eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم در بغل می‌گیرمت افسوس دَرهَم می‌شوی گاه پیدا می‌شوی و گاه مبهم می‌شوی اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود در عبا می‌چینم اما زود دَرهَم می‌شوی بوسه‌ای حتی تنت را نامرتب می‌کند آه با نازی عزیزم  نامنظم می‌شوی پیش زینب  پیش تو  دارم خجالت می‌کشم وای داری بر سرم خاک دو عالم می‌شوی خیمه‌ام را  دخترانم را  صدایت کُشت کُشت آبرویم مرهم این چند مَحرم می‌شوی روی زین اسب بودی نیزه‌ها پیچاندنت روی زین از درد دیدم هرطرف خم می‌شوی نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید... طعمه‌ی یک دشت تیغ و دشنه از دَم می‌شوی روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم می‌شوی قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد قبل آن گودال  داری قتلگاهم می‌شوی خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب بر سر سرنیزه‌ای با زور محکم می‌شوی (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم بلند می‌شوم و باز می‌خورم به زمین بلند می‌شوم و می‌خورد زمین کمرم هزار بار بمیری ولی نبینی که... به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند شکستن کمرت سخت و سخت‌تر اینکه جوانِ تو نتواند تو را صدا بزند تو را همین که زدم بوسه‌ای پشیمانم که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم بغل گرفتم و دیدم به خاک می‌ریزی ببخش کاش تنت را تکان نمی‌دادم نشسته مادرم و می‌زند به پهلویَش زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند خدا بخیر کند خواهرانِ تو جمع‌اند خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند یکی به سینه‌ی خود میزنم یکی به سرم یکی یکی زِ تنت نیزه می‌کشم بیرون ببین که مادرم اینجاست تا نفَس بِکِشی ببین که از دهنت نیزه می‌کشم بیرون (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم هم مرامش هم کلامش هم قیامش اکبر است او علیِ اکبر است جز خدا دیدم فقط او بعدِ نامش اکبر است او علیِ اکبر است  پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم علی ابن حسینم در کرببلا پنجره فولادِ حسینم علی ابن حسینم (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم یا امیرالمومنین علیه‌السلام یا علی اکبر علیه‌السلام جهان مُلکی است بی پایان  که سلطانش علی باشد صراط‌الله است آن راهی که پایانش علی باشد علی عینِ کتاب‌الله آیاتش شروح او... ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد حدیث من یمت... فرمود جان دادند عُش‍ّاقش خوشا آن خانه‌ی قبری که مهمانش علی باشد به مقداد و به سلمان و ابوذر می‌خورم سوگند کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد به قربان علی زهراست از اول، یقیناً هم به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد پیامبر گفت در دوزخ نمی‌سوزد هر آنکس که فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد تبار عاشقان تنها به قنبر می‌رسد در اصل بزرگ است آنکه آقای نیاکانش علی باشد بهشت ماست آنجایی که نامش را نجف گفتند حرم باشد دلی  که نقش ایوانش علی باشد قیامت نامه‌ی اعمال ما را زود می‌پیچند خوشا آن نامه‌ای که جای عنوانش علی باشد حرم وقتی حرم شد که دل آرامش حسین است و... نگهدارش علمدار و نگهبانش علی باشد حرم وقتی خیالش تخت می‌باشد که می‌بیند..‌. سلحشورش علی باشد رجزخوانش علی باشد حسین از عمر می‌خواهد فقط دورِ علی گردد به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۲)
بسم الله الرحمن الرحیم جان علی اکبرعلیه السلام تکانم داد عمه  تا بداند زنده‌ام یا نه چرا هِی وای می‌گویی ولی یک بار بابا نه کشیدم تیغه‌ای از حنجره تو با دو انگشتم دلم خوش بود حرفی می‌زنی این بار... اما نه محاسن داشتم بر دست ، دنبال تو اُفتادم به زخمی فکر می‌کردم  ولیکن اِرباًاربا نه مرا هَرسو ببر زینب ولی سمت رقیه نه مرا هَرسو ببر زینب  کنارِ قبر لیلا نه چه راحت پخش می‌کردی به سختی جمع می‌کردی تو هَم ای کاش در گودال بودی ، بین صحرا نه عزیزم دست و پا زن  جان دهی شاید که راحت‌تر بکش پا را زمین پیشم ولی در پیش زهرا نه مرا تا خیمه دارد می‌برد با احتیاط عمه تو را بر دست دارم می‌برم با احتیاط ای داد الهی نیزه‌هاشان را نشورند آن طرف ورنه کمی از اکبرم را می‌بَرد آب فرات ای داد شدی نذری  کمی خیرات  قدری جنس سوغاتی شیوخی هم ربودند از تنت خمس و زکات ای داد نمی‌شد پیش ما باشی به قدر یک اذان بابا نشد که پیش من باشی به قدر یک صلاة ای داد زمین خوردی  زمین خورده تمام آسمانِ من زمین خوردم  زمین خورده تمام کائنات ای داد همه دَف می‌زنند و طبل می‌کوبند، می‌خندند به تو با چشم باز ای وای  به من باچشم مات ای داد (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۲)
غزل مصیبت علی اکبر علیه السلام   صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قدّ رشیدی دو قد خم باشد من و لیلا به روی چشم بزرگت کردیم عمر ما قدوبالات منظم باشد مادری تر زهمه ؛راه برو؛کیف کنم دیدن قامت تو لذت عمرم باشد در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شان تو در این رتبه معظم باشد بازمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند باغمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده خورد شده شاهد حرفم باشد کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس ؛وسط آمده برخیز علی عمه ات بی من و تو بی کس و محرم باشد
از قنوتش دعا به میدان ریخت جلوه های خدا به میدان ریخت یک پسر رفت و یک پدر ، جگرش از همان ابتدا به میدان ریخت شاعران با کنایه می گویند واژه رفت و هجا به میدان ریخت بخشی از کربلا به میدان رفت همه کربلا به میدان ریخت أشبه الناس به رسول الله رفت و هی مصطفی به میدان ریخت یک علی تیغ و نیزه خورد اما صد و ده مرتضی به میدان ریخت پاره های تن حسین مدام از کنار عبا به میدان ریخت
یه موقه تُو خونه‌ت نشستی و یهو می‌بینی هستی کربلا یه موقه زیارت به اینه که یه نفرو بفرستی کربلا چه خوبه کار آدم، سرتاپا دلی باشه چه خوبه اون یه زائر، زائر اولی باشه برای بار اول، ببینه کربلا رو بگه آقا قبول کن، از اون نوکرت که امسال کربلا رسونده ما رو سلام حسین؛ عزیزدلم امام‌حسین ..... خدا بیامرزه اونا رو که کربلا نرفته پر کشیدن هنوزم آقا بعضی عاشقات ضریحتو از نزدیک ندیدن امام‌حسین نذاری؛ حسرت تُو دلی باشه الهی صحنت پر از ؛ زائر اولی باشه بغل کنن ضریحو، تموم بشه جدایی چه ذوقی می‌کنن تا؛ رفیقا بهشون میگن: قبول باشه کربلایی سلام حسین؛ عزیزدلم امام‌حسین
(بند اول اززبان‌امام‌حسین‌ع به امیرالمومنین ع) ای ساقی کوثر تشنَشه علی‌اصغر منتظرشه مادر به دادم برس بابا ای ساقی کوثر می‌خونم با چشم تر امن یجیب المضطر به دادم برس بابا گریه‌م گرفته؛ کجا باید سر بذارم بچه‌م تشنه‌‌س؛ من از کجا آب بیارم تو که میدونی؛ شرمندگی چه دردی داره بابا دعا کن؛ الان یکم بارون بباره بابا علی؛ مستأصلم بابا علی؛ خونه دلم ..... (بند دوم اززبان‌امام‌حسین‌ع به حضرت زهرا س) ای پهلوشکسته ربابو ببین خسته توی خیمه نشسته به دادش برس مادر آروم می‌باره ببین پیش گهواره چقد دلشوره داره به دادش برس مادر گریه‌ش گرفته؛ بغلش کن آروم بگیره آخه می‌ترسه؛ علی‌ش از تشنگی بمیره راستی خودت که؛ شیش‌ماهه از دست دادی مادر دعا کن این بار ؛ شیش‌ماهۀ ما نشه پرپر جای لالایی؛ رباب فاتحه می‌خونه خدا کنه باز ؛ گهواره‌ای خالی نَمونه مادر ببین؛ آواره‌م و مادر ببین؛ شیرخوارمو
اگه مردم می‌دونستن حدودِ حکومت حسینو اگه مردم می‌دونستن حساب عنایت حسینو اگه مردم می‌دونستن ثواب زیارت حسینو دل از همه می‌بریدن به کربلا می‌رسیدن بهشتو تُو قاب حرم؛ می‌دیدن حسین قربون حرمت؛ قربون کربلای تو جونم به علمت؛ جونم به زائرای تو خیره عاقبتم؛ چون می‌میرم برای تو ..... اگه مردم می‌دونستن شعاع محبت حسینو اگه مردم می‌دونستن لذت شفاعت حسینو اگه مردم می‌دونستن ثواب زیارت حسینو همه با پای پیاده میومدن توی جاده می‌دیدن اینجا جبرئیل ایستاده حسین حتی عرش خدا؛ زانو زد روبروی تو ما بخشیده شدیم؛ تنها به آبروی تو وقتی روضه میام؛ میگیرم رنگ‌وبوی تو
✔️بنداول علی اکبر لیلا تو محشری محشر علی اکبر لیلا شبیه پیغمبر تموم یل های کوفه شدن مغلوب تاکتیک رزمیت هم شبیه به حیدر خوش قدوبالای حرم هستی بین گداها محترم هستی در خونت رعیتم و سائل علت اشک مادرم هستی ماه نورانی تو معرکه گردانی مثل یه طوفانی جانم علی اکبر اخم تو اکبر  تیز تر از خود خنجر کرده ای  به پا محشر جانم علی اکبر علی اکبر گل لیلا علی اکبر گل لیلا ✔️بنددوم علی اکبر لیلا توحیدری حیدر علی اکبر لیلا مثل یل خیبر ترس و توچشمه دشمنا میشه فهمید رقیه از خیمه میگه جونم اکبر ضربه ی تیغت مهلک و کاری خون علی توی رگت جاری بعد قمر ابن ابیطالب میون معرکه علمداری .. پهلون زاده هرکی بات در افتاده ُسرش به باد داده جانم علی اکبر یله بی باکه ضربه هاش خطرناکه رزمشم چه کولاکه جانم علی اکبر علی اکبر گل لیلا علی اکبر گل لیلا
زمینه یاشور حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ✔️بنداول زبانحال خانوم رباب سلام الله علیها کمتر تلظی کن گلم عمورفته آب بیاره فدای تو بشم مادر حال دلم بیماره دست وپا نزن کنار من هستی ام تویی بهار من قحطی آبه خدارحم کنه رباب بی تابه خدا رحم کنه خشک شده لبهات  منم بی شیرم نکن توگریه  دارم میمیرم لالالالایی علی اصغرم ✔️بنددوم زبانحال سیدالشهدا بشکنه دستت حرمله سوزوندی روح وپیکرم سرت به مو بنده تورو چطور به خیمه ببرم لای لای اصغرم آروم بخواب حال این دلم شده کباب بایه سه شعبه گلوت شد پاره مادر وببین نداره چاره ازغم علی همه محزونن بغل گرفته رباب گهواره لالالالایی علی اصغرم
ای کشتی نجات جون همه فدات خوب می‌شه حال من تو خیمه ی عزات مشکی پوشیدم تاکه غرق تفاخر بشم دست‌ِخالی اومدم با لطف تو پُر بشم باتموم روسیاهی اومدم حُربشم از کوچیکی محرما عشق تو بوده در سرم عاشق این بودم آقا پشت علم کشات برم بابا برام همون روزا یه زنجیر کوچیک خرید مادر به عشق توتنم  لباس سقایی پوشید آقای من حسین لیلای من حسین  هستم کویر و تو دریای من حسین  روز و شبم تویی تاب و تبم تویی حتی زیر لحد ذکر لبم تویی روتو ازمن برنگردون میدونم رو سیام میدونم میدونی آخر من به کارت میام سینه‌زن بودم من از دوران بچگیام با سربه‌زیری اومدم  سرم رو آوردی بالا واکردی آغوش برامن  هر وقت تو رو زدم صدا سینه زنت با لطف تو تو دنیا سردرگم نشد پیش خلائق نوکرت شرمندهء مردم نشد آقای من حسین  لیلای من حسین  هستم کویر و تو  دریای من حسین ✍مجتبی صمدی شهاب
مستجاب است دعا در حرمت یا عباس چه غم از سختی دنیاست مرا با عباس مثل طوفان زده های شب دنیایم که می رسم با تو به آرامش دریا عباس آبرو یافته هر کس به شما رو زده است خاک پای علمت آبروی ما عباس هر کجا نام تو آنجاست غمی آنجا نیست می کند معجزه نامت همه جا یا عباس با تو حاجت نبرم پیش کریمان حتی به کسی نیست مرا حاجتم الا عباس نزنم دست به دامان کسی تا هستی دستگیر دل هر نوکر تنها عباس عشق هیأت شدم از عشق علم از وقتی که توانست بگوید لبم آقا عباس چه کسی مثل تو هر سال برآورده کند آرزوی دل ما، کرببلا را عباس مادرت ام بنین بود ولی بی تردید پسرش خوانده تو را حضرت زهرا عباس پرچمت مثل چراغی ست که بر هر خانه ست شود آن خانه حسینیه ی دلها عباس
به نسیم حرمت دست توسل دارم به غبار علمت دست توسل دارم به کرامت نشود هیچ کسی مانندت رد نخواهد شَود از سمت خدا سوگندت ماه روشن، ز تماشای شب گیسویت حظ یلداست، بلندای شب گیسویت اَبَدیت شده پیوند به نامت عباس دستْ نایافتنی گشته مقامت عباس در نگاهت جَبروتیست شبیه حیدر حرمت را ملکوتیست شبیه حیدر مثل آرامش یک کوه صبور و خاموش پشت دادی به حسین و به حسن، دوشادوش بام کعبه به قدوم تو سرافراز شده به کلام تو دل تنگ حرم باز شده همه جا صحبت از احسان پر آوازه ی توست ذولفقار پدرت خوب در اندازه ی توست ماه رویان به شما ماه ترین می گفتند رحم الله، یلِ امِّ بنین می گفتند هر چه مردانگی از سمت تو اثبات شده است عبد صالح شدنت فوق اشارات شده است کوه ایمان تو هر مرحله صد، رنگ نشد که حریف تو امان نامه ی نیرنگ نشد تیغ در پنجه ی تو رقص کنان می آید جبرئیل از ضرباتت هیجان می آید برق چشمان تو را صاعقه می فهمد چیست ضرب شصت علی و ضرب ابالفضل یکیست چشم صفین در آن معرکه دید اوصافت باید از مالک اشتر شِنَوید اوصافت ضرب شمشیر تو وقتی که چکاچک میکرد شام را مرتبه در مرتبه کوچک میکرد شرح طوفان بدهد چشم سیاهت عباس ردِّ شمس است به یک مدِّ نگاهت عباس با قدمهای تو در دشت تلاطم می شد ماه در روشنی خال لبت گم می شد غزل وصف تو را عصمت معصوم سرود به چه کس غیر تو ارباب "بنفسی" فرمود دل کجا شاعر آن شرح شقایق باشد شاعر فضل شما حضرت صادق باشد در شب کرببلا خال لبت مهتاب است نام تو قند مکرر به لب ارباب است ای که از نام تو امید ظفر می آید " از غلامان تو هم معجزه بر می آید" ارتفاع علمت سایه به عرش اندازد عشق زیبای تو فردای مرا می سازد آنچنان نفس به قربان حسینت کردی که خدا هم به مواسات شما می نازد هر که امروز خریدار نشد عشقت را صبح فردا نشده قافیه را می بازد
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است من چگونه خبرت را برسانم به حرم مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند خواهرت منتظر آمدنت می ماند هلهله ها خبر از دست بریده داده خبرم را به حرم قدِ خمیده داده قامتم از غم بی دستی تو تا مانده کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد قربان مهربانی ات ای مهربان برو دستم بریده و کمرت را شکسته اند برخیز ای شکسته دل قد کمان برو بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها جانم فدات ناله مزن این چنان برو این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند برگرد خیمه زود نمانده زمان برو خون گریه های چشم ترم نذر زینب است آقا به جان خواهر تنهایمان برو برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن زینب کجا و صحبت نامحرمان برو از من گذشت غربت و در انتظار توست گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو