eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.7هزار دنبال‌کننده
206 عکس
46 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻چطور با نوجوانمون حرف بزنیم. 1)دستوری حرف نزنید. سعی کنید مکالمه بین شما و نوجوان کاملا دو طرفه باشد. دستوری حرف زدن و دیکته کردن یکسری دستورالعمل ها، آن هم با صدای بلند، سبب می شود که نوجوان واکنش نشان دهد و حداقل در ظاهر بی اعتنا باشد. لحن صدای خود را آرام کنید و سعی کنید نوجوان را در بحث شرکت دهید.‌ به نحوی برخورد کنید که نوجوان، شما را در مقابل خود نبیند و کاملا حس کند که در کنار او ایستاده اید. با نوجوانان با احترام برخورد کنید و آثار شگفت انگیز آن را مشاهده کنید. 2)هنگام برقراری ارتباط با نوجوان، تمام نکات مثبت او را درنظر داشته باشید و مدام گوشزد کنید. این کار سبب رشد اعتماد به نفس و عزت نفس نوجوانان شده و نسبت به انجام کارهای خوب تشویق می شوند. 3)به نوجوان توهین نکنید. توهین به طرف مقابل، در هر سنی باشد، سبب می شود که حرف های شما شنید نشود. یادمان باشد شنونده هر شخصی باشد، هرگز حق توهین ندارید. 4)نوجوان را با هم سن و سالانش مقایسه نکنید. یادمان باشد رفتار و جایگاه امروز فرزند ما، نتیجه مستقیم تربیت و محیط خانوادگی است که ما برای او ترتیب داده ایم. مقایسه نوجوان با هم سن و سالانش سبب سرخوردگی می شود. هر شخص دارای ویژگی ها و امتیازات مخصوص به خود است که باید با بازگو کردن و مهم جلوه دادن آن، زمینه پرورش و رشد را فراهم کرد. 5)زمان مناسب برای صحبت کردن را پیدا کنید. یادمان باشد هر زمانی برای صحبت کردن با نوجوان و گوشزد کردن نکات مهم کافی نیست. از قبل زمانی را با هماهنگی نوجوان درنظر بگیرید؛ حتی می توان نوجوان را به یک رستوران، کافی شاپ یا پارک دعوت کرد و پس از ایجاد یک فضای مناسب، شروع به صحبت کرد. 🔹️ما را در نرم‌افزار ایتا دنبال کنید: @diba_313 🤳 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
پارسال، شب توی مدرسه "احیاء" داشتیم. نیمه‌های شب، کارگاهی با بچه‌ها داشتم که عنوانش "ساهران یا ساحران" بود. موضوعش این بود که امام زمان قطعا با _چوب جادو_ جهان را درست نخواهد کرد! که اگر قرار بود چنین معجزه‌ای در دست داشته باشد، امیرالمومنین به داشتن آن سزاوارتر بود. او دقیقا همانقدر ذره ذره و گام به گام پیش می‌رود که عقل حکم می‌کند و پدرانش پیش رفتند و مردم همراهی خواهند کرد. پس با سحر و جادو، یکباره به وجود نمی‌آید! باید برای ساختنش روزها کار کرد و شب‌ها بیدار ماند و زحمت کشید و عرق ریخت... و *ساهر یعنی شب‌زنده‌دار!* 🌗 آنوقت از بچه‌ها پرسیدم *به نظر شما همین الان، امام زمان کجا هستند!؟* بعضی‌ها کمی فکر کردند. اما بعضی‌ها سریع و مطمئن جواب دادند و همه تقریبا همین‌ها را گفتند: جمکران! مکه! کربلا! گفتم یعنی او الان در یک مکان زیارتی، سر سجاده، در خلوت خودش در حال راز و نیاز است؟! به نظرشان همینطور بود! ادامه دادم: ما چرا اینجا هستیم؟! چرا از چند روز قبل برای این برنامه خودمان را به زحمت انداخته‌ایم؟ چرا امشب کنار خانواده‌مان نماندیم. چرا ترجیح ندادیم به جای سر و کله زدن با ۱۰۰ تا دانش آموز، در یک خلوتِ حال خوب کن، یا یک زیارتِ حسابی امشب را صبح کنیم؟! *چون احساس ضرورت کردیم!* دیدیم که دنیا خیلی آشفته و پرآشوب است. اگر یک حرکتی نزنیم و را در زندگیمان پررنگ نکنیم، ممکن است راهمان را گم کنیم. یا دوستان و عزیزانمان در تاریکی زمین بخورند و آنها را از دست بدهیم... ما چند شب است درست نخوابیده‌ایم، سفر نرفته‌ایم، زحمت کشیده‌ایم برای خوب کردن حال جهان اطرافمان! *چرا فکر می‌کنیم او این دغدغه را ندارد؟ چرا او را منفعل و بی درد تصور می‌کنیم؟* چرا نگاهمان به او که قرار است جهان را به لحاظ حکمرانی، اقتصادی، مذهبی و ... متحول کند، این قدر خوش خوشان و غیرواقعیست؟! بدون برنامه! بدون عمل! برای همین نیست که از ایشان احساس دوری می‌کنیم؟! او بیشتر از ما امشب در حال دویدن و سامان دادن و عرق ریختن نیست؟! بچه‌ها به فکر رفتند... خودم بیشتر از آنها... تا قبلش می‌دانستم که باید این تصورات غیر واقعی را زدود! اما به بیچارگی بعدش فکر نکرده بودم که قرار است هر صبح و شب او را در کدام فشار و بحران تصور کنم و رنج بکشم از بی فایدگی خودم و دست تنها بودنش... ⛅️ *امروز روز اول از سال جدید امامتشان بود!* روز اول، روز چیدنِ دوباره است. مثل منِ معلم که اول مهر از نو همه چیز را می چینم و تا آخر سال را نگاه می‌کنم... چه کارهایی باید بکنم؟ کدام فرآیندها را باید عوض کنم؟ کدام مسیرها را دوباره تکرار کنم؟ و از چه کسانی امسال کمک بگیرم! آه *از چه کسانی امسال کمک بگیرم؟!* *روی چه کسانی می‌شود حساب کرد؟!* اگر امروز را با این سوال پشت سر گذاشته باشد... دست کدام یک از ما بالا بوده در طول روز که: "من! من!" *روی کدامیک از ما برای سال جدیدش حساب کرده است؟!* 💫 🍁 عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی (دعای ندبه) بر من سخت است که تو را بدون من رنج و گرفتاری احاطه کند... https://ble.ir/vaghtikhanemabeheshtmishavad
آقا چرا نی‌نیای گوگولی و کله کچل‌تونو میارین مسجد میذارین جلو آدم؟ آدم یادش میره نمازش قربه الی الله بوده (الکی مثلا ینی قبلش خیلی خالص بودیم و ناخالصی نداشتیم.😂) خصوصا اینکه نی‌نی هی از اون پایین نگات کنه و لبخند بزنه و با مُهر بازی کنه، آدم دلش می‌خواد نمازش زود تموم کنه فقط بچه رو بچلونه.😭😂 (فقط حیف که صاحابش اونجاس😶) پ.ن: شوخی کردما، اتفاقا بچه‌هاتونو ببرین مسجد! حتمنم ببرین، نماز جمعه هم ببرین، همه جا ببرین‌شون.😂 وای به حال مسجدی که توش صدای بچه نباشه... 💔🥲 🤓 @bache_foozool
بالاخره پیداش کردم همین«از شنبه هفته ی بعدی» رو😁 لعنتی جوووون میده واسه شروع همه چی شنبه که هست اول هفته که هست اول ماه که هست اول فصلم که هست یعنی تاریخ همچین شنبه ی باب آغازکنی رو نزاییده بوده تا به الان😄 مثل شروع سال تحصیلی جدید خدایا قربون لطف و کرمت برم من پایه اول رو که با موفقیت گذروندم و فارغ شدم ازش امسالم که رفتم کلاس دوم تازه با سرجهازی یه بچه ی پیش دبستانی😄😌 تابه حال دوم و پیش رو باهم نخونده بودم خودت هوامونو داشته باش بزار امسالم سایمون بالا سر بچه هامونو زندگیمون باشه .. مارو دیوانه و وآواره ی صحرا و بیابون نکن🤪😓🤯😬😑🗣🧠🕟🛌📑🗒✂️📏📐✏️📝 بچه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از تو تغذیه می‌کند، او در تو غوطه ور است و دست و پا میزند؛ خیال میکنی!... اما به گمانم، این تویی که به او وصلی! او تو را، با آن طنابِ جاندارِ جریان دار، محکم گرفته و دائم، می‌کشد بالا، تا عرش، تا سرزمین ملکوت!... این، آن طفلِ کوچک است که تو را در آغوش گرفته و، صبح و شام، حمل میکند و می‌گردانَد بین درخت‌های باغ‌های بهشت! تو مهمان اویی در این ماه‌ها! تو از نورهای کشیده شده از آسمان تا او، تغذیه میکنی! او تو را میخورانَد از عشق، از قُرب، از تقدُّس! این تویی که در تمام این مدت، در دریای لطافت و معصومیت او غوطه وری و متمتع! تویی که مستانه دست و پا میزنی در بیکرانِ نگاه‌های لطف و لبخندِ ربوبی! تو با او وصلی تو سوار بر بالهای آن فرشته ای تو از او ارتزاق میکنی تو غرقه در زلالِ اویی! او در تمام این ماه‌ها مهمان بهشت و ملکوت است و تو، به واسطه این اتصالِ جبرآلود، هم سَفر و هم سُفره اویی... . این میهمانی های نُه ماهه‌ی باشکوه بی‌همانندترین و رشک‌آورترین هدیه گیتی است برای تو گشت و گذارها و پروازهایت در بهشت، بیش، و قُرب و نورهایت پاینده باد! . . ❤️ ! 🖋هـجرتــــــــــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
بفرستید برای باردارها😍🥺😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای به مناسبت آخرین روز هفته دفاع مقدس 🦋 مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan
✍ زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد : بارالها، چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی می رسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت ، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. 🤲با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... 🥰اين نوشته رو خيلي دوست دارم ميان آرزوي تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. 👌پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکي نگران وعده بعدي غذايش نيست، زيرا به مهرباني مادرش ايمان دارد. اي کاش ايماني از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا...🥺😔 رحمت خدا ممکن است کمی تاخیر داشته باشد اما حتمی است. کانال طعم زندگی😊👇 https://eitaa.com/joinchat/2226520107C68d3bdd90e https://eitaa.com/maadarestaan