eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
725 دنبال‌کننده
519 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
متاسفانه از این ۳۹ شهید هیچ پوستر خوب دیگری جز این کار نشده، و همچنین کلیپ کاملی از تصاویر عزیزان شهیدمان نیست. اگر کسی از شما عزیزان همراهم، تخصص و وقت و اراده انجام چنین کاری دارد ، که واقعا دل خانواده‌ها با این خوش می‌شود، لطفا به من پیام دهد ... 🌷🌷🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی ... و ما ادراک علی ... علی، کوچکترین فرزند محمود طهرانی مقدم و مهری بود... علی، شهید آزادی سوسنگرد، در 28 آبان 1359، ظهر روز عاشورا با لبانی تشنه و با تیر و ترکش‌های فراوان بر بدنی شکفته در خون عروج کرد.... آری، شهادت علی، آتش مقدسی در وجود برادر بزرگترش حسن برانگیخت که او را سنگرنشین جبهه‌های مقاومت کرد... یادت بخیر علی جان... یادت بخیر رزمندۀ جوان و پاک و غیور ما... من از یادت نمی‌کاهم... تو را که هرگز از یادت نمی‌برم که چطور مهربانانه برادری کرده‌ای و می‌کنی....🌷🌷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
دوستان سلام... امشب به دلم افتاد برایتان از علی بنویسم.... علی، در دشوارترین روزهای سخت تنهایی و کار پژوهشی سخت و حتی جانکاه برای کتاب حاج حسن، به رندی، به مهر، به برادری ، بارها بار مرا سبک کرد... من علی را دوست دارم... از اولین شهدای جنگ از اولین شهیدان جمع دوستانش تصاویر مانده از جنگ و پیکر خونین و تدفین و مزار علی ناب نابند و ما را به هوای روزهای نخست جنگ می‌برند... حکایت مرحوم خانم جلیلی،مادر بزرگوارش وقتی از او می‌گفت هنوز در گوش من است.... آه آری ما برای اینکه ایران، ایران بماند،خون دلها خورده‌ایم... 🌷🌷
مادر به نماز جمعه رفته بود. او بی‌قراری مردم را در اتوبوس می‌دید. حتی راننده هم با گریه می‌گفت: «شونزده نفر از شهدای روز عاشورا رو از جنوب دارن می‌آرن.» رادیوی اتوبوس روشن بود و داشت اسامی شهدا را می‌خواند: علی طهرانی‌مقدّم...! مهری متوجه نشد که اولین اسم، اسم فرزند خودش است! فقط می‌گفت: «خدایا، صدّام‌و نابود کن... خدایا، به مادرای این شهدا صبر بده... .» فریده در خانه بود که در زدند. مردی بود با پیامی... . - منزل طهرانی‌مقدّم؟ ببخشید خانم، شما خواهرشون هستین؟ راستش، من باید پیغامی به شما بدم... برادرتون... برادرتون... به شهادت رسیده! فریده انگار میان زمین و آسمان معلّق شد... . آن مرد رفت و فریده در اوج اضطراب تنها ماند. صدایی در درونش فریاد می‌کشید: برادرم شهید شده؟ برادرم ... کدوم‌ یکی؟ کدوم برادرم؟! نکنه سیا شهید شده... نکنه...! دقایقی بعد از جا بلند شد. باید برای دادن خبر به مادر کسی کمکش می‌کرد. زنگِ درِ همسایه را زد. اشک می‌ریخت و در درونش آشوبی بلند بود: کاش سیا* نباشه... کاش سیا نباشه... آه! مامااان...! بیچاره مامان...! (فریده خانم همیشه و هنوز، برادرش حسن آقا را به نام سیامک که در کودکی و نوجوانی صدایش می‌کردند، صدا می‌کند؛ سیا ، مخفف سیامک) https://eitaa.com/lashkarekhoban .....
همه جمع شده بودند، اما کسی به حسن دسترسی نداشت.دوستانش سعی می‌کردند با یگان او در غرب تماس بگیرند، ولی پیدایش نمی‌کردند تا به تهران برش گردانند. پیکر خونین علی به تهران منتقل شده بود و برادر بزرگترش فرامرز باید می‌رفت به سردخانۀ پزشکی قانونی در خیابانِ بهشت. او سخت در تب‌وتاب و بیم‌‌وامید بود. نمی‌خواست ماجرا را باور کند. دم غروب بود که آن‌جا رسید. نمی‌خواست برود وچیزی را ببیند که ویرانش می‌کرد. توانِ پایین رفتن از پله‌ها را نداشت. ناگهان چشمش به آمبولانس‌های گِل گرفته افتاد که پاره‌های دل ملت را از جبهه آورده بودند. با چند نفر دیگر رفت زیر تابوتِ اولین شهید تا آن‌‌ها را به داخل ساختمان پزشکی قانونی منتقل کنند. زیرِ سنگینیِ تابوتِ شهید، قلبش شکست و با خود گفت: اینم علیه! و رفت زیر تابوت دوم و سوم ... تابوت هر شهید را که می‌گرفت حس می‌کرد این هم علی‌ست! اندوهش سبک‌تر می‌شد و غم از او فاصله می‌گرفت. ـ این‌ها همه علی‌اند! این همه علی... خدایا! من چقدر علی بردم این پایین! این‌ها چه فرقی با علیِ ما دارند؟! رفت سراغ تابوت علی که میان دوستانش خوابیده بود. درِ تابوتِ علی نیمه باز بود. پاهایش قدرت نداشت. ناگاه صدای علی به گوشش رسید که: من این‌جا هستم! اشک‌هایش سرازیر شد.پیکر علی را دید، با گُل‌زخم‌هایی بر دست و سینه و گلو. قامت رشید او سرتاپا خونین بود و دستش بالا مانده و خشکیده بود؛ دستی که هرگز از کار کنار نکشیده بود و لابد در جبهه هم با همین دستش کارهای بزرگی کرده بود... . https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما از همین شهیدان پاک،نیرو‌ می‌گیریم! شجاعت و همتهای بزرگ را طلب می‌کنیم... ما با این شهیدان، سبز و تازه و پرتکاپو می‌مانیم... تا آن زندگی را که شهدا از آن گذشتند و چشم بر آرزوهایش بستند، به غایت کامل، زندگی کنیم. به غایت زیبا ⚘️🌱⚘️🌱⚘️🌱 برای روح پاک و زیبایشان صلواتی هدیه کنیم..
در برنامه صبحانه ایرانی، ۲۲ آبان ۱۴۰۲، اصلا متوجه نشدم که تصویر این دو کتاب عزیزم را روی دیوار ، بر قاب انداخته‌اند... امیدوارم از این کتاب‌ها، چیزی برای آخرتم بماند... برای نویسنده، لذت بسیار بزرگی‌ست، مردم کارهایش را وقتی می‌خوانند، با عشق بخوانند و بفهمند🥰 این روزها که شاید برای آخرین بار، در حال مطالعه کتاب شهید طهرانی مقدم و ویراستاری آن هستم، بیش از همیشه مشتاقم این کتاب زودتر جای خودش را در قلب و فکر و فهم و خانه مردمان عزیز میهنم پیدا کند🌿 https://eitaa.com/lashkarekhoban
دنیا، یک لبخند بی‌غم به شما بدهکار است، فرشته‌های مجروح مظلوم غزه 😭😔 من که سالهای سال، شاهد تبعات جراحت‌های عمیق جنگ بودم، حتی بیش از شهدا، نگران و غصه‌دار مجروحان هر جنگی هستم، مخصوصا بچه‌ها، معصومان مجروح... سوالات و خاطرات بر ذهنم آوار می‌شوند... آیا کسی به فکر زخمی‌ها هست؟ آیا موسسه و خانواده و تیمی هست که در طول دوران دشوار نقاهت، در کنار مجروحان باشد؟ آیا شوک حادثه‌ی مجروحیتهای سخت و معلولیت‌های دائمی را چگونه طی خواهند کرد؟ کسی دارند همراهشان اشک بریزد، اما برایشان از روزهای پر امید هم سخن بگوید؟ آیا دلداری دهنده‌ باایمانی دارند؟ امیدوارم، دعا می‌کنم، حتما و حتما در میان آن مردم مومن و مقاوم هستند کسانی که این راه را طی کرده باشند و پس از جنگ، به داد روح این مجروحان مظلوم برسند... اما آیا برای این بچه‌های مظلوم، دست و پای خوب و ویلچر مناسبی تهیه خواهد شد؟ 😭 آیا مواظب قطع نخاعی‌ها هستند که در همین اولین روزهای مجروحیت، زخم بستر نگیرند و مشکلاتشان چند برابر نشود؟ آیا ..... چه می‌گویم؟ زخمی‌ها، بی دارو، بی‌بستر و تجهیزات مناسب، روی زمین سرد و خونی، تشنه، گرسنه .... آه آه از وقتی انسان، شیطان‌تر از ابلیس می‌شود... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این، یک برگ از کتاب بچه های سال نهم است. تصویری از غواصان گردان حبیب لشکر عاشورا در عملیات کربلای ۴ و ۵ با متنی برگرفته از کتاب لشکر خوبان اینجانب ، خاطرات برادر بزرگوارم اقلی مهدیقلی رضایی که نیروی اطلاعات عملیات و مربی غواصان بود.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
نفر اول از سمت چپ، ، از کم‌سن و سال‌ترین غواصان بود. همیشه خدا را شکر میکنم که ایشان ، در آن سن، آن درجه از ایمان، شهامت، قدرت جسمی و روحی و اخلاصی را داشت که در اولین اعزام به جبهه در سن ۱۵ سالگی، به این مرحله برسد که در میان شجاعترین و زبده‌ترین نیروهایی که سخت‌ترین بخش عملیات را بر عهده داشتند، قرار بگیرد. میان غواصان خط شکنی که قرار بود در شبی زمستانی در سال ۱۳۶۵ وارد آب‌های بسیار سرد و گل آلود بشوند و تا خط دشمن پیش بروند و به دل دشمن بزنند و خط را بشکنند و جای پایی بگیرند تا موج بعدی نیروها با قایق برسند وعملیات را ادامه دهند الهی لک الحمد خیلی ازین غواصان به شهادت رسیدند و برخی مجروح شدند و ایوب، سخت‌ترین زخم نصیبش شد. نشستن روی ویلچر برای همیشه الهی لک الحمد..‌ این تصویر از معدود عکسهایی‌ست که ایوب ایستاده است! او در شب کربلای ۵، بعد از شکستن خط دشمن، با اصابت تیر دو زمانه به کمر، قطع‌نخاع شد. حالا ۳۷ سال است نبرد مظلومانه او با درد و رنج‌های جانبازی، مثل سایر جانبازان عزیزمان، ادامه دارد. ایران اسلامی، چه جوانان نازنینی داشت که فدایش شدند تا عزتش پایمال نشود... ❤️🌷 هفته بسیج را به بسیجیان مخلص از یادها رفته، قهرمانان خاموش، خاصه جانبازان نخاعی تبریک می‌گویم که البته مبارکی ایام و اقتدار وطن، به وجود اینان بسته بود و هست🌷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
نفر اول از سمت چپ، #ایوب_نصیراوغلی_خیابانی #جانباز_بسیجی ، از کم‌سن و سال‌ترین غواصان بود. همیشه خد
نفر اول از سمت راست درین تصویر بسیجی غواص، شهید مقصود باغبان از تبریز... روحش شاد و دعایش شامل این ملت باد.... ای شهید🌷 من از یادت نمی‌کاهم
اینجا کجاست، دوستان تبریزی؟؟!!
اینجا قطعه بالای گلزار شهدای وادی رحمت است که با اعتراضات و .... تیغ یکسان سازی به مزار شهدا نرسید، اما سقفش و اطرافش را با عملیات طولانی و پرهزینه‌ای مثلا محصور کرده بودند... و حالا باز سقف این جا را برداشته و معلوم نیست چه طرحی دارند؟ و چقدر باز هم میخواهند از بیت‌المال هزینه کنند و باز چند سال دیگر باز هم به هم بریرند و .... در حالی که سنگ مزار برخی شهدا در وضع بسیار بسیار ناراحت‌کننده‌ای قرار دارد و معلومات عزیزانشان از دنیا رفته‌اند و شاید کسی نیست به آنجا رسیدگی کند.... مسئولان محترم هم که هروقت لازمشان باشد می‌آیند جایی نشان می‌کنند و گل می‌گذارند و عکس می‌گیرند و خجالت هم نمی‌کشند!!!!! https://eitaa.com/lashkarekhoban
این هم قسمت مثلا بازسازی شده مزار شهدای گمنام🤔😔
تصاویر متعلق به روز پنج شنبه ۲ آذر ۱۴۰۲ است
آمده بودیم زیارت یاران همیشه عزیز و عوض کردن تصویر عزیز دلمان.... 🌹🌹 که این صحنه‌ها را دیدیم و پر از سوال و ... برگشتیم!
سلام خدا بر شهیدانی که آلوده دنیا نشدند و در ابتدای تکلیف، هر آنچه خواستنی بود گرفتند و کامل شدند به حیات ابدی.. 🌱🌷🌱 شهید ۱۵ ساله، بهترین دوست و برادر همسرم، https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمیه‌ها روزهایی معمولی بودند، با کمی سکوت و چند خط روضه. از کسی ممنونم که در بزنگاه زندگی، در دوران سوال و تردید و قدم زدن‌های سرگردان،اندک اندک ره می‌گشود... بی‌شک برای من و بانوان و دخترانی که در تبریز، در سال ۱۳۷۹، برای نخستین بار با هم یک هیئت فعال بانوان به نام سلام الله علیها بنا نهاده و در طول ۲۰ سال گذشته، منشاء اثراتی در تبریز شدند، معلمانی که با کلمات و رفتارشان به ما ایمان و عشق آموختند، خواهران عزیزمان؛ اشرف‌السادات و عفت‌السادات خیاط نوری بودند. زنانی بی‌ادعا، صبور و پرمهر، که برای خیلی‌ها مادری کردند و خواهری... استاد ما، خانم دکتر عفت نوری، اسوه و نمونه جهاد یک زن متعهد در روزگار ما هستند. او به ما درسها آموخت و فاصله بین ما و حضرت زهرای پیامبر ص رابرداشت تا مادری‌شان را احساس کنیم و از آن به بعد بود که فاطمیه‌ها برای ما رنگ دیگر گرفت. آن سال‌ها که قحط مراسم خاص بانوان بود، بچه‌های قم و تبریز، جانانه دور این ایام حلقه می‌زدند؛ اردوهای به یاد ماندنی، مراسم چند روزه‌ای که از صحنه آرایی و فضا سازی تا متن مجری و آیات منتخب قرآن و سرود و نمایش دختران و سخنرانی‌ها، یک فکر و ایده و حرف هماهنگ داشت، تبلغات، تدارکاتی که خانمها داوطلبانه انجام می‌دادند، جلسات خصوصی‌تر شبانه، دوستی‌ها، اشک‌ها،کتابها، ... همه و همه ما را اهل فاطمیه کرد❤️ فهمیدیم و هرسال بالای اعلان مراسم نوشتیم: بزرگداشت ایام فاطمیه، ادای دین است به بانویی که تمام هستی‌اش را خرج دین کرد.⚘️ چقدر مدیون فاطمیه هستم و دلتنگ مراسم خواهرانم در https://eitaa.com/lashkarekhoban