#داستان_واقعی
📚 زنده بگور کردن شیخ #طبرسی 📚
قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد.
مردم اطراف قبر حلقه زدند.صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر می شد.
جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.
قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد!
كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند.
روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند.
آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود.
مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد.
ناله اي كرد.دست راستش زير بدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد.
نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.
با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.
كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد.
بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد.
آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.
اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند.
ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود.
هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد.
چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد.
ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت...
#ادامه_دارد..
#داستانهای_خواندنی
#داستان_کوتاه
@m_rajabi57
#داستان_واقعی
#بخش_دوم
...سالهاي كودكي اش را به ياد آورد و اقامتش در مشهد الرضا را.
پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. .
چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود.
ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.
نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.
هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت.
آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد.
چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.
اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود.
شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي كرد.
مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟
به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد.
صورتش متورم شده بود.
اما به یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود.
بيلي در دست به سمت قبر شيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت.
قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد.
چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد.
كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي او را صدا زد.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند.
داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
آیا مرا میشناسی؟
بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم!
به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم.
چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخته و پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد شیخ به وی گفت؛
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار.
به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ.
چندين سال است عادت كرده ام.از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای #تفسیر #مجمع_البیان را نوشت.
#داستانهای_خواندنی
#داستان_کوتاه
https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی #قسمت ۱۰۴ #جنگ_خندق #یهودیان ابراز داشتند : امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به
🌴🌴🌴🌴
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴
#قسمت۱۰۵
#یهودبنی_قریضه
و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب...
(سوره احزاب: 27)
🔹روش #پیامبراسلام(ص) نسبت به ملتهای غیر مسلمان، عموماً روی اساس همزیستی مسالمت آمیز پی ریزی شده و بخصوص نسبت به کسانی که با آنان پیمانی داشت، به تمام تعهدات خود وفا می کرد.
تاریخ نشان نمی دهد که حتی در یک مورد، رسول محترم اسلام(ص) قرارداد خود را نقص و پیمان شکنی کرده باشد.
چگونه چنین کند در حالی که یکی از اساسی ترین مقررات اسلام، وفای به عهد و پای بند بودن به تعهدات است.
🔹 #اسلام وفای به عهد را جزء صفات لازمه یک فرد با ایمان و مسلمان می داند و پیامبر اسلام از همه مسلمین در راه عمل کردن به مقررات قرآن جدی تر و قاطع تر بود. اما در مورد #یهودیان بنی قریظه مسئله صورت دیگری به خود گرفت.
آنان با رسول اکرم(ص)، هم پیمان بودند، ولی پیمان خود را شکستند و به طوری مشروحاً در فصل سابق بیان شد، درست این پیمان شکنی در وقتی واقع شد که #مدینه در #محاصره نیروی خطرناک دشمن بود. یعنی در زمانی که #اسلام و مسلمین، حساس ترین لحظات زندگی خود را می گذراندند و سرنوشت آنان بسی مبهم و آینده آن تاریک به نظر می رسید.
درست است که موضوع #قریش منتفی شد و نیروی آنان با ذلت از خاک مدینه خارج گردید، ولی از کجا می توان اطمینان پیدا کرد که مجدداً سپاه مکه با نیروهای دیگری از دشمنان اسلام، مدینه را به محاصره نکشند؟
و باز از کجا می توان اطمینان یافت که یهودیان بنی قریظه دیگر باره علیه اسلام با دشمنان همکاری نکنند؟
🔹با توجه به این نکات، مساله یهود پیمان شکن را به منزله یک غده سرطانی باید دانست که در کنار مدینه قرار گرفته و هر لحظه امکان خطر و احتمال همدستی با دشمنان می رفت. اینجا است که باید این عضو فاسد بریده شود و ریشه این سرطان برای همیشه خشگ گردد.
🔹عصر همان روز که تازه مدینه از محاصره قریش بیرون آمده بود، به فرمان رسول اکرم(ص) سپاه مسلمین به سوی قلعه بنی قریظه به حرکت درآمد و نماز عصر را در کنار قلعه خواندند.
یهود بنی قریظه در محاصره قرار گرفتند و این محاصره بنا به نوشته بسیاری از مورخین بین پانزده تا بیست و پنج روز طول کشید. درهای قلعه بسته بود و جنگ بوسیله پرتاب تیر و سنگ جریان داشت.
رفته رفته یهود بنی قریظه از محاصره به تنگ آمدند و به مذاکره متوسل گشتند. نتیجه مذاکره آن شد که یک نفر را یهودیان به عنوان حَکَم انتخاب کنند و یک نفر را هم رسول اکرم(ص) برگزیند و حکمین در مورد یهود و مسلمین رای دهند و طرفین در برابر رای آنها تسلیم باشند.
🔹یهودیان پس از تبادل نظر، سعد بن معاذ را که با آنها سابقه دوستی داشت، برگزیدند.
پیامبر اسلام هم به حکمیت سعد بن معاذ راضی شد و وی به عنوان حَکَم از جانب طرفین انتخاب گردید.
سعد در عین حال با یهودیان سوابق دوستی داشت، مردی مسلمان و پایبند مقررات قرآن و علاقمند به حفظ حقوق مسلمین بود و با توجه به وضع طرفین باید قضاوتی کند که عاقلانه باشد و مخاطرات بعدی را نیز از بین ببرد.
🔹سعد روی سکوی مخصوص حَکَمِیت ایستاد. صدها نفر از مسلمین و یهودیان چشم به دهان وی دوخته بودند. زیرا هر چه از زبان او شنیده می شد، حکمی قاطع و تغییرناپذیر بود.
او در یک لحظه تمام اوضاع و احوال را در نظر گرفت و ارزیابی کرد و برای پایان دادن به مساله یهود و رفع خطر آنها، دو راه به نظرش رسید:
🔸یکی آنکه یهودیان طریق اسلام پیش گیرند و مانند تمام افراد مسلمین از مزایای اسلام و مصونیت های اسلامی برخوردار شوند. جانشان، مالشان، و ناموسشان در پناه اسلام قرار گیرد و دولت اسلامی حافظ منافع آنان باشد.
اگر از این راه نروند، هیچ طریقی وجود ندارد که جلو خطر یهود را بگیرد و حتماً باید از بین بروند.
سعد با صدای بلند که طرفین می شنیدند، نظریه خود را چنین اظهار داشت:
حکم من این است که اگر یهودیان بنی قریظه مسلمان شوند، در پناه اسلام مصون باشند و اگر طریق لجاج و عناد را رها نمی کنند، به سوی نیستی و هلاکت رهسپار گردند.
🔹یهودیان تسلیم نشدند و کیفر پیمان شکنی و ناجوانمردی خود را چشیدند و به این ترتیب پایگاه مسلمانان (مدینه) از وجود چنین منشا فسادی نجات یافت.
🔹در پایان بحث، اشاره به این نکته لازم است که برخی از نویسندگان خارجی، موضوع یهود بنی قریظه را به عنوان نقطه ضعفی از اسلام یاد می کنند و آن را به صورت حربه ای علیه اسلام بکار می برند.
این نویسندگان، مسائل تاریخی را نادیده گرفته و حقایق را عمداً بدست فراموشی میسپارند، تا بتوانند با تغییر و تحریف، نظر خود را تامین کنند.
#ادامه_دارد..
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_ازآغازخلقت_آدم_تارحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴داستان های قرانی🌴
🌷 ادامه #قسمت ۱۰۵🌷
#یهودبنی_قریضه
و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب...
(سوره احزاب: 27)
...جوانان مسلمان باید توجه کنند:
اکثر نویسندگان خارجی که کتابهای به عنوان: تاریخ اسلام یا تمدن اسلام یا زندگانی پیشوایان اسلام یا اسلام شناسی و نظائر آن، نوشته اند اگر چه به ظاهر ماسک دوستی و خاورشناسی و اسلام شناسی به صورت دارند ولی دشمنانی هستند که در لابلای نوشته های خود، ضربه هایی به اسلام و مسلمین زده و می زنند و ذهن جوانان مسلمان را مشوب می سازند.
آری، از دشمن انتظار دوستی داشتن خطاست!
#ادامه_دارد..
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_ازآغازخلقت_آدم_تارحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماه شعبان فرصت تجدید عهد با رسول خدا (ص) رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِي فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِي عَلَى شَهْرِي»🌸❤️🌸
💎من فرستاده خدا به سوی شما هستم، بدانید که شعبان ماه من است، خدا رحمت کند کسی را که مرا در این ماه همراهی و مدد نماید.
🔸از یک طرف پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهوآله» متذکر میشوند که رسول خدا هستند و از آسمان غیب خبرها آوردهاند تا رسالت خود را که آسمانیکردنِ بشریت میباشد را محقق کنند.
🔹و از طرف دیگر میفرمایند: خدا رحمت کند کسی را که مرا در این ماه یعنی ماه شعبان کمک نماید.
🔸و این نشان میدهد که ماه شعبان بستر حضور انسانها در عالمی است که رسول خدا از آن عالم خبرها آورده است. آری! کمک به پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله»
🔹یعنی با رویکردی صحیح از عبادات خود نتیجهی گشودهشدن عالم غیب را طلب کنیم، عالمی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» برای ما خبرها آوردهاند.
#شعبان
https://eitaa.com/m_rajabi57
شجره طوبای #شعبان رو به پایان است...
در این روزهای پایانی ماه #شعبان ما را از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید..
https://eitaa.com/m_rajabi57
50.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃خاک پای زائراتم
🍃هر شب جمعه به یاد کربلاتم
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌸 #صبح آدینه تون گلبارون
💞 پر از شادی و لبخند و برکت
🌸 الهی
💞 وجودتون، سالم و سلامت
🌸 زندگی تون پر از خوشبختی
💞 و کانون خانواده تون گرم پراز آرامش
🌟 #آدینه_تون_بهشتی🌟
💎https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸حال دلتون قشنگ
📼زمین در سراشیبی ظهور افتاده...
و ما بسرعت
به لحظه ی باشکوه ظهور، نزدیک میشویم...
👤حاج حسین یکتا
https://eitaa.com/m_rajabi57