eitaa logo
کوچه های آشنا
450 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
155 ویدیو
23 فایل
📌روزبه‌روز، باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی #شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. امام خامنه‌ای ارتباط باادمین @Aboojavad
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ✨کوچه های آشنا شهید والامقام علی الله سلیمی ‌ دو فرشته بنام ذبیح الله و جمیله خانم به مورخ بیست و یکم آذر ماه ۱۳۴۷ در روستای کبوترک خدابنده شهرستان صاحب فرزندی آسمانی بنام علی اله شدند. سرانجام تخریبچی داستان ما با لباس سبز پاسداری به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هشتم خرداد ماه ۱۳۶۹ از درون آتش انفجار مین ابراهیم وار از بانه به مقصد بهشت پر کشید https://eitaa.com/khatemogaddam زندگینامه؛ اله سلیمی در سال 1347 در یکی از روستاهای شهرستان به نام کبوترک در یک خانواده متوسط و# مذهبی بدنیا آمد. پدرش بود و 2 پسر و 3 دختر به غیر از علی اله داشت. علی اله سالهای خاطرانگیز را در کنار خانواده سپری او پس از چندی به همراه به زنجان آمده و در منطقه ی اسلام آباد ساکن شدند. و بعد از مدتی سنت (ص) اجرا کرده و ازدواج نمود. با آغاز و در حالیکه چند سال از آغاز آن سپری شده بود. از در تاریخ 6/7/1366 به منطقه اعزام شد. در منطقه به مبارزه با ضدانقلاب و کومله پرداخت تا اینکه در مورخ 8/3/1369 در یک پدافندی در ی بانه و بر اثر مین «در پایگاه گرماب» بدرجه رفیع نایل آمد. او معاون تخریب بود و در تیپ 36 زنجان و در گردان مهندسی رزمی تخریب به فعالیت مشغول بود. ایشان داود مرادخانی نیز به رسیده است
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـــــــــ🌺ــــــــدا بهرامعلی بابائی دو فرشته بنام علی و سلطنت خانم به مورخ هفتم فروردين ماه ۱۳۲۸ شناط شهرستان ابهر استان صاحب فرزندی آسمانی بنام بهرامعلی شدند. سرانجام در لباس مقدس خاکی بسیج به ندای هل من ناصر ، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هشتم اسفند ماه ۱۳۶۲ از جزیره مجنون به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش پس از مدت ها به مورخ ۱۳۷۶ تفحص و در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. وصیتنامه: بنده حقير اول از و و از خود مى خواهم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد. اين من نبودم كه به اين مقام رسيدم، اين شما بوديد پدر و مادر و خانواده عزيزم. در ضمن هر كجا كه دلتان خواست، من را دفن كنيد.. پدر و مادر و خانواده عزيزم! گريه براى من نكنيد چونكه چيزى كه مى خواستم، با آن هدف رسيدم.   ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/khatemogaddam ╰┅─────────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـــــــــ🌺ــــــــدا محمدموسی بابالو دو فرشته بنام الله وردی و لاچین خانم به مورخ دوم‌ تیر ماه ۱۳۴۶ در شهرستان ماهنشان استان صاحب فرزندی آسمانی بنام محمدموسی شدند. سرانجام در لباس خاکی ارتش همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر ، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیستم تیر ماه ۱۳۶۶ از شرهانی به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. خاطره: او در کودکی به همراه من در کارهای فعالیت می کرد، هیچ وقت و اش را ترک نمی کرد، همیشه در مراسم شرکت می کرد و کمک حال اش بود. تا اینکه سن خدمت اش رسید و به سربازی رفت، خدمتش در بود ، وقتی که به مرخصی آمد از و جنگ و همرزمان و مجاهدان برایمان می گفت. می گفت: تا جان داریم از عزیزمان در مقابل متجاوزان و دشمنان می کنیم و متجاوزان را از خاک کشورمان بیرون می کنیم. راوی: الله وردی بابالو( )   ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/khatemogaddam ╰┅─────────
گزیده‌ای از وصیت نامه علی اکبر افشاری تو خود بهتر میدانی که من چگونه بنده‌ای بودم ، گناهان مرا اگر چه به اندازه باشد بصورت خرمنی از درآور و بدست بادهای و بسپار و مرا جزء نیکان درگاهت قرار بده. من داشتم که روزی را زیارت کنم و جزء یاوران آن حضرت باشم، از میخواهم که امام زمان را نزدیک بگرداند و مرا اگر زنده ماندم از دوستانش قرار دهد. تو را به حرمت که بهترین بندگانت میباشند قسمت میدهم که چنان صبری به ام عطا کنی که در فراق و مرگ من بی تابی نکنند و آنها را از و قدمان درگاهت قرار ده. از میخواهم مرگ مستکبرین جهان را هر چه زودتر نزدیک گرداند و دنیا را پیروز و اسلام را در اقصی نقاط دنیا برافراشته و را به انقلاب حضرت (عج) متصل بگرداند. علی اکبر افشاری در سال 1347 متولد و در سال 1363 در به شهادت رسید. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام قوچعلی اجاقلو دو فرشته بنام خاصعلی و ایران خانم به مورخ پانزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۴۳ در صاحب فرزندی آسمانی بنام قوچعلی شدند. که در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان و در رکاب ولی زمانش به ندای هل من ناصر لبیک گفت. سرانجام مورخ بیست و ششم اسفند ماه ۱۳۶۶ از منطقه عملیاتی جزیره مجنون به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت. وصیتنامه سفارش میکنم که از و حمایت نمایید نگذارید خون هدر برود و مواظب خود باشید تا خون پایمال نگردد و ام را به و در برابر ضد انقلاب و دشمنان دعوت می نمایم و آرزوی توفیق و روز افزون برای خدمتگزران مقدس جمهوری اسلامی را دارم. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
کوچه های آشنا
محمدحسن رحیمی یکی از آنانی که در فصل زیست، و را فدای ازلی کرد و نام نامی خود را در زمره همیشه جاوید تاریخ ثبت کرد. 📌 عضو پشتیبانی و مهندسی جنگ زنجان بود.وی بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۳۴ در خانواده ای مذهبی و آشنای اصول والای اسلام از اهالی چشم به جهان گشود. سال ۱۳۵۶، سربازی را در پادگان ((باغ شاه)) سابق ، در هوابرد به پایان رساند. این همزمان بود با های مردمی سال ۱۳۵۷، محمدحسن نیز به جمع پیوست و تا از پا ننشست.محمدحسن چون کوه آتشفشان، به ظاهر خاموش، اما ، و استوار بود و انقلاب و جوشش درونی داشت. او ترسیم کننده خط واقعی (ره) بود. خط((نه شرقی، نه غربی)) در سه جبهه علیه امپریالیسم، کمونیسم و صهیونیسم نبرد می کرد: در همان اوایل ، به بهانه کار در بندرعباس و جنوب، بی آنکه خانواده را در جریان بگذارد، برای گذراندن ، سیزده ماه را در ((الفتح فلسطین)) به سر برد. پس از این دوره، در ، همراه برادران ، علیه صهیونیسم جنگید.پس از این دوره، به بازگشت، سپس دوره ی کوتاهی نیز به های عزیمت کرد و دوشادوش برادران مسلمان ، علیه سربازان کافر و متجاوز شوروی سابق و رژیم دست نشانده و مزدور افغانستان پیکار کرد.سپس به زنجان بازگشت و در زنجان نام نویسی کرد و با شغل ، در واحد عمران جهاد سازندگی مشغول به خدمت به شد. به محض شروع ، از طریق بسیج مستضعفان به اهواز شد. به سبب فداکاری ها و رشادت های بی نظیر در آن جبهه، وزنه ی سنگینی میان و به شمار می رفت و به (( واقعی)) معروف شده بود. بنا به هم سنگرانش در و پیروزی های جبهه های جنوب، محمدحسن خدمه ی تانکی بود که به مقابله با دشمن شتافت. روز صفر در حالی که سلاح در دست داشت، در عشق سوخت و به دیار باقی شتافت چگونگی شهادتش چنین است: 🔻سال ۱۳۵۹ بود، با همکاری ، حسن نیز جزو بسیج بود-قصد داشت حمله ای را طرح ریزی کند. منطقه ی عملیاتی مشخص شد. بنا شد از روی پلی که نیروهای دشمن آنجا را زیر نظر داشت و با تیربار زیر آتش مداوم داشت، عبور کنند و به قلب دشمن یورش ببرند، با تسخیر آن پل قسمتی از به سرزمین برمی گشت. سپاهیان مجبور می شدند توقف کنند. محمدحسن با رشادت خاصی، از رد می شود و به دیگران هم روحیه می دهد، تا از روی عبور کنند. بعد از این جریان سپاه حمیدیه از او می خواهد که به سپاه دربیاید. پس از وی هم سنگرانش در توصیف وی می گفتند:« محمد حسن، حمیدیه بود.» 🔹محمد حسن رحیمی چنان خود دار و بود که حتی هنگامی که به می رفت، به و نزدیکان خود سخنی نمی گفت. او از سوی به تهران رفت و بعد از دیدن ی آموزشی در تهران، جبهه ی اهواز شد. روز۱۵ دی ماه ۱۳۵۹، بنا بود حمله ی بزرگ و گسترده ای در منطقه ی دب حردان انجام شود. آن روز، محمدحسن به هم سنگرانش می گوید:«دیشب خواب دیدم؛ امروز اتفاقی می افتد.»نیروها سوار نفربر می شوند. اما، محمدحسن و سه نفر دیگر در نفربر جایشان نمی شود. بنابراین روی نفربر می خوابند و به سوی دشمن یورش می برند. این فرار و تعقیب ادامه دارد؛ تا آن که نفربر به نزدیک دهکده ای می رسد. قصد می کنند، دهکده را پاک سازی کنند؛ که موشک های عراقی بر سرشان می ریزند. نخستین موشک، نزدیک محمدحسن منفجر می شود و دست راست و بغل وی آسیب می بیند. موشک دوم به خود نفربر اصابت می کند. محمدحسن به زمین می افتد؛ آتش به بدن وی می رسد و پیکر پاکش در اسلام و حفظ می سوزد. احتمالا اگر وصیت نامه ای هم داشته، در آتش سوخته است. 🇮🇷بدین ترتیب، ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه ی « » اهواز پس از ۴ ماه تلاش در این منطقه به درجه ی رفیع نایل می شود.
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام جمال الدین حاجی میری دو فرشته بنام
اتفاقی نیست از خانواده ای کاملا” ، و چشم به جهان گشوده و در دوران خفقان رژیم منحوس پهلوی ، و ادامه زندگی داده و علاوه بر ایفای ، در زمان تحمیل بصورت و وارد صحنه های میشود و در این راه به درجه نائل میگردد. و با دلی آکنده از و بعد از اتمام تحمیلی، ادامه خدمت را در نیروی انتظامی انتخاب نموده و بعد از سالها صادقانه،در سال 1389 (سوم خرداد)به دست گروهک فریب خورده و تروریستی پژاک در بوکان مقابل منزل خود و برابر چشمان فرزندان خود را نوش جان میکند. این عزیزعلاوه بر خدمت در بخش های مختلف ، در عرصه هنر هم مهارت و تبحر خاصی داشته که با نگاه به نقاشی ها ، این شهید می توان به روح لطیف ، آرام و مملو از به ، و طبیعت ، پی برد. این عزیز فارغ التحصیل رشته دانشگاه آزاد اسلامی زنجان بوده و همچنین از ایشان دو فرزند به یادگار مانده که عاشقانه رهرو پدر و مشغول تحصیل علم می باشند ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅───── شهید
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام رحیم افشار دو فرشته بنام محمد و مرضیه خانم به مورخ بیستم آبان ماه ۱۳۳۸ در روستای عینجیک شهرستان خدابنده صاحب فرزندی آسمانی بنام رحیم شدند. که در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ سی و یکم شهریور ماه ۱۳۶۰ از ماهشهر به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. خاطره: در آبادان که در آن زمان به دست دشمن بعثی عراق شدیداَ مورد هجوم واقع می شد و باعث ویرانی خانه و کاشانه ی بسیاری از مردم شده بود حاضر بودند، شهید گرامی یک خانوار از اهالی که خانه هایشان بر اثر اصابت بمب منهدم شده بود به روستا آورده بود و یک خانه در روستا به آن خانواده داده بود و به من و فامیل و خانواده ی خودش سفارش می کرد که کم و کسری این را تامین کنیم و آنان را به عنوان عضوی از خانواده ی خود بپذیریم و با آنها رفتاری خوشایند داشته باشیم زیرا که آنها در این غریب هستند و آن ها خانواده هایی هستند که از جنگ صدمات زیادی دیده اند آن خانواده چند ماهی در روستا ماندند و تقریبا چند روز قبل از شهید گرامی از روستای ما با احترام فراوان رفتند. راوی: شهید ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام جمشید آراسته دو فرشته بنام ابوالفضل و سارا خانم به مورخ یکم مرداد ماه ۱۳۴۵ در صاحب فرزندی آسمانی بنام جمشید شدند. تکاور داستان ما در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ یکم تیر ماه ۱۳۶۷ بر اثر مصدومیت شیمیایی از نهرعنبر به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت خاطره: جمشید نسبت به دوستان و افراد غریبه و دلسوز بود ؛ ای داشتیم که بی بضاعت بودند یک بار دندان او به شدت درد می کرد. وقتی میخواست به داندانپزشکی برود جمشید او را در راه دیده بود و به همراه او به دندانپزشکی رفته بود. به دکتر دندانپزشک گفته بود دندان این خانم را بکش هر چقدر هزینه اش باشه من پرداخت می کنم ، دکتر از این کار جمشید خوشش آمده بود و دندان خانم همسایه را مجانی کشیده بود . راوی : ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام دوستعلی(علی) مقدم دو فرشته بنام محمدحسی
فرمانده شهید علی مقدم از زبان همسرم فردی فوق العاده و بود. جلسه چهارم خواستگاری به من گفت من نمی توانم را تنها بگذارم، باید به بروم و داوطلبانه در عملیات ها شرکت کنم. بیشترین توصیه اش، حفظ ، رابطه با و پیرو بودن بود. و محبتش زبانزد خاص و عام بود، حتی آنهایی که مخالف بودند همیشه شیفته بودند، هر بار که غذایی می پختم یا کاری می کردم می گفت دستت درد نکند، خیلی زحمت کشیدی این وظیفه تو نبود و از تو باشد. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────