شکر خدا! سوار شوید و مژده بهشت گیرید. همه سوار شدند و بعد از عصر به سوی حسین علیه السلام یورش بردند.
⚫️امام صادق علیه السلام فرمود: تاسوعا روزی است که در آن حسین و یارانش در کربلا محاصره شدند ، عمرسعد و پسر مرجانه از فراوانی لشکر خود خرسند بودند و حسین و یارانش را ناتوان شمردند.
✳️😭دانستند در عراق یار و مددکاری ندارد
😭پدرم قربان آن #مستضعفِ #آواره😭
✅پ_ن:
1⃣شمر میخواست با امان نامه دادن و جداکردن برادران امام قبل از نبرد امام را مجبور به تسلیم کند اما نشد
2⃣امام صادق علیه السلام از دو کلمه جانسوز استفاده کردند مستضعفِ آواره که هر کدام از این کلمات خود کتاب مفصلی است از روضه
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
#تاسوعا
✅ #طلب_مهلت
🔹امام وقتی شتاب لشکر دشمن برای شروع جنگ را دید و فهمید که رفتار و گفتار موعظه آمیز او اثری(در این قوم شقی) ندارد، به برادرش حضرت عباس علیه السلام فرمود:
🔸برادرجان! اگر میتوانی امروز را از ایشان مهلت بگیر و آنها را از جنگ منصرف نما
✳️ باشد که امشب را نیز در حضور پروردگارمان به #نماز بایستیم
💠(١) زیرا خداوند میداند که من نماز خواندن و #تلاوت_قرآن را دوست دارم.
🔹حضرت عباس علیه السلام از لشکر ابن سعد درخواست تاخیر جنگ نمود
▪️ابن سعد سکوت کرد.
🔸در این حال عمرو ابن حجاج زبیدی گفت: بخدا اگر قوم ترک و دیلم هم این درخواست را از ما میکرند میبایست میپذیرفتیم تا چه رسد به اینکه اینها فرزندان پیامبرند!
✅ #پ_ن:
1⃣عشق امام و یارانش به نماز و تلاوت قرآن
2⃣امام برای طلب مهلت سپهسالار لشکرش عباس علیه السلام را مامور میکند
3⃣کار جامعه به جایی رسیده که وقتی فرزند امام برای نماز ، یک شب مهلت میخواهد با سکوت مواجه میشود
--------------------------------------------------
💠قسمت های #برجسته #عربی_مقتل:
▪️(١)فَاِنَّهُ یَعلَمُ اَنّی اُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَتَ کِتابِهِ
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_عباس علیه السلام
✅ #سلام به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) در زیارت ناحیه مقدسه
🔹سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی وحَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ.
--------------------------------------------------
📘#الاقبال سید بن طاووس، ج۳ ص ۷۳ و المزار الکبیر مشهدی، ص ۴۸۶
#حضرت_عباس علیه السلام
✅ #مقتل_حضرت_ابالفضل العباس (ع)
📚بحار الأنوار، ج45، ص: 41
◾️لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة؟
🔹وقتی كه ابالفضل تنهائى برادر را ديد آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟
◾️فبكى الحسين ع بكاء شديدا
✳️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد
◾️ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
✳️بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد
✳️فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ.
✳️عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سينم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از
اين منافقین خونخواهى كنم.
◾️فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
🔶امام حسين عليه السلام فرمود: مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
◾️فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم
🔷ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.:
◾️فرجع إلى أخيه فأخبره
🔶عباس به سوى امام حسين مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود.
◾️فسمع الأطفال ينادون العطش العطش
😭ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!
◾️فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات
🔷حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.
◾️فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات
🔶تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
◾️و رموه بالنبال فكشفهم
🔷او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت
◾
👇🏻#نقل_تاریخی
✅ روضه #حضرت_عبدالله_بن_حسن علیه السلام
🔻وای بر تو ! عموی مرا میکشی؟
🔹.... فَلَبثُوا هُنَیْئَةً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْد النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّی وَقَفَ إِلَی جَنْب الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبسَهُ فَأَبَی وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَی بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام بالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بیَدهِ فَأَطَنَّهَا إِلَی الْجِلْد فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَی الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبرْ عَلَی مَا نَزَلَ بکَ وَ احْتَسبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ بسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ.
____________
🔻 ... لشکر اندکی دست از جنگ با امام حسین علیه السلام برداشتند و سپس بازگشته و اطراف امام حسین را گرفتند، عبد اللَّه بن حسن بن علی که بچّه ای نابالغ بود از ✳️خیمه زنان بیرون آمد و می دوید تا در کنار امام حسین ایستاد.
🔹زینب دختر علی خود را به او رساند تا او را از آمدن باز بدارد ولی او حاضر نشد و سخت خودداری کرد و گفت:
▪️نه به خدا از عمویم جدا نشوم. بحر بن کعب (و بعضی گفته اند حرملة بن کاهل بود) نزدیک شد که بر امام حسین علیه السلام شمشیر بزند؛
▪️پسر بچّه گفت: وای بر تو ای فرزند زن ناپاک! عموی مرا می کشی؟
😭او شمشیر را فرود آورد پسرک دست خود را جلوی شمشیر داد دست او را تا پوست برید و از پوست آویزان شد
😭پسرک صدا زد: مادر...
🔸 حسین علیه السّلام پسر را گرفت و به سینه چسپانید و فرمود: فرزند برادر! بر آنچه به تو رسید صبر کن و در این سختی از خداوند طلب خیر کن که خداوند تو را به نزد پدران شایسته ات خواهد برد.
🔹راوی گفت: حرملة بن کاهل تیری انداخت و گلوی پسر را که در آغوش عمویش بود گوش تا گوش درید...
📚 #لهوف ، سید بن طاووس، ص 119
#شب_پنجم
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_حسن علیه السلام
✅ #برخاستن_صدای_شیون_اهل_حرم
🔹 حضرت سیدالشهدا علیه السلام درباره شهادت خود سخنن میفرمودند که...
🔸صدای #شیون و #ناله دختران و خواهرش زینب سلام الله علیها برخاست.
😭💠(۱) آنها به صورت های خود #سیلی میزدند و با #صدای_بلند_میگریستند...
✳️امام برادر خود عباس علیه السلام را به همراه علی اکبر علیه السلام فرزندش ، به سوی زنان روانه کرد و فرمود:
😭زنان را ساکت نمایید ، زیرا به جان خودم سوگند آنها مصایب و گریه های فراوانی در پیش روی خواهند داشت.
--------------------------------------------------
▪️(١) وَ لَطَمنَ وَ ارتَفَعَت اَصواتُهُنَّ...
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
👇🏻#نقل_تاریخی
✅ روضه #حضرت_عبدالله_بن_حسن علیه السلام
🔻وای بر تو ! عموی مرا میکشی؟
🔹.... فَلَبثُوا هُنَیْئَةً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْد النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّی وَقَفَ إِلَی جَنْب الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبسَهُ فَأَبَی وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَی بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام بالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بیَدهِ فَأَطَنَّهَا إِلَی الْجِلْد فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَی الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبرْ عَلَی مَا نَزَلَ بکَ وَ احْتَسبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ کَاهِلٍ بسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ.
________
🔻 ... لشکر اندکی دست از جنگ با امام حسین علیه السلام برداشتند و سپس بازگشته و اطراف امام حسین را گرفتند، عبد اللَّه بن حسن بن علی که بچّه ای نابالغ بود از ✳️خیمه زنان بیرون آمد و می دوید تا در کنار امام حسین ایستاد.
🔹زینب دختر علی خود را به او رساند تا او را از آمدن باز بدارد ولی او حاضر نشد و سخت خودداری کرد و گفت:
▪️نه به خدا از عمویم جدا نشوم. بحر بن کعب (و بعضی گفته اند حرملة بن کاهل بود) نزدیک شد که بر امام حسین علیه السلام شمشیر بزند؛
▪️پسر بچّه گفت: وای بر تو ای فرزند زن ناپاک! عموی مرا می کشی؟
😭او شمشیر را فرود آورد پسرک دست خود را جلوی شمشیر داد دست او را تا پوست برید و از پوست آویزان شد
😭پسرک صدا زد: مادر...
🔸 حسین علیه السّلام پسر را گرفت و به سینه چسپانید و فرمود: فرزند برادر! بر آنچه به تو رسید صبر کن و در این سختی از خداوند طلب خیر کن که خداوند تو را به نزد پدران شایسته ات خواهد برد.
🔹راوی گفت: حرملة بن کاهل تیری انداخت و گلوی پسر را که در آغوش عمویش بود گوش تا گوش درید...
📚 #لهوف ، سید بن طاووس، ص 119
#شب_پنجم
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_حسن علیه السلام
✅ #خواهرم_آرام_باش
🔹امام بر زمین نشسته بود که خواب اندکی حضرت را ربود ، هنگامی که برخاست فرمود:
🔸خواهرجان! همینک جدم ، پدرم ، مادرم و برادرم را درخواب دیدم که همگی شان به من گفتند :
▪️حسین جان! به زودی نزد ما خواهی بود.
✳️هنگامی که زینب سلام الله علیها این سخن را شنید 💠(١) بر صورت خود سیلی زد و با صدای بلند شروع به گریستن نمود..
🔹امام فرمود : خواهرم آرام باش خود را حفظ کن و کاری مکن که #دشمن زبان به #طعن و #ملامت ما بگشاید.
--------------------------------------------------
💠قسمت های #برجسته #عربی_مقتل:
▪️(١)فَلَطَمَت زَینَبُ وَجهَها وَ صاحَت وَ بَکَت
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#خواهرم_شیطان_صبرت_را_نبرد
#سیلی_به_صورت_زدن
#گریه_با_صدای_بلند
#شب_عاشورا
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
✅ #بی_هوش_شدن_زینب_کبری سلام الله علیها
🔹حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند:
🔹(حسین جان!) پدر و مادرم فدایت شوند!من فدایت شوم! آیا تو را می کشند؟
🔸امام حسین علیه السلام درحالی که #گریه_راه_گلویش_را_بسته_بود و دیدگانش پر از #اشک شده بود فرمود:
🔸(خواهرجان!) اگر مرغ قطا را به حال خود رها می کردند ، در آشیانه خود میخوابید.
🔹حضرت زینب فرمودند : ای وای بر من ! آیا خودت را اسیر و گرفتار دشمن میدانی ، تحمل این داغ بر دل من سخت تر و دشوار تر است.
✳️این سخن را فرمود، سپس دست برد و #گریبان_خویش_را_چاک_نموده و #بی_هوش بر زمین افتاد.!
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#بیهوش_شدن_زینب_س
#گریبان_چاک_کردن
#بیتابی_زنان_حرم
#شب_عاشورا
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
✅ کاروان در مسیر شام
🔻ابن لهیئه می گوید:روزی نزدیک کعبه رفته بودم که دیدم مردی پرده کعبه را گرفته و از خدا طلب بخشش دارد.او خطاب به خدا می گفت:هر چند می دانم مرا نخواهی بخشید اما باز تقاضا دارم از گناه من بگذری!
🔹ابن لهیئه میگوید آن مرد را بعداً هم دیدم و به او گفتم:تو دیوانه ای؟!خدا بخشنده و مهربان است،حتی اگر گناهانت به تعداد قطره های باران هم باشد تو را می آمرزد.
🔸آن مرد پاسخ داد:من جزء کسانی بودم که سرِ بُریده امام حسین را از کوفه به شام بردند.شب که شد و خواستم استراحت کنیم،سر را بر زمین گذاشتیم و 😭مشغول نوشیدن شراب شدیم.
✳️شبی که من نگهبان بودم و همراهانم به خواب رفته بودند،عده ای را دیدم که در میان هاله ای از نور ظاهر شدند و به دورِ سر امام حسین طواف کردند.من از ترس نتوانستم کاری کنم و سکوت اختیار کردم.
🔺آن جمع گریه می کردند و شیون می نمودند،یکی از آنها می گفت:ای محمد!خدا به من دستور داده است تا مطیع تو باشم، اگر دستور بدهی زمین را به لرزه در می آورم و همان طور که قوم لوط را از بین بردم،این مردم را هم از بین می برم. حضرت محمد(ص)به او فرمود:
"ای جبرئیل[صبر داشته باش]من در روز قیامت،در پیشگاه الهی از آنها شکایت خواهم کرد".
🔺من با دیدن این منظره فریاد زدم:یا رسول اللّه الأمان!.فرمود:"برو!خدا تو را نیامرزد،آیا با این جنایتی که کردی انتظار داری خدا تو را ببخشد؟".
📚 #مقتل_مقرم ،ص۴۰۷_۴۰۸
📚 #لهوف ،ص۹۷
#کوفه_تا_شام
#شام
https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan
✅تنور خولی
🔻عمرسعد ملعون سر مبارك امام حسين عليه السلام را همان روز كه روز عاشورا بود با خولي بن يزيد و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيدالله بن زياد فرستاد، و دستور داد سرهاي بقيه ياران و خاندان حضرت را جدا كنند (كه به روايت مفيد رحمه الله ۷۲ سر بودند) و آنها را بهمراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج روانه كوفه كرد، و خود عمرسعد ملعون تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند. آنگاه به كوفه رفت. [1] .
🔺خولي ملعون سر مطهر حسين عليه السلام را برداشت و به تعجيل همان شب خود را به كوفه رسانيد، و چون شب بود و ملاقات ابن زياد ممكن نبود به خانه رفت، آن ملعون دو زن داشت يكي از بني اسد و ديگري نوار دختر مالك، و آن شب نوبت نوار بود.
طبري و ابن نما از نوار همسر خولي روايت كرده اند كه گفت: آن ملعون سر آن حضرت را به خانه آورد و در زير تغار گذاشت، و وارد اتاق شد و در بستر خود آرميد.
به او گفتم: چه خبر داري؟ گفت: ثروت يك دهر برايت آورده ام، اين سر حسين است كه در سراي توست.
گفتم: واي بر تو، مردم طلا و نقره بياورند و تو سر پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را آورده اي! بخدا هرگز با تو سر به بالين ننهم.
گويد: از بستر برخاستم و به حياط خانه آمدم، و نزد آن تغار كه سر مطهر در زير آن بود نشستم. سوگند بخدا ستوني از نور ديدم كه از آنجا به آسمان سر كشيده، و پرندگان سفيدي اطراف آن مي گرديدند. چون صبح شد آن ملعون سر را نزد ابن زياد برد. [2] .
🔺خولي ملعون سر امام حسين عليه السلام را برداشته و رو به كوفه نهاد. منزل او در يك فرسخي كوفه بود، بخانه خود رفت، زن او از انصار بود و اهل بيت را بجان و دل دوست ميداشت.
خولي ملعون از او ترسيد و سر امام حسين عليه السلام را در تنوري پنهان كرد، و بجاي خود برگشت.
زن او پرسيد: در اين چند روز كجا بودي؟ گفت: شخصي با يزيد ياغي شده بود بجنگ او رفته بوديم. زن هيچ نگفت، و طعام آورد تا خولي ملعون بخورد و خوابيد.
آن زن هر شب براي نماز شب برمي خاست. چون آن شب برخاست خانه را روشن ديد، گويا صد هزار شمع و چراغ روشن كرده باشند. چون نيك نگاه كرد ديد كه روشنائي از آن تنور بيرون مي آيد، تعجب كرد كه من در اين تنور آتش نكرده بودم، اين روشنائي از كجاست!
در آن حال كه نور به سوي آسمان مي رفت چهار زن ديد كه از آسمان فرود آمده به سر تنور رفتند، يكي از آن چهار زن سر را بيرون آورده، مي بوسيد و به سينه ي خود نهاده و مي ناليد و مي گفت: اي شهيد مادر، و اي مظلوم مادر، خداوند روز قيامت داد مرا از كشندگان تو بستاند، و تا داد من ندهد دست از قائمه ي عرش باز نگيرم، و آن زنان بسيار گريستند و سر را در تنور نهاده غائب شدند.
زن برخاست و به سر تنور رفت و سر را بيرون آورد و خوب به آن نگريست چون حضرت حسين عليه السلام را بسيار ديده بود شناخت. نعره اي زد و بيهوش شد، در آن بي هوشي هاتفي آواز داد كه برخيز تو را به گناه اين مرد كه شوهر تست مؤاخذه نخواهند كرد.
زن از هاتف پرسيد: اين چهار زن كه بر سر تنور آمده و گريه و زاري كردند كه بودند؟ ندا رسيد: آن زن كه سر را بر روي سينه مي ماليد و بيشتر از همه مي گريست فاطمه زهرا عليهاالسلام بود، و آن ديگر مادرش خديجه كبري، و سومي مريم مادر عيسي، و چهارم آسيه زن فرعون.
چون آن زن بهوش آمد كسي را نديد، سر را برگرفت و ببوسيد... [3] .
🔺... زن خولي گويد: بي هوش افتادم و در عالم غشوه ديدم حوريان بهشتي آمدند... ناگاه ديدم پنج هودج از آسمان به زمين فرود آمدند، و زنان سياهپوش بيرون آمدند و دور تنور حلقه ماتم زدند. در آن ميان يك زن كه سن وي از همه كمتر بود گريبان دريده، گريان سر را از ميان تنور بيرون آورد و به سينه نهاد، و آه و ناله مي كرد و مي فرمود:
«ولدي، ولدي، يا حسين، أيها الشهيد، أيها المظلوم، قتلوك! و ما عرفوك و من شرب الماء منعوك».
🔺شهيد ثالث قدس سره در «مجالس» مي نويسد: زن خولي گفت: ديدم آن خاتون سر پرخون را بر روي زانو نهاد، و با گوشه ي مقنعه خون و خاكستر از آن سر و صورت و محاسن پاك مي كرد، و مي فرمود: حسين جان، زمين با آن فراخيش براي تو تنگ شد... [4] .
📚منبع
[1] ارشاد: 118:2، #لهوف : 142.
[2] تاريخ طبري: 455:5،
#نفس_المهموم : 382،
#منتهي_الامال: 401:1.
[3] #روضة_الشهداء : 361.
[4] رياض القدس: 205:2.
#تنور_خولی
#کوفه_تا_شام
✅https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan
✅ کاروان در مسیر شام
🔻ابن لهیئه می گوید:روزی نزدیک کعبه رفته بودم که دیدم مردی پرده کعبه را گرفته و از خدا طلب بخشش دارد.او خطاب به خدا می گفت:هر چند می دانم مرا نخواهی بخشید اما باز تقاضا دارم از گناه من بگذری!
🔹ابن لهیئه میگوید آن مرد را بعداً هم دیدم و به او گفتم:تو دیوانه ای؟!خدا بخشنده و مهربان است،حتی اگر گناهانت به تعداد قطره های باران هم باشد تو را می آمرزد.
🔸آن مرد پاسخ داد:من جزء کسانی بودم که سرِ بُریده امام حسین را از کوفه به شام بردند.شب که شد و خواستم استراحت کنیم،سر را بر زمین گذاشتیم و 😭مشغول نوشیدن شراب شدیم.
✳️شبی که من نگهبان بودم و همراهانم به خواب رفته بودند،عده ای را دیدم که در میان هاله ای از نور ظاهر شدند و به دورِ سر امام حسین طواف کردند.من از ترس نتوانستم کاری کنم و سکوت اختیار کردم.
🔺آن جمع گریه می کردند و شیون می نمودند،یکی از آنها می گفت:ای محمد!خدا به من دستور داده است تا مطیع تو باشم، اگر دستور بدهی زمین را به لرزه در می آورم و همان طور که قوم لوط را از بین بردم،این مردم را هم از بین می برم. حضرت محمد(ص)به او فرمود:
"ای جبرئیل[صبر داشته باش]من در روز قیامت،در پیشگاه الهی از آنها شکایت خواهم کرد".
🔺من با دیدن این منظره فریاد زدم:یا رسول اللّه الأمان!.فرمود:"برو!خدا تو را نیامرزد،آیا با این جنایتی که کردی انتظار داری خدا تو را ببخشد؟".
📚 #مقتل_مقرم ،ص۴۰۷_۴۰۸
📚 #لهوف ،ص۹۷
#کوفه_تا_شام
#شام
✅https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan
مداحی بانوان| سادات طاهری
✅ بخشی از مقتل دروازه شام 🔻اهل بیت سيدالشهداء عليهمالسلام را روز اول ماه صفر همراه سرهای شهدا، همچ
📚 منابع:
بحارالانوار ج 45/ علامه مجلسی
#مقتل_الحسین ج 2/ خوارزمی
#لهوف / سید بن طاوس
#نفس_المهموم / شيخ عباس قمی
#ورود_کاروان_به_شام
#کوفه_تا_شام
#اول_صفر
#حضرت_سجاد ع
#حضرت_سکینه س
#ام_کلثوم س
#شام
✅ https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan
مداحی بانوان| سادات طاهری
مخاصمه كند، قسم به خدا ديگر در شهر نخواهم ماند و روى يزيد را نخواهم ديد. 🔹در ميان ملاء عام در بين
زینب(س) به خشم آمد و گفت:
▪️ادعاى دروغ مى كنى اگر بخواهم مى توانم.
▪️زينب فرمود: چنين نيست خدا چنين اختيارى به تو نداده است مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى درآئى.
🔹يزيد سخت خشمگين شد و گفت: اين چنين با من سخن مى گوئى؟
پدرت و برادرت از دين خارج شدند!
▪️زينب فرمود: به دين خدا و جد و پدر و برادرم تو و پدرت و جدت هدايت شده ايد اگر مسلمان باشيد.
▪️يزيد گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
🔸زينب فرمود: تو اميرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحميل مى كنى.
يزيد از سخن زينب خجالت كشيد و سكوت كرد.
😭مرد شامى دوباره سخنش را تكرار كرد و گفت: اين دختر را به من ببخش.
▪️يزيد گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.
🔹لذا زينب مظلومانه با اين كه در دست يزيد اسير است و حامى و پشتيبانى ندارد، اما با يك شجاعت بى نظير و شهامت بى مانند بياناتى ايراد مى فرمايد كه بينى يزيد را به خاك مى مالد تا آنجا كه مى فرمايد:
🔸من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى كوبم و بسيار تو را توبيخ و سرزنش مى كنم، تو هر چه تلاش كنى و مكر و حيله بكار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج كنى و احکام دين را از بين ببرى، ليكن عار و ننگ كار تو هرگز و با هيچ آبى شسته نمى شود.
🔹راستى عجيب شجاعانه، يزيد را با خاك يكسان مى كند، آرى او دختر اميرمؤمنان على بن ابيطالب است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پيامبر و دودمان او فرمود:
🔸 يزيد گمان مى كنى از اين كه همه راههاى زمين و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسيران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شويم و تو مورد عنايت الهى گرديده اى و مقاومت نزد خدا فزون گشته كه اين چنين باد به دماغ افكنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى كنى؟
🔹چون مى بينى دنيا به كام تو است و كارها بر وفق مرادت جريان دارد؟ و حكومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنين نيست، آرام باش، به جهل و نادانى اتكا مكن، مگر گفته خدا را فراموش كرده اى: كفار گمان نكنند كه مهلت دادن به آنها به خير آنها است بلكه به آنها مهلت مى دهيم تا بر گناهانشان بيفزايند كه براى آنان عذابى دردناك است.
😭اى پسر آزادشدگان آيا از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا (ص) به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دريده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزديك چهره آنان را بنگرند. در حالي كه مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمايت كند؟!
🔸آرى چگونه انتظار حمايت داشته باشيم از كسى كه جگر پاكان را به دندان مى كشد و گوشت او از خون شهدا روئيده است و چگونه ممكن است از دشمنى با ما كوتاهى كند كسى كه از روى بغض و كينه به ما نگاه مى كند.
🔹و با چوب خيزران بر لبان و دندان سيد جوانان اهل بهشت مى زند چرا چنين نگوئى كه به خيال خود فتنه را با كشتن ذريه رسول خدا و ستارگان زمين ريشه كن كرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالي كه آرزو مى كنى كاش فلج بودم و لال مى شدم و چنين جملاتى را نمى گفتم و چنان كارهائى را انجام نمى دادم، خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگير و آنها را كه خون ما را ريختند مورد غضب خود قرار ده...
🔸هر چند سخن گفتن با تو مصيبتم را تشديد و اندوهم را افزون مى سازد ليكن بايد تو را از اين گردن فرازى فرود آورم و تو را كوچك سازم و بكوبم و توبيخ و ملامت بسيار گويم، هر چند چشم ها اشكبار و سينه سوزان است و چقدر شگفت آور است كه افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شيطان كشته شوند.
🔹مكر خود را بكار گير و كوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى ياد ما را از ميان مردم محو و نابود كنى و احکام الهى را نمى توانى از بين ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زيرا راى تو ضعيف و مدت زندگانيت كوتاه و جمعيت و همدستانت اندك و در روز قيامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش كه لعنت خدا بر ستمكاران محقق است!
📚منابع
▪️#نفس_المهموم
▪️#روضه_الشهدا
▪️#لهوف
▪️#مقتل_الحسین علیه السلام
▪️#بحار جلد 45
▪️#منتهی_الامال
#دوم_صفر
#ام_کلثوم س
#حضرت_زینب س
#حضرت_سجاد ع
#مجلس_یزید_ملعون
#ورود_کاروان_به_شام
✅
https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan
مداحی بانوان| سادات طاهری
✅ #حرکت_کاروان_به_سمت_مدینه ✳️علامه مجلسی می نویسد : هند دختر عبدالله بن عامر، همسر #یزید بن معاوی
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷
۲) #لهوف سید بن طاووس، ص۱۹۵
۳) #لهوف سید بن طاووس، ص۲۳۲
#حرکت_کاروان_به_سمت_مدینه
#حضرت_سجاد ع
#اربعین
✅ https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan