eitaa logo
الهام انیمیشن
92 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دوست، بیا، که ما توراییم بیگانه مشو، که آشناییم ،_تا_ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نه‌ایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس تو ندیدیم بر روی تو شیفته چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم بپذیر ز ما، که بی‌نواییم تا دور شدیم از بر تو دور از تو همیشه در بلاییم بس لایق و در خوری تو ما را هر چند که ما تو را نشاییم آنچ از تو سزد به جای ما کن نه آنچه که ما بدان سزاییم هم زان توایم، هر چه هستیم گر محتشمیم و گر گداییم از رخ تو چون هر دم غزلی دگر سراییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم زمانی بر پر غم بگرییم گهی از درد بی‌درمان بنالیم گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم ،_بر_تن_خوش_بموییم چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما ندارد هیچ سودی، هم بگرییم خوشا آن دم که با ما یار خوش بود کنون در حسرت آن دم بگرییم بر آن محروم نامحرم بگرییم تن بیمار ما درهم شد از غم بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم ز عمر ما دوسه دم ماند باقی بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم عراقی را کنون ماتم بداریم بر آن مسکین درین ماتم بگرییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی همه مدح خویش گوییم؟ تا چند مراد خویش جوییم؟ ؟ بیهوده فسانه چند گوییم؟ ای دیده بیا، که خون بگرییم وی بخت، بیا، که خوش بموییم آن یار که دوستدار اوییم نگذاشت که با سگان کویش گرد سر کوی او بپوییم دانم که روا ندارد آن خود کز باغ رخش گلی ببوییم ،_کز_آب_دیده خیزیم و گلیم خود بشوییم؟ گردی است به راه در، آن گرد ز راه خود بروبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه مدان، تو خواجه، ما را ما از صفت جلال اوییم در راه به سر دوان چو گوییم تا خوی صفات او گرفتیم نشناخت کسی که در چه خوییم؟ می‌گفت از سر سوز: ما نیز برای گفت و گوییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذر ای غافل ز یاد این و آن یاد حق کن تا بمانی جاودان در حقیقت نیستی ذاکر، بدان چون فراموشت شد آنچه دون است ذاکری، گرچه نجنبانی زبان تا کنی یاد خود و سود و زیان چون ز خود وز یاد خود فازغ شوی شاهد مذکور گردی بی گمان بگذری از ذکر اسماء و صفات چون شود مذکور جانت را عیان نایدت یاد از و جان و روان واله و مدهوش کردی آن نفس در لایزالی، بی‌نشان هر چه خواهی آن زمان یابی ازو خود کسی خود را نخواهد آن زمان این چنین دولت نخواهی تو مگر بر کنی را ز یاد این و آن یاد ناید هیچ گونه حق تو را تا تو یاد آری ز یار و خان و مان ای ، غیر یاد او مکن تا مگر یاد آیدت با ذاکران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان ننگرد در من نگارم، الغیاث ای دوستان از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان ؟ بنگرید اکنون چه خوارم؟ الغیاث ای دوستان غصه‌های نامرادی می‌کشم از دست او زهره نه کهی برآرم، الغیاث ای دوستان یاد نارد از من مسکین، نپرسد حال من هم چنین یار است یارم، الغیاث ای دوستان روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان قصه‌ها دارم ز جور او میان جان نهان با کسی گفتن نیارم، الغیاث ای دوستان جان فرستم تحفه نزد یار و نپذیرد ز من غم فرستد یادگارم، الغیاث ای دوستان باز پرسد از من بیچارهٔ ماتم زده کز فراقش سوکوارم؟ الغیاث ای دوستان یار من باشید، کز ننگ وارهم کز پی او شرمسارم الغیاث ای دوستان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1030 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مقصود عاشق شیدا همه او دان مطلوب وامق و عذرا همه او دان زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس فریادرس بی‌کس تنها همه او دان در دیدهٔ هر پیدا همه او دان هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان ور آرزویی هست به جز دوست تو را هیچ بایست، ، و تمنا همه او دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1029 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهر مهر بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست درد آن ما درمان ماست بس عجب نبود که سودایی شوم کیت سودای او در شان ماست گوی زلفش در خم چوگان ماست اسب همت را چو در زین آوریم هر دو عالم گوشهٔ میدان ماست با وجود این چنین زار و نزار بر بساط معرفت جولان ماست کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟ گر ز ما برهان طلب دارد کسی نور او در جان ما برهان ماست جنت پر انگبین و شیر و می بی‌جمال دوست شورستان ماست گرچه در صورت گدایی می‌کنیم گنج معنی در ویران ماست هاتف دولت مرا آواز داد: کین نوامی گو: ، ز آن ماست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1028 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان ،_ای_دوست،_کز_دست_جفات در کف صد گونه بیدادم، تو دان بر امید آنکه بینم روی تو لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان ،_که_از_دیدار_تو_محروم_ماند بر در لطفت فرستادم، تو دان سالها جستم، ندیدم روی تو از طلب اکنون به استادم، تو دان چون نیم نومید ز امید بهی بر در امیدت افتادم، تو دان ،_گو:_مدان از همه عالم چو آزادم، تو دان می‌گدازد تابش هجرت مرا بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان گر ز نام من همی ننگ آیدت خود مبر نامم، که من بادم، تو دان ور همی دانی که شادم ز اندهت هم به اندوهی بکن شادم، تو دان چند نالم، چون ، در غمت؟ روز و شب در سوز و فریادم، تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1027 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفت کار ز دست، اکنون تو دان جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان ،_تا_بود_جان شد، دریغا! ز دست، اکنون تو دان شد بیچاره از دست وفات زیر پای هجر پست، اکنون تو دان چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان نیک نومیدم ز امید بهی حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان از گل شادی ندیدم رنگ و بوی خار غم در جان شکست، اکنون تو دان گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1026 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرخان، که داد ، عارض لاله رنگشان هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان ،_اشک_چو_خون_بی‌دلان هیچ اثر نمی‌کند در همچو سنگشان با ریش عاشقان، وه! که چها نمی‌کنند؟ ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان تا که برین صفت بود، که برد ز چنگشان؟ ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: در ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح می‌دهد از و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان ،_ای_دل،_ار_بود_یک_دو_دمی_چو_دور_گل دولت بی‌ثباتشان، خوبی بی‌درنگشان ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان جان از جهان گشت ملول و بس حزین کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز ، جانا، غم رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان !_رفت_عمر_من،_ندیدم_یک_نفس_رویت کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈