eitaa logo
مشاوره کیمیا
852 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
306 ویدیو
1 فایل
قراره با کیمیا والدگری آگاه رو تمرین کنیم. 👨‍👩‍👦 اگر تو این مسیر به کمک احتیاج داشتی، اینجا برای شما والدین مشاوره داریم‼️⬇️ ارتباط با ادمین کانال: @f_sh_1995 بات مشاوره کیمیا: https://ble.ir/kimiya_bot
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاوره کیمیا
بیا بگو که من تنها نیستم‌....! 😥 از صبح دارم تلاش میکنم تا فکر کنم امروز هم مثل باقی روزهاست... مثل روزهای دیگر صبح زود زینب به مدرسه رفته و پسرها خواب هستند. 😴 مثل روزهای دیگر با اینکه صدای بلندی نمی آید اما امیر حسین چند بار بیدار میشود نه آن قدر سر حال است که صبحانه بخورد و مشغول بازی شود نه راحت میخوابد باید روی پا بگذارم و تابش بدهم کمرم درد میکند و گاهی تیر میکشد 😮‍💨 اما پسرک جور دیگری آرام نمی شود شیشه شیر 🍼 به دستش میدهم و همان طور که روی پاهایم هست دراز میکشم میدانم این بدترین حالت برای مهره های کمرم است اما خسته ام و توان نشستن ندارم. 😫 مثل روزهای دیگر باید از زمان استفاده کنم گوشی را برمیدارم تا تمرین این هفته را بنویسم چند دقیقه بعد دوباره کمرم تیر میکشد دردش به انگشتان پاهایم میرسد پاهایم دو چوب خشک شده گوشی 📱 را روی تخت میگذارم و آهسته بلند میشوم پاهایم را کمی جا به جا میکنم و پسرک را روی تخت میگذارم هنوز همان دو چوب خشک را به جای پا حس میکنم. 🤦‍♀ آرام از اتاق خارج میشوم پاهای چوب شده ام لنگ میزنند مثل روزهای دیگر با خودم میگویم دیگه وقتی رو پا گذاشتمش نمیخوابم. 😢 رو انداز محمد هادی را صاف میکنم . مثل روزهای دیگر به سمت مبل های پذیرایی میروم تا قدری از مهره های کمرم دلجویی کنم و به پشتی های تپل و نرم مبل سفید بچسبانمشان... نزدیک پنجره 🪟 که میشوم صدای آشنای محزونی به گوشم میرسد توی کوچه همان جا که چهار راه شده زن های سیاه پوش به سمت چپ میروند بعضی هاشان هم مسیر انتهای کوچه را در پیش گرفته اند... صدا کار خودش را میکند دلم میریزد، توی دلم میگویم حتما میروند خانه ی سیدها و حتما قبل ترش هم حسینیه هدایت یا مجلس آرونی ها بوده اند همان جا خشکم میزند تلاش هایم برای تلقین امروز هم مثل بقیه روزهاست... نتیجه نداشت! 😥 امروز مثل باقی روزها نبود امروز من باید از ساعت ۶ صبح به حسینیه هدایت میرفتم بعدش یه سر به کوچه ی سیدها میزدم و ساعت ۸ هم پای حرف های آقای کاشانی می نشستم.😢 بچه ها هنوز خوابیده اند زینب به مدرسه رفته مثل روزهای دیگر از بین کارهای خانه بی صداهایشان را انتخاب کردم و ظرف شستن را گذاشتم برای زمان بیدار شدن بچه ها. اما قلبم دارد تند تر از روزهای دیگر میزند برای زیارت عاشورای دم صبح حسینیه هدایت برای روضه های با صفا و کوتاه خانه ی سیدها برای حیاط با صفای روضه ی آرونی ها برای حرف های از سر صفای آقای کاشانی برای رزق روضه ی صبح گاهی برای اشک های مادرانه برای همه ی این ها قلبم دارد تند میزند و آه میکشم و حسرت میخورم. 😔😢 دلم را به همین حسرت خوردن ها خوش میکنم «حسین جان» تو میدانی از همه ی دل خوشی های صبح گاهی ام به خاطر بچه ها چشم پوشیدم به یک روز در میان رفتن رضایت دادم تا شیرینی روضه برایشان باقی بماند تا خستگی صبح گاهی دلزده شان نکند. 🤗 «حسین جان» تو میدانی ما مادرها سعی میکنیم محبت شما خاندان اهل بیت را در دل بچه هایمان پر رنگ تر کنیم گاهی با رفتن به مجالس با صفای شما و گاهی هم با همین خانه ماندن ها! 😇 @rahche
صلی الله علیک یا اباعبدالله 🏴 خوب گوش کن! صدای قدم ها؛ صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛ کسی می گوید بیا! چند روز است که در راهی و باز هم خسته نمی شوی.. چون تو خوب این صدا را می شناسی... صدای حسین را که بی وقفه می گوید بیا بیا بیا... @rahche
نمی‌دونم درسته بگم نطلبیدن یا قسمت نشدن!! 😢 چون کرم آقا بیشتر از این حرفاست، کاهلی خودم باعث شد امسال هم اربعین خونه نشین بشم و با اشک و گریه تو خیالم تو پیاده روی اربعین قدم بزنم... 😭 تو ذهنم یاد هول دادن کالسکه هامون میفتم و باز اشکم سرازیر میشه...😥 هرچی تلاش میکنم یاد سختی های راه میفتم و میگم عیب ندارد، مصلحت بوده، بچه ها اذیت میشن... بازم تهش به خوشی ختم میشه! یاد حسنا میفتم که به هوای اونجا حساسیت پیدا کرد و مجبور شدیم بریم دگزا بزنیم، ولی سختی ای یادم نیست، لبخندهای دکترها و پرستارهایی که از جون و دل داشتن به خادم های آقا خدمت می کردند میاد جلو چشام..🥹 می خوام یاد بی تابی های حسن و حسنا تو رستوران های مسیر برگشت و ریختن غذا روی زمین و دو تا بچه ای که عین کوالا به مادر چسبیدن و اعتقادی به همراهی پدر ندارن بیافتم، یاد همسفرای مهربونی میفتم که سریع غذاشون را خوردند و به هوای نشان دادن ماهی های حوض بچه ها را بردند تا من هم غذامو بخورم... 😥 دیگه حتی توان ندارم سختی ها را یادم بیارم فقط عشق عشق عشق مسیری که قدم گذاشتن توش فقط لذته … 🖤🖤🖤 @rahche
شما فرزندت رو همراه خودت به سفر اربعین می بری؟! سلام مامانای عزیز شما امسال راهی سفر اربعین شدین؟! بچه ها رو با خودتون همراه می کنین؟ اگر بله، چی کار می خواین بکنین که یه خاطره خوب تو ذهنش بمونه؟! اصلا مسافرت با بچه ها چه جوریه؟🤔 چی کار کنیم که فرزندمون استفاده حداکثری از این سفر رو داشته باشه؟🙄 بهتون پیشنهاد می کنم از طریق لینک های زیر، دو تا ویدئو هایی از صحبت های آقای اعلایی رو ببینین و با خیال راحت رهسپار این سفر زیبا بشین.🤗 https://www.aparat.com/v/Ctdre https://www.aparat.com/v/OsS3e @rahche
⛺️ 👨‍👩‍👧‍👦 از مهم‌ترین دغدغه‌های ما مامان باباها که با کوچولوهاشون دل به جاده زدیم، راحتی و خوش‌گذشتن به فرزندمون تو این راه، و آشنا شدن با مفاهیم و داستان‌های این مسیر و سر نرفتن حوصلشونه! 📌 اینجا فهرست موکب‌هایی رو تهیه کردیم که ضمن فراهم بودن خدمات بزرگسال؛ خدمات کودک هم دارن و با اسکان موقت تو این موکب‌ها علاوه بر استراحت، زائر کوچولوها هم می‌تونن بازی کنن و لذت ببرن. ⬇️ • موکب علویون از شهر نجف(موکب عراقی): ابتدای جاده‌ی کوفه،حسینیه‌ی عبدالرسول علی • موکب حضرت فاطمه زهرا: عمود ۲۰۲ • موکب خدام الرضا: عمود ۵۵۷ • موکب دانشجويان بین‌المللی امت محمد(ص): عمود ۷۷۰ • حسینیه‌ی ابنا الحسین(ع): عمود ۹۰۹ • موکب حضرت معصومه: عمود ۱۰۸۰ • موکب‌الشهدا: عمود ۱۲۱۱ • موکب بانوان فاطمی از حوزه علمیه‌ی قم: عمود ۱۲۲۲ مطلب از کانال: @hamrahebacheha @rahche
سلام همراه های همیشگی، مامان ها و باباها 🙋‍♀ با توجه به تجربه ای که از اربعینِ سال پیش داشتیم، دوست داشتیم امسال هم، با هم سفر کنیم. 🙂 امیدواریم این تلاش سخت در شرایط این سفر عجیب، کمک کنه کسایی که نرفتن باهامون همراه بشن و کسایی هم که رفتن، تجربه هایی به تجربه هامون اضافه کنن. ☺️ قطعا در این سفر ما خودمون از راهنمایی های مامان های زیادی استفاده کردیم، دعا می کنیم این هشت روز همسفری، چراغی رو در مسیر مامان باباهایی روشن کنه که تصمیم خیلی سختی می گیرن، پا گذاشتن در مسیری که سال ها قبل خانواده ای بدون مرد، بدون تعدادی از بچه ها؛ خسته و دل شکسته به امید دیدار با مزار عزیزانشون پا گذاشتن.... 😥 همراه پیاده روی اربعینی ما باشید با حضور ۵ بچه!! 😁 ما سه خانواده ایم: 🔸 خانواده اول که ۱ پسر ۳ ساله دارن 🔸 خانواده دوم یک پسر کلاس هشتمی، یک دختر کلاس اولی و یک دخترک سه سال و نیمه دارن 🔸و خانواده سوم یه پدر و پسر کلاس ششمی! 👨‍👩‍👦‍👦 همراه ما باشین با بچه ها، خاطراتشون و چالش هاشون!😍 بریم ببینیم که چه اتفاق هایی قراره بیفته! 😉 ما رو دعا کنین که سفرمون ختم به خیر بشه و سفر مجازیمون هم مفید از آب در بیاد. 😇 @rahche
💚 السلام علیک یا امیر المومنین 💚 سلام از خانه ی پدری! بفرمایین زیارت حضرت علی(ع) 🥹 ما از همین جا زیارت امین الله خوندیم. سه ساله ها خواب بودن ولی همین رو خیلی غنیمت شمردیم چون اصلا قرار نبود اول نجف بریم. فکر می کنم درسته ما ضریح رو نمی بینیم ولی امام که مارو می بینن و بچه ها رو... در واقع نوه هاشون رو! 🥹 @rahche
پسرک سه ساله 👦🏻 بهت زده در حال نگاه کردن به مردان و زنانی که عربی صحبت می کنن!😁 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترک سه سال و نیمه 👧🏻 اصولا آروم و باطمانینه! 😌 ولی در همنشینی با پسرک سه ساله وجوه دیگه ای رو داره از خودش نشون میده و سرعتش در تمام کارها تقریبا دوبرابر حد معلومش شده!😉 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر کلاس اولی 👧🏻 در حال پخش نذری به سربازهای صفر مرزی. 😍 واقعا با بچه ها مهربون بودن. 🤗 سر دونه دونه شون رو میبوسیدن! 🥹 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر کلاس ششمی 👱 در راه مرز شلمچه.. 🚗 داره راجع به علاقه مندی هاش صحبت می کنه. ما و راننده داریم تمام تلاشمون رو می کنیم باهاش همراه بشیم. 😉 ولی خب توان محدود ما کجا و شدت علاقه مندی های پسر کلاس ششمی کجا! 🙄 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر کلاس هشتمی 👱 اینجا هم پسر کلاس هشتمی خدمتتون معرفی میشه و هم پدر و پسر کلاس ششمی. 👨‍👦 تمام سعیشون رو کردن در مسیر سامرا، در ماشین بچه ها رو سرگرم کنن. 😁 البته بچه های پیگیری هم داریم و طبیعتا بی تاثیر نیستن در تداوم بازی‌ها. 😀 همش هم همینطوری پیش نرفت. مرحله به مرحله درصد سر و صدا و اصطلاحا بی کله گی هاشون در بازی افزایش پیدا می کرد تا جایی که صبوری در مقابلشون خیلی سخت شده بود. 🤯 @rahche
سلام سلام. ممنون که همراه ما هستین!😉 بریم ببینیم ادامه دیروز چه اتفاق هایی افتاد! 😅 همیشه که همه چی خوب پیش نمیره... ممکنه یهو چالشی به وجود بیاد! 🤪 اما.... خداروشکر با ورود کلاس اولی قضیه به خیر و خوشی تموم شد. 😊 واقعا حضور دخترک برامون نعمتی بود. 🥰 خیلی جاها مثل آب روی آتیش عمل می کرد فقط با گفتن یه جمله: من‌کالسکه ات رو هل بدم؟؟؟ 😉 و با استقبال زیاد پسرک مواجه می شد. 😁 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و رسیدیم به حیاط باصفای حرم. 🥰 باید کالسکه ها رو تحویل می دادیم. یکی از بهترین برخوردها رو در امانت داری سامرا دیدم. 🤩 آقایی که اتفاقا ایرانی هم بودن، پسرک رو بغل کردن، بوسیدن و با کمک خودش کالسکه رو جایی پارک کردن. 🙂 ما معمولا این مواقع گریه و ناراحتی داریم ولی به لطف دو امامی 😇 که به زیارتشون اومده بودیم و عموهای مهربون امانتداری این کار بدون هیچ مشکلی انجام شد. خدا خیرشون بده. 🥰 دعاگوشون هستیم.🤲 @rahche
💚 رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آن‌ها معاشرت نماييد. 💚 ایشون همون عموی بزرگواری هستن که با بچه ها مهربون بودن و در امانت داری خدمت میکردن‌. 😍 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشریف بیارین داخل صحن. 😇 ما وقتی جاگیر شدیم ساعت 🕑 ۱و ۳۵ دقیقه بود و ۲ قرار داشتیم، تا به بچه ها خوراکی دادیم و نماز خوندیم وقت زیادی برامون نموند. 🤯 از خیلی دورتر تقریبا از جایی که ضریح اصلا دیده نمی شد سلام دادیم 🙋‍♀ و مطمئنم که هر دو امام حواسشون بهمون بود،😊 به ما و بچه های تو بغلمون، که سرشون رو بلند میکردن تا حرم رو ببینن! 🥺 ولی خب قلب مون ❤️ یه جورهایی جا موند و با گریه خارج شدیم به این امید که به زودی دوباره دعوتمون کنن. 😢 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگشت به یک مشکلی خوردیم. 🥴 طول کشید تا همسفرها رو پیدا کنیم. بیشتر طول کشید تا ماشین و راننده مون رو پیدا کنیم و خلاصه فکر کنم دو ساعتی معطل شدیم. 🤯 تمام سعیمون رو کردیم عصبانی نشیم، حواسشون رو پرت کنیم و چشممون رو روی کارهاشون ببندیم. 🫣 یه جاهایی موفق بودیم یه جاهایی نه. 😮‍💨 به نظرم در کل بد نبودیم، 😉 چون اینقدر آفتاب روی سرمون تابیده بود داشتیم تبخیر می شدیم و فقط دوست داشتیم بدون دردسر این زمان رو بگذرونیم... 🫠 @rahche
📍مادران بزرگوار، سعی کنند برای برگزاری مراسم اربعین در خانه، از روز قبل فرزندان‌شان را آماده کنند. 🔹 به آنها بگویند فردا * و روز زیارتی خاص اباعبدالله الحسین (ع)* بوده و می‌خواهیم از همین راه دور ایشان را زیارت کنیم. ✔️ شب قبل به موقع خوابیده، ✔️ صبح به موقع بیدار، ✔️ لباس عزا به تن کنید، ✔️ رو به قبله بنشینید، ✔️ و آماده قرائت زیارت اربعین با یکدیگر باشید. 🏴🏴 "استاد تراشیون" ⚫ مطلب برگرفته از کانال کرامت. @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 🙋 بریم ادامه ی سفرنامه... 😉 و خب... هر بچه داری خوب میدونه که همیشه خوشی‌ها و البته ناخوشی ها پشت هم نیستن. 😁 یک دفعه از چیزی ناراحت شد و افتاد روی دنده ی ناراحتی خیلی زیاد با باباش، که برو اون ور منو هل نده... 🤯🤯🤯 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و بعد از افت و خیزهای فراوان در ماشین 🚙 رسیدیم به سامرای باصفا. 🥹 به محض ورود با این که خیلی خسته بودیم دلمون باز شد...😌 بالاخره اومده بودیم خدمت پدر و پدربزرگ امام زمان. 💚 الحمدلله به خوبی بهمون به خصوص به بچه ها خوش آمد گفتن... 😇 خوش آمدی از جنس آب خنک! 💦💧 🤗 @rahche
💬 امام حسین، علی‌اصغر علیهم‌السلام را از گهواره بیرون اورد. او را روی دست گرفت و گفت: آیا کسی هست که جرعه‌ای آب دهد؟ دختر بچه وارد تعزیه شد و بطری آب را به امام تعارف کرد... 🖼 داستانک از امیرشادپور؛ مجموعه‌ داستانک‌های عاشورایی. کودکانمان را امام حسینی تربیت کنیم 😍🤗 «من در حال آب دادن به فرزندم وقتی که ۶ ماهه بود: سلام بر حسین و اینطوری شد که هروقت آب میخوره، یاد اباعبدالله الحسین میکنه... 🖤 » 🏴 اربعین حسینی تسلیت باد. 🏴 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و بعد از سربلند بیرون اومدن از سامرا... پیش به سوی کاظمین. 😉 مسافت کم نبود. جا هم خیلی باز نبود. 😵‍💫 بچه ها هم هر دو دقیقه یک بار میرفتن عقب و میومدن جلو. 😩 من خودم نسبت به اینکه یک دفعه بیفتن روی چادرم مقداری حساسم. (یعنی اینکه یکهو سرت با شتاب به یه سمتی پرت میشه و معلوم نیست بعد از اون، کش چادرت سالم مونده باشه یانه!) 🥴 الحمدلله در این سفر چون هر نیم ساعت، چهار بار این اتفاق برام میفتاد و هر چقدر به بچه ها می گفتم هیچ توجهی نمی کردن، دیگه حساسیتم خود به خود که چه عرض کنم با پشتکار فراوان همسفرهای عزیز از بین رفت! 🤯 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو ماشین 🚙 چیکار میکنیم؟! 🤔 تو ماشین هر چیزی تبدیل میشه به وسیله ی بازی! 🤭 حالا هر چقدر راه طولانی تر این ماجرا پیچیده تر!! پسرک و دخترک سه ساله هم کم نذاشتن در اختراع انواع بازی‌ها در یک وجب جایی که داشتن! 😬 البته ما هم سعی کردیم صبور باشیم و به خودمون یادآوری کنیم که در واقع اون ها رو آوردیم زیارت پس هوای مهمون امام‌ها رو داشته باشیم! 😊 @rahche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما به بچه ها اجازه ی خاک بازی میدین؟! 🤔 تقریبا در هشتاد درصد مکان‌ها با این صحنه مواجه بودیم. جزو حساسیت هامون نیست، مگر مواقعی که دیگه عجله داریم یا خیلی اوضاعمون به هم ریخته ست. کلا در سفر اربعین خود سر و کار داشتن بچه ها با خاک برای خیلی ها چالشه و خب اینجا هم این شرایط خیلی فراهمه! 😁 کاش می شد به هم کمک کنیم ناراحتیِ این قضیه برای همه مون کمتر بشه و کمتر حرص بخوریم! 😉 @rahche
میتونین هرجا که دوست دارین با بچه هاتون بشینین طوری که دیسک کمرتون بیرون بزنه. 😁 تمام گوشه و کنار حرم‌ها براشون یه بازی بود! هر کدوم از بازی‌ها جالب تر از اون یکی و البته پیشرفته تر! 😉😁 @rahche
و بالاخره رسیدیم به فرش ها. 😍 بساط خوردن خوراکی رو راه انداختیم که بتونیم نماز و زیارت نامه بخونیم. 😇 @rahche
مشاوره کیمیا
و برسیم به چالش امروز سفر... 🤯 من متوجه شدم که پسرک 👦🏻 دوست داره هر کاری رو تجربه کنه برای همین خیلی براش مهم نیست ما اون لحظه چی می خوایم. اصرار داره به اون چیزی که در فکرشه برسه! 😯 بعد از این که کلی بدو بدو بازی کرده بود و قبول نمی کرد جایی بشینه، دیدم نیست. 🫣 کمی گشتم دیدم یه جایی نشسته دقیقا رنگ لباس هاش جوری بود که انگار استتار کرده باشه. 😁 خودم خندم گرفت. 😆 قرار شد با دختر کلاس اولی بازی کنه. بعد از چند دقیقه اومد و گفت مامان بیا تاب تاب بازی کنیم. 😬 دوباره رفتم دیدم ای دل غافل، اونجایی که نشسته یه داربست بزرگ بالاش هست و یه نرده ی بزرگ کنارش. 😱 بعد از چند بار توضیح دادن فهمیدم میگه منو بذار روی نرده اول موتور 🛵 بازی کنم، بعد از نرده لیز بخورم و بعد بپرم روی داربست و اونجا تاب بخورم. 🤦‍♀ سعی کردم حواسشو پرت کنم تا بتونم زیارت نامه ام رو تموم کنم. در قسمت موتور سواری روی نرده، نقشه م گرفت و سرگرم شد ولی از اونجا به بعدش نه! کمک میخواست. نگران کمرم بودم و دعایی که مونده بود و زیارتی که نرفته بودیم. 😢 فکر کردم اگر خطری نداشته باشه کمکش کنم. صادقانه بگم دلم نمیخواست ولی مرتب حرفش رو تکرار می کرد و چاره ای هم نداشتم. با هم یه دور سر خوردیم. 🛝 طبیعتا نتونست بپره روی داربست چون بند باز نیست که بتونه تعادلش رو حفظ کنه، بعد تاب خورد و در کمال تعجب وقتی گفتم بریم پیش خاله قبول کرد! انگار فقط میخواست یه دور امتحان کنه. 🙄 من در طول روز و سفر و مهمونی و ... مدام با این موقعیت مواجه میشم و خیلی برام سخته که باهاش همراهی کنم و مطمئن باشم زمان خیلی زیادی کارش طول نمی کشه. 🤔 انگار یه جوری تو ذهنم عجله دارم و این کارها نظم داخل مغزم رو به هم می ریزه. یه موقع هایی به خودم میگم چرا اینجوری هستی؟! 🤔 و دارم بابت پیدا کردن جوابش تلاش می کنم ولی خب خیلی سخته.... 😵‍💫 @rahche
شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود.‌‌. بالاخره از کاظمین خداحافظی کردیم ولی کل مسیر داشتم فکر می کردم بی انصافیه که یادمون بره تا چند سال پیش کسی راحت نمیتونست به زیارت کاظمین و سامرا بیاد... باباهایی مثل شهید مهدی نوروزی و باباهای دیگه ای که رفتن و ما کم و بیش می شناسیمشون و مامان هایی هستن که اصلا نمیشناسیمشون و بچه هایی که... 😭😭 تک تک زیارت ها رو مدیونشون هستیم... @rahche