eitaa logo
کودک یار مهدوی مُحکمات
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
414 ویدیو
5 فایل
🔹آشنا کردن کودکان با مفهوم مهدویت، و هرگونه پشتیبانی محتوایی تربیتی مهدوی این کانال زیر مجموعه موسسه مهدوی محکمات فعالیت می کند. 🌐پایگاه اینترنتی: www.mohkamatmahd.ir ☎دفتر مرکزی: +98 21 2842 6318 روابط عمومی: @admin313_canal
مشاهده در ایتا
دانلود
doa-narges.mp3
2.74M
🔷موضوع: نرگس و سفر به جمکران 👌پیشنهاد دانلود♻️ قصه ای برای بچه های خوب محکماتی ✅کودکیار مهدوی محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 👌به منظور درک و شناخت بهتر ارواحنافداه برای کودکان و نوجوانان، دیدن این انیمیشن زیبا و کوتاه را همراه با فرزندان دلبدتان از دست ندهید🤗 ☑️کودکیار مهدوی محکمات را درایتا دنبال کنید 👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
🌺قصه ضامن آهو با 🔷🔹روزی روزگاری یه مامان آهوی🦌 مهربون با دو تا بچه آهوی کوچیک و دوست داشتنیش، در یه دشت سرسبز 🏞 زندگی می کردند. مامان آهو هر روز به دشت می رفت تا برای بچه هاش غذا آماده کنه. یکی از روزهایی که مامان آهو می خواست از لونه بره بیرون و غذا بیاره، به بچه هاش مثل همیشه گفت: کوچولوهای قشنگم، مواظب هم باشید و از لونه بیرون نیایید تا من برگردم. آهو کوچولوها گفتند: چشم مامان جون.☺️ مامان آهو برای جمع کردن غذا رفت و رفت تا به چمن زار سرسبزی🖼 رسید که پر از غذا بود و شروع کرد به جمع کردن غذا که یک دفعه پاهایش در دامی که یک شکارچی🏹 در آنجا گذاشته بود، گیر می کنه 😔 مامان آهو که خیلی ترسیده بود، تلاش کرد تا از دام نجات پیدا کنه ولی فایده نداشت؛ چون دام خیلی محکم بود. مامان آهو که خیلی نگران بود، سرش رو به آسمون بلند کرد و گفت: خدایا کمکم کن. اگر من اسیر شکارچی بشم، معلوم نیست چه بلایی به سر بچه های کوچیکم میاد؛ خدایا نجاتم بده...🙏🙏 مامان آهو همین طور داشت با خدا صحبت می کرد که یه گنجشک کوچولو 🐦 صدای اون رو شنید و متوجه ماجرا شد و سریع خودشو به مامان آهو رسوند و جیک جیک کنان گفت: من ضعیف و کوچولو هستم و نمی دونم چطور می تونم به تو کمک کنم. گنجشک همین طور که داشت با مامان آهو صحبت می کرد، متوجه شد که شکارچی🏹 از دور داره نزدیک میشه تا مامان آهو رو بگیره. گنجشک که خیلی نگران بود توی دلش گفت: خدایا کمکم کن که بتونم به مامان آهو کمک کنم تا نجات پیدا کنه.🤲 گنجشک کوچولو در همین فکرها بود که یادش اومد امروز یه آقای خوب و مهربون، به این دشت 🖼 اومده بود. اون آقا وقتی می خواستند غذا بخورند؛ به پرنده ها و حیوانات هم غذا 🍞 می دادند اما چیزی که خیلی برای گنجشک کوچولو عجیب بود؛ این بود که اون آقای مهربون زبان حیوانات رو هم بلد بودند و با حیوانات صحبت می کردند.🤗 گنجشک کوچولو 🐦 یه فکری به ذهنش رسید و با خودش گفت: اگر اون آقا رو بتونم پیدا کنم و ماجرا رو براش تعریف بکنم؛ می تونم مامان آهو رو نجات بدم. برای همین به مامان آهو گفت: نگران نباش یه فکر خوبی به ذهنم رسیده و زود برمی گردم و با سرعت به جایی که اون آقای مهربون اونجا بود، پرواز کرد. اون با تمام قدرتش بال می زد و دعا می کرد که اون آقا هنوز اونجا باشه. گنجشک کوچولو رفت و رفت تا اینکه از دور اون آقا رو دید و جیک جیک کنان همه ماجرا رو برای اون آقای مهربون تعریف کرد. اون آقا گفت: نگران نباش گنجشک کوچولو و به همراه هم با سرعت به سمت مامان آهو به راه افتادند. وقتی رسیدند، دیدن که شکارچی مامان آهو رو اسیر کرده😡 و می خواد با خودش ببره. شکارچی🏹 وقتی آقای مهربون رو دید آهو رو زمین گذاشت و مامان آهو سریع بسمت آقای مهربون فرار کرد و پشت سرش مخفی شد. آقای مهربون به شکارچی گفت: این آهو رو به من بفروش. من پول زیادی💰💰 به تو میدم، اگر آزادش کنی. اما شکارچی گفت: این آهو مال منه و نمی فروشمش. مامان آهو که دید شکارچی 🏹 حاضر نیست اون رو آزاد کنه به آقای مهربون گفت: من بچه های کوچیکی دارم که گرسنه اند و هنوز غذا نخوردن. اگر میشه از شکارچی بخواهید حداقل اجازه بده من برم و به بچه هام غذا بدم. قول میدم سریع برگردم.
🌺 ی قصه ضامن آهو با 🔷🔹آقای مهربون گفت باشه و به شکارچی گفت: من ضامن✋ این آهو میشم. و از تو خواهش می کنم اجازه بده تا این آهو بره و به بچه های کوچیکش غذا بده و برگرده. شکارچی که از حرف زدن آقای مهربون با آهو خیلی تعجب 😳 کرده بودگفت: مگه میشه یه آهو بره و دوباره برگرده❓ ولی باشه من شما رو بعنوان ضامن قبول می کنم تا زمانی که آهو برگرده. مامان آهو با سرعت به لونه اش برگشت و به بچه هاش که خیلی گرسنه بودند، غذا داد و اونها رو بوسید و در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود، برگشت. چون به آقای مهربون قول داده بود که برگرده. وقتی شکارچی دید آهو برگشته، خیلی تعجب کرد و خودش رو به پای اون آقای مهربون انداخت و گفت: آقا من این آهو را آزاد می کنم. ولی فقط شما بگید کی هستید❓ آقای مهربون که دید شکارچی 🏹 خیلی اصرار می کنه؛ خودش رو معرفی کرد و گفت: من امام رضا(علیه السلام) هستم🌹 شکارچی تا این اسم رو شنید، ایشون رو شناخت. بله این آقای خوب و مهربون، حضرت امام رضا(علیه السلام) بودند❤️ که همه مردم اسمشون رو شنیده بودند و می دونستند که قراره ایشون به شهر اونها 🏡 بیایند. شکارچی با خوشحالی گفت: باید مردم شهر رو خبر کنم و با سرعت به سمت شهر 🏡 حرکت کرد. مامان آهو هم وقتی این اسم رو شنید؛ خوشحالی آزاد شدنش رو فراموش کرد و به فکر فرو رفت🤔 چون این اسم رو کاملا می شناخت. آخه مامان آهو وقتی کوچیک بود از پدرش خیلی چیزها درباره ی دوازده امام شنیده بود و می دونست پیامبر خدا حضرت محمد(صل الله علیه و آله و سلم) اسم اونها رو به عنوان جانشینان بعد از خودشون به همه مردم معرفی کرده بودند.🌺🌸🌺 مامان آهو یاد حرف های پدرش می افتاد که می گفت: زمانی فرا میرسه که خداوند بوسیله آخرین امام یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) تمام جهان رو پر از خوبی و مهربونی می کنه و همه انسان ها 👥 و حیوانات 🐿🐑 در کنار هم در آرامش و امنیت زندگی خواهند کرد. اون فهمید که پدرش درست می گفت. چون وقتی امام رضا(علیه السلام) اینقدر خوب و مهربون هستند که حتی به حیوانات هم کمک می کنند، پس حتما امام مهدی(عجل الله تعالی) هم همین طور هستند و اگر شرایط فراهم بشه و ایشون بیان تمام دنیا پر از خوبی و مهربونی میشه.😊😍 امام رضا(علیه السلام) آهو رو نوازش کردند و فرمودند: من باید برگردم پیش همراهان و دوستانم. تو هم پیش بچه های کوچیکت برو و مواظب خودتون باشید. من هم دعا 🤲 می کنم تا هیچ وقت در دام هیچ شکارچی دیگه ای نیفتید. مامان آهو در حالی که رفتن امام رضا(علیه السلام) رو نگاه می کرد به گنجشک کوچولو 🐦 گفت: خیلی خوشحالم که امام رضا(علیه السلام) رو دیدم. این بهترین لحظه زندگی من بود😊 ای کاش می شد برای همیشه در کنار امام رضا(علیه السلام) می موندیم. گنجشک کوچولو گفت: آره من هم تا حالا انسانی به این خوبی و بزرگواری ندیده بودم 👌 اگر همه مردم حرف های ایشون رو گوش می کردند؛ دنیا بهشت می شد؛ ولی حیف که مردم این زمونه قدر ایشون رو نمی دونند. مامان آهو گفت: آره حیف... ولی پدرم می گفت روزی میاد که مردم قدر امام ها را خواهند دونست و به حرفهاشون بطور کامل عمل می کنند. گنجشک کوچولو گفت: واقعا راست میگی مامان آهو❓ اون زمان کی میرسه❓ مامان آهو گفت: در زمان ظهور آخرین امام یعنی حضرت مهدی(عجل الله تعالی) تمام جهان اینطوری میشه؛ چون در اون زمان خود مردم از بدی ها خسته میشن و از خدا می خواهند تا نجاتشون بده و آخرین امام با عنایت خدا و دعای مردم، دنیا رو بهشت میکنه. گنجشک کوچولو 🐦 گفت: خوش به حال مردم اون زمان... و بعد به همراه مامان آهو به سمت خونه خودشون حرکت کردند. گنجشک کوچولو🐦 از اون روز بهترین دوست مامان آهو و بهترین هم بازی آهو کوچولوها شد. مامان آهو هم هر شب قصه هایی رو که از پدرش درباره امام ها یاد گرفته بود رو برای اونها تعریف می کرد. و سال های سال با خوبی و خوشی زندگی کردند😊 ☑️کودکیار مهدوی محکمات را درایتا دنبال کنید 👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
اسب سفید.mp3
6.3M
🔺موضوع:اسب سفید ( اسبی که دوست داشت اسب امام زمان علیه السلام باشد.....) 📖قصه ای زیبا تقدیم به شما گلدونه های محکماتی، گوش بدید و لذت ببرید😍 ☑️کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce