eitaa logo
الهام انیمیشن
87 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دل، چو در دام منظور است دیده را جرم نیست، معذور است گرچه از چشم ظاهرم دور است از الست روز وصال دل مستم هنوز مخمور است دایم از یار اگرچه مهجور است حال آشفته بر رخش فاش است شعله و نار پرتو نور است حکم داری به هر چه فرمایی که مطیع و مامور است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/985 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کرده‌ام که از فراق خون کردی؟ چه اوفتاد که درد فزون کردی؟ ؟ چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی؟ نخست ار چه به صد زاریم درون خواندی به آخر از چه به صد خواریم برون کردی؟ چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا نظر به حال کن، ببین که: چون کردی؟ لوای برافراختی چنان در که در زمان، علم صبر سرنگون کردی ز بار محنت، پشتم دو تا چو نون کردی نگفته بودی، بیداد کم کنم روزی؟ چو کم نکردی باری چرا فزون کردی؟ هزار بار بگفتی نکو کنم کارت نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی به دشمنی نکند هیچ کس به جان کسی که تو به دوستی آن با من زبون کردی بسوختی و جانم، گداختی جگرم به آتش غمت از بسکه آزمون کردی کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت؟ چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی سیاهروی دو عالم شدم، که در خم فقر گلیم بخت سیاه گون کردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/983 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، نظری به ما نکردی با خویشتن آشنا نکردی یک کار برای ما نکردی یک وعدهٔ خود بسر نبردی یک حاجت ما روا نکردی و آن وعدهٔ خود وفا نکردی هر لابه، که بر در تو کردیم نشنیدی و گوش وا نکردی در کوی تو آمدیم و ما را بر خاک درت تو جا نکردی ؟ چون بر در خود رها نکردی درد خستهٔ دیدی، به کرم دوا نکردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/982 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آمد به درت امیدواری کو را به جز از تو نیست یاری ،_نیازمندی خجلت‌زده‌ای، گناهکاری از گفتهٔ خود سیاه‌رویی وز کردهٔ خویش شرمساری وز دوست بمانده روزگاری بوده به درت چنان عزیزی دور از تو چنین بمانده خواری خرسند ز خاک درگه تو بیچاره به بوی یا غباری ؟ نومید، چنین امیدواری زیبد که شود به کام دشمن از دوستی تو دوستداری؟ بخشای ز لطف بر کو ماند کنون و زینهاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/979 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ، بنشین چو سوکواری کان رفت که آید از تو کاری بی کار چه مانده‌ای تو، باری؟ وی جان، بشتاب بر در دوست چون نیست جز اوت هیچ یاری :_آمده‌ام_به_درگه_تو تا در نگری به دوستداری گر بپذیرم: اینت دولت ور رد کنی، اینت خاکساری نومید چگونه باز گردد از درگه تو امیدواری؟ ،_که_بودم_آخر در بندگی تو روزگاری چون از تو جدا فکندم ایام ناکام شدم به هر دیاری بی‌روی تو هر گلی که دیدم در دیدهٔ من خلید خاری بی‌بوی خوشت نیایدم خوش بوی خوش هیچ نوبهاری بی دوست، که را خوش آید آخر بوی گل و رنگ لاله زاری؟ و اکنون که ز ناامیدم بی روی تو نیستم قراری دریاب، که مانده‌ام به ره در در گردن من فتاده باری بشتاب، که بر درت گدایی است مانا که است، آری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/978 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟ که ناگه دامن از من درکشیدی ؟ چرا یکبارگی از من رمیدی؟ به هر تردامنی رخ می‌نمایی چرا از دیدهٔ من ناپدیدی؟ علی‌رغم من مسکین شنیدی مرا گفتی: رسم روزیت فریاد عفا الله نیک فریادم رسیدی! دمی از پرده بیرون آی، باری که کلی پردهٔ صبرم دریدی که بستگی‌ها را کلیدی نخستم برگزیدی از دو عالم چو طفلی در برم می‌پروریدی لب خود بر لب من می‌نهادی حیات تازه در من می‌دمیدی خوشا آن دم که با من شاد و خرم میان انجمن خوش می‌چمیدی ز بیم دشمنان با من نهانی لب زیرین به دندان می‌گزیدی چو عنقا، تا به چنگ آری مرا باز ورای هر دو عالم می‌پریدی مرا چون صید خود کردی، به آخر شدی با آشیان و آرمیدی تو با من آن زمان پیوستی، ای جان که بر قدم لباس خود بریدی از آن دم باز گشتی عاشق من که در من روی خوب خود بدیدی من ار چه از تو می‌آیم پدیدار تو نیز اندر جهان از من پدیدی مراد تو منم، آری، ولیکن چو وابینی تو خود خود را مریدی گزیدی هر کسی را بهر کاری عراقی را برای خود گزیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/981 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کردم؟ ، از من چه دیدی؟ که کلی از من مسکین رمیدی ؟ چرا یک بارگی از من بریدی؟ من از گریبان چاک کردم تو خوش خوش دامن از من در کشیدی ؟ که روی نیکو از من در کشیدی بسی گفتم که: مشنو گفتِ دشمن علی رغم من مسکین شنیدی اگر کام تو دشمن کامیم بود به کام خویشتن، باری، رسیدی ؟ نگویی تا: درین معنی چه دیدی؟ به تیر غمزه جان و چه دوزی؟ که از رخ پردهٔ صبرم دریدی نچیده یک گل از بستان شادی ز غم صد خار در جانم خلیدی مکن آزاد مفروشم، اگر چه به خوبی صد چو من بنده خریدی گزیدی هر کسی را بهر کاری عراقی را ز بهر غم گزیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/980 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا چند بازیم بر روی هر نگاری؟ چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری! خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟ بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری ؟_وان_دور_کو_که_ما_را دیدار می‌نمودی، هر روز یک دو باری؟ ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را با دولت وصالت خوش بود روزگاری در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی تا روی تو ببیند یک دم امیدواری از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟ جام جهان نمایت بنمای، تا اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/977 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، کی بود کامیدواری بیابد بر در وصل تو باری؟ به کام رسد امیدواری بده کام مگذار جانا که دشمن‌کام گردد دوستداری ندارد جز غم تو غمگساری چنان خو کرد با غم، که گویی بجز غم خوردن او را نیست کاری بیا، ای یار و را یاریی کن که بیچاره ندارد جز تو یاری ،_کاندر_فراقت ندارم از تو جز غم یادگاری چه خوش باشد که جان من برآید ز محنت وارهم یک باره، باری عراقی را ز غم جان بر لب آمد چه می‌خواهد غمت از فگاری؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/976 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟ چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟ ؟_که_هر_لحظه_دلم_از_غم_به_جان_آری چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟ ؟_تا_چه_اجر_آرم_من_مسکین_بجای_تو که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری! ؟_که_در_هر_کو میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/975 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساز طرب که داند که چه ساز است؟ کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است ،_جهان_را_همه،_در_رقص خود جان و جهان نغمهٔ آن پرده‌نواز است عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟ ،_گر_آن_را_بشناسی دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟ معلوم کنی کز چه سبب خاطر محمود پیوسته پریشان سر زلف ایاز است؟ محتاج نیاز چرا شد حسن رخ خوبان، که همه مایهٔ ناز است؟ ناز است بجایی و به یک جای نیاز است در صورت عاشق چو درآید همه سوز است در کسوت معشوق چو آید همه ساز است زان شعله که از روی بتان حسن برافروخت قسم همه سوز و گداز است راهی است ره ، به غایت خوش و نزدیک هر ره که جُز این است همه دور و دراز است مستی، که خراب ره است، درین ره خواب خوش مستیش همه عین نماز است در صومعه چون راه ندادند مرا دوش رفتم به در میکده، دیدم که فراز است از میکده آواز برآمد که: درباز تو خود را، که در میکده باز است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه خوش باشد کز یار مهربان میری شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان بقای سرمدی یابی چو پیشش جان فشان میری حقیقت مردن آن باشد که دور از دوستان میری در آن لحظه که بنماید خود عجب نبود که از حسرت سرانگشت تعجب در دهان میری ببینی عاشقانش راکه چون در خاک و خون خسبند؟ تو نیز از عاشقی باید که اندر خون چنان میری نیابی زندگی تا تو ز بهر این و آن میری مقام تو ورای و از دون همتی خواهی که چون دونان درین عالم ز بهر یک دو نان میری به نوعی زندگانی کن که راحت یابی از مردن ببین چون می‌زیی امروز، فردا آن چنان میری اگر مشتاق جانانی چو مردی زیستی جاوید و گر دگر داری ندانم تا چسان میری؟ بدو گر زنده‌ای، یابی ز مرگ آسایش کلی و گر زنده به جانی تو، ضرورت جان کنان میری عراقی، گفتنت سهل است ولیکن فعل می‌باید و گر تو هم از آنان به مردن هم چنان میری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/972 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈