eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
112 ویدیو
19 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸 ۵. دختر من کلاس اولی هست دیروز همسرم برای جشن اولین روز دخترم اومد مدرسه. نزدیک به ۲۰ تا دانش آموز بودن بین همه اینا فقط پدر دختر من اومد مدرسه. بعد وارد شدن بچه ها اون رفت. گفت کسی که نیومد تو چرا گفتی من بیام؟ گفتم بخاطر دخترمون❤️ تو به دیگران چیکار داری... گفت هیچ مردی نبود... گفتم اون مستخدمه که مرد بود 😁 یه بارم دخترم آخر شب داشت درسهای چرتکه انجام میداد. توی دفتر، معلمش نوشته بود مامانهای محترم با بچه ها کار کنید. بعد من داشتم لباس پهن میکردم. همسرم گفت الان من باید با بچه کار کنم یا مادرش؟ گفتم پدر پس بیاد کار مادر رو انجام بده؛ لباسهای خودش رو پهن کنه و من برم به بچه یاد بدم. هیچی دیگه 😁 گفت نه نه نمیخواد خودم یاد میدم ولی بلد نیستم. گفتم من بهت یاد میدم. بهش یاد دادم و اون هم با بچه کار کرد. دیگه هر وقت خودش حال داشت با بچه کار میکرد❤️ 👌🏻میدونین چیه بعضی اوقات محیط و جامعه هم باید از پدر این کمک و یاری رو بخوان... من فرداش رفتم به معلم گفتم قضیه این شد. شما چرا تو دفتر و کتاب همش تاکید میکنین مادر مادر...؟ بنویسین پدر یا مادر کار کنن... گفت اخه پدرها خسته ان و معمولا مادر ها به درس بچه ها میرسن. گفتم قرار نیست که همیشه به بچه ها برسن. ولی از هر ۱۰ بار، یکبار رو که میتونن کمک بشن. گفت شاید شوهر شما اینجوری باشه دیگران معمولا نیستن گفتم اتفاقا شوهر منم صافکاره. خیییلی خسته تر از همه پدرهای این کلاس هست. ولی هممون باید تو این مسیر باشیم. 👌🏻اگه بلد نیست، کمی توضیح بدیم. اون چیزهایی که بلد هست رو که دیگه میتونه کار کنه... گفتم هم مدرسه باید بخواد، هم خانم ها و مادر ها👌🏻 باید مکان ها و جاهایی که با بچه ها در ارتباط هستن این دیدگاه رو داشته باشن. به خانواده ها تلنگر بزنن، از مردها بخوان که توی قضایا شراکت داشته باشن... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🌸🌸🌸 ۶. هشت سال بود فرزند سوم میخواستم همسرم سرسختانه مخالف بود ازش خسته شدم انقدر که هر راهی رفتم راضی نشد یه شب قدر بیست و یکم ماه مبارک بود دلم شکست از خدا خواستم ، امیرالمومنین رو واسطه کردم شب بیست و سوم خودش اومد گفت راضیم الانم بچه سومم زهرا خانوم دو ساله است 😊 حالا چهارمی رو میخوام بازم راضی نیست 😅 اینبار باید حضرت زهرا رو واسطه کنم یه علی اقا بهم عنایت کنن😍 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🌸🌸🌸 ۷. در همش تجربه دارم😵‍💫 برای بچه بعدی، تلاشهای مختلف زیادی کردم و بالاخره راضی شدن. 👈🏻کلی مشاوره رفتیم 👈🏻کلی براشون پیام های مرتبط در مورد مزایای چند فرزندی میفرستادم 👈🏻انقدر خانواده های چند فرزندی نشونش میدادم که براشون چند فرزندی عادی بشه. 👈🏻 از در مذهبی هم وارد شدم و گفتم آقا گفتن جهاده. جهادم این نیست فقط برید میدون جنگ شهید بشید همین که چیزی برات سخته ولی به خاطر خدا بهش تن میدید جهاده.... خلاصه الان راضیه الحمدلله😁 در مورد دست تنها بودنم، بعد اینکه خانواده‌م پس از زایمان من، برگشتن شهرستان، من موندم و همسرم. ولی همسرم کلا از بچه چیزی نمیدونست. چون کلا بچه دور و برشون نداشتند. 👈🏻 اما با مسولیت دادن و صبر و تحمل که گاهی هم بحث پیش میومد، الان خیلی خیلی بهتره. 👌🏻ولی در کل تا یه حدی میشه از مرد توقع داشت. عین خودت نمیشه. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🌸🌸🌸 ۸. من تو عمل انجام شده قرارش میدم😁 مثلا تو حمومه، بچه رو آماده میکنم میفرستم تو که اونم بشوره😁 سانس پدر و کودک رزرو میکنم، پولشم میدم بعد بهش خبر میدم😁 میخواد بره هیئت، بچه رو حاضر میکنم سریع، بهشم میگم بابات داره میره هیئت دیگه بقیه ش اتوماته😂 به این شکل😁
🌸🌸🌸 ۹. من همسرم الحمدلله کمکه. بچه چهارمم الان پنج ماهشه. خودم و همسرم داریم از فشار و سختی میمیریم 😭😭😭ناگفته نماندکه سومی یک سال و نیمشه. ولی خب هرکی میگه سخت نیست؟ میگم خدابزرگه خودش توان میده و میگذره 👈🏻من شدیدا پررتلاش و کوزت هستم بنده خدا میبینه دلش میسوزه کمک میکنه😁 👈🏻هرچند که ماکلا برمبنای توصیه رهبری و ازدیاد نسل شیعه فرزنداوری کردیم و به همین خاطر شدیدا باهم همراهیم و به هم کمک میکنیم الحمدلله...
🌸🌸🌸 ۱۰. من پسرم رو ۱ ساله‌ که بود دادم باباش برد حموم. هی نپرسیدم چیکارمیکنی؟ با اون بشور اونجوری نشور اینجوری بشور عه روسرش اب نریز و... درو بستم، اونم ازم‌ هیچی نپرسید.😊 بعد ۱۰دقیقه بچه رو تحویل داد. تمام و ازش کلی تشکر کردم 👈🏻گیر دادن بهشون اونا رو از انجام کارا زده میکنه.
🌸🌸🌸 ۱۱. به نظرم برای همراه کردن پدرها در امر بچه‌داری باید اجازه بدیم تجربه کنند، اشتباه کنند و ما هم با صبر و حوصله این ها رو بپذیریم! من همسرم، اول که بچه به دنیا اومد اصلا نمیتونستن بغلش کنن! ولی من همه بد گرفتن‌ها، کج و کوله بسته شدن پوشک و پس دادن‌ها و ... رو پذیرفتم. هربار در کنارشون میگفتم به نظرتون چه کار کنیم کمتر ممکنه پس بده؟😄 👌🏻و با همین آزمون و خطا ها الان ایشون کاملا مثل خودم میتونن از پس کارهای بچه بر بیان. علاوه بر این به نظرم مهمه که به غریزه پدری هم اعتماد کنیم!👌🏻 لازم نیست رابطه پدرها همون طور که ما فکر می‌کنیم درسته پیش بره. مطمئن باشیم غریزه پدری هم درست کار میکنه و میتونه یه ارتباط خوب رو با بچه شکل بده. بنابراین به پدرها اعتماد کنیم و بچه رو با خیال راحت بسپریم دستشون و اشتباهاتی که در این زمان ممکنه رخ بده رو هم بپذیریم
🌸🌸🌸 ۱۲. پیرو صحبت های خانم شماره ۵ درباره کمک گرفتن از همسر، واقعا ما خانواده ها باید سعی کنیم این موضوع رو جا بندازیم که در مورد مدرسه بچه ها هر دو والد باید شرکت داشته باشن تو همه موضوعات. ما یه مدت کوتاهی هست که برای تحصیل مهاجرت کردیم کانادا. اینجا حتی برای شروع سال تحصیلی مهد کودک‌ها هم که میخواستن جشن کوچیک بگیرن، از ما خواستن که هر دو والد حتما حضور داشته باشن. بااینکه تو روز کاری بود ولی همه پدر ها و مادر ها باهم اومده بودن.👌🏻 بچه ها هم وقتی می‌بینند هر دو والدین بهشون توجه دارند خوشحال می‌شن.❤️ من خودم یه دختر چهار و نیم ساله و یک پسر ۱۸ ماهه دارم. خداروشکر همسرم خیلی همراهن و در تمام کارهای مربوط به بچه ها همراهی دارن الحمدالله. تو کارهایی مثل عوض کردن و شستن پسرم، یا حاضر کردن بچه ها برای بیرون رفتن. ولی خب تو کار خونه انجام دادن ضعیفن 👈🏻که اونم من خودم مثلا بهشون دقیق میگم چیکار کنند مثلا میگم الان مرباها رو بذار یخچال، نون و بذار تو جای خودش و بعد سفره رو جمع کن 😅 یا تا من ظرفارو بشورم خونه رو جارو کن.😄 اگه موضوع رو ریز و دقیق بگم، ایشونم انجام میدن‌. در مورد تعداد فرزند و فرزند آوری هم الحمدلله باهم هم عقیده هستیم و میگیم چهارتا خوبه و حالا برای بیشتر شدنش باید ببینیم بعدا چطوری میشه☺️
🌸🌸🌸 ۱۳. در مورد کمک گرفتن از همسر، میخوام یه توصیه دوستانه بکنم چون تجربه ی تلخی دارم. من دو پسر ۸ ساله و یک و نیم ساله دارم. وقتی پسر دومم ۶ ماهه بود پسر اول کلاس اول بود، در این مدت دائما بیمار میشدن. به خاطر اینکه توی مدرسه ویروسی میشد و برادر کوچکتر اوضاع خیلی بدی پیدا می‌کرد. من تمام این مدت سختی ها رو تحمل میکردم ولی از شوهرم کمک نمیگرفتم . شب تا صبح اصلا نمیتونستم بخوابم ولی میگفتم بذار آقایی بخوابه صبح بتونه بره سر کار. اما در این حین دیسک کمرم پاره شد و کمرم دیگه به حالت رکوع موند. با هزار جور دکتر و فیزیوتراپی کمرم راست شد و الان هم خیلی در عذابم. با خودم میگم کاش شب هایی که بیمار بودن از شوهرم کمک گرفته بودم... اگر دلسوزی بیجا نکرده بودم، مشکلاتمون صد برابر نشده بود. ضمن همه اینها من خیلی دلم دختر میخواست چون خواهر ندارم، ولی با این دیسک کمر داغون اصلا جرأت بارداری دیگری ندارم. و خیلی حسرت اونهایی رو میخورم که میگن ما بیشتر میخوایم بچه بیاریم. اگه واقعا قصد دارید تعداد بیشتری بچه داشته باشید پدرها رو هم بیارید تو مسیر کمک کردن. ❓ضمنا میخواستم خواهش کنم اگه کسی وضعیتش مثل منه و دیسک کمر داره اما تونسته با موفقیت باردار بشه، به من هم کمک کنه...
و اما در انتها این دو تا تجربه رو هم ببینیم و ختم کلام کنیم👌🏻😌
🌸🌸🌸 ۱۴. در مورد کمک گرفتن از همسر چند تا نکته میخوام بگم که تاثیرش رو تو زندگیم دیدم. اول اینکه برای هر کاری حتی کوچیک (حتی اونایی که تو ذهنمون میگیم وظیفشه 😅 ) از همسرمون تشکر کنیم. همراهی‌شون بیشتر میشه. دوم اینکه به تفاوت های زن و مرد توجه کنیم. من دقت کردم خیلی از عیب و ایراد هایی که ما از کار مرد ها میگیریم، بخاطر اینه که اونا به اندازه ما به یه سری جزییات توجه نمیکنن. من سعی میکنم از این جزییات بگذرم و بیخیال بشم یا حداقل بعدش خودم این ریزه کاری ها رو انجام میدم. ولی تا حد امکان سعی میکنم از کار همسرم ایراد نگیرم و غر نزنم. چون به هر حال یه بخشی از کار رو انجام بدم بهتر از اینه که کلش رو انجام بدم😅 سوم اینکه سعی میکنم بفهمم از کدوم کارها خوشش میاد بیشتر تو همون حیطه ها ازش کمک میگیرم. چهارم اینکه گاهی باهاش معامله میکنم😁 مثلا وقتی حوصله نون خریدن نداره، میگم باشه من میرم نون میخرم تو به جاش فلان کار رو بکن😁 خوبیش اینه که حداقل باعث میشه از کار های روزمره ای که بیشتر به گردن منه، دور بشم.👌🏻
🌸🌸🌸 ۱۵. منم میخواستم نظرمو در مورد کمک کردن همسران در منزل بدم. به نظر من کمک کردن مرد در خونه از جوونمردی اون مرده. من مخالف کمک کردن مردها نیستم، اما دلم میخواد یه موضوعی رو اول به خودم یادآوری کنم. آخه من آدمی ام که مدام به همسرم غر میزنم و از زیادی کارهام شکایت میکنم. همسرمم خیلی اهل کمک تو کارای خونه نیست اما امروز داشتم فکر میکردم چرا ما زنها انقدر منت داریم سر مردها که شب بیداری میکشیم و همش کار داریم. مگه اونا بیکارن؟! مگه اونا مدام خوابن؟! مثلا همسر من شب رو کامل میخوابه؛ اما من نه... به خاطر بچه های شیر به شیر مدام بیدارم عوضش شوهرم صبح زود میره سرکار و من تا نه ده صبح خوابم😁 تازه بعدازظهرم یه کم میخوابم این به اون در💁🏻‍♀️ تازه من وقتی خودمو میذارم جای مردها میبینم واقعا سخته که بخوای پولی که براش جون کندی به دست آوردی به راحتی در اختیار زن و بچه بذاری ولی مردان خوب ما بی هیچ منتی این کارو میکنن❤️ یه چیزی از مادرم بگم... من بچه هفتم و آخر مادرمم❤️ از وقتی یادم میاد تا وقتی ما بچه‌ها بزرگ شیم مادرم همیشه قالی میبافت. قالیای بزرگ ابریشم که خیلی سخت بود بافتنش. از صبح خیلی زود پای قالی بود تا غروب. وقتی هم قالی رو میبرید پولشو تمام و کمال به پدرم میداد. هیچی برای مادرم نبود. البته الحق که پدرمم تمام اون پول رو خرج خونه و زندگی میکرد و برای شخص خودش هیچی برنمیداشت. با این حال مادرم حتی یکبار نگفت که چرا من باید قالی ببافم، ولی هیچی بهم ندی یا منت بذاره و از این حرفا تازه مادر من لباسشویی نداشت، جاروبرقی نداشت، مهمون سرزده داشت، غذاش همیشه باید حاضر میبود و کلی کار دیگه... ولی هیچوقت شکایت نمیکرد❤️ چرا اینطوری بود؟ چون به پذیرش رسیده بود👌🏻 اما ما فکر میکنیم اگر کار خونه نداشتیم قرار بود بریم قله قافو فتح کنیم😏 اگر ما هم به این پذیرش میرسیدیم که کار خونه و مادری با همه سختیاش سهم من از زندگیه؛ نه زور و اجبار و وظیفه؛ اونوقت خیلی راحتتر بودیم خودمون... و انقدر به لحاظ روحی اذیت نبودیم🙂 فکر نکنید من میگم مردها کمک نکنندا نه من خودم به شدت کمک لازمم. من سه تا بچه کوچیک که دوتاشون شیر به شیر بودن رو کلا تنهایی بزرگ کردم شوهرم شهر دیگه بودن مادرم شهر دیگه و تازه اومدم پیش همسرم... امیدوارم خدا به من هم کمک کنه تا بیشتر قدر زحمات همسرمو بدونم و کمتر بهش غر بزنم❤️
‌ سلام ✋🏻🌸 حالتون خوبه؟ توی این ماه، سراغ دو تا کتاب جذاب و متفاوت می‌ریم. و یک ماه با خاطرات زندگی دو تا دختر نوجوان شهید همراه می‌شیم. ✅ کتاب اول: 📚 کتاب من میترا نیستم داستان زندگی شهید «زینب کمایی» یه کتاب دوست داشتنی درباره‌ی دختری که در ۱۴ سالگی به خاطر فعالیت‌های فرهنگی‌ش در شاهین شهر اصفهان، به دست منافقین شهید شد. این کتاب رو مادر و خواهران این شهید روایت کردن. ✅ کتاب دوم: 📚 کتاب عاشقانه‌ای برای ۱۶ ساله‌ها داستان زندگی شهید «راضیه کشاورز». یک دختر دهه هفتادی درسخون و مهربون و کاراته‌کار که دوست داشت یار امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) باشه و همهٔ تلاشش رو کرد توی این مسیر. دنبال خودسازی و رشد معنوی بود و توی عملیات تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز به شهادت رسید. 🌸🌸🌸 ⏳زمان مطالعه: تا پایان مهرماه 🏆جایزه برای هر کتاب: ۷ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی به قید قرعه 🌸🌸🌸 برای تهیهٔ کتاب صوتی یا الکترونیکی با تخفیف ویژهٔ ۵۰ درصدی و عضویت توی گروه همخوانی، تشریف بیارید کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab ❗اطلاع‌رسانی‌ها و قرعه‌کشی فقط توی کانال بالا انجام می‌شه. پس اگر دوست دارید توی پویش شرکت کنید، حتماً عضو بشید.❗ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
امام حسن عسکری(علیه السلام): مَن وَعَظَ أخاهُ سِرّا فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ. [بحارالانوار،جلد ۷۸،صفحه ۳۷۴] كسى كه دوستش را در خلوت موعظه كند او را آراســته اسـت، و كسى كه آشكارا او را موعظه كند عيبهاى او را بر مـلا كرده است 🏴حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند🏴 شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) تسلیت باد🖤
حضرت مهدی(عجل الله تعالی): إنّا نُحیطُ عِلْماً بِانْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْیءٌ مِنْ اخْبارِکُمْ. ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست. ( بحارالانوار،جلد ۵۳، صفحه ۱۷۵) 🌱قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است🌱 آغاز امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی)مبارک باد🌸
❓ابهت دستور پدر و مادر چطور با آزاد نگذاشتن بچه از بین میره؟🤔 ❓آزاد نگذاشتن بچه چطور تربیت اون رو دچار مشکل میکنه؟😳 ✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻 ☘️☘️☘️ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، و هنگامی که به آن‌ها وعده‌ای می‌دهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود می‌پندارند.» «اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ» (وسائل‌الشيعه، جلد ۵، صفحه ۱۲۶) آن روز که پیغمبر اسلام شبان بود  در سینهٔ او سرّ خداوند نهان بود  پیش از همه پیغمبری‌اش بر تو عیان بود ایمان تو پروانهٔ آن شمع جهان بود حق بر همه زن‌های جهان سروری‌ات داد با خواجهٔ عالم شرف همسری‌ات داد🌱 سالروز ازدواج حضرت محمد (صلی‌الله‌وعلیه وآله) و حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) مبارک باد.🌸 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۱. درس خواندن هم‌زمان با مادری» (مامان ۶.۵ساله ۳.۵ساله و ۶ماهه) یه وقتایی تو زندگی هست که بین چیزی که عموم جامعه قبولش دارن و چیزی که درسته باید انتخاب کنی و این برای من بارها اتفاق افتاده✋🏻 بذارین از اول براتون تعریف کنم.🥰 من زهرام. یه مامان ۲۲ سالهٔ دانشجو با سه تا فرشته.❤😍 وقتی ۱۵ ساله بودم ازدواج کردم؛ همسرمم ۲۴ سالشون بود. اون موقع بزرگترین نگرانی خودم و خانواده‌م این بود که خب درسم چی می‌شه؟! توی مدرسهٔ تیزهوشان بودم و سخت‌گیری هم بیشتر بود. قانون هم اینه که دخترایی که ازدواج می‌کنن باید برن بزرگسالان درس بخونن.😐 به‌هرحال چون هم از بلوغ عاطفی من خیالمون جمع بود و هم همهٔ شرایط برای انتخاب همسرم آماده بود، ازدواج کردیم.💞 و البته سختگیری‌های بعضیا رو نه من داشتم نه خانواده‌م.😉 اولش از مدرسه مخفی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی‌مون.💞 بعد از اینکه تصمیم به اومدن علی آقا گرفتیم، دیگه نمی‌شد مخفیانه ادامه داد.😁 با مدیر صحبت کردیم و ایشونم رضایت داد یه سال بارداری رو خودم بخونم و برم امتحان بدم. سال اول دبیرستان رو خودم تو خونه با کتاب‌های کمک درسی بدون معلم درس خوندم و فقط چند جلسه برای مباحث جدید معلم خصوصی گرفتم.😊📚 بعد فرصت یه ساله مدیرمون اطلاع داد که می‌تونم بدون اینکه موضوع رو به بقیه بگم، برم مدرسه. ولی من می‌دونستم علی اون زمان به من احتیاج داره و هر جور بود دلم راضی نشد تو سال اول تولدش، بذارمش مهد. برای همین گفتم خدایا من کار درست رو می‌کنم، تو کمکم کن بتونم به درسم ادامه بدم.🤲🏻 تصمیم سختی بود. باید از دوستام خداحافظی می‌کردم و قید مدرسهٔ تیزهوشان رو می‌زدم... از اونجا اومدم بیرون و بعد صحبت با اداره، قبول کردن تو مدرسهٔ عادی، دوباره فقط برای امتحانا برم.👌🏻 وقتی علی خیلی کوچیک بود، کار زیادی به من نداشت. وقتایی که خواب بود اصلاً نمی‌نشستم. یا به کارای خونه می‌رسیدم یا به درسم. تو بیداری هم یه کم بازی می‌کردم باهاش و یه کم درس می‌خوندم. صبح‌ها هم زود بیدار می‌شدم و دو ساعتی هم اون موقع از زمانم استفاده می‌کردم. سعی می‌کردم وقتای کوچیک توی بیداری‌ش هم غنیمت بدونم. وقتی که کمی بزرگتر شده بود و بازیگوشی‌هاش شروع شده بود، از اونجایی که تو خونه‌مون میز نداشتم، می‌نشستم گوشهٔ مبل و کتابام رو بین دو تا دستهٔ مبل می‌چیدم که دستش نرسه.😅 خداروشکر درسا رو خوب می‌فهمیدم. راهنمایی رو مدرسهٔ تیزهوشان بودم و دروس دبیرستان بخش بزرگی‌ش برام تکرار می‌شد که فقط باید دقیق‌تر می‌خوندم. واسه همین بدون معلم پیش می‌رفتم. دبیرستان رو تموم کردم و رسیدم به سال کنکور. چون باید حداقل روزی ۵ ۶ ساعت درس می‌خوندم، کتابام همه‌ش تو دسترس بود که از کم‌ترین فرصت‌هام استفاده کنم.🤌🏻 این روش استفاده از وقت‌های کوچیک، برام خیلی کمک‌کننده بود؛ طوری که هنوزم با سه فرزند، از همین روش برای درس خوندن و انجام کارام استفاده می‌کنم.👌🏻 مثلاً وقتی علی رو می‌خوابوندم یا شیر می‌دادم کتاب برمی‌داشتم و می‌خوندم. یا صبح‌ها که خواب بود تست می‌زدم، گاهی آخر شب وقتی همه خواب بودن برای امتحان می‌خوندم. بعد عید هم، با کمک‌های همسرم، هفته‌ای یکی دوبار سه چهار ساعت می‌رفتم کتابخونه. ولی بازم بیشتر تو خونه از وقت خواب علی استفاده می‌کردم و با یه کم از کارای ریز خونه زدن و یه کمم از خواب زدن، درس خوندن رو به ۷ ۸ ساعت رسوندم. کمک همسرم بعد عید خیلی بیشتر شد. وقت‌هایی که امتحان داشتم یا ماه‌های آخر علی رو نگه می‌داشتن تا من درس بخونم. هر چند منم سعی می‌کردم از وقتایی که با هم هستیم نزنم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۲. فرصت‌طلبی پسا کنکوری» (مامان ۶.۵ساله ۳.۵ساله و ۶ماهه) همین وسطا با کتاب‌های استاد عباسی ولدی و کانال‌های تربیت فرزند و سبک زندگی اسلامی هم آشنا شدم که کلی مسیر زندگی و هدفم رو عوض کردن.🙂 کنار درس خوندن، از فرصت‌هایی که پیش می‌اومد، برای شرکت تو کلاس‌های اساتید مختلف استفاده می‌کردم؛ با تاکسی و اسنپ، حضوری با علی می‌رفتم و حواسم بود که درس خوندن من باعث نشه از خانواده‌م کم بذارم.🥰 وقتی فهمیدم جمعیت مسئلهٔ اصلی کشوره و آقا فرمودن جهاد امروز مادران فرزندآوریه تصمیم گرفتیم خانواده‌مون رو ۴ نفره کنیم. سه ماه مونده به کنکور، وقتی که علی ۲ سال و یک ماهه بود، دوباره باردار شدم.😇❤ با هر سختی‌ای بود خودم رو به کنکور رسوندم و اون اواخر حتی روزی ۸ ساعت درس می‌خوندم. فکر می‌کنم بخش زیادی‌ش به خاطر برکتی بود که خدا به درس خوندنم می‌داد وگرنه ۸ ساعت من با بچه و رسیدگی کردن بهش کجا و ۱۲ ساعت یه دانش‌آموز پشت کنکور کجا!!!😯 بعد از اومدن رتبه‌م از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف نگران علی و تو راهی‌م؛ دانشگاه مثل مدرسه نبود که باهات راه بیان. رفتن به کلاس‌ها اجباری بود.😥 برای همین تو انتخاب رشته، مجازی و پیام‌نور رو تو اولویت بالا زدیم ولی آخر سر چند تا چیز رو جابه‌جا کردیم که اتفاقی من روزانه الزهرا قبول شدم.😊 رشتهٔ گیاه‌شناسی، در سال ۹۸. بازم دلم راضی نمی‌شد علی رو بذارم مهد وقتی هنوز سه سالش هم نیست و برم دانشگاه. دوباره به خدا گفتم من کار درست رو می‌کنم، بقیه‌ش با خودت.❤🤲🏻 برای همین ترم اول دانشگاه رو، به خاطر بارداری مرخصی رد کردم. بعد از کنکور انقدر خسته شده بودم که حسابی از این تعطیلی اجباری درس برای خودم استفاده کردم. با یه آموزشگاه مجازی آشنا شدم که کلاس‌های هنری و آشپزی و زبان برگزار می‌کرد اونم با قیمت خیلی پایین.😃 همه چی دست به دست هم داده بود تا هنرهایی که از بچگی می‌خواستم یاد بگیرم و وقت نمی‌شد، برم سراغشون.😁 وقتی خیالم از ثبت‌نام دانشگاه راحت شد، دونه دونه کلاس‌ها رو ثبت‌نام کردم و رفتم جلو... بافتنی، زبان، دسر، فینگرفود و... اوایل ترم دوم، گل پسر دومم هم دنیا اومد.🥰 و طبیعتاً این ترم هم به مرخصی گذشت. بعد دنیا اومدن مهدی خیلی برای مادری آماده‌تر بودم و با حال خوب روزای بعد از زایمان رو گذروندم.👌🏻😍 اما طولی نکشید که کرونا اومد و با اوضاع جدیدی روبه‌رو شدیم. اولش خودمون رو قرنطینه کردیم و این برای ما که آخر هفته‌ها رو بیرون از خونه می‌گذروندیم یه فاجعه بود.😅 برای عید نوروز اون سال کلی برنامه چیده بودم تا سفر نرفتنمون به خاطر کنکور سال قبلم جبران بشه، اما همهٔ برنامه‌هام بهم ریخت.😐 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «هیچ رنج و درد و اندوه و حتّی نگرانی خاطری به مؤمن نمی‌رسد، جز این که خداوند، بِدان، گناهانش را می‌زداید.» «ما أصابَ المؤمنَ مِن نَصَبٍ ولا وَصَبٍ ولا حَزَنٍ حتّی الهَمُّ یهِمُّهُ إلّا کفَّرَ اللّهُ بهِ عَنهُ مِن سیئاتِهِ» (تحف‌العقول، جلد ۱، صفحهٔ ۳۸) 🌱مژده كه ميلاد شه خاتم است  عيد سعيد نبى اكرم است‏ مژده كه مسرورى عالم رسيد خرمى عالم و آدم رسيد🌱 میلاد سراسر نور رسول مهربانی‌ها محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وآغاز هفتهٔ وحدت مبارک باد.🌸 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۳.حالِ خوبِ خودم پز!» (مامان ۶.۵ساله ۳.۵ساله و ۶ماهه) اون روزا کلاس‌های هنری مجازی جدید ثبت‌نام کردم؛ مثل خیاطی و شیرینی و کیک کافی‌شاپ😋 بیشتر برای حفظ روحیهٔ خودم، تا اون تو خونه موندن جبران بشه.😉 مهدی حدودا ۳ ماهه بود. برای اینکه علی خیلی از شرایط جدید احساس تنهایی نکنه، سعی می‌کردیم بیشتر بیرون ببریمش. اجازه می‌دادم تو طبیعت آزادانه بازی کنه و از این فضا استفاده کنه تا رشد بهتری داشته باشه و حالش بهتر بشه.🥰 وقتایی هم که خونه بود، انواع بازی‌هایی که تو کانال‌های مختلف می‌دیدم، باهاش انجام می‌دادم.😊 ولی یه چیز مهم این وسط بود که دونستنش خیلی کمکم کرد. از همون اول که کلاس می‌رفتم اینو فهمیدم که اگه حال من خوب باشه و بتونم اون حال خوب رو به بچه‌ها و همسرم منتقل کنم، محیط خونه یه محیط بانشاط و امن می‌شه.😍 ولی اگه حال من بد باشه حال همه بد می‌شه.😖 به خاطر همین خیلی سعی کردم که به حال خودم اهمیت بدم؛ با کارایی مثل بیرون رفتن با دوستام، کارای هنری، یا حتی دیدن فیلم. اینو یادگرفته بودم (البته تو چند سال تجربه😅) که برای اینکه حالم خوب بشه هیچ‌کس نمی‌تونه کمکم کنه و اصلاً نباید منتظر باشم جناب همسر بفهمن چرا حال من خرابه و بیان درستش کنن.😉 از وقتی اینو فهمیدم که به جای توقع داشتن از بقیه روی کارایی که خودم می‌تونم انجام بدم فکر کنم خیلییییی اوضاع بهتر شد.👌🏻 یا مستقیم به همسرم می‌گفتم یا خودم دست به کار می‌شدم.🥰 اولش واقعاً سخت بود برام... ولی وقتی تاثیرش رو تو حال مثبت خودم، و در نتیجه فضای خانواده دیدم، شد اخلاقم.😉 تازه وقتی توقعم کم شد، عیب های خودم رو دیدم و محبت های بقیه برام خیلی پررنگ تر شد😍 الانم نه کامل ولی تلاشم رو می‌کنم که تو مسائل مختلف با بچه‌ها و کار و درس اول حالم رو خوب کنم، بعد خودم دنبال ریشهٔ مشکل بگردم و انقدر از بقیه توقع نداشته باشم.😊 تابستون که شد تا دیدم دانشگاه مجازی شده ترم تابستونی برداشتم و بالاخره با نام و یاد خدا، درس خوندن رو شروع کردم.😅 از اونجایی که حسابی به برنامه‌ریزی احتیاج داشتم تا دورهٔ برنامه‌ریزی می‌دیدم ازش استفاده می‌کردم.😁 برای زمان‌بندی کارهام، مثلاً یه زمان‌هایی توی روز می‌شد که بچه‌ها جفتشون باهم بخوابن (که خب البته زیادم طولانی نبود😬)، از همون استفاده می‌کردم و به درس‌ها می‌رسیدم. یا وقتی صبح بیدار می‌شدم چون دوتاشون کوچیک بودن یکی دوساعتی با بیدار شدن من فاصله داشت که می‌تونستم از اون زمانم استفاده کنم. به خاطر سنشون، کلا خیلی رو زمان بیدار بودنشون حساب نمی‌کردم.😁 چون پسر کوچیکه با وجود داداشش به مراقبت دائمی احتیاج داشت؛ اگه هم آروم بود، وقتم صرف کارای خونه می‌شد. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif