کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا #شهیدوالامقام ایرج بختیاری دو فرشته بنام عبدالله و ام ا
خاطره:
وقتی ایرج به #جبهه اعزام شد و در خانه حضور نداشت ، انگار همه چیز خانه را با خود برده بود، در جبهه #نامه های فراوانی به من و #پدرمادرش می نوشت و می فرستاد، بعد از 45 روز به #مرخصی آمد، هفت روز پیش ما ماند در این چند روز به دیدار همکاران خود و بازیکنان #تیم رفت و از آن ها حلالیت طلبید.(شهید سرپرست تیم #فوتبال ابهر بود) وقتی میخواست دوباره به جبهه #اعزام شود دخترم دست از او نمی کشید و مدام گریه می کرد، ایرج به او گفت که برگردد خانه و قول داد زود برگردد. ولی نیامد.و سرانجام #شوهرم در #عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/khatemogaddam
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات #اَللّــــــهمعَجــِّــــــللِوَليـــِّــــڪَالفـَـــــــرَج #وَالعـــافيــَـــــــــــــةَوَالنَـــصْــــــــــــــر #وَاجَـعَلْنــــامِنخَيـْــرِاَنْصــــارِهوَأعْـــــوانِـــــہ
#وَالْـمُستَـــشْــــهَديـنَبَيْنَيَــــــدَيــْـــــــــہ
#شهید_ایرج_بختیاری
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا #شهیدوالامقام محرمعلی بختیاری دو فرشته بنام محمد و مه
خاطره:
اينجانب دانش آموز سوم راهنمايي بودم، قبل از #اعزام حقير يك #روحاني وارد كلاس شد و شروع به سخنراني در خصوص وضعيت #جنگ كه توسط صدام و صداميان بر #كشورايران تحميل شده بود را كرد، از طرفي هم #رهبركبيرانقلاب اسلامي ايران در سخنرانيها به حاضرين در #مسجد #جماران تاكيد كرده بود كه #واجب است بر هر كسی که به جبهه ها كمك کند یا #حضور یابد در مناطق جنگي، از آن روز به بعد بر خودم #وظيفه دانستم در حد توان بتوانم در جنگ شركت كنم، به نحوي كه با حسين خاتمي نژاد ( #شهيد ) مراجعه به #بسيج كرديم جهت تشكيل پرونده. متاسفانه از ما دو نفر ثبت نام نمي كردند كه مجبور شديم با حسين خاتمي نژاد از روي #شناسنامه كپي نموده وتاريخ تولدمان را تغيير داديم حسين خاتمي نژاد متولد 1343بود در كپي به 1342تغيير داد وبنده كه متولد 1344بودم تاريخ تولدم را به 1342تغيير داديم و از روي تغيير دوباره كپي نموده ،همراه با ساير مدارك برديم وتشكيل پرونده دادیم، بعد ازچند روز در تاريخ 1/9/60به پادگان 21حمزه(معروف بود به پادگان 21نعشه اعزام جهت تعليم -آموزش نظامي بعد از اعزام به مناطق جنگي شديم. به مناطق كردستان (سردشت -بانه –نوسود-مريوان-وفكه –پاسگاه زيد-جزايرمجنون-شرق دجله-جفيل-كانيمانگاي عراق (شهر نال پارس )در زمان اعزام به بانه، كه ماموريتمان آن بود قله مرزي (سور كوه)را تصرف و خطوط آن را ثبت كنيم، پس از يك هفته بعد از استقرارمان در آن قله، روزي فرمانده گروه اعزامي ما به پايگاه ما مراجعه كرد، وقتی با قيافه ناراحت و عصباني فرمانده( #شهيد حسن باقري )صحبت كرديم و علت عصبانيت را جويا شديم، متوجه شدم كه بچه هاي آموزشي اعزامي از زنجان مستقر در پايگاه شوقي را كوموله ها تارماركرد و پايگاه را از دست بچه هاي زنجان گرفته بودند و حتي بچه هاي زنجان يك نفر شهيد داده بودند.آن شهيد بزرگوار به تنهايي مقاومت كرده بود تا اينكه به درجه شهادت مي رسد و كوموله ها قانع نمي شوند و گوش شهيد را از بيخ مي برند و با خود مي برند به خاطر سند جناياتشان براي ارائه به اربابانشان تا اينكه مورد تقدير قرار بگيرند. روز شماري مي كرديم كه يك روزي انتقام آن برادر شهيد را از آن مزدوران خود فروخته بگيريم. بالاخره يك روزي که كوموله ها به پايگها ها حمله كردند ما لحظه شماري مي كرديم كه جواب گستاخي آن ها را بدهيم. موقعي كه كوموله ها به پايگه حمله كردند. ما( بچه هاي #زنجان اعزام مجددي ها) جواب دندان شكني به مزدوران خود فروخته داديم كه مي توان گفت بالاي 100 نفر كوموله ها كشته و زخمي دادند . نيروي مستقر در پايگاه بيشتر از ده نفر نبوديم .از اين درگيري به بعد تا زماني كه ما در آنجا بوديم جرعت حمله مجدد نكردند تا زماني كه ماموريتمان به اتمام رسيد و پايگاه را به نيروهاي تازه نفس تحويل دادیم.
راوی: خاطره از زبان خود شهید
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/khatemogaddam
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات #اَللّــــــهمعَجــِّــــــللِوَليـــِّــــڪَالفـَـــــــرَج #وَالعـــافيــَـــــــــــــةَوَالنَـــصْــــــــــــــر #وَاجَـعَلْنــــامِنخَيـْــرِاَنْصــــارِهوَأعْـــــوانِـــــہ
#وَالْـمُستَـــشْــــهَديـنَبَيْنَيَــــــدَيــْـــــــــہ
#شهید_محرمعلی_بختیاری
از راست علی حسین مرادی دوم مرحوم علی محمدلو سوم شهید اصغر خدایاری چهارم شهید جلال بیات نفر شهید مهدی کریمی
#اعزام آلبوم مرحوم نصرت چاقوساز
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/khatemogaddam
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات #اَللّــــــهمعَجــِّــــــللِوَليـــِّــــڪَالفـَـــــــرَج #وَالعـــافيــَـــــــــــــةَوَالنَـــصْــــــــــــــر #وَاجَـعَلْنــــامِنخَيـْــرِاَنْصــــارِهوَأعْـــــوانِـــــہ
#وَالْـمُستَـــشْــــهَديـنَبَيْنَيَــــــدَيــْـــــــــہ
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
#شهیدوالامقام یحیی بیات
دو فرشته بنام سبزعلی و عادله خانم به مورخ دوم اسفند ماه ۱۳۴۲ در روستای تلخاب #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام یحیی شدند.
سرانجام در لباس مقدس خاکی ارتش همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر #لبیک و در بیست و یکم اسفند۱۳۶۲ از آبادان به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت
#برادرش ذکریا نیز بهشتی شده است.
خاطره:
هنگامی که می خواست به جبهه #اعزام شود، ما به او می گفتیم که نرو و مانع رفتن او به #جبهه میشدیم، اما او تصمیم خود را گرفته بود و اظهار داشت: #غیرت و #مردانگی اجازه نمی دهد که #جوانان ما در جبهه ها حضور داشته باشند و ما در پشت جبهه ها نظاره گر آن ها باشیم.
راوی: علی بیات( #برادرشهید )
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_یحیی_بیات
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
#شهیدوالامقام داود بیگدلی
دو فرشته بنام محمدعلی و فضه خانم به مورخ چهارم فروردین ماه ۱۳۴۳ در روستای شهید آباد شهرستان خدابنده #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام داود شدند.
سرانجام در لباس مقدس خاکی #بسیج همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر #لبیک و در چهارم آذر ماه ۱۳۶۱ از میرده سقز به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.
(( ضمنا برادرش قربانعلی نیز به ندای هل من ناصر #لبیک گفته است))
خاطره:
پس از #اعزام در پادگان امام حسن تهران به شوخی من گفتم بیایید #قرعه_کشی کنیم که چه کسی این دوره #شهید میشود، گفت من قولش را گرفته ام و در نوبت #شهادتم و سهم تو در این دوره #مجروحیت است و زمانی که من گفتم #خدا را چه دیدی بلکه من هم به #شهادت برسم گفت همه اش که نباید کار #حسینی کرد عدهای هم باید کار #زینبی بکنند و رسالت کار #شهیدان را به #آیندگان برسانند زمانی که من #مجروح شدم هر لحظه این خاطره را در ذهنم مرور میکردم.
راوی: یوسفعلی بیگدلی ( #برادرشهید )
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_داود_بیگدلی
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
شهید والامقام محمدنبی پرهازه
دو فرشته بنام صفرعلی و هاجر خانم به مورخ یکم فروردین ماه ۱۳۴۱ در روستای رحمت آباد شهرستان خرمدره #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام محمدنبی شدند.
که در لباس مقدس خاکی #بسیج همیشه در صحنه و در رکاب ولی زمانش به ندای هل من ناصر #لبیک گفت. سرانجام مورخ بیست و پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ از خرمشهر به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.
خاطره:
با شروع #جنگ_تحمیلی، همیشه می گفت که این صدامیان کافر به #کشور اسلامی ما حمله کرده اند، ما باید برویم و آن ها را از #خاک کشورمان بیرون کنیم، از آمریکا خیلی متنفر بود، و عامل اصلی حمله صدامیان به #ایران را آمریکا می دانست. هنگامی که برای #اعزام به #جبهه در #بسیج ثبت نام کرد، موقع اعزام گفت: من می روم یا دشمن را دور می کنم و دستش را از کشورمان قطع می کنم، یا #شهید می شوم که #شهادت نیز آرزوی من است. و رفت بعد از گذشت پانزده روز از اعزام به #شهادت رسید.
راوی: فاطمه پرهازی( #خواهرشهید )
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_محمدنبی_پرهاز
خاطره:
وقتی ایرج به جبهه #اعزام شد و در خانه حضور نداشت ، انگار همه چیز خانه را با خود برده بود، در #جبهه نامه های فراوانی به من و پدر مادرش می نوشت و می فرستاد، بعد از 45 روز به مرخصی آمد، هفت روز پیش ما ماند در این چند روز به دیدار همکاران خود و #بازیکنان_تیم رفت و از آن ها حلالیت طلبید.( #شهید سرپرست تیم فوتبال #ابهر بود ) وقتی میخواست دوباره به #جبهه اعزام شود #دخترم دست از او نمی کشید و مدام گریه می کرد، ایرج به او گفت که برگردد خانه و قول داد زود برگردد. ولی نیامد 😔.و سرانجام شوهرم در #عملیات_والفجرهشت به #شهادت رسید.
راوی:فاطمه دودانگه ( #همسر_شهید )
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_ایرج_بختیاری
#پهلوان_شهید
#شهید_ورزشکار
کوچه های آشنا
دستنوشته شهید اکبر نباتچیان 👆👇
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ [ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود میروی.]
عقربه های #ساعت عدد نه و نیم را نشان می دهد .جنب و جوش فراوانی در اینجا یعنی #پادگان امام حسن (ع) به چشم می خورد. سربازان جانباز #امام زمان علیه السلام در این مکان برای #اعزام به جبهه های نبرد حق و باطل مجتمع شده اند.
#آه! که چه اشتیاقی از خود نشان می دهند . عده ای #اسلحه های شان را بازدید می کنند. عده ای مشغول #پاک کردن آن ها هستند و عده ی دیگری در خوابگاه که #زمین موکت دارد، خوابیده اند. جمعی دیگر در حالی که دراز کشیده اند و مشغول #نجوا با همدیگرند. همچنین افرادی که مشغول #نوشتن هستند ، نمی دانم شاید #وصیتنامه می نویسند و یا چیز دیگری؛ به هر حال با دیدن اینها به حال شان #غبطه میخورم. #جوانان پاک و خوش سیرت و #پیرمردهای پنجاه شصت ساله ، #نوجوانان سیزده ، چهارده ساله و در #آرزوی_شهادت ، خوشا به ایمانشان که #یقین دارند و لمس کرده اند.
#خدایا وقتی که ساعت پنج و نیم به اینجا رسیدیم با چه منظره ای برخورد داشتیم. عده ای بلافاصله با همان ماشین ها عازم #جبهه شدند و عده ای دیگر در حال تجهیز بودند و چقدر تکان دهنده بود #مادری که جگر گوشه خود، پسرک سیزده چهاده ساله را شاید برای آخرین بار در کنارش نشانده و در چمن های محوطه بیرون #پادگان با او نجوا می کند. آخر آدم چه بگوید ،
#خدایا کسانی که خون این #نوجوانان و این #جوانان را نردبان ترقی خویش قرار داده اند چه جوابی در پیشگاه تو دارند ، کسانی که #قلب پاک #امام را آزرده و هر روز بیشتر رنجش می دهند،چگونه جوابت را خواهند داد. با این بازی های قدرت هر روز بیش از روز پیش جمهوری اسلامی را در معرض خطر قرار دهند #الهی خودت #انقلاب را نجات ده، خودت یاور اسلام و #مسلمانان باش...
سه شنبه ۱۳۵۹/۱۲/۲۶
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_اکبر_نباتچیان
#شهید_ورزشکار
#پهلوان_شهید
#شهید_دانش_آموز
کوچه های آشنا
#شهید محمدحسن رحیمی یکی از آنانی که در فصل #عشق زیست، و #جوانی را فدای #معشوق ازلی کرد و نام نامی خود را در زمره #راست_قامتان همیشه جاوید تاریخ ثبت کرد.
📌#شهیدمحمدحسن_رحیمی عضو پشتیبانی و مهندسی جنگ #جهاد زنجان بود.وی بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۳۴ در خانواده ای مذهبی و آشنای اصول والای اسلام از اهالی #زنجان چشم به جهان گشود. سال ۱۳۵۶، #خدمت سربازی را در پادگان ((باغ شاه)) سابق #تهران، در #تیپ هوابرد به پایان رساند. این همزمان بود با #قیام های مردمی سال ۱۳۵۷، محمدحسن نیز به جمع #مردم پیوست و تا #پیروزیانقلاب_اسلامی از پا ننشست.محمدحسن چون کوه آتشفشان، به ظاهر خاموش، اما #مقاوم، #صبور و استوار بود و انقلاب و جوشش درونی داشت. او ترسیم کننده خط واقعی #امام (ره) بود. خط((نه شرقی، نه غربی)) در سه جبهه علیه امپریالیسم، کمونیسم و صهیونیسم نبرد می کرد: در همان اوایل #انقلاب، به بهانه کار در بندرعباس و جنوب، بی آنکه خانواده را در جریان بگذارد، برای گذراندن #دوره_چریکی ، سیزده ماه را در #سازمان((الفتح فلسطین)) به سر برد. پس از این دوره، در #جنوب_لبنان، همراه برادران #فلسطینی ، علیه صهیونیسم جنگید.پس از این دوره، به #زنجان بازگشت، سپس دوره ی کوتاهی نیز به #جبهه های #افغانستان عزیمت کرد و دوشادوش برادران مسلمان #افغانستانی ، علیه سربازان کافر و متجاوز شوروی سابق و رژیم دست نشانده و مزدور افغانستان پیکار کرد.سپس به زنجان بازگشت و در #جهاد_سازندگی زنجان نام نویسی کرد و با شغل #راننده_تراکتور ، در واحد عمران جهاد سازندگی مشغول به خدمت به #نظام_مقدس_جمهوری_اسلامی_ایران شد. به محض شروع #جنگ_تحمیلی، از طریق بسیج مستضعفان به #جبهه اهواز #اعزام شد. به سبب فداکاری ها و رشادت های بی نظیر در آن جبهه، وزنه ی سنگینی میان #سپاهیان و #جهادگران به شمار می رفت و به (( #چریک_مسلمان واقعی)) معروف شده بود. بنا به #شهادت هم سنگرانش در #روز_حمله و پیروزی های جبهه های جنوب، محمدحسن خدمه ی #نخستین تانکی بود که به مقابله با دشمن شتافت.
روز #۲۸ صفر در حالی که سلاح در دست داشت، در #آتش عشق سوخت و به دیار باقی شتافت چگونگی شهادتش چنین است:
🔻سال ۱۳۵۹ بود، #سپاه با همکاری #بسیج، حسن نیز جزو بسیج بود-قصد داشت حمله ای را طرح ریزی کند. منطقه ی عملیاتی مشخص شد. بنا شد از روی پلی که نیروهای دشمن آنجا را زیر نظر داشت و با تیربار زیر آتش مداوم داشت، عبور کنند و به قلب دشمن یورش ببرند، با تسخیر آن پل قسمتی از #خاک_هویزه به سرزمین #اسلامی برمی گشت. سپاهیان مجبور می شدند توقف کنند.
محمدحسن با رشادت خاصی، از #روی_پل رد می شود و به دیگران هم روحیه می دهد، تا از روی #پل عبور کنند. بعد از این جریان #فرمانده سپاه حمیدیه از او می خواهد که به #عضویت سپاه دربیاید. پس از #شهادت وی هم سنگرانش در توصیف وی می گفتند:« محمد حسن، #ستون_فقرات_سپاه_پاسداران حمیدیه بود.»
🔹محمد حسن رحیمی چنان خود دار و #آرام بود که حتی هنگامی که به #جبهه می رفت، به #خانواده و نزدیکان خود سخنی نمی گفت. او از سوی #بسیج به تهران رفت و بعد از دیدن #دوره ی آموزشی در تهران، #عازم جبهه ی اهواز شد.
روز۱۵ دی ماه ۱۳۵۹، بنا بود حمله ی بزرگ و گسترده ای در منطقه ی دب حردان انجام شود. آن روز، محمدحسن به هم سنگرانش می گوید:«دیشب خواب دیدم؛ امروز اتفاقی می افتد.»نیروها سوار نفربر می شوند. اما، محمدحسن و سه نفر دیگر در نفربر جایشان نمی شود. بنابراین روی نفربر می خوابند و به سوی دشمن یورش می برند. این فرار و تعقیب ادامه دارد؛ تا آن که نفربر به نزدیک دهکده ای می رسد.
#نیروهای_اسلام قصد می کنند، دهکده را پاک سازی کنند؛ که موشک های عراقی بر سرشان می ریزند. نخستین موشک، نزدیک محمدحسن منفجر می شود و دست راست و بغل وی آسیب می بیند. موشک دوم به خود نفربر اصابت می کند. محمدحسن به زمین می افتد؛ آتش به بدن وی می رسد و پیکر پاکش در #راه اسلام و حفظ #میهن می سوزد. احتمالا اگر وصیت نامه ای هم داشته، در آتش سوخته است.
🇮🇷بدین ترتیب، ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه ی « #دب_حردان » اهواز پس از ۴ ماه تلاش در این منطقه به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود.
ایستاده از راست: ... ، حاج مصطفی احدی، حسین محمدی ، #شهیدمحمدجواد رسولی پدر بزرگوار #مداح ارزنده، شهير و ولایی #حاج_مهدی_رسولی، #شهید طاهر اوجاقلو، حاج مرتضی حلوات تبار.
نشسته از راست: #شهید فیضعلی محمدی، دکتر محمدصادق موسوی، #شهیدعبداللّه بسطامیان، دکتر بهرام ملکی.
روز #اعزام به #عملیاترمضان،
#ماه مبارک رمضان و تیر ماه سال ۶۱ اردوگاه شهدای #سپاهزنجان.
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام قدرتاله افشاریراد دو فرشته بنام ابرا
خاطره:
#شهید از روحی بزرگ و لطیف برخوردار بود، بعد از #شهادتبرادرش که دو سال از آن روز نگذشته بود، میگفت بغض گلویم را گرفته و فشار میدهد و میخواهم فریاد بزنم، میخواهم گریه کنم و به آسمان پناه ببرم، می گفت نباید #اسلحهبرادرم بر روی زمین بماند، با اینکه #سهفرزند دیگرم نیز در #جبهه بودند آقا مسعود و آقا اصلان، اما او طاقت نمیآورد و میگفت من هم باید به #جبهه بروم و واسطه میفرستاد تا من اجازه بدهم، من هم چون دست تنها بودم میگفتم صبر کن یکی از برادرهایت بیایید بعد برو، ولی قبول نمیکرد. و در #بسیج ثبت نام کرده بود، و بالاخره تابستان به جبهه #اعزام شد، دوره #غواصی دیده بود و در #عملیاتوالفجر8 در #اروند رود به دریا زد و به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
راوی: #پدرشهیدان_افشاریراد
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_قدرااله_افشاریراد
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام (مصدق) غلامحسین ناصر احمدی دو فرشته بن
خاطره:
غلامحسین به جایی #اعزام شد که عمویش هم در آنجا حضور داشت، ایشان نقل می کردند که یک شب همه بچهها در چادر بودند و برای #عملیات حاضر میشدند، به قول بچه ها شب #حنابندان بود و همه حنا به دست می بستند و خوشحال بودند، غلامحسین که به تازگی وارد آن جمع شده بود نمیدانست که چرا این کارها را میکنند نوبت او که شد، هرچه اصرار کردن او نگذاشت که به دست هایش حنا ببندند، وقتی پرسیدم چرا حنا نمیبندی با ناراحتی گفت من برای این کارها نیامدم، من آمدم برای #شهادت ، و همه از این حرف غلامحسین تعجب کردند و مات و مبهوت به او خیره شدند.
راوی: حکیمه احمدی ( #مادرشهید )
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
شهید والامقام حسین حاتمی
دو فرشته بنام محمودعلی و کوکب خانم به مورخ بیستم فروردین ماه ۱۳۴۷ در روستای نیماور #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام حسین شدند.
#دانش_آموز داستان ما در لباس مقدس خاکی #بسیج همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هفتم اسفند ماه ۱۳۶۱ از فکه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالاي زنجان آرام گرفت.
وصیتنامه:
سلام بر #امامخمینی و درود بر شهدای #راهحق، #پدرم و #مادرم من وصیت میکنم و می روم به #جبههجنگ ، یا #راهکربلا را باز می کنم و یا #شهید میشوم. هیچ ناراحت نباشید.
خاطره:
عاشق #بسیج و فعالیت های آن بود، با آن سن کمش در #تظاهرات ها شرکت می کرد، چهارده سالش که شد تصمیم گرفت به #جبهه برود و با بسیج به جبهه #اعزام شد، پس از سه ماه از اعزامش به مرخصی آمد و خیلی از جبهه و فضای جبهه خوشش آمده بود، چند روزی پیش ما ماند اما نتوانست دوری #جبهه را تحمل کند، میگفت که در جبهه #تکتیرانداز است، مدتی بعد دوباره به جبهه برگشت که بعد از آن خبر شهادتش را برایمان آوردند.
راوی: کوکب حاتمی ( #مادرشهید )
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_حسین_حاتمی