فکر کنیم که چرا با وجود این همه مسائل واقعی، در نهایت انتخاب بین تتلو و شجریان و یا بی حجابی و سگ گردانی، باید تنور انتخابات را گرم کند؟ انقلاب اسلامی روز به روز در دنیا با هویت تر و شناخته شده تر می شود اما در کشور ما هنوز انسان انقلاب اسلامی شناخته شده نیست و هیچ کاندیدایی برای ساختن و هویت دادن به چنین انسانی برنامه ندارد. نه با جت اسکی، نه با پول طلا و نه با میزان کالری دریافتی نمی توان انسان انقلاب اسلامی ساخت. من به آقای پزشکیان رأی نخواهم داد اما دولت آقای پزشکیان می تواند فرصت خوبی باشد تا به هویت ایرانی فکر کنیم و برای ساختنش برنامه پیدا کنیم. @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا معمولی نباشیم آدمهای معمولی را یادتان هست؟ همان معمولی‌هایی که برای روشن شدن ذهنشان باید خوبها فدا شوند. معمولی بودن یعنی به فکر رفاه و آرامش زندگی امروز خودم باشم و معمولی نبودن یعنی فقط به منفعت امروز خودم، فکر نکنم. درست مثل اهالی غزه .. میشد طی این سالها مثل بقیه مناطق اشغالی فقط به زندگی امروز خودشان فکر کنند و با اسقاطیل سازش کنند. اما آنها معمولی فکر نمی‌کنند. تا پای جان برای عزت و اعتبار فلسطینی‌شان ایستاده‌اند. باید برای وطن ایستاد. تازه یک آدم غیرمعمولی را هم انتخاب کرده‌ام. کسی که به دور دست‌ها می‌اندیشد و با ظرفیت‌های ایران آشناست و می تواند ایران را به سمت پیشرفت بجهاند، جهشی به سمت ظهور. کمتر از دو دقیقه طول کشید. کاری به ظاهر کوچک اما بزرگ و پرفایده. خودمانی
کوتاه نوشتی درباره آدمهای معمولی
ا ﷽ ا اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا چگونه صبر کنم این عمود باز بیفتد تبر به جان تو ای سرو سرفراز بیفتد هنوز شاعرت ای سرزمین حُسن، نمرده ست که دُور دست قشون زبان دراز بیفتد چقدر نام تو طبع مرا به ذوق می آرد چنان که چشم نوازنده ای به ساز بیفتد حرامیان همه بیزار از تو اند و چه بهتر خوشا به کعبه که از چشم بی نماز بیفتد به غارت تو طمع کرده اند و داد از آن روز که گنج، مفت به دست قمارباز بیفتد در این زمان صراحت بدا به طبع روانی که در اسارت لفافه و مجاز بیفتد هزار بار بیفتم به خاک کاش و نبینم که پرچم تو زمانی از اهتزاز بیفتد خودمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
➖خرازی : محمد رضا جان، کجایی؟ ✖️جانم حاجی!!؟ ➖ کارد به استخون رسیده داداش خط نمی‌شکنه ... ✖️ چکار کنم حاجی؟ آهان فهمیدم 🏴 در وسط کوچه تو را می زدند ... ❇️ حاجی خط شکست ... امشب همگی توسل به روضه حضرت زهرا کنیم ... خط بشکنه
اللهم بارِک لِمولانا صاحِبَ الزمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)
ا ﷽ ا 🚷ا ایست❗️ جانِ من، بمان❗️ روی برگه‌ی سفیدِ رأی قبلِ رقصِ خودنویسِ مشکی‌ات... روز جمعه‌ی سعید؛ قبلِ انتخابِ مبهمِ پزشکی‌ات! این پیام را جانِ من! بخوان جانِ من، بخوان ... بُرده‌ای زِ یاد؟ افتخارِ مسکنِ مزخرف و بیمه‌ی مسافرانِ مرگ را بر سرِ جوانه‌های نورَسِ امیدِ ما، بارشِ تگرگ را ؟ بُرده‌ای زِ یاد؟ توی صف، برای مرغ و روغن و شکر کشتنِ غرورِ مردهای ما؛ ماجرای صبحِ جمعه‌ و خنده‌‌های مضحکِ کسی به دردهای ما ... بُرده‌ای زِ یاد؟ ... یک طرف کسی به روی جای خوابِ منحصر به فرد خویش، در مسیر قشم و کیش، غرقِ خواب‌ِ سرخوشی؛ یک طرف ولی گریه‌های مردِ کارگر، بدونِ پول و خانواده و امید؛ در مسیرِ خودکشی ... جانِ من نگو که بُرده‌ای ز یاد؛ خارِ چشمِ دشمنان! حاج قاسمِ عزیز و مهربان❤️ مردِ قهرمان او که تا ابد نمی‌رود ز یاد ... جانِ من! بدان؛ وقت انتخاب توست! بر سرِ دو راهیِ «امید» و «یأس»؛ بر سرِ دو راهیِ «تلاش» و «خستگی»؛ در برابرِ کسی که جز «ندارم» و «نمی توانم» و «نمی‌شود»، بر لبش کلامِ دیگری نرانده است؛ جز گزینشِ تفکرِ «میسّر است» و «می‌توان» و «می‌شود»، برای ما انتخابِ دیگری نمانده است! انتخاب بین خوب و بد! انتخاب ایده‌های آزموده‌ی گزارشات مستند؛ یا انتخاب گفتمان آن رفیق نابلد! گفتمان بی‌صداقتی؛ گفتمانِ بر سر من و شما شکستن تمام کاسه‌کوزه‌ها ... انتخاب کن عزیز دل؛ دولتِ مدال و نخبه و المپیاد یا دولتِ رفوزه‌ها ... جانِ من! بگو تو چه انتخاب می‌کنی؟ من که انتخاب کرده‌ام! با کمالِ میل و افتخار روز جمعه‌ی سعید روی برگه‌ی سفید رأی می‌دهم به فرصتِ ادامه‌ی رئیسیِ شهید... جانِ من! بگو؛ بر سر دو راهیِ «غیر ممکن» و «میسّر»ی ؟ هر چه بود و هر چه هست؛ زیر پرچمِ سه رنگِ عشق پای سفره‌ی وطن در دلِ حرم انتخاب ماست «گفتمانِ روشنِ برادری!» خودمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا