eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود برو ای زاهدِ خودبین که ز چشمِ من و تو رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود تُرکِ عاشق کُشِ من مست برون رفت امروز تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود تا دَمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود بختِ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود بحثِ سِرِّ و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن سرخوش آمد و جامی بر کنارِ طاق بود شعرِ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود دیده را روشنی از خاکِ درت بود بر زبان بود مرا آن چه تو را در بود دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی می‌کرد عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود در بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد؟ که سعیِ من و باطل بود خُمِ مِی دیدم، خون در و پا در بود بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس جز من و نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت وین سوخته پروانهٔ ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که را بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل و دینم شد و به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1028 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ تیره آن که در او شمعِ محبت نبود دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1030 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود ور نه هیچ از بی‌رحمِ تو تقصیر نبود هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟ که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ بی تو که بَرِ هیچ کَسَش تفسیر نبود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1029 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز غمزده‌ای سوخته بود جامه‌ای بود که بر قامتِ او دوخته بود جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود می‌دانست و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود گر چه می‌گفت که زارَت بِکُشم می‌دیدم که نهانش نظری با منِ بود کفرِ زلفش رَهِ دین می‌زد و آن سنگین در پِی‌اش مشعلی از چهره برافروخته بود الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟ یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1026 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق هر که عاشق‌وَش نیامد در نفاق افتاده بود ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود تا شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد ور نه در کس نرسیدیم که از کویِ تو بود عالَم از شور و شرِ خبر هیچ نداشت فتنه جهان غمزهٔ جادویِ تو بود منِ سرگشته هم از اهلِ سلامت بودم دامِ راهم شِکَنِ طُرِّهٔ هندویِ تو بود که گُشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود به وفایِ تو که بر تربتِ بِگُذَر کز جهان می‌شد و در آرزویِ رویِ تو بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1027 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح بویِ زلفِ تو همان مونسِ جان است که بود طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عملِ معدن و کان است که بود کشتهٔ غمزهٔ خود را به زیارت دریاب زانکه بیچاره همان است که بود همچنان در لبِ لعلِ تو عیان است که بود زلفِ هندویِ تو گفتم که دگر رَه نزند سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود حافظا بازنما قصه خونابهٔ چشم که بر این چشمه همان آبِ روان است که بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود بیچاره ندانست که سفری بود تنها نه ز رازِ من پرده برافتاد تا بود فلک، او پرده دری بود منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را با حُسنِ ادب صاحب نظری بود از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود ،_که_تو_درویشی_و_او_را در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لبِ آب و و سبزه و نسرین افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود هر گنجِ سعادت که خدا داد به از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به کویِ میکده یا رب سحر چه مشغله بود؟ که جوشِ شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود به نالهٔ دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلسِ جنون می‌رفت وَرایِ مدرسه و قال و قیلِ مسئله بود دل از کرشمهٔ ساقی به شُکر بود ولی ز نامساعدیِ بختش اندکی گِلِه بود قیاس کردم و آن چشمِ جادوانهٔ مست هزار ساحر چون سامریش در گَله بود به خنده گفت کِی‌ات با من این معامله بود؟ ز اخترم نظری سعد در رَه است که دوش میان ماه و رخِ من مُقابله بود دهانِ که درمانِ دردِ داشت فغان که وقتِ مُرُوَّت چه تنگ حوصله بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1022 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مسلمانان مرا وقتی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود به تدبیرش امیدِ ساحلی بود دلی همدرد و مصلحت بین که اِستِظهارِ هر اهلِ بود ز من ضایع شد اندر کویِ جانان چه دامنگیر یا رب منزلی بود هنر بی‌عیبِ حِرمان نیست لیکن ز من محروم‌تر کِی سائلی بود؟ که وقتی کاردانی کاملی بود مرا تا تعلیمِ سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود مگو دیگر که نکته‌دان است که ما دیدیم و محکم جاهلی بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1020 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدم به خوابِ خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دوساله بود آن نافهٔ مراد که می‌خواستم ز بخت در چینِ زلفِ آن بتِ مشکین کُلاله بود از دست برده بود خمارِ غمم سحر دولت مساعد آمد و مِی در پیاله بود بر آستان میکده خون می‌خورم مدام روزی ما ز خوانِ قَدَر این نَواله بود در رهگذار باد نگهبانِ لاله بود بر طَرْفِ گذر افتاد وقتِ صبح آن دَم که کارِ مرغِ سحر آه و ناله بود دیدیم شعرِ به مدحِ شاه یک بیت از این قصیده بِه از صد رساله بود آن شاهِ تندحمله که خورشیدِ پیشش به روزِ معرکه کمتر غزاله بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1023 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش همچو گُل بر خِرقه رنگِ مِی مسلمانی بُوَد بی چراغِ جام در خلوت نمی‌یارم نشست زان که کُنجِ اهلِ باید که نورانی بُوَد همتِ عالی طلب جامِ مُرَصَّع گو مباش رند را آبِ عِنَب یاقوتِ رُمّانی بُوَد ،_سهلش_مبین کاندر این کشور گدایی، رَشکِ سلطانی بُوَد نیک نامی خواهی ای با بَدان صحبت مدار خودپسندی جانِ من بُرهانِ نادانی بُوَد مجلسِ اُنس و بهار و بحثِ شعر اندر میان نَستَدَن جامِ مِی از جانان گران جانی بُوَد دی عزیزی گفت می‌خورد پنهان شراب ای عزیزِ من! نه عیب آن بِه که پنهانی بود؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1019 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود به دورِ گُل منشین بی شراب و شاهد و چنگ که همچو روزِ بقا هفته‌ای بُوَد معدود شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن- زمین، به اخترِ میمون و طالعِ مسعود ز دستِ شاهدِ نازک‌عِذار عیسی‌دَم شراب نوش و رها کن حدیثِ عاد و ثمود ولی چه سود که در وِی نه ممکن است خُلُود چو سوار شَوَد بر هوا سلیمان‌وار سحر که مرغ درآید به نغمهٔ داوود- به باغ، تازه کن آیینِ دینِ زردشتی کنون که لاله برافروخت آتشِ نمرود بخواه جامِ صَبوحی به یادِ آصفِ عهد وزیرِ مُلکِ سلیمان، عمادِ دین، محمود بُوَد که مجلس به یمن تربیتش هر آنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1018 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود شبِ شراب خرابم کُنَد به بیداری وگر به روز شکایت کنم به خواب رود طریقِ پرآشوب و فتنه است ای بیفتد آن که در این راه با شتاب رود گدایی درِ جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایهٔ این در به آفتاب رود بَیاض کم نَشَوَد گر صد انتخاب رود حباب را چو فِتَد بادِ نخوت اندر سر کلاه داریَش اندر سرِ شراب رود حجابِ راه تویی از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1015 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از سرِ کویِ تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخِر به خجالت برود به تَجَمُّل بنشیند به جَلالت برود سالک از نورِ هدایت بِبَرَد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضَلالت برود کامِ خود آخرِ عمر از مِی و معشوق بگیر حیفِ اوقات که یک سر به بطالت برود ای گمگشته خدا را مددی که غریب اَر نَبَرَد رَه، به برود کس ندانست که آخِر به چه برود حافظ از چشمهٔ حکمت به کف آور جامی بو که از لوحِ نقشِ جهالت برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو بشنوی سخن اهل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست چنین که صومعه آلوده شد ز خون گرم به باده بشویید حق به دست شماست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در ماست چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست ندای تو دیشب در اندرون دادند فضای سینه هنوز پر ز صداست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1017 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از دیده خونِ همه بر رویِ ما رَوَد بر رویِ ما ز دیده چه گویم چه‌ها رَوَد بر باد اگر رَوَد ما زان هوا رود خورشیدِ خاوری کُنَد از رَشک جامه چاک گر ماهِ مِهرپرورِ من در قبا رود بر خاکِ راهِ نهادیم رویِ خویش بر رویِ ما رواست اگر آشنا رود سیل است آبِ دیده و هر کس که بگذرد گر خود ز سنگ بُوَد هم ز جا رود زان رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود حافظ به کوی میکده دایم به صدقِ چون صوفیانِ صومعه دار از صفا رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1016 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض ور نه هر سنگ و گِلی، لؤلؤ و مرجان نشود اسمِ اعظم بِکُنَد کارِ خود ای ، خوش باش که به تَلبیس و حیَل، دیو مسلمان نشود عشق می‌ورزم و امّید که این فَنِّ شریف چون هنرهایِ دگر موجب حِرمان نشود سببی ساز خدایا که پشیمان نشود حُسنِ خُلقی ز خدا می‌طلبم خویِ تو را تا دگر خاطرِ ما از تو پریشان نشود ذره را تا نَبُوَد همّتِ عالی طالبِ چشمهٔ خورشیدِ درخشان نشود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1009 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی حدیثِ سرو و و لاله می‌رود وین بحث با ثَلاثهٔ غَسّاله می‌رود کار این زمان ز صنعتِ دَلّاله می‌رود شِکَّرشِکن شَوَند همه طوطیانِ هند زین قندِ پارسی که به بَنگاله می‌رود طِیِّ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر کاین طفل یک شبه رَهِ یک ساله می‌رود آن چشمِ جادوانهٔ عابدفریب بین کش کاروانِ سِحْر ز دنباله می‌رود مکّاره می‌نشیند و مُحتاله می‌رود بادِ بهار می‌وزد از گُلْسِتانِ شاه وز ژاله باده در قدحِ لاله می‌رود حافظ ز شوقِ مجلس سلطان غیاثِ دین غافل مشو که کارِ تو از ناله می‌رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1011 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا که مدام از پِی نظر نرود به هر دَرَش که بخوانند بی‌خبر نرود ولی چگونه مگس از پِی شکر نرود سوادِ دیدهٔ غمدیده‌ام به اشک مشوی که نقشِ خالِ توام هرگز از نظر نرود ز من چو بادِ صبا بویِ خود دریغ مدار چرا که بی سرِ زلفِ توام به سر نرود دلا مباش چنین هرزه گَرد و هرجایی که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود که آبرویِ شریعت بدین قَدَر نرود منِ گدا هوس سروقامتی دارم که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود تو کز مکارمِ اخلاق عالَمی دگری وفایِ عهدِ من از خاطرت به در نرود سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم چگونه چون قلمم دودِ به سر نرود به تاجِ هدهدم از رَه مَبَر که بازِ سفید چو باشه در پِی هر صیدِ مختصر نرود بیار باده و اول به دستِ ده به شرطِ آن که ز مجلس سخن به در نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1012 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگزم نقشِ تو از لوحِ و جان نَرَوَد هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود در ازل بست با سرِ زلفت پیوند تا ابد سر نَکَشَد، وز سرِ پیمان نرود هر چه جز بارِ غمت بر مسکینِ من است برود از من وز من آن نرود آن چُنان مِهر توام در و جان جای گرفت که اگر سر برود، از و از جان نرود درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود هر که خواهد که چو نشود سرگردان دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1013 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈