بچهها هرگز شکی در محبت پدر نداشتند اما مدتی بود میدیدند مهر پدر در هالهای از سکوت پوشیده شده. الهام حال همسرش را بهتر از همه میفهمید، بنابراین وقتی حاج حسن گفت که میخواهد تنها به مشهد برود، چیزی نگفت. حاج حسن هرگز اینطور تنها به پابوس امام غریب نرفته بود! اما فکر میکرد باید برود و گره کارش را به امام بسپارد. بارها مشکلاتش را در محضر امام رئوف حل کرده بود و باز هم، توسل صادقانه مطمئنترین راه بود. نمیدانست یکی از همرزمان قدیمیاش اتفاقی او را دیده و محو حال او در قنوت نماز شب است. همه از دیدن تنهایی حاج حسن نگران بودند، اما خودش به چیزهای دیگری فکر میکرد. عجله داشت کارش را به نتیجه برساند. کاری که با تست روز 22 آبان، از یکی از مهمترین گلوگاههایش رد میشدند.
معلوم بود هر کس اندیشۀ بزرگی دارد، رنج و تنهایی بزرگتری هم دارد!
#کتاب_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#انتشار_برای_اولین_بار
#کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ
#آخرین_اثر_معصومه_سپهری
#نماز_شب_حاج_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban