مهجور
هو خیرالرازقینسه ساله شده بودی. مرداد سه سال پیش را میگویم. هر دو تولد قبلیات صورتی بود، این بار خواستیم تنوع بدهیم. تم تولدت شد آبیسفید. همرنگ لباس آن خواهران پرنسس انیمیشن دلخواه دخترها. نه برای اینکه تو آنها را میشناختی، فقط برای اینکه بعدها آلبوم خاطراتت تکرنگ نباشد. ملوّن باشد یا همان رنگیرنگی خودت. آن شب حسابی بازی کردی و خوشحال بودی. و من سرخوش از اینکه به تو خیلی خوش گذشته است. فردای تولّدت امّا با ابروهای گره خورده گفتی: « من تولّدم رو دوست ندارم.» تا فرصت کنم علت را بپرسم باز گفتی: « من تولد دخترونه میخواستم نه پسرونه. » جواب دادم: « خوب دخترونه بود دیگه. » جواب شنیدم : « نه! تولد صورتی دخترونس نه آبی. » قند در دلم آب شد. کی صورتی را شناخته بودی دختر جان. مگر دختر سه ساله، صورتی و آبی برایش فرق دارد؟! چندوقت نق زدی برای تولد دخترانه. دستبردار نبودی. دوماه بعد در خنکای مهر، با یک کیک صورتی و چندتا بادکنک صورتی تولد دخترانه چهار نفره برقرار شد. از آن موقع همه میدانیم، مهمترین رنگ دنیای تو صورتی است و حتی برای ما. تولد ۵ سالگیات صورتی تمام شد. نمیدانم دقیقا از کی صورتی وارد دنیای رنگی رنگیات شد، احتمالا صورتی برایت، رنگ هویت دخترانهات هست و برای ما از وقتی تو آمدی صورتی مهمترین رنگ زندگیمان شده. نمیدانم چرا قبلتو حواسمان به صورتی نبود. اما بدان هیچ وقت زندگیام اینقدر عاشق رنگ صورتی نبودهام. کاپشنات اما مشکی است. دوستش نداری و بااکراه میپوشیاش. همیشه هم میگویی «من کاپشن صورتی میخوام. این زشته، دخترونه نیست.» منم قول دادهام برایت یک کاپشن صورتی بدوزم. حتی قشنگتر از پیراهن صورتی گل بابونهایات. اما حالا دلم مچاله میشود. ماندهام بر سر دوراهی کاپشن صورتی یا سیاه؟! اگر دختری کاپشن صورتیاش را بپوشد که برود بغل فرشتهها، مادرش چه کند! دختر صورتی، ممنون که دنیای ما را خوشرنگ و لعاب کردی پر از شکوفههای بهاری، پر از رنگهای پاستلی، پر از شادیهای ملیح ، پر از صورتیهای رنگ به رنگ. حلما جانانم، روزت مبارک💞 #دلبرک #مادر_دختری #الهیدرپناهخودتمحفوظشبدار. @maahjor
هدایت شده از [نگاه ِ تو]
میدونین ما کتابخونها چرا انقدر کتابِ نخونده توی کتابخونههامون داریم؟😎
رازش اینه که تعداد کتابهای نخونده، امید به زندگی رو به طرز عجیبی بالا میبره! چون آدم میفهمه باید انقدر عمرش طولانی بشه که فرصت کنه همهشون رو بخونه🤓
فلذا، کاملا کار درستی میکنیم که با وجود یک عالمه کتابِ نخونده، همچنان یک عالمه کتابِ جدید میخریم🤪
تا کشفهای بعدی بدرود😌
@Negahe_To
هدایت شده از خط روایت
هو الشهید
میگفت: همون موقع که شنیدم چه اتفاقی افتاده، شروع کردم باهاشون حرف زدن. بهشون گفتم: « میدونید شما رئیسجمهور محبوب و منتخبم نبودید. نه اینکه اگر بهتون رای ندادم از سر لجبازی باشد. یا مثلاً رقیب از شما بهتر بود. نه!
واقعا هرچه مناظرهها و برنامهها و صحبتهایتان را گوش دادم با خودم کنار نیامدم به شما رای بدهم. انتخابات را شرکت کردم ولی جسارتاً رای سفید دادم.
آدم گردن گرفتن دِین انتخاب شدنتان نبودم. ولی آدم خالی کردن میدان وطندوستی و وطنخواهی و اعتلای این مرز و بوم هم نبودم. با اینکه به شما رای ندادم اما همیشه دعا کردم بهترین عملکرد رو داشته باشید.
از وقتی مشمول رای دادن شدهام. فقط یک رئیسجمهور منتخبم روی برگه رأی، اسمش از صندوق بیرون آمده.
تمام این سه سال که شما رئیس مجریه بودید، و کم و زیاد بی اشکال نبودید. آرزو میکردم کاش همان قوه قضائیه مانده بودید یا حتی صحن و سرای رضوی.
احساس میکردم با کشاندن شما به این وهله، در حق خود شما هم اجحاف شده.
شما را آدم مومن و پاکدستی میدانستم و میدانم ولی رئیسجمهوریتان را دوست نداشتم. اگرچه از حق نگذریم شما کجا و مثلاً قبلیتان کجا.
البته همیشه شأن انسانیتان را دوست داشتم برخلاف آن عمامهپوش لجنپراکن.
گاهی که محل نقد قرار میگرفتید، شاید چیزی برای دفاع نداشتم یا بلد نبودم. ولی سعی میکردم نمک به زخم هم نپاشم و در دلم دعا میکردم کاش با همه اهمالهایی که در حق شما و ما شد، روسفید شوید.
میدونید درسته که حب و بغض شما در دلم جایی نداشت و مریدتان نبودم. ولی بیزار بودم از دشمنانتان و بی انصافی در قضاوت کردن.
اما حالا از وقتی فهمیدم هلیکوپتر حامل شما و همراهان دچار سانحه شده، چیزی دست برده سمت چپ قفسه سینهام، و ماهیچه و عضله و رگ و هرچه دم دستش بوده به هم گره زده و تابانده و پیچانده.
گرهاش درد داشته، درد انداخته به جانم. هول و ولا را ریخته در قلبم.
دلم نمیخواهد خبر تلخ سانحه هوایی، تلختر شود. ذکر امن یجیب برداشتم که خدا دوباره معجزه کند. »
_ : « ولی انگار کام خیلیها شیرین شده با این اتفاق؟! »
_ : « مرید سیدالشهدا دینداریش هم بلنگه تلاششو میکنه آزاده باشه. »
_ : کاش مریدشون باشیم.
✍#مهجور(م.ر)
#خط_روایت
#شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#در_آغوش_امام_رضا
@khatterevayat
@maahjor
هو الأعلیهر از گاهی برایم مِنوی سفر میفرستی! لابد فهمیدهای یکی از آرزوهایم سفررفتن است. مثلاً ایرانگردی که تمام شد بعدش جهانگردی. چقدر باهوشی تو! درست است وقتی عرصه تنگ شود، سفر تنها چاره است. شگفتانگیز است از کجا میفهمی سفر لازمم! ذهنخوانی بلدی یا غیب میدانی؟! تا بو میکشی که اوضاع پیچیده بهم، فرصت را غنیمت شمرده و سریع دست به کار میشوی. شرایطش را فراهم میکنی، آن هم قسطی و هرجور که دلم بخواهد. چقدر تحسینبرانگیز است سخاوتت ! خوب بگو ببینم چه لقمه کردیای برایم. عجب!! چرا منوی سفرت فقیر است! خودت را به آن راه زدی یا نمیدانی وقتی سفرلازمم یعنی دلم غنا و ثروت و افزودگی میخواهد. کاربلد بودی که؟! نمیدانستی وقتی دلتنگ باشم و سفر لازم، دلم هرم آفتاب صحن، روبروی ایوان طلا را میخواهد. مثل آن دفعه که شدت آفتاب همه را زیر سایه تارانده و من مانده بودم و او، در گرمای آفتاب آسمانش و هرم حریم آستانش. نمیدانی باید بروم آنجا که دردهای تلنبارشدهی روح و روان و حتی جسم سبک میشود. آنجا که درد میخرند و درمان میفروشند. باهوش بودی که! نه، از تو آبی گرم نمیشود. باید منتظر دعوتنامهی خودش بمانم که بیا اینجا. میدانیم سفرلازمی. عجله کن زودتر بیا. امروز خیلی خوب است، فردا هم بدک نیست یا حتی تا یک هفتهٔ دیگر، ولی دیرتر نه، از دست میروی آخر. مطمئنم میفرستد. هم غیب میداند و ذهن و دل میخواند، هم مرا خوب میشناسد. و هم أمیر البررة است. #أبوتراب #بابالحطّة #يَامَوْلايَ_أَنْتَالْغَنِيُّ_وَأَنَاالْفَقِيرُ @maahjor
مهجور
هو الأعلی «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً ب
هو الحیشعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید #قیصر_امینپور @maahjor
هو الباقی
«اگه مرگ نباشه، آدمها از بزرگترین خطر و بزرگترین تهدید هستی نجات پیدا میکنند. آدمها برای چی از مریضی میترسند؟ برای اینکه بیماری همسایهٔ دیواربهدیوار مرگه. برای چی از تصادف با ماشین میترسند؟ برای اینکه در تصادف احتمال مرگ زیاده. برای چی از قبرستون و مرده میترسند؟ برای این که قبرستون یعنی خونهٔ مرگ.»
📚 استخوان خوک و دستهای جذامی : مصطفی مستور
#جرعهای_کتاب
@maahjor
هو الشافی آقای مستور خوب گفتید آدمها از مرگ و هرچه آدم را به آن وصل کند، میترسند. اما به نظرم جسارتاً علتش را درست نگفتید. آدمها میدانند بالأخره یک روزی زندگی در این دنیای فانی که اسمش هم معلوم است، تمام میشود. آدمها میدانند جز الهالعالمین هیچکس ابدی نیست و یک روزی پروندهٔ زندگی در این دنیا بسته خواهد شد و تمام. آنچه دلهره میاندازد به جان آدمها، از دست دادن است. داغ است. مرگ برای اهل دلش به معنای نابودی و تمام شدن اصل زندگی نیست که بخواهد بترسد و بلرزد که مبادا نوبت آسیابش زودتر برسد. و مرگ تهدید هستی نیست، که هستی ادامه دارد چه بسا قدرتمندتر. امّا امان از دوری، فراق، از دست دادن، ندیدن، نشنیدن و لمس نکردن عزیز، آدم را بیچاره و مستأصل میکند. که اگر ببینی عزیزت یا دوستت روی تخت بیمارستان بین مرگ و زندگی تقلا میکند، به در و دیوار و عالم و آدم چنگ میزنی و خواهش و تمنا که شماهای آبرومند در آسمانها، دست ببرید سمتش و از او بخواهید تا دوباره باز کند چشمان این آدمی را که دل بریده از دنیا و میخواهد برود دنبال حقیقت هستی و اصل زندگیاش. تا نگاهی بیاندازد به چشمهای تَر پشت در اتاق آیسییو یا نیمنگاهی به تمام چشمهای تَر و دلهای کِز گرفتهٔ تمام کسانی که دور یا نزدیک، هنوز دلشان بودن و داشتن او را میخواهد. و هنوز محتاج دوباره زندگی کردناش هستند. شما دعا کنید که الهالعالمین معجزه کند و نعمت دوباره زیستن را به او عنایت فرماید. تا او هم متوجه اهمیت بودنش برای عزیزان و اطرافیانش شود و راضی به ماندن و ادامه دادن در همینجا، کنار کسانی که هنوز داشتنش را تمنا میکنند. و امیدارند تا دوباره «به تاریکیها بخندد و برایشان از امید بنویسد.» لطفاً برای دوست بهکمارفتهام که بین مرگ و زندگی مردد است، دعا کنید. چشمان پدر و مادرش و همهٔ ماهایی که او را کم یا زیاد داشتهایم، منتظر زندگی دوبارهاش است. #امنیجیبالمضطراذادعاهویکشفالسوء #بهتاریکیهامیخندموازامیدمینویسم. #میثاق @maahjor
یا مجیب دعوةالمضطرینخدایا! میدونی ما همیشه دست گداییمون جلوی خودت بلند بوده و از خودت خواستیم. هر جا دستمون خالی بود و بضاعتی نداشتیم خوبیها رو جبران کنیم، دستهامون رو بلند کردیم سمتت و دعا کردیم که «الهی ما که عوض نداریم خودت عوضش بده.» خدایا! بندهٔ کریمت أهل فرصت دادن و دستگیری بوده، حتمی پای سفره کرم خودت نشسته و یاد گرفته. حتمی دلش نیومده به خواهش یه بندهخدا برای فرصت خواستن بیشتر دست رد بزنه و با سخاوت روش رو گرفته. خدایا! بندهٔ فقیرت، نه تنها الان از یک سال و خوردهای پیش به امید اجابتت دست به دعا بلند کرده که : «الهی به محض نیاز، دانای کل بهتون وقت و فرصت جبران بده.» خدایا! ما و تمام کسایی که از دیروز دستهامون رو به آسمونته و پائین نمیاد روی «أدعونی استجب لکم»ت حساب کردیم. #أمنیجیبالمضطراذادعاهویکشفالسوء. @maahjor