eitaa logo
مِشْکات
103 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست
🌟آغشته با دعای تو رزق حلال ماست

🌸شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست
🌟ایرانی است مادر تو، این مدال ماست

 🌿🌺
مبارڪـباد🌿🌺

 


╭━━⊰💠❄️☃❄️💠⊱━━╮
    https://eitaa.com/m_rajabi57
╰━━⊰💠❄️☃❄️💠⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱  نزدیک‌ترین حالت بنده است به خدا!

🍃و تو  سجده‌کنندگانِ عالم!

☀️ما در انتظار ملاقات کسی هستیم؛
که می‌گویند؛ تمثالِ همه‌ی لطافت و قرابتِ تو به خداست!

🌷الهی بحقّ  علیه السلام،إشفِ صدورنا، بظهور الحجّه...

 (ع)
 
 

https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺ای نــور چشــم حضرت آقای کــربلا
بعد از حسین دلبر دیــوانگان تویی

🌺این افتخار ماست که فامیل تان شدیم
پس شاهزاده ی همه ایرانیان تویی

💐فرا رسیدن سالروز ولادت سیدالساجدین، زین العابدین امام سجاد علیه السلام مبارک باد💐
https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
‌🌷مهدی شناسی ۳۶🌷 💠امام کهف حصین ماست و مثل پدر و مادری که به طور دائم،مستقیم و غیر مستقیم،دنبال فر
‌‌🌷مهدی شناسی ۳۷🌷 🔵اصل وجود امام در میان مردم برکت است.امام باقر علیه السلام می فرمایند:"به درستی که خداوند به واسطه ی یک مومن حقیقی،نابودی را از قریه ای برمی دارد." 🔵اگر امام مهدی نبود اوضاع و احوال هستی،هرگز چنین نبود؛نه آب شیرینی پیدا می شد تا انسان بنوشد و نه هوای سالمی که استنشاق کند.روزی ها هم این طور بر اهل زمین سرازیر نمی شد. 🔵وجود ایشان در کل هستی است که اینچنین بلاها را نگه داشته است. 🔵اسم حجت امام،پراکندگی و تشتت ها را جمع می کند و اگر به اشیا حاکم نباشد،تمام اجزای آن ها از هم می پاشد. 🔵الان اگر آسمان و زمین و هر آنچه در آن هاست،هر کدام کار خود را می کند،اگر اجزای بدن ما پیوسته در حال فعالیت و تغییرند،همه به سبب وجود امام در گرفتن فیض از خداوند و رساندن به موجودات است(ایصال فیض) 🔵گرفتن و رساندن فیض به صورت علی الدوام و همیشگی است و "اگر نازی کند،در هم فرو ریزند قالب ها" 🔵امام به اذن خدا اگر یک آن از هستی نظر بردارد،فیض از همه چیز منقطع می شود و حتی آسمان و زمین هم از هم می پاشد. 🔵تا جهان هست،حجت هم هست. http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
🌷مهدی شناسی ۳۸🌷 🔷وقتی بخواهیم از خانه به مسجد برویم،دنبال وسیله ای هستیم که ما را ببرد.یا این وسیله پای سالممان است و یا اتومبیلمان. 🔷یعنی بدون وسیله نمی شود از مبدا به مقصد و غایت رسید. 🔷حالا باید همین قاعده را در باطن بیاوریم؛غایت خداست و مبدا،ما. در این میان باید وسیله برداریم! 🔷اما آیا وقتی که می خواهیم به مسجد برویم،دم در خانه می ایستیم و می گوییم:"قربة إلي المسجد"؟! و ناگهان چشم باز می کنیم و خود را در مسجد می بینیم؟! 🔷خیر!به طور کاملا طبیعی پیش از آن به دنبال وسیله هستیم. 🔷پس چرا نماز که می خوانیم،فقط در لفظ می گوییم دو رکعت نماز برای خدا می خوانم؟!با چه چیز می خوانیم؟کو وسیله مان؟!کجاست؟! 🔷اگر می گوییم غایب است،پس آن قدر باید دم در بمانیم تا وسیله را پیدا کنیم و با آن به سمت مقصد برویم. https://eitaa.com/m_rajabi57
با صد بهـ🌸ـار نیز ... گلـ🌹ـی وا نمی شود❗️... در ساقه های ... بی ثمر دست های من❗️... سلام خدا بر تو امـ❤️ـام غریبم ... @m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 #قسمت ۱۴ چند لحظه سکوت کرد،نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق ا
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 تحقیقاتم رو در مورد اسلام ادامه دادم شیعه، سنی، وهابی ، هر کدوم چندین فرقه و تفکر ، هر کدوم ادعای حقانیت داشت ، بعضی ها عقاید مشترک زیادی داشتن اما همدیگه رو کافر می دونستن،بعضی از عقاید هم زمین تا آسمان با هم فاصله داشت ، به شدت گیج شده بودم، نمی تونستم بفهمم چی درسته و باید کدوم رو بپذیرم ،کم کم شک و تردید هم داشت به ذهنم اضافه می شد ، اگر اسلام حقانیت داره پس چرا اینقدر فرقه فرقه است؟ از طرفی هجمه تفکرات منفی نسبت به اسلام هم در فضای مجازی روز به روز بیشتر می شد ... خسته شدم،چراغ رو خاموش کردم و روی تخت ولو شدم ؛ - شاید اصلا چیزی به اسم خدا وجود نداره ، شاید دارم الکی دنبال یه توهم و فکر واهی حرکت می کنم ، مگه میشه برای پرستش یه خدا، این همه تفکر و عقیده وجود داشته باشه؟ شاید تمام اینها ریشه در داستان های اساطیری گذشته داره،خدایا! اصلا وجود داری؟ بدون اینکه حواسم باشه ، کاملا ناخودآگاه ساعت ها توی تخت داشتم با خدایی حرف می زدم که فکر می کردم اصلا وجود نداره اما حقیقت این بود بعد از خوندن قرآن باور وجود خدا در من شکل گرفته بود؛همه چیز رو رها کردم و برگشتم سر زندگی خودم ، به خودم گفتم ، کوین بهتره تمام انرژیت رو بگذاری روی زنده موندن،داری وقتت رو سر هیچی تلف می کنی ، اونهایی که دنبال دین و خدا راه میوفتن ، آدم های ضعیفی هستن که لازم دارن به چیزی اعتقاد داشته باشن تا توی وقت سختی، بدبختی هاشون رو گردن یکی دیگه بندازن و به جای تلاش، منتظر بشن یکی از راه برسه و مشکلات شون رو حل کنه ؛ فراموشش کن ... و فراموش کردم،همه چیز رو، و برگشتم سر زندگی عادیم ، نبرد با دنیای سفید برای بقا ، از یه طرف به مبارزه ام برای دفاع از انسان های مظلوم ادامه می دادم ، از طرف دیگه سعی می کردم بچه های بومی رو تشویق کنم ،گاهی ساعت ها و روزها از زمانم رو وقف می کردم،بین بچه ها می رفتم و سعی می کردم انگیزه ای برای نجات از بردگی و بدبختی در بین اونها ایجاد کنم ، اونها باید ترس رو کنار می گذاشتن و برای رسیدن به حق شون مبارزه می کردن ، مبارزه تنها راه برای ساختن آینده و نجات از بدبختی بود ... کم کم تعداد افراد متقاضی برای درس خوندن زیاد می شد،من با تمام وجود برای کمک به اونها تلاش می کردم ، پول و قدرتی برای حمایت از اونها نداشتم ،اما انگیزه من برای تغییر دنیای سیاه بردگی عصر بیست و یک ، خاموش شدنی نبودمبارزه ای تا آخرین نفس ... کار سختی بود اما تعداد ما داشت زیاد می شد، حالا کم کم داشتیم وارد آمارها می شدیم ، از هر 1000 بومی استرالیایی، 40 نفر برای درس خوندن یا ادامه تحصیل اقدام می کرد،شاید از نظر دنیای سفید، این تعداد خنده دار بود اما برای ما مفهوم امید به آینده رو داشت،نعمتی رو که من با تمام وجودم حس می کردم، سفیدها حتی قادر به دیدن و درک کردنش نبودن ... سال 2008 ، یکی از مهمترین سال های زندگی من بود ، زمانی که برای اولین بار، یک نفر از ظلمی که در حق بومی ها روا شده بود ؛عذرخواهی کرد ، زمانی که نخست وزیر رسما در برابر جامعه ایستاد و از ما پوزش خواست؛همون سال، اوباما ، اولین رئیس جمهور سیاه پوست امریکا در یک جامعه سرمایه داری به قدرت رسید ، اون شب، من از شدت خوشحالی گریه می کردم ، با خودم گفتم: امروز، صدای آزادی در امریکا بلند شده فردا این صدا در سرزمین ماست، کوین ... نوری در قلب من تابیده بود ، نور امید و آینده روشن ، سرزمین زیبای متمدن من،داشت گام هایی در مسیر انسانیت برمی داشت به زودی، دنیا به چشم دیگه ای به ما نگاه می کرد اما این توهمی بیش نبود ، هرگز چیزی تغییر نکرد، سخنرانی نخست وزیر صرفا یک حرکت سیاسی برای آرام کردن حرکت بومی ها بود ، آی دنیا ما انسانهای متمدن و آزادی خواهی هستیم ! این تنها جلوه سخنان نخست وزیر بود ...  من گاهی به حرکت جهان فکر می کردم ، گاهی به شدت مایوس می شدم ، آیا حقیقتا راهی برای تغییر و اصلاح دنیا وجود داشت؟ ناامیدی چاره کار نبود ، من باید راهی برای نسل های آینده پیدا می کردم،برای همین شروع به تحقیق کردم ، دقیق تمام اخبار جهان رو رصد می کردم ، توی شبکه های اجتماعی و اینترنت دنبال یافتن جوابی بودم،فراتر از مرزهای استرالیا ... ✍🏻 نویسنده: ♻️ ... https://eitaa.com/m_rajabi57 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 فقط یک راه برای نجات ما وجود داشت ، مبارزه ! یک جنبش علیه ظلم و نابرابری، یک جنبش برای تحقق عدالت،اما یک مبارزه ، آرمان، هدف، ایدئولوژی و شیوه مبارزه لازم داشت ، با رسیدن به این جواب ، حالا باید به سوال دیگه ای هم پاسخ می دادم ، بهترین روش و شیوه برای این جنبش چی بود؟ روشی که پاسخگوی قرن جدید باشه،روشی که صد در صد به پیروزی ختم بشه ، برای یافتن تمام این پرسش ها شروع به مطالعه در مورد قیام ها، انقلاب ها و اصلاحات بزرگ اجتماعی و سیاسی جهان کردم ، علی الخصوص حرکت هایی که به جامعه سیاه و بومی مربوط می شد ، راه ها، شیوه ها و ایدئولوژی های فراوانی پیش پای من قرار گرفته بود،راه هایی که گاهی بسیار به هم نزدیک می شد و گاهی بسیار دور ؛ بعضی از اونها تلفات انسانی زیادی داشت اما به خاطر سوء مدیریت در اوج رسیدن به پیروزی نابود شده بود ، یا یک تغییر جریان ساده، اون روز از بین برده بود ... بعد از تحقیق زیاد ،فهمیدم جدای از ایدئولوژی، هدف و آرمان یک حرکت باید توسط یک رهبر قوی، محکم و غیرقابل تزلزل ، زیرک، دانا و تیزبین مدیریت بشه، کسی که بتونه آینده نگری و وسعت دید داشته باشه ، تا موانع رو شناسایی کنه و بتونه توی بحران بهترین تصمیم رو بگیره و آینده حرکت رو نجات بده،کسی که بتونه یک جریان قوی رو از صفر ایجاد کنه ، قدرت نفوذ فکری و اندیشه داشته باشه و نسبت بزرگ ترین دستاورد، کمترین تلقات رو داشته باشه ... فقط در چنین شرایطی می شد مانع از اشتباهات جنبش ها و حرکت های بزرگ گذشته شد،علی الخصوص که در جامعه ما تفاوت نژاد بود ، تفاوتی که در یک جامعه طبقاتی و نژادپرستانه ، هرگز قابل حل نبود، فقط یک راه وجود داشت ، تغییر اندیشه دنیای سفید برای همراهی و شرکت در این حرکت ، دنیای سفید باید تساوی و برابری با ما رو قبول می کرد،اما چطور؟ آیا راهی برای تغییر افکار وجود داشت؟ غرق در میان این افکار و سوالات،ناگهان یاد قرآن افتادم ، قرآن و تصاویر حج ، این تنها راه بود ... رفتم سراغ قرآن ، یک بار دیگه قرآن رو خوندم و بعد از اون دنبال جنبش های دینی در سراسر دنیا گشتم ، جنبش هایی که بر اساس تفکرات دینی اسلامی شکل گرفته بود ، حرکت های زیادی برضد تبعیض نژادی در دنیا اتفاق افتاده بود اما پیش از هر حرکتی باید فکرها درست می شد و تصاویر حج، تنها مصداق حقیقی اون بود ، بهترین راه این بود که برابری و عدالت قرآنی در جامعه سفید حاکم بشه ، اما چطوری؟ بین تمام انقلاب های دینی ، عظیم ترین و بزرگ ترین شون انقلاب ایران بود که به تغییر کل سیستم ختم شده بود ، انقلابی که عوضی های نژادپرست سفید ، مدام در مذمتش حرف می زدن همین عزمم رو جزم کرد ... از دو حال خارج نبود ، یا ایرانی ها موجوداتی بی نهایت شیطانی و پست تر از این نژادپرست های سرمایه دار بودن یا انسانهایی مثل ما که بی گناه، محکوم به نابودی و فنا شده بودن ، در هر دو صورت ، از یک طرف، ایدئولوژی فکری قرآن می تونست تفکر نژاد پرستانه رو بین جامعه سفید از بین ببره و از طرف دیگه، انقلاب ایران که با شعار اسلام شروع شده بود می تونست الگویی برای انقلاب فکری و مبارزاتی مردم من باشه ، دو تیغه یک قیچی که فقط در کنار هم موفق می شد ... مطالبی که توی اینترنت پیدا می شد زیاد نبود ، یا در ضدیت بود یا به هدف و برنامه من کمکی نمی کرد ، کتاب ها هم همین طور ، یک جانبه و از بیرون به اسلام نگاه می کرد و قطعا با تفکر اسلامی و کلامی که در قرآن خونده بودم، همسو نبود ... با یک علامت سوال بزرگ مواجه شده بودم و تنها پاسخی که براش پیدا کردم این بود ، باید خودم به ایران می رفتم ، باید می رفتم و از نزدیک روی تفکرات و مبانی اسلام و ریشه های انقلاب ایران و مسیری که طی کرده بود؛ مطالعه می کردم؛ هرچند، مردم ایران هم از نظر من انسان های سفید بودن اما یه انسان عاقل، حتی از دشمنش نکات مثبت رو یاد می گیره و در راه رسیدن به موفقیت ازش استفاده می کنه ، این یه قانونه ، داشته مثبت اون، کنار داشته های من ، یعنی سرعت رشد و پیروزی دو برابر من ... که بتونم اقامت موقت بگیرم شروع شد ، توی تحقیقاتم متوجه شدم ایران از کشورهای مختلف جهان، طلبه می پذیره افرادی که می تونن به ایران بیان و آزادانه در مورد اسلام درس بخونن و تحقیق کنن و چه چیز از این بهتر ، هر چه جلوتر می اومدم شانس های زندگیم بزرگ تر و بهتر از قبل می شد ، علی الخصوص که رهبر جنبش و انقلاب ایران یک روحانی و از قم بود، منم برای پذیرش در ایران، درخواست دادم مقصد، قم ... ✍🏻 نویسنده: ♻️ .... https://eitaa.com/m_rajabi57 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی🌴 📍 #قسمت ۸۷📍 🔆 #اصحاب_سبت🔆 بخش آخر ⬅️خردمندان و متدینین قوم، آنها را نصیحت کردن
🌴 🌴 📍 ۸۸📍 قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذ هم علیها قعود... (سوره بروج: 8) 📌 آخرین پادشاهی است که از طائفه حمیر به سلطنت رسید و زمام امور مردم را بدست گرفت.  او دین را پذیرفت و آن را دین رسمی، اعلام کرد در حالیکه یهودیت با آمدن از بین رفت و خط بطلان بر آن کشیده شد.  ذونواس مبارزه شدیدی با دین ، آغاز کرد و برای از بین بردن آن، به کوشش و فعالیت دامنه داری دست زد، یهودیان را محترم می شمرد و مسیحیان را بیرحمانه گردن می زد و نابود می ساخت.  او تصمیم قطعی گرفته بود که دین یهود را در سراسر روی کره زمین، دین رسمی بشر قرار دهد و سایر ادیان را نابود گرداند، و برای انجام این مقصود، از هیچگونه اقدامی خودداری نمی کرد، به هر شهر و کشوری که دینی غیر از دین یهود وجود داشت، لشکر کشی می کرد و اهالی آن را مجبور به استعفاء از دین خود و پیروی از کیش یهود می نمود.  📌روزی به او خبر دادند که اهالی ، آئین مسیح را پذیرفته اند و جز چند نفر انگشت شمار، همه از یهودیت روی گردانده اند.  این خبر، چنان ذونواس را ناراحت و غضبناک کرد که خواب و آسایش بر او حرام شد و در همان لحظه آماده جنگ با نجرانیان گردید.  📌سپاه خود را تجهیز نمود و با ارتش بی شماری، به سوی نجران حرکت کرد. از حادثه مسیحی شدن نجران، می خروشید و برای آن مردم بینوا تصمیم های خطرناک می گرفت.  کم کم سپاهش، به نجران نزدیک شد و بیرون آن منطقه منزل کردند. ذونواس ماموری به نجران فرستاد و رجال و اشراف آن را احضار کرد. چون به حضورش آمدند، آنان را مخاطب قرار داد و چنین گفت:  به من خبر رسیده که اهالی نجران به اغوای یک مرد مسیحی به نام دوس از آئین یهودیت دست کشیده اند و کیش نصرانیت را اختیار کرده اند. اینک من با این سپاه مجهز آمده ام تا دیگر باره دین یهود را در این منطقه برقرار سازم و اساس نصرانیت را از میان براندازم. غرض از احضار شما آن است که، شما بزرگان و خردمندان نجران بروید دور هم بنشینید، تبادل نظر کنید و یکی از این دو راهی که من به شما می گویم برای خود انتخاب نمائید:  من در درجه اول به شما پیشنهاد می کنم که به دین سابق خود یعنی کیش یهودیت برگردید و از این انحراف توبه کنید.  اگر حاضر به پذیرفتن این پیشنهاد نیستید، بدانید که شما را به سخت ترین وجه، مجازات می کنم و احدی از منحرفین شما را باقی نمی گزارم.    📌بزرگان نجران، با روحیه ای قوی و بیانی محکم که از یک ایمان راسخ حکایت می کرد در جواب آن مرد سرکش چنین گفتند: ما را احتیاجی به مشورت و تبادل افکار نیست. ما دین حق را یافته ایم و پیروی آن را قبول کرده ایم. در راه دین از هیچ نوع عقوبتی باک نداریم و جانبازی در راه حق و حقیقت را بهترین افتخار می شماریم.  ذونواس که انتظار چنین پاسخی نداشت؛ دستور داد گودالهائی (اخدود) در زمین کندند. در آن گودالها آتش عظیمی افروختند. آنگاه خود و سپاهیانش در کنار گودالها به تماشا ایستادند. سپس دستور داد مؤمنین را حاضر کنند. مامورین او در نجران جستجو می کردند و هر کس به آئین مسیح ایمان آورده بود، می آوردند و در میان آتش می افکندند.  جمعی را در آتش سوزانید، گروهی را با شمشیر به قتل رسانید، عده ای را گوش و دست و پا برید و نجران را از مومنین به مسیح خالی کرد.  در این حادثه بیست هزار نفر را ذونواس از بین برد و دیگر باره کیش یهودیت را در نجران برقرار ساخت.  📌یکی از مسیحیان نجران وقتی جریان ذونواس و قتل عام مسیحی ها را دید همان ساعت بر اسب راهواری نشست و راه روم را در پیش گرفت.  شب و روز راه پیمود. از دشتها و بیابانها گذشت. کوه ها و تپه ها را از زیر پا گذرانید، تا خود را به دربار قیصر، رسانید و حادثه دلخراش نجران را مو به مو برای نقل کرد و برای سرکوبی از او استمداد نمود.  چون قیصر نصرانی بود، از شنیدن حادثه نجران افسرده شد و به آن مرد گفت: کشور شما با ما خیلی فاصله دارد و لشگر کشی خالی از اشکال نیست ولی من نامه ای به نجاشی پادشاه حبشه می نویسم و سرکوبی ذونواس را به عهده او می گذارم. زیرا نجاشی هم تابع کیش مسیح است و هم با یمن و مرکز فرمانروائی ذونواس مجاور است و برای او جنگیدن با ذونواس آسان است.  به این ترتیب قیصر نامه ای به نجاشی نوشت و سرکوبی ذونواس و همچنین یاری کردن دین مسیح را از او خواستار شد.  آن مرد نامه قیصر را گرفت و به سوی حبشه عزیمت کرد. چون به دربار نجاشی رسید، نامه را تقدیم کرد و ضمنا از بی رحمی و وحشیگری ذونواس و سپاهش شرحی به عرض رسانید.  https://eitaa.com/m_rajabi57 👇
ادامه از قبل... ...نجاشی برای جنگ با یمن آماده شد و با سپاهش از حبشه خیمه بیرون زد، چون به حوالی یمن رسید ذونواس با لشگر خود آنها را استقبال کرد و جنگ های خونینی میان سپاه یمن و حبشه واقع شد ولی جنگ به نفع نجاشی خاتمه یافت و ذونواس و جمعی از یهودیان را از دم شمشیر گذرانید و یمن را ضمیمه حبشه ساخت.  📌با کشته شدن ذونواس بازار یهودیت کساد شد و دیگر باره آئین مسیح رواج یافت و دین رسمی اعلام گردید. وفی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا