🔸 اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! دلنوشتهاي نذر سيدالشهداء (قسمت اول)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
شرحه شرحة وجودم را آتشي جان سوز ميسوزاند و ذرّه ذرّة هستيم را دردي جانکاه بر باد ميدهد. غوغايي غريب اندرون منِ خسته دل، برپاست. بُغضي پيچيده و نترکيده بيش از هزار و چهارصد سال است که بر گلويم سنگيني ميکند؛ اَمانم را بريده و ديگر ناي نفس کشيدن ندارم؛
«دردهاي من/ جامه نيستند/ تا ز تن در آورم/ چامه و چکامه نيستند/ تا به رشتة سخن درآورم/ نعره نيستند/ تا ز ناي جان بر آورم/ دردهاي من نگفتني است/ دردهاي من نهفتني است »؛
هرچه بر اين حالِ زارِ خود مينگرم، بيشتر به مُحِق بودنش پي ميبرم، چرا که ميبينم اين آه زده بيش از چهارده قرن است که شاهد نالههاي در مدينه گم گشته، گونههاي نيلي شده، پهلوهاي شکسته، مَهبَطِ وحي در آتش سوخته، مولاي در بند کشيده، ذوالفقار در نيام خفته، عدل در محراب شکافته، سردارِ تنهاي جگر پاره، ميهمان عطشانِ سر بريده، ... است!! با اين همه مصيبت مانده ام که چگونه زنده ام؟! آيا ميتوان اينهمه را ديد و نسوخت؟ شنيد و آتش نگرفت؟ خدايا؛ «هرکه اين آتش ندارد نيست باد »؛
من زخمهاي كهنه دارم بيشكيبم
من گرچه اين جا آشيان دارم غريبم
من با صبوري كينهاي ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم
من زخمدار تيغ قابيلم برادر
ميراثخوار رنج هابيلم برادر
من با محمد از يتيمي عهد كردم
با عاشقي ميثاق خون در مهد كردم
بر ثور شب با عنكبوتان ميتنيدم
در چاه كوفه واي حيدر ميشنيدم
من تلخي صبر خدا در جام دارم
صفراي رنج مجتبي در كام دارم
من زخم خوردم، صبركردم،دير كردم
من با حسين، از كربلا شبگير كردم
از پا، حسين افتاد و ما بر پاي، بوديم
زينب اسيري رفت و ما، بر جاي، بوديم
چون بيوهگان، ننگ سلامت ماند، بر ما
تاوان اين خون، تا قيامت ماند، بر ما
ادامه دارد...
🔹منبع: نشریه معارف، شماره 52، لطایف و معارف.
#لطایف_و_معارف
🔸 اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! دلنوشتهاي نذر سيدالشهداء (قسمت دوم)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
آري، امشب زخمهاي کهنهام سرباز کرده اند و شکيب از کفم برده اند. روز دهم، روز واقعه، روز سکته تاريخ در دهم محرم 61 را به ياد ميآورم؛ «گويي که چرخ بوي خطر را شنيده است/ يک لحظه مکث کرده، به اکراه ميرود » و بي خود از خود، مويه کُنان و موي کَنان، نوحه هزار و سيصدو شصت ساله مظلوميت رِندان دِشنه خورده و تشنه مانده و جگر سوخته در وادي ولي ناشناسان را با خود زمزمه ميکنم:
زان يار دلنوازم، شکريست با شکايت
گر نکتهدان عشقي بشنو تو اين حکايت
رندانِ تشنه لب را آبي نميدهد کس
گويا ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کانجا
سرها بريده بيني، بي جُرم و بي جنايت
از چه بگويم؟! از کربلا؟! از عاشورا؟! از قتلگاه؟! از خيمهگاه؟! از تلِّ زينبي؟! از آه يتيمي؟! از غبار غريبي؟! از سنگ؟! از چوب؟! از غُلّ ؟! از زنجير ؟! از اسارت؟! از هتکِ حرمت؟! از «مصيبة ما اعظمها و اعظم رزيتها في الاسلام و في جميع السموات و الارض » ؟! از ...
از حديث شهداء، مختصري ميشنوي
از غم روز قيامت، خبري ميشنوي
تو چه داني که چه آمد به سر شاه شهيد؟
بر سر نيزة بيداد، سري ميشنوي!
چاک پيشانيش از دامن ابرو بگذشت
تو همين معجز شقّ القمري ميشنوي!
از جگر سوختگان لبِ آبت چه خبر؟
اينقدر هست که بوي جگري ميشنوي!
غافلي وقت جدايي چه قيامت برخاست
تو وداعِ پسري با پدري ميشنوي!
خبرت نيست ز حالِ دل بيمارِ حسين
حال رنجور چه داني؟! سفري ميشنوي!
گريه، سيلي شد و بنياد صبوري برکَند
تو همين زينبي و چشمِ تَري ميشنوي!
«عاشورا» پاره اي از زمان نيست؛ به وسعت ابديت است. «کربلا» قطعهاي از زمين نيست؛ به قُربت جنّت است. «زمان و زمين» در گذر کربلا معنا ميپذيرند و تاريخ بواسطة فيض عاشورا هويت مييابد.
«کربلا» کفّة ميزان معرفت است و «عاشورا» زبانة ترازوي حرّيت و «شهادت» سنگ سنجش انسانيت؛ «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ » و چه دقيق است: فاروقِ «طيب» از «خبيث»،«مرد » از «نامرد»، «رُشد » از «غَي » و «شهيد» از «پليد»؛
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشتخو را نکشند
👈ادامه دارد...
🔹منبع: نشریه معارف، شماره 52، لطایف و معارف.
#لطایف_و_معارف
🔸 اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! دلنوشتهاي نذر سيدالشهداء (قسمت سوم)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
خدايا در اين معرکه، در ميانه رقص شمشيرها چه ميشنوم؟! پروردگارا در اين دل شب چه ميبينم؟! تجسم عزّت را که به سخن ايستاده است و منشور آزادگي را از پس انبوه اغتشاشات گوش خراش تاريخ، فرياد ميکند: «الا و انّ الدّعي بن الدّعي قد رکزني بين اثنتين،بين السلّه و الذلّه، و هيهات منّا الذلّه».
و باز بوي متعفّنترين واژههاي خلقت به مشامم ميخورد و آه از نهادم برميخيزد؛ معاويه: شيطان مجسّم، شام: يلداي حماقت، کوفه: نامردستان تاريخ، و يزيد: ... ؛ براستي يزيد که بود؟! بي شک انسان نبود! پس او چه بود؟!
يزيد تفالهاي بيش نبود؛ خَلَف زادة شيطان بود و وارث گناه قابيل. او انسان نبود، مدّعي انسانيت بود. حرامياي بود که در گردنة دنيا در کمين نام آدميبسر ميبرد. بوزينهاي بود که تنها صفتش، بي صفتي بود. لکة حيضي بود که با دَمِ شيطان بسته شد و نامِ پليدِ يزيد گرفت. او انسان نبود! واژة مهملي بود که گوش فطرت را ميآزُرد و لجن زار متعفّني بود که تهوّع را در پي داشت. يزيد عصارة پستي بود و شيرة پَلَشتي، لَشتي، زشتي، ... .
مولي جان! نيک ميدانم که در پي چيستي! تو به وعده پروردگارت سخت اميدواري که«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا ... » تو از تبار اسماعيلي که خود پدر را به قربانگاهش فرا ميخواند ، «ذبح عظيم » قرآن تويي که«ان الله شاء ان يراک قتيلا»، چون خون تو ضمانت استمرار آئين انبياست؛«الاسلام نبويّ الحدوث و حسينيّ البقاء».
مولاي غريب! ردِّ قدوم تو را از مکّه دارم و ردِّ کلام تو را از عرفه. عرفات تجليگاه عرفانِ نظريت بود و کربلا صحنة عرفان عملي تو. مدِّ نگاه تو آفاق انديشه را ميکاود و عمقِ بيان تو، اعماقِ جان را.
سلامت ميکنم اي حسين، اي راست قامتترين کشتة تاريخ. اي خون خدا و فرزندِ خون او. اي وارث «فزت و رب الکعبه»که در عصر دلگير عاشورا نگاه خسته ات را چون پدر به آسمان دوختي و فرمودي: «الهي رضاً بقضائک، صبراً علي بلائک، تسليماً لامرک، لا معبود سواک». اي آيه آيه سوره فجر که جسم پاره پاره ات به خطاب «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي» نواخته شد؛
گودال قتلگاه پر از بوي سيب بود
تنهاتر از مسيح كسي بر صليب بود
خدايا! چه شگفت است و شورانگيز، طلوع در غروب عاشورا، بر فراز نيزه و در امتداد نگاههاي نااميدانة اهل حرم؛
روزي كه در جام شفق، مُل كرد، خورشيد
بر خشك چوب نيزهها، گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گويي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟ آري، اينچنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن، سهمگين است
خورشيد بر بالاي نيزه به تلاوت طلوع کرد؛ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ؟» عجبا، عجبا، که تفسيرِ عيني آيه را با خون خود نبشتي، آيتِ شگفت خلقت تويي؛ «سَرِ بي تن که شنيدست به لب، آية کهف؟!»
از ما مَخواه، اي قاري! از ما مَخواه! که از فهم اين لطيفه فرسنگها معرفت به دوريم. ما و فهمِ تو؟! هيهات، هيهات، که «هزار نکته در اين کار و بار دلداري است».
... و ذوالجناح در برهوت نامردي، خسته و مبهوت از نامردمي، چون تند بادي سرگردان، گرداگرد قتلگاه و در حسرت يک نگاه دوبارة مولي ميسوخت و روي بازگشت به سوي خيمگاه را نداشت و کودکانِ چشم به راه حرم، از دور، شاهد شرمساري ...
آن دَم ببست راه فلک از هجوم آه
کافتاد راه قافلة غم به قتلگاه
اي حسين جان! «در کربلاي عشق تو دوشينه يک فرات/ اي جان تشنه ام به فدايت گريستم »؛ اي آفريدگار حرّيت و خداوندگار غيرت. اي آنکه شريعة ديانتي و سرچشمة انسانيت. آبِ حيات از لعلِ خشکيدة تو ميجوشد و نَبات شريعت از خون تو ميرويد. فُرات، شرمندة لبانِ عطشناک توست و آب، خجلت زدة اشکهاي جاري فرزندانِ تو. حلقوم بريده ات عماد معنويت است و گلوي اصغرت، نماد جوشان غيرت؛
دريا به طلب از برهوت تو گذشت
يك قافله نعره در سكوت تو گذشت
آن روز اگر چه تشنه بودي، اما
صد رشته قنات در قنوت تو گذشت
👈ادامه دارد...
🔹منبع: نشریه معارف، شماره 52، لطایف و معارف.
#لطایف_و_معارف
🔸 اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! دلنوشتهاي نذر سيدالشهداء (قسمت چهارم/ پایانی)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
سلام بر حسين وارث صفوه الله، سلام بر حسين وارث نبي الله، سلام بر حسين وارث خليل الله، سلام بر حسين وارث کليم الله، سلام بر حسين وارث روح الله، سلام بر حسين وارث حبيب الله و سلام بر حسين وارث ولي الله. «سلام بر غريبِ غريبان، سلام بر شهيدِ شهيدان، سلام بر ساکن صحراي نينوا. سلام بر محاسن خضاب شده با خون، سلام بر دندانهاي نواخته شده با چوب، سلام بر گونة کشيده شده بر خاک، سلام بر سَرِ به نيزه برافراشته، سلام بر گريبانهاي به خون آغشته، سلام بر لبهاي پژمرده، سلام بر جانهاي بلا کشيده، سلام بر جسدهاي برهنه، سلام بر پيکرهاي رنگ پريده، سلام بر خونهاي براه افتاده، سلام بر جوارح قطعه قطعه شده، سلام بر سرهاي آويخته و سلام بر زنانِ بيرون رانده شده از خيمه »
... و غروب، وامدار نگاه غريبانه زينب است و طلوع، در يوغ منّت «و ما رأيت الّا جميلا»ي بانوي کربلا و پيام عاشورا ...
سرِّ ني در نينوا ميماند اگر زينب نبود
کربلا در کربلا ميماند اگر زينب نبود
در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب
پشت کوه فتنهها ميماند اگر زينب نبود
سيماي شکوهمند، طوفان بيان و معجزه کلام دخت حيدر در مجلس شوم شام، خيمه غرور فرزندان طلقاء را فرو ريخت؛ آنگاه که در جواب تفاخر و کفرگويي فرزند «آکلة الاکباد اللّعين ابن اللّعين» ، دهان به تلاوت قرآن گشود: «وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ».
زمزمههاي خسته، قامت شکسته و نماز نشسته عقيله هاشميدر ليلةالقدر تاريخ، تصاوير گوياي عظمت و مظلوميت مکتب اهل بيتند. زينب، زينت عبادت بود چونانکه پدرش زينت خلافت ، و برادر، «مقام محمود» مفسرة اهل بيت را نيک ميدانست که فرمودش: «يا اختاه! لا تنسيني في صلوة الليل».
اي حسين! اي درس آموز مکتب علي و فاطمه! در حيرتم از معرفت شاگردانت که در شب امتحان با چه شعوري مشق عشق ميکنند: «لا نفارقک، نموت دونک، نفديک باموالنا و انفسنا، نموت معک و ...»و شگفتم از شور مدرسه عاشورا: از «حرّ»، بندة مکتب تو، «اصغر» طفل گريزپاي مَدرَس تو، «حبيب» پير فرزانة مدرسة کربلائيت و از عباس که ختم وفا نمود و اتمام برادري؛
كنار دل و دست و دريا، اباالفضل
تو را ديدهام، بارها، يا اباالفضل
تو از آب، ميآمدي مشك بر دوش
و من ـ در تو ـ محو تماشا، اباالفضل
اگر دست ميداد، دل ميبريدم
به دست تو از هر دو دنيا، اباالفضل
دل از كودكي ـ از فرات آب ميخورد
و تكليف شب: آب، بابا، اباالفضل
فدك مادري ميكند كربلا را
غريبي، تو هم مثل زهرا، اباالفضل
تو با غيرت و آب و دست بريده
قيامت به پا ميكني، يا اباالفضل
و سلام بر تو اي حُسن، اي حَسَن، اي حسين! اي باغبان بستان رنگارنگ محرّم! اي آنکه ذبيح موعود قرآني و کربلايت عشقستان، قتلگاه تو مسلخِ مستان، قرآن بر نيزه خواندنت سرودِ عرفان، عبّاست علمدار وفاداران، زينبت پيغامبر آزادگان و سجّادت محدّثِ دلرباي دل از دست دادگان! «اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! »
اي آموزگار مکتب سرخِ کربلا و اي سالار سبزپوش عاشورا!: پيام سرخِ قيام تو را به نگاه سبزِ انتظارمان ميدوزيم؛
جاده و اسب مهياست، بيا تا برويم
كربلا منتظر ماست، بيا تا برويم
ايستادهست به تفسير قيامت زينب
آن سوي واقعه پيداست، بيا تا برويم
خاك در خون خدا ميشكفد، ميبالد
آسمان غرق تماشاست، بيا تا برويم
تيغ در معركه ميافتد و برميخيزد
رقص شمشير چه زيباست! بيا تا برويم
از سراشيبي ترديد اگر برگرديم
عرش زير قدم ماست، بيا تا برويم
دست عباس به خونخواهي آب آمده است
آتش معركه بر پاست بيا تا برويم
زره از موج بپوشيم و ردا از توفان
راه ما از دل درياست، بيا تا برويم
كاش، اي كاش! كه دنيايعطش ميفهميد
آب، مهرية زهراست، بيا تا برويم
چيزي از راه نماندهست، چرا برگرديم؟
آخر راه همين جاست، بيا تا برويم
فرصتي باشد اگر باز در اين آمد و رفت
تا همين امشب و فرداست، بيا تا برويم
اللّهم اجعل محيانا محيا محمد و آل محمد و مماتنا ممات محمد و آل محمد
🔹منبع: نشریه معارف، شماره 52، لطایف و معارف.
#لطایف_و_معارف
هنر کتاب نخواندن.pdf
5.58M
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
📚 هنر كتاب نخواندن!
✍️استاد بهاءالدين خرمشاهي
🔻🔻درآمد
از قول ابوالفضل بيهقي نقل كردهاند كه هيچ كتابي نيست كه به يك بار خواندن نيارزد؛ يا هر كتابي به يك بار خواندن ميارزد.
🔸حال آن كه اين قول از مشهورات بياساس است! همه ما به تجربه دريافتهايم كه بسياري كتابها به يك بار خواندن نميارزند و بسياري كتابهاست كه ارزش ورق زدن جدي هم ندارند! و برعكس بعضي از كتابهاست كه مادامالعمر ميتوان و ميبايدشان خواند ـ براي ما مَثَل: قرآن كريم، احاديث نبوي، بسياري از ادعيه، مثنوي معنوي، ديوان حافظ و سعدي و نظاير آنها ـ. طراوت اين كتابها با تكرار خواندن، اگر افزوده نشود، كاسته نميشود.
🔹امروزه با پديدهاي كه كارشناسان كتاب و كتابداران «انفجار مطبوعات» اصطلاح كردهاند، مواجهيم. با توليد انبوه كتاب، كه نه فقط خواندن بلكه خريدن كتاب را هم دشوار كرده است. فراواني و توليد انفجارگونه كتاب از يك سو براي كتابدوستان و كتاببازان و شيدايان كتاب خوشايند است؛ از سوي ديگر باعث تشويش خاطر آنان است كه نميدانند تكليف ما با اين همه كتاب چيست؛ و هنوز كتابهاي پار و پيرار را نخوانده بايد كتابهاي جديدتر را هم بخوانند! شك نيست كه در اين ترافيك شديد، به آساني و بدون برنامه و نقشه و تدابير لازم نميتوان راهي به دهي برد.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 79.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
گشتی در کتابخانه.pdf
3.54M
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
📚 گشتي در كتابخانه شخصي آقا
✍️ دكتر غلامعلي حداد عادل
🔻اشاره
«الْكُتُبُ بَسَاتِينُ الْعُلَمَاءِ؛ كتابها بوستانهاي علمايند» بوستانهاي سبز و قامت برافراشتهاي كه اولين ثمره آنها، يقين و آرامش است؛ «مَن تَسَلَّی بِالکُتُبِ لَم تَفُتْهُ سَلوَةٌ؛ کسی که با کتاب بيارامد، هیچ آرامشی را از دست ندهد» .
آنچه در پي ميآيد، روايت دكتر حداد عادل از حوزه مطالعاتي و كتابخانه شخصي مقام معظم رهبري (مدظله العالي) است؛ البته وي در ابتدا تصريح ميكند: آنچه ميگويم استنباطهايي است كه در خلال ساليان طولاني يعني سي سال انس و آشنايي با ايشان ـ در ذهن من جمع شده است.
معارف
❇️ قلمرو گسترده
اولين نكته اين است كه قلمرو علايق مطالعاتي ايشان خيلي رسمي و منطبق بر حوزة مطالعات متعارف روحانيان نيست. بيشتر روحانيان به اقتضاي فضاي حوزه و درس و بحثي كه دارند، منطقة خاصي در مطالعه مورد علاقهشان است. هر صنف و گروه ديگر هم همينطور هستند؛ مهندسها، پزشكها و... بالاخره هر كسي يك قلمرو مشخص و مخصوصي براي مطالعة خودش انتخاب ميكند.. .
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 71.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
یک روایت.pdf
228.1K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗 يك روايت و چند پيام
✍️ برگرفته از سخنان آيت الله حسين مظاهري
🔻درآمد
از جمله رواياتي كه پيغمبر اكرم(ص) در هر فرصتي براي مردم بيان ميفرمودند و در مدت بيست و سه سال رسالت، مخصوصاً در ده سالي كه در مدينه بودند، روايت ثقلين ميباشد. روايت ثقلين به عقيدۀ شيعه و سني، از متواترات است. ترديدي نيست كه پيغمبر اكرم(ص) در هر فرصتي ميفرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ؛ يعني اي مردم، قرآن و عترت دو ثقل گرانبها هستند و از هم جدا شدني نيستند اگر زماني جدا شدند، بدانيد اسلام واقعي وجود ندارد.» آن حضرت در آخرين روزهاي حيات مبارك خويش براي بيان همين روايت شريف به مسجد آمدند و به اندازه اي حال ايشان بد بود كه نميتوانستند راه بروند، لذا زير بغلهايشان را گرفته بودند و كشان كشان به مسجد آمدند. چون قادر به ايستاده نماز خواندن نبودند، نماز را نشسته خواندند. بعد از نماز روي پله اول منبر نشستند و روايت ثقلين را خواندند.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 77.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
ای کربلا.pdf
262K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🚩 اي کربلا کنم فلکت نام يا چمن؟! دلنوشتهاي نذر سيدالشهداء🚩
✍️سيد مجتبي مجاهديان
🔻شرحه شرحة وجودم را آتشي جان سوز ميسوزاند و ذرّه ذرّة هستيم را دردي جانکاه بر باد ميدهد. غوغايي غريب اندرون منِ خسته دل، برپاست. بُغضي پيچيده و نترکيده بيش از هزار و چهارصد سال است که بر گلويم سنگيني ميکند؛ اَمانم را بريده و ديگر ناي نفس کشيدن ندارم؛
«دردهاي من/ جامه نيستند/ تا ز تن در آورم/ چامه و چکامه نيستند/ تا به رشتة سخن درآورم/ نعره نيستند/ تا ز ناي جان بر آورم/ دردهاي من نگفتني است/ دردهاي من نهفتني است »؛
🔸هرچه بر اين حالِ زارِ خود مينگرم، بيشتر به مُحِق بودنش پي ميبرم، چرا که ميبينم اين آه زده بيش از چهارده قرن است که شاهد نالههاي در مدينه گم گشته، گونههاي نيلي شده، پهلوهاي شکسته، مَهبَطِ وحي در آتش سوخته، مولاي در بند کشيده، ذوالفقار در نيام خفته، عدل در محراب شکافته، سردارِ تنهاي جگر پاره، ميهمان عطشانِ سر بريده، ... است!! با اين همه مصيبت مانده ام که چگونه زنده ام؟! آيا ميتوان اينهمه را ديد و نسوخت؟ شنيد و آتش نگرفت؟ خدايا؛ «هرکه اين آتش ندارد نيست باد »؛
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 52.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
اگر می توانستم دلم.pdf
143.1K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗 اگر میتوانستم دلم را برايت میفرستادم!
🌸 خاطرهای از دوستی مقام معظم رهبری و مرحوم آيتالله بهجتی
🔻اشاره:
«آن روز يكی از روزهای دهه شصت بود. ائمه جمعه كشور با رئيس جمهور ديدار داشتند. در ميانشان چهرههای مشهور و عالمان بزرگي بودند كه امروز بعضیهایشان نيستند. بعد از گزارش و سخنان آنان، نوبت رئيسجمهور رسيد. او پشت تريبون قرار گرفت و سخنرانيش را شروع كرد. بحث درباره جايگاه نمازجمعه در نظام اسلامی بود. ارتباطی كه شنوندگان با بحث پيدا كرده بودند باعث شده بود جز طنين سخنان گوينده صدای ديگری از سالن شنيده نشود. ناگهان سكتهای در سخنرانی پيش آمد، نظم سخن آشفته شد و نگاه رئيس جمهور در انتهای سالن ماند. شايد محافظان زودتر از همه متوجه اتفاق غير عادیای شدند، بينشان نگاههای نگرانی رد و بدل شد. شنوندگان نيز به آن سمت برگشتند. شيخ ميانسالی كه تازه وارد مجلس شده بود دو دستش را باز كرده بود و با چهره خندان به طرف تريبون پيش میآمد. پيش از اين كه پاسداران اقدامی بكنند، رئيس جمهور سخنرانی را رها كرد. از تريبون فاصله گرفت و با سيمای بشاش به پيشواز او رفت. او حجتالاسلام بهجتی، امام جمعه اردكان بود. آن روز هرچند بعضی از حاضران از دوستی او با آقا مطلع بودند اما هرگز فكر نمیكردند اين دوستی اين قدر عميق باشد كه در چنين مجلسی همه آداب و ترتيبهای رايج فراموش شود!
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 49.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
نماز فارسی.pdf
1.86M
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗نماز فارسي!
دكتر محمد جواد شريعت
🔻سال يكهزار و سيصد و سي و دو شمسي بود. من و عدهاي از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلي وجود دارد كه ما نماز را به عربي بخوانيم؟ چرا نماز را به زبان فارسي نخوانيم؟ و عاقبت تصميم گرفتيم كه نماز را به فارسي بخوانيم و همينكار را هم كرديم.
والدين ما، كمكم از اين موضوع آگاهي يافتند و به فكر چاره افتادند. آنها هم پس از تبادل نظر با يكديگر تصميم گرفتند كه اول خود با نصيحت كردن ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه ديگري برگزينند. چون پند دادن آنها مؤثر نيفتاد ما را نزد يكي از روحانيون آن زمان بردند. آن روحاني وقتي فهميد ما به زبان فارسي نماز ميخوانيم به طرز اهانت آميزي، ما را كافر و نجس خواند و اين عمل او ما را در كارمان راسختر ساخت.
🕋 عاقبت پدر يكي از ما پيشنهاد داد كه ما را محضر آيت الله حاج آقا رحيم ارباب ببرند. اين فكر مورد تأييد قرار گرفت. روزي آنها نزد ايشان ميروند و موضوع را درميان ميگذارند. ايشان دستور ميدهد كه در وقت معيني ما را خدمت ايشان راهنمائي كنند.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 67.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
مرجع تحقیق.pdf
2.9M
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗مرجع تحقيق
در پاسداشت علمي استاد محقق عزيزالله عطاردي
✍️محمد اسفندياري
🔻 پيش از پرداختن به موضوع اين مقاله، از عنوان آن بايد آغاز كنم كه تعبيري است نارايج. راست اينكه بيشترين اهتمام حوزههاي علميه، معطوف به پرورش مراجع تقليد است و كتاب و درسهاي رايج در آن، اگر تا پايان برگرفته شود، مرجع تقليد ميپرورد. هم و غم مراجع تقليد، تحقيق در فروع دين يا احكام شريعت است و وجودشان بسيار ضروري و سودمند اما در كنار آن، به طبقه ديگري نياز است كه ميسزد آنها را مرجع تحقيق ناميد.
مراجع تحقيق در همه رشتههاي علوم ديني، جز فروع دين، تحقيق ميكنند؛ قرآن، حديث، تاريخ كلام، عرفان و.... مخاطب مراجع تقليد، مقلدان هستند و حاصل كارشان، رساله عمليه است اما مخاطب مراجع تحقيق، محققان هستند و ثمره كارشان، رساله علميه است. از اين دو دسته، مراجع تقليد همواره قدر ميبينند و بر صدر مينشينند ولي مراجع تحقيق نه تنها حقشان گزارده نميشود كه گاهي بيمهري نيز ميبينند. شايد در حوزهها براي پرورش مرجع تحقيق، مقتضي، موجود نيست ولي مانع، مفقود است و همين فقدان مانع، كافي است كه در اين محيط مالامال از كتاب و درس، مرجع تحقيق به هم برسد.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 73.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
شعر بی دروغ.pdf
350.5K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗شعرِ بيدروغ
يادمان دكتر قيصر امين پور و رويشهاي ادبي انقلاب
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
ما كه اين همه براي عشق
آه و نالهي دروغ ميكنيم
راستي چرا
در رثاي بيشمار عاشقان
ـ كه بي دريغ ـ
خون خويش را نثار عشق ميكنند
از نثار يك دريغ هم
دريغ ميكنيم؟! (قيصر امين پور)
اِنّ مِنَ الشعرِ لَحكمَه
شاعر لحظههاي ايثار و خلاقيت، اديب فرزانة انقلاب و نظريهپرداز برجسته انقلابِ ادبي ما، دكتر قيصر امين پور، در هفتمين روز آبان برگريز 86 پَرِ پرواز به ملكوت اعلي گشود؛ «از رفتنش دهان همه باز/ گويا گفته بودند/ پرواز/ پرواز ».
قيصر به شعر دست يافته بود . او نماينده متشخص، بلكه نماد برتر نسل ادباي پيشرو و آيندهدار زبان فاخر فارسي بود كه نگاهش آفاق ادب ايران زمين را درمينورديد؛ اما دريغا و هزاران افسوس كه بيش از اين مجال اتمام «حرفهاي ناتمام » خود را نيافت و «درگذشت او آرزوهايي را خاك كرد ».
گرچه «طول» عمر قيصر زياد نيست، اما به گواهي كارنامه پربرگ و بار 48 ساله او، از «عرض» و عمقي شايسته برخوردار است. او پديده شعر معاصر بود و نويد آن را ميداد كه به يك استثنا تبديل شود.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 52.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
بچه های خوشمزه.pdf
14.55M
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗 بچههاي خوشمزه
سریال خواهر اوشین!
آخرین روزهای عملیات مرصاد سپری شده بود، نفس منافقین كوردل داشت قطع میشد. بچههای گردان روحالله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچههای گردان امام سجاد علیه السلام تازه از مانور عملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم. اخبار ساعت هشت شب را از بلندگوی گردان شنیدیم. شنبه شب بود و میشد رفت حسینیه گردان پای تلویزیون نشست و یك سریال درست و حسابی دید. شنبهها بعد از خبر، سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» پخش میشد. بلندگوی تبلیغات گردان روشن شد و صدای برادر كافشانی (از بچههای تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچههای گردان داد. او با لحنی آرام و پرهیجان اعلام كرد: «برادرانی كه میخواهند سریال خواهر اوشین را تماشا كنند، به حسینیه گردان بیایند.»!! صدای انفجار خنده بچههای رزمنده بود كه به هوا بلند شد. منبع/مشرق
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 87.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
چهار پرسش قرآنی.pdf
385.5K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗چهار پرسش قرآني از محضر استاد فياضي
✍️محمدرضا داوودي
🔻يكي از مباحث مهمي كه براي بسياري از افراد مطرح بوده و ذهن بسياري را به خود مشغول داشته است، موضوع جانشيني حضرت آدم (ع) است كه چگونه به مقام «خليفة اللهي» رسيد كه حتي فرشتگان نتوانستند به آن برسند. خداوند با توجه به آيه زير، ملاك خلافت انسان را علم به اسماء ميداند: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ و [خدا] همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مىگوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد.»
منظور از «اسماء»، حقايق غيبي عالم است كه به لحاظ سِمه و نشانة خدا بودن، به اسم مرسوم شده است؛ حقايقي كه با شعور و عقل بوده و حضرت آدم (ع) با تعليم الهي و با علم حضوري آنها را درك كرده است. خداوند براي اينكه ناتواني فرشتگان در مسأله خلافت را به آنان نشان دهد، همان حقايق را بر فرشتگان عرضه كرد و به آنان فرمود: مرا از اسماي آن حقايق آگاه سازيد، اگر در ادعاي شايستگي براي خلافت راست ميگوييد.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 59.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
امام حسین شهید فرهنگ.pdf
185.8K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗امام حسين(ع) شهيد فرهنگ شهيدِ فراموشكاري امت
✍️مهدي غفاري نوين
داستان كربلا و امام حسين(ع) و حوادث چند روزه آن سرشار از درسها، عبرتها و حقايق تلخ و شيرين است و امتداد تاريخ بشريت و در همة امصار و اعصار ميثاق فطرت انسان را هماره به او گوشزد ميكند: «و وكَّدتم ميثاقه» و حسين(ع) ناخداي كشتي نجات است كه سفينهاش در مسير پرتلاطم تاريخ ناجي ناسيان فطرت، جاهلان طريقت و دستگير سرگردانان ظلمتآباد و طوفان زدة دنياست: «مَنْ اتاكم نجي و من لم يأتكم هلك... امن من لجأ اليكم؛ براي رسيدن به ساحل امن نجات وسيلهاي جز صراط مستقيم و حقيقي نيست: «انتم الصراط الاقوم و... صراطه»
زيرا بين هدف و وسيله يعني بين مقصد و راه، ربط خاص وجودي برقرار است، چنانكه نه با هر وسيله و راهي به هر هدف و مقصدي ميتوان رسيد و نه براي وصول به مقصد معين ميتوان از هر وسيلهاي استمداد نمود؛ يعني هدف معين، راه مشخص ميطلبد و راه معين به هدف مشخص ميرسد و هرگز هدف وسيله را تبرير و توجيه نميكند و اين مطلب عميق از سخنان گهربار سيدالشهدا(ع) استنباط ميشود كه فرمود: «من حاول أمرا بمعصية الله، كان أفوت لما يرجو و أسرع لما يحذر؛ هر كه با گناه كردن بخواهد چيزي را به دست آورد، به آنچه اميد بسته به سرعت از دست برود و از آنچه گريزان است در چنگ آن گرفتار آيد.»
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 62.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
شعر بی دروغ.pdf
350.5K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗شعرِ بيدروغ
يادمان دكتر قيصر امين پور و رويشهاي ادبي انقلاب
(8 آبان سالروز درگذشت قیصر امین پور)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
ما كه اين همه براي عشق
آه و نالهي دروغ ميكنيم
راستي چرا
در رثاي بيشمار عاشقان
ـ كه بي دريغ ـ
خون خويش را نثار عشق ميكنند
از نثار يك دريغ هم
دريغ ميكنيم؟! (قيصر امين پور)
اِنّ مِنَ الشعرِ لَحكمَه
شاعر لحظههاي ايثار و خلاقيت، اديب فرزانة انقلاب و نظريهپرداز برجسته انقلابِ ادبي ما، دكتر قيصر امين پور، در هفتمين روز آبان برگريز 86 پَرِ پرواز به ملكوت اعلي گشود؛ «از رفتنش دهان همه باز/ گويا گفته بودند/ پرواز/ پرواز ».
قيصر به شعر دست يافته بود . او نماينده متشخص، بلكه نماد برتر نسل ادباي پيشرو و آيندهدار زبان فاخر فارسي بود كه نگاهش آفاق ادب ايران زمين را درمينورديد؛ اما دريغا و هزاران افسوس كه بيش از اين مجال اتمام «حرفهاي ناتمام » خود را نيافت و «درگذشت او آرزوهايي را خاك كرد ».
گرچه «طول» عمر قيصر زياد نيست، اما به گواهي كارنامه پربرگ و بار 48 ساله او، از «عرض» و عمقي شايسته برخوردار است. او پديده شعر معاصر بود و نويد آن را ميداد كه به يك استثنا تبديل شود.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 52.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir
شعر بی دروغ.pdf
350.5K
#اختصاصی
#لطایف_و_معارف
🌗شعرِ بيدروغ
يادمان دكتر قيصر امين پور و رويشهاي ادبي انقلاب
(8 آبان سالروز درگذشت قیصر امین پور)
✍️ سيد مجتبي مجاهديان
ما كه اين همه براي عشق
آه و نالهي دروغ ميكنيم
راستي چرا
در رثاي بيشمار عاشقان
ـ كه بي دريغ ـ
خون خويش را نثار عشق ميكنند
از نثار يك دريغ هم
دريغ ميكنيم؟! (قيصر امين پور)
اِنّ مِنَ الشعرِ لَحكمَه
شاعر لحظههاي ايثار و خلاقيت، اديب فرزانة انقلاب و نظريهپرداز برجسته انقلابِ ادبي ما، دكتر قيصر امين پور، در هفتمين روز آبان برگريز 86 پَرِ پرواز به ملكوت اعلي گشود؛ «از رفتنش دهان همه باز/ گويا گفته بودند/ پرواز/ پرواز ».
قيصر به شعر دست يافته بود . او نماينده متشخص، بلكه نماد برتر نسل ادباي پيشرو و آيندهدار زبان فاخر فارسي بود كه نگاهش آفاق ادب ايران زمين را درمينورديد؛ اما دريغا و هزاران افسوس كه بيش از اين مجال اتمام «حرفهاي ناتمام » خود را نيافت و «درگذشت او آرزوهايي را خاك كرد ».
گرچه «طول» عمر قيصر زياد نيست، اما به گواهي كارنامه پربرگ و بار 48 ساله او، از «عرض» و عمقي شايسته برخوردار است. او پديده شعر معاصر بود و نويد آن را ميداد كه به يك استثنا تبديل شود.
❇️ ادامه مطلب در فایل pdf
📚منبع: نشریه معارف 52.
🌐 کانال نشریه معارف| عضو شوید🔻
https://eitaa.com/maarefmags_ir