eitaa logo
الهام انیمیشن
91 دنبال‌کننده
27 عکس
365 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم گر از محنت بپردازد، زهی دولت زهی دولت گر از این بیش نگدازد، زهی دولت زهی دولت چنینم زار نگذارد ، به تیماریم یاد آرد ورم از لطف بنوازد، زهی دولت زهی دولت ور از کوی فراموشان فراقش رخت بربندد وصالش رخت در بازد، زهی دولت زهی دولت :_عراقی_را_بده_کامی که جان خسته دربازد، زهی دولت زهی دولت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/910 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و می‌پرست افتاد هر که را جرعه‌ای به دست افتاد چشم میگون یار هر که بدید ناچشیده ، مست افتاد ماهی‌آسا، میان شست افتاد لشکر باز بیرون تاخت قلب را شکست افتاد عاشقی کز سر جهان برخاست زود با دوستش نشست افتاد همت او عظیم پست افتاد سر جان و جهان ندارد آنک: در سرش بادهٔ الست افتاد وآنکه از دست خود خلاص نیافت در ره پای‌بست افتاد هان، ، ببر ز هستی خویش نیستی بهره‌ات ز هست افتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/908 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد جستجویی در درون ما نهاد داستان آغاز کرد آرزویی در شیدا نهاد راز مستان بر صحرا نهاد قصهٔ خوبان به نوعی باز گفت کاتشی در پیر و در برنا نهاد از خمستان جرعه‌ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوا نهاد جان وامق در لب عذرا نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد چون نبود او را معین خانه‌ای هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد بر مثال خویشتن حرفی نوشت نام آن حرف آدم و حوا نهاد حسن را بر دیدهٔ خود جلوه داد منتی بر عاشق شیدا نهاد هم به چشم خود خود بدید تهمتی بر چشم نابینا نهاد یک کرشمه کرد با خود، آنچنانک: فتنه‌ای در پیر و در برنا نهاد کام فرهاد و مراد ما همه در لب شیرین شکرخا نهاد بهر آشوب سوداییان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد وز پی برک و نوای بلبلان رنگ و بویی در گل رعنا نهاد تا تماشای وصال خود کند نور خود در دیدهٔ بینا نهاد تا کمال علم او ظاهر شود این همه اسرار بر صحرا نهاد شور و غوغایی برآمد از جهان حسن او چون دست در یغما نهاد چون در آن غوغا را بدید نام او سر دفتر غوغا نهاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/906 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌رخت جان در میان نتوان نهاد بی‌یقین پا بر گمان نتوان نهاد بی‌کنارت در میان نتوان نهاد نیم‌جانی دارم از تو یادگار بر لبت لب رایگان نتوان نهاد جرم بر دور زمان نتوان نهاد خون ما ز ابرو و مژگان ریختی تیر به زین در کمان نتوان نهاد حال من زلفت پریشان می‌کند پس گنه بر دیگران نتوان نهاد جرم بر هر ناتوان نتوان نهاد هر چه هست اندر همه عالم تویی نام هستی بر جهان نتوان نهاد چون تو را، جز تو، نمی‌بیند کسی منتی بر عاشقان نتوان نهاد بر در وصلت چو کس می‌گذرد تهمتی بر انس و جان نتوان نهاد عاشق تو هم تو بس، پس نام گه برین و گه بر آن نتوان نهاد تا نگیرد دست من دامان تو پای بر فرق جان نتوان نهاد چون آستین ما گرفت رخت او بر آسمان نتوان نهاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/903 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بی‌سرانجامی دریغا مرا جز غصه‌آشامی دریغا نشد از بزم وصل خوبرویان نصیب بخت من جامی دریغا که آن را نیست آرامی دریغا فرو شد روز عمر و بر نیامد از آن شیرین لبش کامی دریغا درین امید عمرم رفت کاخر: کند یادم به پیغامی دریغا نمی‌ارزد به دشنامی دریغا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/902 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر شب پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد ،_جانا،_در_رهگذرت_افتم آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد ،_عراقی،_زانک_این_قصهٔ_درد_تو گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/901 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با عقل‌فرسا دیوانه‌ای چه سنجد؟ با شمع روی زیبا پروانه‌ای چه سنجد؟ ؟ با تاب بند مویت دیوانه‌ای چه سنجد؟ با وصل جان‌فزایت جان را چه آشنایی؟ در کوی آشنایی بیگانه‌ای چه سنجد؟ دل خود چه طاقت آرد؟ویرانه‌ای چه سنجد؟ گرچه خوش است و کاشانه‌ای است جنت در جنت حسن رویت کاشانه‌ای چه سنجد؟ با من اگر نشینی برخیزم از سر جان پیش رویت غم خانه‌ای چه سنجد ،_شکرانه،_جان_فشاند در پیش آن چنان رو، شکرانه‌ای چه سنجد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/898 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟ با تاب موی جانان دیوانه‌ای چه سنجد؟ تن خود چه قیمت آرد؟ویرانه‌ای چه سنجد؟ با عاشقان شیدا، سلطان کجا برآید؟ در پیش آشنایان بیگانه‌ای چه سنجد؟ ؟ در بزم بحر نوشان پیمانه‌ای چه سنجد؟ از صدهزار خرمن یک دانه است عالم با صدهزار عالم پس دانه‌ای چه سنجد؟ چون در آمد، آنجا خرد نیامد چون شاه رخ نماید فرزانه‌ای چه سنجد؟ ،_از_عشق،_فرزانهٔ_جهان_شد آنجا که این حدیث است افسانه‌ای چه سنجد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/899 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد رمزی ز راز در صد بیان نگنجد خلوتگه در جسم و جان نگنجد سودای زلف و خالت جز در خیال ناید اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد ،_سودای_جان_نماند در جان چو مهرت افتد، روان نگنجد دل کز تو بوی یابد، در گلستان نپوید جان کز تو رنگ بیند، اندر جهان نگنجد پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟ کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد بخشای بر غریبی کز تو بمیرد وآنگه در آستانت خود یک زمان نگنجد جان داد که روزی کوی تو جای یابد نشناخت او که آخر جایی چنان نگنجد آن دم که با خیالت راز گوید گر جان شود ، اندر میان نگنجد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/895 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشق شوقی در نهاد ما نهاد جان ما را در کف غوغا نهاد ،_شوری_درفکند در سرا و شهر ما چون پا نهاد جای خالی یافت از غوغا و شور شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد نام ما دیوانه و رسوا نهاد چون را، درین ره، خام یافت جان ما بر آتش سودا نهاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/905 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟ می‌افتدت این یک دم کیی براین پر غم شادم کنی و خرم، هان یات نمی‌افتد؟ وندر من الا سودات نمی‌افتد با تو می‌بازم شطرنج وفا، لیکن از بخت بدم، باری، جز مات نمی‌افتد از غمزهٔ خونریزت هرجای شبیخون است شب نیست که این بازی صد جات نمی‌افتد این جور و جفا با من تنهات نمی‌افتد بیچاره ، هان! دم درکش و خون می‌خور چون هیچ دمی با او گیرات نمی‌افتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/900 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر من، ای ، بند جان نتوان نهاد شور در دیوانگان نتوان نهاد شر و شوری در جهان نتوان نهاد چون پریشانی سر زلفت کند سلسله بر پای جان نتوان نهاد جرم بر دور زمان نتوان نهاد عشق تو مهمان و ما را هیچ نه هیچ پیش میهمان نتوان نهاد نیم جانی پیش او نتوان کشید پیش سیمرغ استخوان نتوان نهاد غمزهٔ تو، بر آن نتوان نهاد گویمت: بوسی به جانی، گوییم: بر لبم لب رایگان نتوان نهاد بر سر خوان لبت، خود بی‌جگر لقمه‌ای خوش در دهان نتوان نهاد بر بار غمت چندین منه برکهی کوه گران نتوان نهاد شب در می‌زدم، مهر تو گفت: زود پابر آسمان نتوان نهاد تا تو را در هوای جان بود پای بر آب روان نتوان نهاد تات وجهی روشن است، این هفت‌خوان پیش تو بس، هشت خوان نتوان نهاد ور محرم این حرف نیست راز با او در میان نتوان نهاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/904 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈