تلاكو من بعد الفركه ✨🤍 تلاگو من بعد الفرگه بعد از فراق باهم دیدار کردند ملگه و لا یشبه ملگه دیداری که شبیه دیدار نیست شتاگو واحد للثانی دل هردو برای هم تنگ شده بود ياهو متانی ما یدرون کدامشان منتظر بود نمی‌دانند

#ترجمه زینـب غریبـه صـارت وینـک یعبـاس....😔 عبـاس جـان کجایـی که زینـب کبـری غریـب شـد مـن نحـر الحسیـن ونّـه اسمعوهـا...🖤 صـدای نالـه را از گلـوی بریـده‌ی حسیـن گوش کنیـد لحّـق یعبـاس زینـب سبوهـا...😭 عبـاس جـان بـه داد بـرس رینـب بـه اسـارت رفـت بـت داعـی البـاب ویلـی اضربوهـا واویـلا کـه دختـر فاتـح خیبـر را میزننـد کـل ما تنادیـک شتـوا ابوهـا هروقـت صدایـت میزنـد به پـدرش جسـارت میکننـد تعثـر یخویـه زینـب عثـره اعلـه عثـره زینـب پشـت هـم زمیـن می‌خـورد وپایـش گیـر میکنـد بـرادر وسـوط الشمـر ولاهـا ومحتـاره بامـره تازیانـه‌ی شمـر بـر او مسلـط شـد و در کـارش حیـران شـده اسـت ضحکـوا علیهـا یعبـاس یاخویـه بـر او می‌خندنـد عبـاس بـرادرم شـدوا ایدیهـا یعبـاس یاخویـه دستانـش را بسته‌انـد عبـاس بـرادرم

#ترجمه عیناهـه لحسیـن چشمـش بـر حسیـن اسـت مـن الخرابـه از درون خرابـه بمحملهـا مکتـوب بر روی محملـش ایـن چنیـن نگاشتـه مشتاقـه بابا دلتنـگ پـدر هستـم😭💔 #حضرت_رقيه🥺💔 #محمد_الجنامـي #صاحـب‌الونّـہ‌الحزینـہ

صفـر کلمـا أشـوف إهلالـه یلچمنـی هروقـت صفـر ماهـش را میبینـم زخم‌هایـم تـازه میـشود قبـل چـم عـام أخـذ اعظـم بشـر منـی قبـل از چنـد سـال از مـن گرفـت بزرگتریـن وعزیزترینـم را رسـول اللـه مشـه ومنهـا بـده حزنـی پیامبـر رفـت و پـس از آن غـم و اندوهـم شـروع شـد سـت اسنیـن عمـری و الظهـر محنـی شـش سالـه هستـم ولـی کمـرم خمیـده اسـت #ترجمه #رسول_الله #محمد_الجنامي

فگدنـه نظرتـه وسکوتـه وکلامـه از دسـت دادیـم نگاهـش سکوتـش وکلامـش وسؤالـه علینـه وضحکتـه وسلامـه احـوال پرسیـش و خنده‌هـاش و سلامـش نـداء وتـردد محمـد محمـد ندائـی تکـرار شـد محمـد محمـد عظیـم المواقـف صاحـب نگـرش های عالـی العطوف الیسامـح الیدور تصالـح آن مهربـان بخشنـده آن که دنبـال دوستـی الیریـد التآلـف و نزدیـک شـدن مـردم ب‌هم اسـت الیمثـل إلنـه کلشـی کسـی که بـرای ما همـه چیـز اسـت إذا عنـه یمشـی نظـل بالمخـاوف اگـر از بیـن ما رود در تـرس و وحشـت می‌مانیـم تصفـی برحیلـه دنیانـه غابـه درنبـود آن دنیایمـان به جنگـل تبدیـل می‌شـود عیشتنـه تبقـی بیـن الذیابـه و زندگـی ما بیـن گـرگ ها میمانـد #ترجمه #رسول_الله #محمد_الجنامي

ثامـن وعشریـن بصفـر در روز بیسـت و هشـت صفـر قتلـوا محمّـد جـدّي جـدم محمـد را بـه قتـل رساندنـد سـمّ الگطـع چبـده أحـس حـس میکنـم زهـری که جیگـرش را تکـه تکـه کـرد یـا نـاس گطّـع چبـدي ای مـردم جیگـرم را تکـه تکـه کـرده اسـت مـن زغـري واذکـر فاطمـة از بچگـی یـاد فاطمـه افتـادم مسحـت دمعتـي ابخـدّي اشـک هایم را از گونـه هایم پـاک کـرد مـوت النبـي ما خلّـه بعیونـي دمـع مـرگ پیامبـر اشک در چشمهایـم باقـی نگذاشـت وي فاطمـة خلّانـي محنیّـة ضلـع همـراه فاطمـه گذاشـت پهلویـم خمیـده باشـد بیـرغ نبـوّه طایـح پرچـم نبـوت افتـاده یومیّـه غالـي رایـح هر روز عزیـزی افتـاده أنـه زینـب منـم زینـب #ترجمه #رسول_الله #محمد_الجنامي

اول صفـر لآخـر صفـر کلـه حـزن اول صفـر تا آخر صفـر همش غـم و انـدوه بهـذا الشهـر ما لحظـه غمضلـي جفـن در این مـاه یک لحظـه چشـمم خـواب نرفـت بـس غربـه بـس نوایـح فقـط غربـت فقـط آه ونالـه یومیـه غالـي رایـح هـر روز عزیـزي رفتـه أنـه زینـب منـم زینـب #ترجمه #رسول_الله #محمد_الجنامي

أمـی ویشمعـة ناظـری مـادرم ای نـور چشـم مـن آنـه الإمـام العسکـری مـن امـام حسـن عسکـری هستـم وسامـره قصـة حزنـی سامـرا ماجـرای غـم انـوه مـن اسـت یام الحسـن آنـه الحسـن ای مـادر حسـن منـم حسـن‌ هستـم لا أهـل عنـدی ولا وطـن نـه خانـواده دارم و نـه وطـن دارم وابعـاد کلهـم عنـی همـه از مـن دور هستنـد احنـه حجـج وانتـی الـذی مـا حجـت خداونـد بـر روی زمیـن هستیـم حجـه علینـه و تـو حجـت خداونـد بـر مـا یالزهـره تدریـن الزمـان اشسوه بینـه ای مـادر یازهـراء میدانـی زمانـه بـا مـا چکـار کـرده ولـدچ صفـوا کـل واحـد ایمـوت ابمدینـه فرزندانـت هرکـدام در شهـری جـان میدهنـد غریـب البـلاد غریـب وطـن هـا #ترجمه #ویبقیٰ_الحسین #محمد_الجنامي

هالیلـه شـده امشـب شـب سختـی ها اسـت و المهـدی وحـده و مهـدی عج تنهـاسـت کلهـا تـدور علیـه وتریـده همـه دنبالـس هستنـد و او را میخواهنـد اهوایـه جروحـه زخـم و غم‌هایـش زیـاد اسـت ومطلوبـه روحـه جـان او را میخواهنـد بگیرنـد و اعدائه تنـوی اعلـه گطعـة وریـده دشمنانـش به دنبـال این هستنـد تا سـر از تنـش جـدا کننـد الله یعینـه اعلـه حمـا الإمامـه خـدا کمکـش کنـه بـرای مسئولیـت امامتـش ایغیـب و غیابـه جعلنـه یتامـه غیـب می شـود و غیابـش مـارا یتیـم کـرد مانـدری یمتـه یعـود بسلامـه نمیدانیـم چـه وقتـی به سلامتـی برمیگـردد البیـه الکرامـه که آن صاحـب کرامـت اسـت یمتـه الفـرج ظهـور امام زمـان عج کـی اسـت تـره هوایـه تعبنـه خیلـی خستـه شدیـم آخـر امـل بقـی المهـدی بگلبنـه آخریـن امـید مـا مهـدی عج در قلـب ما جـا دارد بیـن العـده نـار و احنـه الحطـب بیـن ایـن همـه دشمنـان اتـش ،و مـا هیـزم هستیـم محـد فـزع کسـی بـه کمـک نرسیـد یهـل الغیـره اشعجـب ای اهـل غیـرت عجـب اسـت عدکـم علـم ذبـل غصـن المکـارم آیـاخبـر داریـد شاخـه اهـل سخـاوت(خاندان رسول خدا)پژمـرده شدنـد #ترجمه #ویبقیٰ_الحسین #محمد_الجنامي

قصيدة | ماعوفك محمد الجنامي علي الخفاجي

🔺قصیده «ما عوفک» با ترجمه کامل🔺 الـرادود : محمـد الجنامـی الشاعـر : علي الخفاجي مترجم : عبـاس رزیـجـي ذکری : ليالي استشهاد اميرالمؤمنين(ع)- ۱۴۴۵ #محمد_الجنامـے #ترجمه_ماعوفک

«ما عوفک» الـرادود : محمـد الجنامـی الشاعـر : علي الخفاجي مترجم: عباس رزیجی ذکری : ليالي استشهاد اميرالمؤمنين(ع)- ۱۴۴۵ 💚💠💚💠💚 عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 انت شوگي الغالي و تسبیحة صلاتي تو اشتیاق گرانبهای من و تسبیح نمازم هستی واسجد اعله اعتابک یا منبع فراتي و بر آستانه‌ی درگاهت تعظیم می‌کنم ای سرچشمه‌ی فراتم انت مالک روحي و بالمحشر نجاتي تو مالک جان منی و در روز محشر مایه نجات من هستی و أندفن بترابك من تخلص حياتي و چون عمر من تمام شود، در خاک تو(نجف) به خاک سپرده می‌شوم انت ديني و يقيني و تضل للتالي، يالغالي يا حيدر تو دین و یقین من هستی و تا ابد اینگونه خواهی ماند، ای عزیز ... ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 انته عشگي الغالي و من زغري هويتك تو عشق گرانبهای من هستی و از کودکی عاشقت شدم يا نفس بانفاسي و ابروحي اشتريتك ای نفس که در ریه‌های من جریان دارد، با جان خریدار تو شدم جنتي و احلامي يا حيدر لگیتک تو را بهشت و رویای خودم یافتم ای حیدر علي الله الشاهد ما لحظه نسيتك ای علی خدا گواه است که لحظه‌ای تو را از یاد نبرده‌ام جیت أطوفک و أشوفك نهج ايماني، ابوجداني يا حيدر آمدم تا پیرامون تو طواف کنم، تو را نهج ایمان خودم در وجدانم یافتم ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 ياهو گال انعوفك یا قائد رکبنه چه کسی گفته تو را ترک می‌کنیم ای قافله‌سالار ما و عالجِباه أتباعك يا حيدر كتبنه "ما پیروان تو هستیم" را بر روی پیشانی خود حک کردیم ابمرضع الغذانه من حبک شربنه ما از سینه‌ی مادر، شیر محبت تو را نوشیده‌ایم الله وصه بحیدر وانرید نرضي ربنه خدا به ولایت حیدر وصیت کرده و می‌خواهیم خوشنودی خدایمان را جلب کنیم نفدي دمنه اسمنه انكتب أنصارك ... أنصارك يا حيدر خونمان را فدایت می‌کنیم، که اسم ما یاران تو نوشته شده است ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 عهد يم محرابك بالمنحر نوقعه با خون گلو در کنار محراب تو عهد و پیمان می‌بندیم که... شیعه وانضل شیعه و بس حیدر نتبعه شیعه هستیم و شیعه می‌مانیم و فقط از حیدر کرار پیروی می‌کنیم هذا صوت أحرارك و القائم يمسعه این ندای شیعیان آزاده‌ی توست و حضرت قائم آن را می‌شنود ثمن حبک غالي و بالغالي ندفعه بهای عشق تو گران است و با گرانترین چیز (جان) بهای آن را می‌پردازیم سر عشگنه یلمنه و نجي یم دارک ... خطارک یا حیدر راز عشق، ما را جمع می‌کند و کنار خانه‌ات می‌آییم ... میهمان تو هستیم ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 من الزغر يا حيدر و اسمك هیچ أگوله از کودکی نام تو را اینگونه تلفظ می‌کردم ای حیدر ركبي يم أعتابك لو نوّخ ذلوله اگر شتر قافله‌ی من بر آستانه‌ات توقف کند و بر زمین‌ بنشیند كل حرف باشعاري من عندك انوله هر حرف از شعرهایم را از لطف تو دریافت می‌کنم خادمک مجنونک یا عشگ الطفوله خادم و مجنونت هستم ای عشق کودکی‌ام جیت اعاهد واشاهد مَجِد بروبي ... المحبوبي يا حيدر آمده‌ام تا عهد بندم و شکوه را در راه محبوبم ببینم ... ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر 💚💠💚💠💚 یا بدایة شوگي و یا کل البدایه ای آغاز اشتیاقم و همه‌ی آغاز من ابدي بیک احروفي و ما أنهي الحكايه حروفم را با تو آغاز می‌کنم و به حکایتم پایان نمی‌دهم قصتي وي محبوبي و ما إلها نهايه حکایت من با محبوبم هیچ پایانی ندارد حب علي ما عوفه و لا عوف الولايه محبت علی و ولایتش را ترک نخواهم کرد انته نبضي يا فرضي اشكثر تانيتك ولگلیتک یا حیدر تو نبض من هستی، ای فرض واجب من، چه بسیار منتظرت ماندم تا تو را یافتم ای حیدر عمری انته ملکته تو مالک عمرم شدی و ابد ماعوفک ... ماعوفک یا حیدر و هرگز تو را ترک نخواهم کرد ای حیدر #ترجمه_ماعوفک

فـراق الخدمُه یذبحنـه دوری از نوکـری مـا رو میکشـه جـرح چتـال یجرحنـه زخمـی کشنـده میزنـد یبونـه وخـاف زعلنـاک اقـا اگـر ناراحتـت کردیـم علیـک الزهـره سامحنـه تـو را بـه حضـرت زهـرا مـرا ببخـش عـزاک صحنـه قسـم باللـه عزاداریـت بخـدا قسـم خوردیـم عـزاک نحیـه نمـوت ویـاه عزاداریـت زندگـی ومرگمـان باعزاداریسـت عـزاک عدنـه صعـب فرگـاه عزاداریـت سختـه دوری از آن طعمـه شهـد ینضـاک عزاداریـت مـزه عسـل دارد وانـت هـوی العشـاق شمـا محبـوب عاشقانـی💙

_گُمـر فِـدوه لـلّٰـه +به قربان خدا او را چو ماه آفریده است _العَلـم بیـدِه صَـلا +پرچم در دستش نماز می‌خواند _مِلـح لِلرجولـه +نمک مردانکیست _الوصَـل یَمـه فَنـه +چه کسی جرئت دارد به او نزدیک شود _الیِگـول انـه خالـه +آنکه گفت من دایی او هستم _رجَـف مِـن خَیالـه +از سایه‌اش لرزید _شِمرهُـم یِگلهُـم دِخیـل اللّٰه مِنـه +شمر به آنها گفت از او به خدا پناه می‌برم #ترجمه #شد_الثامه #اباالفضل_العباس #محمد_الجنامي

ماکـو مـن حنانـه مهربـان‌تر از او نیسـت بالقلـب مکانـه جایگاهـش در قلـب ماسـت یا خلـگ والدمـوع تختصـر حچینـه ای مـردم اشـک‌ها سخـن مـارا خلاصـه می کنـد

#ترجمه شنهـو صلاتـي نمازم چه ارزشی دارد؟ شنهـو حیاتـي حیاتم چه ارزشی دارد؟ وخدمتـچ مابیهـا اگر در راه نوکری تو نباشد روحـي یابضعـه ای جگر گوشه‌ی پیامبر جانم را اعلگهـا شمعـه برایت چو شمعی افروختم الخاطـرچ طفیهـه خاموشش کن💔

#ترجمه ســلام الله على ضلعچ سلام خدا بر پهلوی شکسته‌ات يأمــنه الكـــلها حنـيّه ای مادر بسیار مهربان ما يخـيمه وحزنـچ يلــمنه ای خیمه‌ای که غم ما را بمــجالسنه الحسينيه در حسینیه گرد هم آورده

#ترجمه ویلی یابوالیمه حاضنها بهمومه آه برحسین باغم و اندوه اورا به آغوش گرفت صاح بدم عینه یازهرا مظلومه بلاشک چشم فریاد زد ای زهرای مظلوم ینظر صبح ازرگ من الضرب خدها می‌نگریست که از کتک گونه اش کبود شده بود ویا عملت البسمار بصدر امه معلومه اثر میخ در سینه مادرش پیدا بود

صحـت مـن یـا دیـن فریاد زدم این ها از کدام دین مـن یـا ملـه ذولـی از کدام کشور هستند حرمـه وبنـار الحقـد زن هستم و‌با آتش نفرت للبـاب اجولـی به دم در آمدند مـن الکسـر للیـوم از روزی که پهلویم شکست تا به امروز مـا امشـی اعلـه طولـی نمیتوانم درست راه بروم صـرت مـن اشتـاگ وقتی دلتنگ می‌شوم للعتبـه الولـی برای در لالایی میخوانم یمـه ضلعـی التهشـم مادر با پهلوی شکسته‌ام للهـوه گـوه اشتـم به زور نفس می‌کشم جرحـک بقلبـی مـا طـاب زخمـت در قلبـم خـوب نشـد یالولـد مهـدک‌ اتـراب پسـرم گهـواره‌ات خـاک شـد

#ترجمه دعیـت اللـه ورحمتـه دعایم از خدا ورحمتش این بود اظـل دوم بخدمتـه همیشـه نوکـرش بمانـم وحقـق منوتـی ابسـام سریـع آرزویـم را بـرآورده کـرد نطانـی أربـع اسبـاع چهـار شیرمـرد بـه مـن عطـا کـرد نفـس شمـرة علـی ع همچـون علـی ع حامـی الحمیـه حامـی پناهندگـان🥺💔

#ترجمه خذینـی إلیـک مـرا پیـش خـودت ببـر أتعبنـی الزمـان یا أمـی زمـان مـرا خستـه کـرده، ای مـادر🥲💔

📜 قصيدة : بالتراب ✒ الشاعر : الشيخ وسام الشويلي 🔖 ذكرى : إستشهاد فاطمة الزهراء ع بالتراب .. يالاحباب در خاک هستید .. ای عزیزان وتعوّدت روحي على المقابر و جانم به قبرها عادت کرد انا اشتاگ .. والفراگ من دلتنگ میشوم .. و فراق ماينحمل ويجرّح المشاعر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند 🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 يافاطمه انتي النِفَس ... والزمن ویايه عِكَس ای فاطمه تو نفس هستی ... و زمانه با من برعکس شد حرم روحي منّچ مرا از تو محروم کرد مخنوگ بفراگچ صرت ... عذّبني گلبي بكل وكت از فراقت خفه شدم ... قلبم در هر زمان مرا عذاب داد يسائلني عنّچ و از من درباره تو میپرسد روحي الحزينه معذّبه ... يوميّه لوعه ونايبه جان غمگینم عذاب داده شده ... هرروز بی آرامی و مصیب است سكن بيّه حزنچ غمت در من ساکن شد بيدي رسول الله اندفن ... واليوم يا أم الحسن پیامبر خدا با دست من دفن شد ... و امروز ای مادر حسن بالتراب ادفنچ در خاک دفنت میکنم بچي ونوح .. والجروح گریه و زاری ..و زخم ها عكّازتي وبمشيّتي اكابر عصایم هستند و به‌ راه رفتم افتخار میکنم آنه اشتاگ .. والفراگ من دلتنگ میشوم.. و فراق ماينحمل وِيجرّح المشاعر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند 🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 اسأل صـرت يمّ الـحـسن ... هوّه انتي لوعمـري اندفن سوال میکنم ای فاطمه ... این تویی که دفن شدی یا عمرم دِ ردّي عليّه جواب مرا بده عين الشماتـه تصد الّي ... وهذا انا ما چني علي چشم بدگویان به من نگاه میکند ... و این من انگار علی نیستم جمر فرگه بيّه آتش فراق در من است عايش غريب بدیرتــي ... وبس الله يدري بعلّتي در دیار خودم غریب زندگی کرده ام ... و فقط خدا مشکل مرا می‌داند اعله حالي شبديّه بر این حال من از دستم چه کاری بر می‌آید بگلبي حچي ومن ينحچي ... تختنگ روحي من البچي در قلبم حرف ها است و هنگامی که بازگو می‌شود ... جانم از گریه خفه می‌شود حرت يالزچيّة سردرگم شده ام ای فاطمه بالمصاب..الگلب ذاب در این مصیبت..قلب ذوب شد وانعمت من كثر البچي النواظر و چشمان از گریه‌ی زیاد کور شد أنه اشتاگ..والفراگ من دلتنگ میشوم..و فراق ماينحمل ويجرّح المشاعر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند 🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 ليليّه اعوفن منزلي...ضايع وادورنّچ هلي هر شب خانه ام را رها میکنم ... گم شده ام و دنبال تو میگردم همه کسم وانادي على اسمچ و نامت را صدا میزنم من الزمِ تراب الگبر ... انحب واطيحن منكسر وقتی خاک قبر را می‌گیرم ... ناله میکنم و شکسته می‌افتم من اشمّه اشمّچ وقتی بویش میکنم تورا استشمام میکنم باب الگبر ماينفتح...بس فاتح بگلبي جرح در قبر باز نمیشود...فقط در قلب من زخم باز کرده است حنيني يلچمچ ناله‌ی من تورا به درد می‌آورد حاچيني يالبيچ الدوه...گعديلي خل نرجع سوه با من سخن بگو ای که دارای دوا هستی...برایم بیدار شو بگذار باهم برگردیم اريد ابقى يمّچ میخواهم کنارت بمانم تگعدين..تشوفين بیدار میشوی..میبینی حالة عليَ المو علي هسّه صاير حال علی را که الان علی نشده أنه اشتاگ..والفراگ من دلتنگ میشوم..و فراق ماينحمل ويجرّح المشاعر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند 🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 عيني الذي من دم بچت...بين الغفت والماغفت چشم منی که از خون گریه کرد...بین خوابیدن و نخوابیدن ندائچ اسمعه صدایت را می‌شنوم وحّدها زينب ياعلي...موحش عليها منزلي ای علی زينب تنها است...و خانه ام برایش وحشتناک شده است على افراگي تنعه برای فراقم روضه میخواند وآنه گــمت من اسمعت...لكن على وجهي طحت و من وقتی شنیدم بلند شدم...ولی بر روی صورتم افتادم ذبت دمعه دمعه اشک اشک ذوب شدم بينچ وبين ام الحزن...صايرَ ثنين وبس أون میان تو و مادر غم(حضرت زینب)...دوتا شده ام و فقط ناله میکنم الگلب محني ضلعه قلب پهلویش خم شده است بلا روح..والجروح بی جان هستم..و زخم ها بيهن صرت اعثر وگلبي حاير با آنها می‌لغزیدم و قلبم حیران است أنه اشتاگ..والفراگ من دلتنگ میشوم..و فراق ماينحمل ويجرّح المشاعـر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند 🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 ردّيت من المگبره...ردّت المكسور ظهره از قبرستان برگشتم...با کمری شکسته برگشتم و تلگتني زينب و زينب به استقبالم آمد اشعر مهجتي تنمرد...من گالت امّي ماترد؟ احساس میکنم جانم لِه می‌شود...وقتی گفت مادرم برنمی‌گردد دليلي تعذّب قلب من عذاب کشید حيره وعليمن انتچي...طايح وسالفتي بچي سرگردانم و به چه کسی تکیه کنم...افتاده ام و قصه‌ی من گریه آور است الحسن يمّي ينحب حسین پیش من گریه می‌کند وحسين ونته عاليه ... ويصيح وين الغاليه و حسین ناله‌اش بلند است...و صدا می‌زند مادر عزیزم کجاست بدمع عينه يشرب با اشک چشمش می‌نوشد یتاماچ..فگدناچ یتیمانت هستیم..تورا از دست دادیم ظلّينه بعدچ نكسر الخواطر بعد از تو دل همه برای ما میسوخت أنه اشتاگ..والفراگ من دلتنگ میشوم..و فراق ماينحمل ويجرّح المشاعر تحمل نمیشود و احساسات را زخمی می‌کند #ترجمه_نوحه

🔹قصیدة ؛ بالتراب ♦️الرادود ؛ محمد الجنامي 🔸الشاعر ؛ الشیخ وسام الشويلی

#ترجمه_فارسي_حب_الحسین_علیه_السلام 🥺💔