همهٔ اون روزهایی که فکر میکردیم نمیگذرن گذشتن؛ پس این روزها هم میگذرن🙂
#حال_خوب_سرمایه_است
@dokhtar_e_daryaa
هدایت شده از گاه نوشتههایم
#بریدۀ_کتاب
#کوتاه_نوشت
برایم ... هدیه فرستادید،
اما گوش کنید ماکار آلکسیهویچ! ... آه که چقدر دوست دارید ولخرجی کنید.
من به این چیزها احتیاجی ندارم. اینها چیزهائی کاملا غیرضروری هستند.
میدانم مرا دوست دارید، مطمئنم. و دیگر دلیلی ندارد با هدیههایتان بخواهید این را به من یادآوری کنید.
هدیههائی که پذیرفتنشان از شما برای من دردناک است...
تو را به خدا، یک بار و برای همیشه از این کارتان دست بردارید.
خواهش میکنم.
〰〰〰〰〰〰〰〰
همه کتاب میخوانند برای لذت بردن؛ من کتاب میخوانم برای مرور تجربههای زیستهام.
چه دردی دارد این خودآزاری!!
〰〰〰〰〰〰〰〰
#بیچارگان
#فئودور_داستایفسکی
@gahnevis
هو الأحد
«مامان، این منم یا یکی دیگست.»
جالب بود برایم. حسمان مشترک بود. منم وقتی عکس را دیدم از شباهتش با دخترم تعجب کردم.
کودکی درحال پذیرایی از زوار حسین ع.
به شباهتها فکر میکنم. به اینکه من اینجا در خانهام و دلم آنجا در مسیر پیادهروی.
به اینکه کدام زن شبیه من دارد مسیر را میرود یا ایستاده و از زوار أربعین پذیرایی میکند.
به اینکه همهی ما که اینجاییم کسی را شبیه خودمان در مسیر مشایه یا طریق العلماء یا ... داریم و بی آنکه بداند نماینده ما نیز هست. کسی که یا ظاهرش یا باطنش یا رفتار و اخلاقش و یا باورها و اعتقاداتش شبیه ماست.
به اینکه هر کس آنجا فقط خودش نیست. حتما نماینده کسی یا کسانی است که دلشان را به طریقی به او و به طریق العلماء و به طریق الحسین گره زدهاند.
زائر أربعین، حتما هر قدمی که برمیداری از خودت بپرس: « این منم یا یکی دیگست.»
ای که شبیه توام به اسم یا به رسم، در ظاهر یا باطن، به گفتار یا کردار، به سلوک به باور به هر نقطهای که مرا وصل کند به تو.
یادت نرود اینجا کسی دلش را به قدمهایت گره زده، هوای دلم را داشته باش. موقع وصال دلم را از زیر قدمهای زوار بردار و به دست مولا برسان.
*عکس از آقای محیالدین سرمد؛ طریق العلماء _ أربعین ۱۴۰۲
#أربعین
#دلنوشته
@maahjor
هو الحلیم
#زخم_شیر (صمد طاهری)
نویسنده، با توصیفگری خوب و پرداخت جزئیات به صراحت یا با کنایه و درلفافه، به #حکایت #رنجهای_آدمی در قالب زندگیهای معمولی میپردازد.
#حکایت عشقهای نافرجام، جهل و تعصبات کور، گیر افتادن در باتلاق عادت، عدم جسارت و شجاعت رودررویی با مسئله، ترس از حرکت رو به جلو، در چاه افتادن از ترس نیفتادن در چاله باورهای مردم، دست و پا زدن در تاریکی، محرومیت و هدررفت استعدادها، خودخواهی و راحتطلبی، و به صورت گل درشت نقد جامعه مردسالار سنتی و ظلم به زن
و
#رنجهایی چون رنج تنهایی، رنج تعصبات، رنج بیسوادی، بیشعوری، بیمنطقی، بیتقوایی و شاید در یک کلام #رنج_بیخدایی
در خلال داستانها یا پس از اتمام هر داستان، جملهای معروف در ذهنم تداعی میشد. که نمیدانم نویسنده تعمداً خواسته از فحوای آن داستان، این برداشت را به مخاطبش القا کند یا ناخودآگاه داستانها
ذهن معناگرا و مخاطب سمج را ترغیب به جعل معنا و نتیجه برای هر داستان کرده.
جملاتی نظیر؛
از ماست که بر ماست.
گندم از گندم بروید، جو ز جو.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.
مرغ همسایه غازه.
یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم.
خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است.
بعد اتمام زخم شیر حیفم آمد از آن ننویسم. کتابی که جرعه جرعه نوشیدم و با اینکه کام را تلخ میکرد اما برایم بهسان تلخی قهوه بود. چشیدن تلخی از سر اختیار برای بیداری. اگرچه برای بعضی دوستانم این تلخی، چونان زهری بود که ذره ذره جان را میفرساید.
@maahjor
گفتند دنیا کاروانسرایی است،
اندکی توقف کنید و چیزی بردارید
برای تجارت ابدی،
ما عشق❤️ را برداشتیم..
@green_girl_7 | ☁️🌱
هو الرئوف
دختربچهها سوگلی جمعهای زنانهاند.
روضهخوان از مظلومیت میگوید. از سیلیزدن، از گوشواره کشیدن، از خستگی، بیپناهی، دلتنگی، تاول پا، تشنگی، گرسنگی و.....
مجلس روضه پر از اشک و آه و گریه میشود.
اما سهم دختربچهها باید بازی و شیطنت و آرامش باشد.
دختربچه را چه به شنیدن روضههای اسارت و یتیمی و....
قلبهای کوچکشان طاقت ندارد.
اصلا همینطور باید دور هم جمع شوند، نقاشی بکشند. اسباببازیهایشان را بهم قرض دهند. باهم خوراکی بخورند.
بیخیال دنیای بزرگترها، در دنیای کودکانه خود سیر کنند.
اصلا باید خیال هر دختربچهای تخت باشد که مادر کمی آنطرفتر نشسته و حواسش به او هست. و پدر همین نزدیکی بعد اتمام مراسم روضه، منتظر است تا او را به آغوش بکشد.
اصلا دختربچهها باید همیشه سوگلی هر جمعی باشند.
#روضه_خوان_کوچک_اباعبداللهالحسین_علیهالسلام
#یتیم_گیر_آوردنت
#نازدانه_سه_ساله_خرابه_شام
#اصلا_باید
@maahjor