eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار می‌آید که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید که آواز خوش بلبل ز هر سو زار می‌آید مگر از زلف صبا بویی به باغ آورد که از باغ و گل و گلزار بوی یار می‌آید که از گلزار در چشمم رخ می‌آید گر آید در نظر کس را به جز رخسار او رویی مرا باری نظر دایم بر آن رخسار می‌آید مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نیامد هیچ مگر آبی که در چشمم دمی صد بار می‌آید از آنروز آب در چشمم مگر بسیار می‌آید جهان آب است و من در وی یار می‌بینم ازینجا خواب در چشمم مگر بسیار می‌آید عراقی در چنین خوابی همی بیند چنان رویی از آن در خاطرش هر دم هزاران کار می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1133 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گهی درد تو درمان می‌نماید گهی وصل تو هجران می‌نماید همه دشوارش آسان می‌نماید مرا گه گه به دردی یاد می‌کن که دردت مرهم جان می‌نماید :_بی_تو_چونم،_ای_جان، که جانم بس پریشان می‌نماید مرا جور و جفا و رنج و محنت غمت هردم دگرسان می‌نماید ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت جهان بر من چو زندان می‌نماید ،_ورنه رخت خورشید تابان می‌نماید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1132 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد صبا، به کوی آن یار گر بر گذری ز بنده یاد آر پیغام من شکسته بگزار با یار بگوی کان شکسته این خسته جگر، غریب و غم‌خوار بیچاره بماند بی‌تو ناچار خورشید رخت ندید روزی بی‌نور بماند در شب تار نی این شب تیره دید روشن نی خفته عدو، نه بخت بیدار روزی بشود که به شود کار کارش چو به جان رسید می‌گفت: کای کرده به تیغ هجرم افگار ای کرده به کام دشمنانم با یار چنین، چنین کند یار؟ آخر نظری به حال من کن بنگر که: چگونه بی‌توام زار؟ یک بارگیم مکن فراموش یاد آر ز من شکسته، یاد آر مآزار ز من، که هیچ هیچم از هیچ، کسی نگیرد آزار من نیک بدم، تو نیکویی کن ای نیک، بدم، به نیک بردار بگذار که بگذرم به کویت یکدم ز سگان کویم انگار بگذاشتم این حدیث، کز من دارند سگان کوی تو عار پندار که مشت خاک باشم زیر قدم سگ درت خوار القصه به جانم از مگذار، کزو نماند آثار بالجمله تو باشی و تو گویی او کم کند از میانه گفتار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1130 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل در گره زلف تو بستیم دگر بار وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار خوردیم می و جام شکستیم دگربار شاید که دگر نعرهٔ مستانه برآریم کز جام می تو مستیم دگربار با تو نفسی خوش بنشستیم دگربار چون طرهٔ تو شیفتهٔ روی تو گشتیم هیهات! که خورشید پرستیم دگربار ما ترک مراد خودکام گرفتیم تا هرچه کند دوست خوشستیم دگربار از صومعه و زهد برستیم دگربار در بندگی زلف چلیپات بماندیم زنار هم از زلف تو بستیم دگربار تا راز ما نکند فاش اینک دهن از گفت ببستیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1129 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عراقی بار دیگر توبه بشکست ز جام شد شیدا و سرمست خراب چشم خوبان است پیوست چه خوش باشد خرابی در خرابات گرفته زلف یار و رفته از دست اگر دیوانه‌ای زنجیر بگسست به گرد زلف مهرویان همی گشت چو ماهی ناگهان افتاد در شست به پیران سر، و دین داد بر باد ز خود فارغ شد و از وارست به بوی جرعه‌ای زنار بربست ز بند نام و ننگ آنگه شد آزاد که را در سر زلف بتان بست بیفشاند آستین بر هردو عالم قلندروار در میخانه بنشست لب ساقی صلای بوسه در داد عراقی توبهٔ سی‌ساله بشکست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1128 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار خیال روی تو باری ز جان دریغ مدار به پرسش من رنجور اگر نمی‌آیی عنایتی ز من ناتوان دریغ مدار تو نیز این قدر از میهمان دریغ مدار به من، که گرد درت چون سگان همی گردم نواله گر ندهی، استخوان دریغ مدار چو دوستان را بر تخت وصل بنشانی ز من، که خاک توام، آستان دریغ مدار نصیب جرعه‌ای از خاکیان دریغ مدار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام روی توام، ای غلام، باده بیار که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بیار درآ به مجلس و پیش از طعام باده بیار به غمزه‌ای چو مرا مست می‌توانی کرد چه حاجت است صراحی و جام؟ باده بیار گر آمدی به تقاضای وام، باده بیار مگر که مرغ طرب درفتد به دام مرا شده است تن همه دیده چو دام، باده بیار کجاست دانهٔ مرغان؟ که طوطی روحم فتاد از پی دانه به دام، باده بیار ،_مجلس_ما چو می نگیرد بی می نظام، باده بیار عنان ربود ز من توسن طرب، ساقی مگر زبون شود این بدلگام، باده بیار ز انتظار چو ساغر پر از خون شد مدار منتظرم بر دوام، باده بیار اگر چه روز فروشد، صبوح فوت مکن که آفتاب برآید ز جام، باده بیار درین مقام که خونم حلال می‌داری مدار خون صراحی حرام، باده بیار به وقت شام، بیا تا قضای صبح کنیم اگر چه صبح خوش آید، به شام باده بیار نمی‌پزد تف غم آرزوی خام مرا برای پختن سودای خام باده بیار منم کنون و یکی نیم جان رسیده به لب همی دهم به تو، بستان تمام، باده بیار به مستی از لب تو می‌توان ستد بوسی مگر رسم ز لب تو به کام، باده بیار مرا ز دست خلاص ده نفسی غلام روی توام، ای غلام، باده بیار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار در دام خرابات فتادیم دگربار در دیر مغان روزه گشادیم دگربار در کنج خرابات یکی مغ‌بچه دیدیم در پیش رخش سر بنهادیم دگربار در دست یکی مغ‌بچه دادیم دگربار یک بار ندیدیم رخش وز غم صدبار بمردیم و بزادیم دگربار دیدیم که بی‌عشق رخش زندگیی نیست بی‌عشق رخش زنده مبادیم دگربار با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار شد در سر سودای رخش دین و ما بنگر، و دین داده به بادیم دگربار عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما اینک همه در عین فسادیم دگربار با نیستی خود همه با قیمت و قدریم با هستی خود کسادیم دگربار تا هست همه هستیم مریدش چون نیست شود، مرادیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل در گره زلف تو بستیم دگربار در دام سر زلف تو شستیم دگربار وز جام می لعل تو مستیم دگربار از بادهٔ تو یکی جرعه چشیدیم صد توبه به یک جرعه شکستیم دگربار هیهات! که خورشید پرستیم دگربار دل در گره زلف تو بستیم و برآنیم جویای سر زلف چو شستیم دگربار کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد هم با سر زلف تو فرستیم دگربار با تو دمکی خوش بنشستیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر به سر از لطف جانی ای پسر خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر رو که شیرین ای پسر زان به چشم من درآیی هر زمان کز صفا آب روانی ای پسر ،_مکن با حریفان سرگرانی ای پسر وعده ای می ده، اگر چه کج بود کز بهانه درنمانی ای پسر بر لب خود بوسه زن، آنگه ببین ذوق آب زندگانی ای پسر جرعه‌ای بر من فشانی ای پسر از لطیفی می‌نماند کس به تو زان یقینم شد که جانی ای پسر گوش جان‌ها پر گهر در حضرتت کز سخن در می‌چکانی ای پسر در و چشمم، ز حسن و لطف خویش آشکارا و نهانی ای پسر نیست در عالم را دمی بی لب تو زندگانی ای پسر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیم چون یک نفس بی غم خون خوار اولی‌تر ندارم چون خرم، تنی بیمار اولی‌تر ،_چو_من_زار_و_حزین_اولی نبیند هر که غمخواری، چو من غمخوار اولی‌تر دلی کز یار خود بویی نیابد تن دهد بر باد چنین در کف هجران اسیر و زار اولی‌تر ،_تن_اندر_هجر_او_دارم به شادی چون نیم لایق، مرا تیمار اولی‌تر چو درد او بود درمان، تن من ناتوان خوشتر چو زخم او شود مرهم، افگار اولی‌تر چو روزی من از وصلش همه تیمار و غم باشد به هر حالی مرا درد و غم بسیار اولی‌تر ،_چون_عاشق_یاری،_به_درد_او_گرفتاری همی کن ناله و زاری، که عاشق زار اولی‌تر هر آنچه آرزو داری برو از درگه او خواه ز هر در، کان زند مفلس، در اولی‌تر عراقی، در رخ خوبان یار خود می‌بین نظر چون می‌کنی باری به روی یار اولی‌تر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر از کرم، افتاده‌ای را دست گیر ،_بر_من_مسکین_نگر تا شود درد درمان پذیر از تو نگریزد من یک زمان کالبد را کی بود از جان گزیر؟ داد جای مادرم صد گونه شیر چون نیابم بوی مهرت یک نفس از و جانم برآید صد نفیر دل، که با وصلت چنان خو کرده بود در کف هجرت کنون مانده است اسیر کشته‌ای را بار دیگر کشته گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1118 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای امید جان، عنایت از وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر ،_رهنمایا،_ره_نمای غرقهٔ دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر در زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر ،_که_عمری_بر_امید_یک_نظر مانده‌ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر ساخته با درد بی‌درمان تو، مسکین فقیر دل که سودای تو می‌پخت آرزویش خام ماند کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟ شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟ ز آفتاب مهر بر سایه افگن، تا شود در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد خوشتر از خلد برین گردد درک‌های سعیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1119 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا از هر چه می‌بینم رخ اولی‌تر نظر چون می‌کنم باری بدان رخسار اولی‌تر ،_آری،_ولی_ما_را تماشای رخ از آن بسیار اولی‌تر بیا، ای چشم من، جان و روی جانان بین چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر ز زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار اولی‌تر کسی کاهل مناجات است او را کنج مسجد به مرا، کاهل خراباتم، در خمار اولی‌تر فریب غمزهٔ ساقی چو بستاند مرا از من لبش با جان من در کار و من بی‌کار اولی‌تر ،_جهان_را_جرعه‌ای_بخشم جهان از جرعهٔ من مست و من هشیار اولی‌تر به یک ساغر در آشامم همه دریای مستی را چو ساغر می‌کشم، باری، قلندروار اولی‌تر خرد گفتا: به پیران سر چه گردی گرد میخانه؟ ازین رندی و قلاشی شوی بیزار اولی‌تر نهان از چشم خود ساقی مرا گفتا: فلان، می خور که عاشق در همه حالی چو من می‌خوار اولی‌تر عراقی را به خود بگذار و بی‌خود در خرابات آی که این جا یک خراباتی ز صد دین‌دار اولی‌تر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌دلی را بی سبب آزرده گیر خاکساری را به خاک اسپرده گیر واله‌ای از رویت مرده گیر گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم جانم اندر تن چون خون افسرده گیر ؟ بی‌دلی از غم به جان آزرده گیر برده‌ای، هوش ، اکنون مرا نیم جانی مانده وین هم برده گیر گر بخواهی کرد تیمار از غم و تیمار جانم خرده گیر عالمی از بهر او آزرده گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر به رنج سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر ،_شد_آن_هم_از_کفم_بیرون چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر :_که_عاجز_گشتم_و_مضطر مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر به جان آمد ، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر ،_مکن_آزاد_و_مفروشم مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غم‌خواری ندارم هیچ ، تویی ، دستم گیر عراقی، چون نه‌ای خرم، گرفتاری به دست غم فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی قدحی در دست آمد ز خانه سرمست همچون سر زلف خویش بشکست از مجلسیان خروش برخاست کان فتنهٔ روزگار بنشست و آن نیز نهاده بر کف دست آن ، که ازو خبر نداریم هم در سر زلف اوست گر هست دیوانهٔ روی اوست دایم آشفتهٔ موی اوست پیوست وز نیک و بد زمانه وارست چون دید شعاع روی خوبش در حال ز سایه رخت بربست در سایه مجو کان ذره به آفتاب پیوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1117 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای مطرب درد، پرده بنواز هان! از سر درد در ده آواز تا شیفته‌ای شود سرافراز هین! پرده بساز و خوش همی سوز کان یار نشد هنوز دمساز ،_چون_نسوزم؟ سوزم، چو نساخت محرم راز ماتم زده‌ام، چرا نگریم؟ محنت زده‌ام، چه می‌کنم ناز؟ ای یار، بساز تا بسوزم یا با سوزم بساز و بنواز تا بو که رهانیم ز خود باز ور سوختن من است رایت من ساخته‌ام، بسوز و بگداز گر یار نساخت، ای ، خیز از سر سوز نوحه آغاز در درد گریز، کوست همدم با سوز بساز، کوست همساز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1114 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟ یا سرشته آب حیوان با شکر؟ :_کجا_لذت_دهد آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟ کس نگوید نوش جان‌ها را نبات کس نخواند جان شیرین را شکر ،_ار_بود کوثر و تسنیم جان افزا شکر قوت جان است و حیات جاودان نیست یار لعل تو تنها شکر ای به رشک از لعل تو آب حیات وی خجل زان لعل شکرخا شکر خود نجستی از لب عذرا شکر نام تو تا بر زبان ما گذشت می‌گدازد در دهان ما شکر از لب و دندان تو در حیرتم تا گهر چون می‌کند پیدا شکر؟ تا دهانت شکرستان گشت و لب در جهان تنگ است چون شکر من چرا سودایی لعلت شدم از مزاج ار می‌برد سودا شکر؟ گرد لعل تو همی گردد نبات نی، طمع دارد از آن لبها شکر گرد بر گرد لب شیرین تو طوطیان بین سر تا پا شکر لعل و گفتار تو با هم در خور است باشد آری نایب حلوا شکر طبع من شیرین شد از یاد لبت ای عجب، چون می‌شود دریا شکر؟ لفظ شیرین چون لبت می‌فشاند در سخن هر جا شکر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1120 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در بزم قلندران قلاش بنشین و نوش و خوش باش باید که شوی تو نیز قلاش در صومعه چند خود پرستی؟ رو باده‌پرست شو چو اوباش سر دو جهان، ولی مکن فاش ور خود نظری کنی به ساقی سرمست شوی ز چشم رعناش جز نقش نگار هر چه بینی از لوح ضمیر پاک بخراش ،_ای_عراقی، در نقش وجود خویش نقاش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی، ز شکر خنده طرب انگیز در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز او را به سر زلف نگونسار درآویز و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد قیدش کن و بسپار بدان غمزهٔ خونریز در شهر ز تو بسی فتنه و غوغاست از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟ ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه بفریب اهل جهان ناگه و بگریز؟ خواهی که بیابی گم کرده، ؟ خاک در میخانه به غربال فرو بیز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون تو کردی حدیث آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ تو نشسته درون پرده به ناز تو ز من فارغ و من از غم تو کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز کرده‌ای در به روی بنده فراز آمدم با و صد زاری بر در لطف تو، ز راه نیاز من از آن توام، قبولم کن از ره لطف یکدمم بنواز ناامیدم ز در مگردان باز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1113 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌جمال تو، ای جهان افروز چشم ، تیره بیند روز تا به کلی ز خود نکرد بروز در بیابان پی نبرد خانه پرورد لایجوز و یجوز ؟ زین جانگداز درداندوز عشق گوید مرا که: ای طالب چاک زن طیلسان و خرقه بسوز دگر از فهم خویش قصه مخوان قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز ،_ای_عراقی،_آتش_خویش پس چراغی ز ما افروز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1110 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تماشا می‌کند هر دم در باغ رخسارش به کام همی نوشد می لعل شکر بارش ،_مسلمانان،_چو_زلف_یار_سودایی همه در بند آن باشد که گردد گرد رخسارش چه خوش باشد آن لحظه! که در باغ او گهی گل چیند از رویش، گهی شکر ز گفتارش گه‌از خال لبش سرمست همچون چشم خونخوارش از آن خوشتر تماشایی تواند بود در عالم که بیند دیدهٔ عاشق به خلوت روی ؟ چنان سرمست شد جانم ز جام جانانم که تا روز قیامت هم نخواهی یافت هشیارش ز صد خلد برین خوشتر بهار و باغ و گلزارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست ،_گشتیم_همه_شیدا چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست زلفش گرهی بگشاد بند از ما برخاست جان ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست از دست بشد چون در طرهٔ او زد چنگ غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست چون سلسلهٔ زلفش بند حیران شد آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست ،_از_طره_طلب_کردم گفتا که: لب او خوش اینک سرِ ما پیوست با یار خوشی بنشست کز سر جان برخاست با جان و جهان پیوست کز دو جهان بگسست از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی ز اغیار بترسیدم گفتم سخن سر بست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1106 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈