eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
146 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت اول 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) چهار‌ساله که بودم، دو تا از برادرهای بزرگم در آستانه‌ی نوجوانی بودن و مادرم احساس خطر کردن، ترجیح دادن بچه‌ها تو این بازه‌ی حساس از هم‌راهی و محبت مادرانه بیش‌تر برخوردار بشن.🥰 پدرم هم موافقت می‌کنن و همه برای زندگی میان قم.🤗 یکی از رزق‌هایی که خدا به خانواده‌ی ما داد و از نظر مادرم یکی از جبران‌های قشنگ خدا بود، کلاس قرآنی بود که برای اولین‌بار تو قم تشکیل شد.😊کلاس حفظ قرآن که تمام وقت بود، نمی‌شد هم مدرسه رفت و هم کلاس قرآن. پدرم همه‌ی بچه‌ها رو جمع کردن و گفتن: "وظیفه‌ی من بعنوان پدر، آموزش قرآن و آموزه‌های دین به شماست. ریاضی و فیزیک و شیمی رو هروقت بخواید می‌تونید یاد بگیرید. حالا چنین کلاسی تشکیل شده و شما می‌تونید برید قرآن یاد بگیرید. خودتون تصمیم بگیرید که حاضر هستید یک سال مدرسه نرید و قرآن رو یاد بگیرید یا نه."🤔 بچه های بزرگ‌تر مدتی فکر کردند و همه موافقت کردند. تو چنین فضایی من که یه دختر ۵ ساله بودم هم به تبعیت از جمع کلی خوش‌حال شدم و استقبال کردم.🌺 من شش‌ساله بودم،با برادرها رفتیم کلاس قرآن و شش‌تامون حافظ قرآن شدیم.💓 فضای خونه‌مون اون‌موقع‌ها این‌جوری بود که صبح شش‌تایی می‌رفتیم کلاس قرآن و عصرها هم تو خونه حین بازی و ورزش و درازنشست و حتی کاراته!😁 آیاتی که حفظ کرده‌بودیم رو به هم تحویل می‌دادیم و اشکالات هم رو تصحیح می‌کردیم. تجربه‌ی زیبای بازی با قرآن واقعا شیرین و به یادماندنی بود. برای رفتن به کلاس قرآن لازم بود که سواد خوندن و نوشتن رو بلد باشیم. به همین خاطر یه معلم خصوصی خیلی خوب و باتجربه پیدا شد که به من و کوچک‌ترین برادرم آموزش بده.😊 اون معلم هم از رزق‌های خدای جبار بود برای ما. بعد از آموزش الفبا، هم ما دوست داشتیم ادامه بدیم و هم آقای معلم موافق بودن. لذا تو همون سن هفت سالگی تو مدت کوتاهی تا کلاس سوم رو به ما آموزش دادن.⁦💪🏻⁩ بنابراین من مدرسه نرفتم، فقط بعضی روزها می‌رفتم که با فضای مدرسه و میز و نیمکت و معلم و شاگرد آشنا بشم! و در امتحانات پایان ترم شرکت می‌کردم. باقی روزها کلاس قرآنم برقرار بود. هشت‌ساله بودم که هم حفظ قرآنم تموم شده‌بود و هم شرایط کاری مادرم تغییر کرد و همگی برگشتیم تهران. و من از کلاس چهارم بالاخره وارد فضای مدرسه شدم.😁 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت دوم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه فرزند دختر) مادرم در دوران کودکی من مشغله‌ی زیادی داشتن، از ۸ صبح تا آخر شب بیرون بودن. وقتی میومدن با ما مشغول بازی می‌شدن، حواسشون به روحیات ما بود ولی این مشغله باعث شده‌بود که هیچ‌وقت نبینن که من با چه ظاهری کلاس می‌رم.🙄 پرستارمون خانوم خوبی بودن، ولی سبکشون متفاوت بود. من یاد نگرفتم که باید با لباس اتو شده برم مدرسه، یا توجهی به کثیف شدن مقنعه‌ام نداشتم.😑 این آسیب برای من پیش اومده بود، از طرفی مدرسه‌ای که واردش شدم هم یه مشکل جدی داشت! خیلی لاکچری! با بچه‌های فیس‌وافاده‌ای😒 که هر ماه کیف و کفش جدید می‌خریدن چون قبلی‌ها کثیف شده‌بود! گروه‌های دوستی‌شون از سال‌های قبل شکل گرفته‌بود، از طرفی چون ‌حافظ قرآن بودم و مورد توجه معلم‌ها، حسادت هم داشتن! 😐 بنابراین از هیچ آزاری فروگذار نمی‌کردن! برای من شده‌بودن مصداق واقعی دشمن!😤 از هیچ نظر دوست نداشتم شبیه شون بشم. اون‌موقع مادرم کم‌کم متوجه مشکلات لباس‌پوشیدن من شدن و درصدد اصلاح براومدن! ولی من مقاومت می‌کردم! می‌گفتم لباسامو اتو نکنید! نمی‌خوام شبیه اینها بشم!!! بالاخره این آسیب به لطف خدا و با رسیدگی به‌موقع مادرم برطرف شد.😊 از سال بعد یه مدرسه‌ی دولتی معمولی رفتم و راحت شدم.😁 تو مدرسه‌ی جدید دوستام شدیدا فضای ضددینی داشتن! تو سن حساسی بودم و شبهاتشون رو من تاثیر گذاشته بود. اون زمان یکی از برادرهام طلبه‌ی حوزه‌ی علمیه شده‌بودن. وقتی متوجه‌شدن که شبهاتی برام پیش اومده، هر هفته که از قم میومدن تهران، یه نصفه روزشون برای گفت‌وگو با من بود.🤗 پدر و مادرم هم از طریق برادرم در جریان تلاطمات من قرارمی‌گرفتن و کمک می‌کردن. مثلا یه‌بار خاله‌ام کتابی بهم هدیه دادن که پاسخ خیلی از سوالاتم توش بود ، بعدها متوجه شدم که اون کتاب رو پدر و مادرم خریده‌بودن.😊 هیچ خانواده‌ای کامل نیست! اختلاف‌ سنی که با مادرم داشتم و مشغله‌هاشون تو دوران کودکی‌م، باعث‌شده‌بود که نتونم ارتباط عاطفی زیادی با ایشون داشته‌باشم.😔 ولی فضای محبتی و رفاقتی که تو خونه بین من و برادرهام بود، باعث شد که اون خلا، جبران بشه. البته بعد ازدواج رابطه‌ام با مادرم هم تغییر کرد و تازه فهمیدم که چه جواهری هستن ایشون.💓 پدر و مادرم روی من نظارت غیرمستقیم داشتن، ولی بیشتر متأثر از برادرام بودم. وقتی می‌دیدم اون‌ها مشق می‌نویسن یا قرآن می‌خونن یا راجع به احکام دینی بحث می‌کنن، من هم تبعیت می‌کردم. خیلی چیزا رو ازشون یاد گرفتم. درواقع محیط خانواده مربی اصلی من بود.💚 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) گذشت و من دانشجوی پزشکی شهید بهشتی شدم. دلیل انتخابم این نبود که تو خانواده اکثراً پزشک بودن. من دنبال وظیفه خودم بودم. جامعه اسلامی به پزشک زن نیاز داره و این رو در راستای تحقق ظهور می‌دونستم.😊 سال دوم دانشگاه یکی از خواستگارها مقبول افتادند. ایشون هم دانشجوی پزشکی بودن و دو سال از من جلوتر.❤️ دو سال نامزد بودیم. هر دو مشغول درس و بیمارستان و فعالیت فرهنگی و تشکیلاتی. اون مرحله از زندگی هم سخت بود! مثل همه مراحل دیگه زندگی! هر اتفاق مفیدی تو دنیا سخته! فاصله بین عقد و عروسی برای این بود که هر‌ دو‌ی ما آماده پذیرش مسئولیت زندگی بشیم. مراسم عقد تو خونه برگزار شد، سفره عقد رو خودم چیدم.🙂 برای عروسی کلی گشتیم تا تالاری پیدا کنیم که راضی بشه فقط یک مدل غذا سرو کنه! همه می‌گفتن ما کمتر از دو مدل غذا نمی‌دیم!🙄 از لحاظ مالی محدودیتی نداشتیم. ولی می‌خواستیم ساده برگزار کنیم و به همه می‌گفتیم که چطور هزینه‌ها رو کم کردیم.😍 لباس عروسی رو از دوستم قرض گرفتم. تو آرایشگاه هم نگفتم که خودم عروس هستم. پکیج مخصوص عروس چهارمیلیون بود ولی من با سیصد هزار تومن عروس شدم!😎 و اما جهیزیه... استاد اخلاقی به مادرم گفته بودن که اگر کسی طوری به دخترش جهیزیه بده که بتونه همزمان به چهارده دختر دیگه هم جهیزیه بده، من سعادت اون دختر رو ضمانت می‌کنم. مادرم من رو مختار گذاشتن. برای من چه چیزی بالاتر از سعادت و عاقبت‌بخیری بود؟❤️ برای اجرای این شرط من باید سال ۹۳ با دو میلیون و چهارصد هزار تومان وسایل زندگی رو تهیه می‌کردم!!! غیرممکن می‌نمود! ولی من سرسخت تر از این حرفا بودم.💪🏻 اول یه لیست از وسایل ضروری تهیه کردم. بعد گشتم یه جا رو پیدا کردم که زیر پونز نقشه بود و اجناس فوق‌العاده ارزان بود. حداقل قیمت هر کالا رو هم پیدا کردم. این لیست رو در اختیار اقوام درجه یک و دو قرار دادم. گفتم من اینها رو نیاز دارم. هر کسی هر چقدر که می‌خواد به ما هدیه عروسی بده، بگه و هزینه رو بده به من تا برم وسیله مورد نیازمو بخرم!😄 این شد که با مبلغ هدیه‌های عروسی و همون دو میلیون و چهارصد هزار تومانی که مادرم دادن، وسایل اولیه شروع زندگی رو خریدیم و ، همزمان با چهارده عروس دیگه، زندگی رو به امید سعادت و عاقبت بخیری شروع کردیم.🤵🏻👰🏻 هنوز هم نداشتن مبل و ظرف چینی و... خللی تو خوشبختی‌مون ایجاد نکرده الحمدلله. تلویزیون هم نگرفتیم. به همسرم گفتم بهتره اندک زمانی که برای با هم بودن داریم رو خودمون براش برنامه داشته باشیم، نه تلویزیون. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت چهارم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) حرف و حدیث بود دور و برمون! از نظر مالی، من اگر می‌خواستم، می‌تونستم لاکچری ترین جهیزیه‌ی قابل تصور رو تهیه کنم!😎 برای همه این کار من عجیب بود. ولی دست‌پرورده‌ی مادری بودم که قبل از انقلاب تو دانشگاهی که همه‌جور فسادی رایج بود، تنها دختر چادری دانشگاه بودن و هرروز کلی تیکه و متلک می‌شنیدن ولی از موضع خودشون کوتاه نیومدن. " رنگ از جامعه نگرفتن" رو ما تو فضای خانواده یاد گرفته‌بودیم.😊 القصه، زندگی مشترک رو شروع کردیم. در حالی‌که هردو محصل بودیم و من اصلاااا خانه‌داری و آشپزی و ... بلد نبودم.⁦⁦⁦🙃 به سبک "همسایه‌ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم" هفت‌ماه رو گذروندیم😁،‌‌ بدون تعارف از دوستام می‌خواستم که بیان خونمون و کمکم کنن و درواقع یادم بدن که چی‌کار باید بکنم. بعدش هم باردار شدم و دیگه بهونه داشتم برای آماده‌ نبودن غذا و مرتب نبودن خونه.🤭 به خصوص که دو‌قلو بودن و در معرض سقط! یک ماه استراحت مطلق بودم!⁦🤰🏻⁩ دیگه نور علی نور!🤗 بعضی از اقوام بهمون لطف کردن و میومدن کمک، خدا خیرشون بده. بعد از برطرف شدن خطر، برگشتم بیمارستان. اون موقع هنوز شیفت شب نداشتم. تا ماه نهم می‌رفتم بیمارستان. اسفند ۹۴ دوقلوها دنیا اومدن و یهویی چهارنفری شدیم.⁦⁦⁦👨‍👩‍👧‍👧⁩⁦⁦ دوران سختی بود. از مدتی قبل دنبال پرستار خوب بودیم و خیلی‌ها رو امتحان کردیم ولی سخت‌گیر بودیم و نمی‌تونستیم راحت کنار بیایم باهاشون. باز هم اقوام و دوستان به کمکمون اومدن. 😍 فقط امکان ۹ ماه مرخصی گرفتن، داشتم و تمام ۹ ماه رو خونه پیش بچه‌ها موندم. ماه‌های اول انقدر فشار کار زیاد بود که حتی وقت نداشتم افسردگی بعد زایمان بگیرم!🙁 نوبتی شیر دادن و پوشک کردن و آروغ گرفتن و ... روزی پیش اومد که با دوقلوها تنها بودم، قبل از ظهر دیگه به گریه افتادم! اون روز زن‌داداشم که همسایه‌مون بود هم خونه نبود!!! عاجزانه خدا رو صدا کردم و بعدش یکی از دخترها به طرز معجزه‌آسایی خوابید!🤩 خیلی اوقات با صلوات حضرت زهرا و ادعیه و اذکار دیگه، کارم راه میفتاد.⁦ یه کم که به شرایط عادت کردم، مطالعه و کارهای فرهنگی و معرفتی رو کم‌کم تو خونه انجام می‌دادم. نه ماه مرخصی گذشت و من باید می‌رفتم‌ بیمارستان. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت پنجم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) بالاخره یه پرستار خوب پیدا کردیم که صبح تا بعد‌از‌ظهر پیش بچه‌ها بود و من درحالی‌که دختر سومم رو باردار شده‌بودم می‌رفتم بیمارستان!⁦⁦🤰🏻⁩ ویار داشتم و ضعف و بی‌حالی، ولی گذشت بالاخره! زن‌داداشم خیلی کمک خوبی بود برام.😍 از همون موقع که من دوتا داشتم و ایشون یکی، تا الان که هردو، سه‌تا فرزند داریم این روال ادامه داره. بعضی روزها همه‌ی بچه‌ها پیش من هستن و بعضی روزها پیش ایشون.😊 تو بارداری خودم رو مقید می‌دونستم که مستحباتی که تو کتاب ریحانه‌ی بهشتی نوشته، انجام بدم. سر دوقلوها وقتم بیش‌تر بود و سعی می‌کردم انجام بدم، ولی سر بچه‌ی سوم، مشغله‌ی دوقلوها انقدر زیاد بود که نمی‌رسیدم.😑 خیلی ناراحت بودم از این بابت.😔 اما یه استاد بزرگ بهم گفتن انجام واجبات به مستحبات ترجیح داره. همین وقتی که برای بزرگ کردن دخترهات صرف می‌کنی عبادته و تاثیر مثبتش رو بچه‌ای که در شکم داری کم‌تر از قرائت قرآن و ادعیه و اذکار دیگه نیست.🤩 هرآن‌چه بعنوان وظیفه داری انجام می‌دی عبادت هست. نباید آرامش خاطر و آسودگی ضمیر رو به بهانه‌های دیگه از دست بدی. هرچقدر می‌تونی انجام بدی، بده و بقیه‌اش رو بسپر به کرم خدا. شاید کرم خدا از تلاشی که خودت می‌کنی و بعدش به خودت مغرور می‌شی بیش‌تر به کارت بیاد!🤗 دوقلوها بزرگ می‌شدن و مشکلات و اختلاف نظرهای ریزریز بین من و همسرم پیش می‌اومد و ما فرصت پرداختن بهش رو نداشتیم! بلد هم نبودیم.😣 دخترها یک‌ساله که شدن، مشکلات اوج گرفت! به لطف خدا یک مشاور خوب سر راهمون قرار گرفت و چند تا نکته‌ی خیلی کلیدی رو به ما یاد داد.⁦🗝️⁩ یکی این‌که ما باید با هم گفت‌وگو کنیم!!!⁦⁦ من باید کلی‌نگری همسرم رو بفهمم و اون باید جزیی‌نگری من رو درک کنه و با عنایت به این تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، با هم تعامل کنیم.❣ نکته‌ی مهم دیگه این بود که باید خاطرات خوش و لذت‌بخش دونفری بسازیم برای خودمون.⁦⁦👩🏻⁩⁦👨🏻⁩ کمبود وقت و مشغله‌ی زیاد نباید طوری باشه که من، سرکار و با دوستام تفریح کنم و همسرم هم با دوستای خودش.💔 خاطرات مشترک خوب باعث تقویت بنیان خانواده میشه.❤️ تدکر خیلی مهم دیگه این بود که ما باید برای خانواده اصالت قائل باشم! انقدر درگیر اهداف والا و مهم نشیم که فکر کنیم تلاش برای سامان دادن خونه و زندگی و بچه‌ها بیهودگیه!😕 بلکه این محیط مقدس یعنی خانواده، اصل هست برای رسیدن ما به اهداف الهی و باید برای حفظ اصالت خانواده هر تلاشی که لازمه، انجام بدیم. خلاصه اینکه بخیر گذشت...🌺 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت ششم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) دختر سومم هم به دنیا اومد.😊 متأسفانه فردای تولد دخترم، خواهر همسرم به رحمت خدا رفتند.😭 فشار روحی سختی بود برام، اون هم بعد از زایمان و در شرایطی که همسرم و خانواده‌شون رفتند شهرستان و من موندم با دوقلوهای یک سال و نیمه و یه نوزاد و یه داغ سنگین.😩 خانواده خودم هم رفته بودند سفر همگی! همه برنامه‌ریزی‌هام به هم ریخت ولی باید با شرایط جدید کنار میومدم.💪🏻 یک ماه اول کلا همه چی رو تعطیل کردم. اساساً همین که خودم و دوقلوها یه چیزی می‌خوردیم و کارهای نوزاد رو انجام می‌دادم یه پروژه سنگین به حساب میومد.🤯 تا ۹ ماه بعد از تولد دختر کوچولو،‌ برنامه همین بود. نهایتاً تفکر می‌کردم!🤔 برام خیلی مهم و اثرگذاره که تو شرایط سخت و پرمشغله، حداقل به دغدغه‌های زندگی و اهدافم فکر کنم و از امام عصر یاری بخوام. بارها تجربه کردم که با همین تفکر، برکات به ذهن و جسمم جاری شده.😊 بعدش هم دوباره پرستار مناسبی پیدا کردیم و به دانشگاه برگشتم. در حال حاضر، وقتی‌ که شرایط خونه و خانواده مناسبه، من دانشجوی پزشکی هستم، مطالعات و پژوهش‌های معرفتی دارم، کلاس میرم و خودم هم تدریس می‌کنم و خانوم خونه و مامان سه تا دخترام هستم.😍 اما بزنگاه‌هایی تو زندگی پیش میاد که لازمه برنامه‌ها تغییر بکنه. مثلا دختر سومم یک سال و نیمه بود که دچار اضطراب جدایی شد. سه ماه مرخصی گرفتم و همه چی تعطیل بود تا مشکلش حل شد و من دوباره کم‌کم کارهام رو از سر گرفتم. رسیدگی به نیازهای هر سن بچه‌ها رو تو دفترچه کارهام حتما می‌نویسم که فراموش نکنم. اگه حواسم نباشه می‌بینم بچه‌هام مثلا سه ساله شدن و من هنوز تو عالم دو سالگیشون موندم. نه نیازهای جدیدشون رو می‌شناسم و نه می‌تونم حالات روحی‌شون رو درک کنم.🧐 یکی از برنامه‌هایی که سعی می‌کنیم بهش مقید باشیم، گفت‌و‌گو با همسره، یک ساعت در هفته. موضوع صحبتمون هم از دغدغه‌های دینی و اجتماعی و فرهنگی‌مون تا مسائل خانوادگی و تربیتی و مربوط به بچه‌هاست. اینجوری فضای ذهنی من و همسرم به هم نزدیک میشه، از دغدغه‌های هم مطلع میشیم. این توجه ویژه به همسر و خانواده برای حفظ اصالت خانواده یه ضرورته، کانون خانواده رو باید گرم نگه داریم و این کار خیلی مؤثره. نباید اجازه بدیم مشغله‌هامون خونه رو تبدیل به خوابگاه بکنه!😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت هفتم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
( مامان سه دختر) مجرد که بودم، فکر می‌کردم تمام روزم پره و وقت خالی ندارم.😏 ازدواج کردم و کارهام بیشتر شد، ولی بازم به همه‌شون می‌رسیدم و حس می‌کردم دیگه واقعاً وقتم پره!😅 دوقلوها که دنیا اومدن، دیگه احساس می‌کردم هیچ وقت خالی‌ای ندارم!😁 الآنم که سه تا بچه دارم و کلی پروژه و فعالیت جدید هم به برنامه‌م اضافه شده بازم تمام روزم پره!😂 اما طبق تجربه معتقدم هنوزم وقتم پر نیست! اصلاً شاید وقت پرشدنی نیست! هی کش میاد! زمان پیدا می‌کنه. وقتی حجم کار میره بالا، مجبور میشم با دقیق‌تری پیش برم. روی زمان‌های پرت حساس میشم و ازشون استفاده می‌کنم.💪🏻 یه دفترچه دارم که همه کارهایی که باید انجام بدم رو اونجا یادداشت می‌کنم.📒 در طول روز هر جا که وقتم خالی میشه از تو دفترچه یکی از کارها رو انتخاب می‌کنم و انجام میدم. مثلاً تحقیقی باید انجام بدم یا کتابی بخونم. گاهی حتی در حین کلاس‌های نه چندان مفید دانشگاه مشغول انجامشون میشم. هر روز هفت صبح میرم دانشگاه.گاهی تا ظهر هستم و گاهی کمی بعدتر میرم خونه. وقتی برمی‌گردم تمام وقتم رو با بچه‌ها می‌گذرونم. هر چند الان که بزرگتر شدن خیلی پیش میاد که خودشون مشغول بازی میشن و من ترجیح میدم اینجور مواقع کتاب دستم بگیرم، تا بچه‌ها هم ببینن که مادرشون مطالعه می‌کنه!😎 هرجا بخوام برم و امکان بردن بچه ها باشه با خودم میبرمشون.👧👧👯 تو انتخاب اینکه چه کارهایی رو تو برنامه بیارم هم وسواس دارم. کارهای خوب خیلی زیاده. ممکنه هزار و یک کار باشه که من دوست داشته باشم انجام بدم اما من باید برای بازه‌های مختلف زندگیم یک هدف رو در نظر بگیرم و هر کار خوب دیگه‌ای رو اگه در راستای رسیدن من به اون هدفم هست انجام بدم.😊 اول هر سال میریم مشهد❤️ من و همسرم همون‌جا یه برنامه یک‌ساله می‌نویسیم. با مشورت هم اهداف و برنامه‌هامون رو مشخص می‌کنیم. در طول سال هم چند وقت یک بار بررسی می‌کنیم که چقدر پیش رفتیم و کجا کم‌کاری کردیم. چه کارهایی رو باید حذف کنیم و چه کارای جدیدی رو باید اضافه کنیم. یکی از موضوعات گفت‌و‌گوهای دونفره‌مون همین‌هاست.🧔🏻👩🏻 البته اینها همه راهکارهای ثانویه هستند! مهم‌ترین راهکارم برای جمع بین فعالیت‌ها با مادری توسل هست. توفیق فکر کردن و برنامه‌ریزی رو هم به لطف اهل‌بیت دارم.🙏🏻 نکته دوم هم برکته! خدا به همت و زمان کسی که طبق وظیفه کار می‌کنه برکت میده.😍👌 پ ن: البته از وقتی کرونا اومده مشهد نمی‌ریم😔 ولی برنامه سالانه مینویسیم.👌 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ پادکست تصویری مادرانه‌های یک دانشجوی پزشکی 🔸 قسمت هشتم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر) بیدار بودن بین‌الطلوعین رو هر کس تجربه کرده، می‌دونه که چقدر برکت داره. سعی می‌کنم حتما بیدار باشم. کارهای تفریح طورم رو می‌ذارم برای بین‌الطلوعین! چون اگه کارهای جدی رو بخوام انجام بدم خوابم می‌گیره.😴 گاهی پیش میاد که خوابم خیلی کم بوده و می‌دونم اگه بین‌الطلوعین بیدار بمونم ممکنه دیگه تا بعدازظهر توانم تموم بشه و نتونم برا بچه‌ها وقت بذارم، بدون عذاب وجدان می‌خوابم!😉 چون می‌دونم برای انجام وظیفه‌ی مهم‌تری نیاز به خواب دارم. تفریح نباید فراموش بشه!👌🏻 سعی می‌کنم حتما تفریح رو وسط مشغله‌هام جا بدم!ولو یه تفریح کوچک! مثلا می‌خوام سیب بخورم، اون سیب خوردن رو تبدیل می‌کنم به یه دورهمی کوتاه. یا میرم تو فضای سبز دانشگاه و یه کار لذت‌بخش رو اونجا انجام میدم. شاید پنج دقیقه وقت بگیره! ولی بازده کارمو بالا می‌بره.😊 یکی دیگه از زمان‌های طلایی برای من وقتایی هست که کشیک هستم چون زمان زیادی بیکارم! به جای گشت زنی تو فضای مجازی، میرم سراغ دفترچه و لیست کارها! مدیریت استفاده از فضای مجازی واقعاً برکت میده به وقتم! حقیقت تلخ روزگار ما وقت‌کشی و سوزاندن عمر تو فضای مجازیه!😬 خونه که میام، بساط بازی و کاردستی و بدو بدو و هر نوع شلوغ‌کاری دسته جمعی به راهه! خودم حساس نیستم و می‌ذارم بچه‌ها بریزن و بپاشن. اما قبل از اومدن همسرم با کمک بچه‌ها و در قالب بازی خونه رو مرتب می‌کنیم! حداقل ظاهر قضیه رو حفظ می‌کنیم!😅 هیچ دو آدمی شبیه به هم نیستن! و قرار نیست که زن و شوهر کاملا مثل هم فکر بکنن. از جلسات گفت‌و‌گو باید در راستای همسو شدن استفاده بکنیم. ولی نکته‌ی مهم‌تر تعامل صحیح با وجود تفاوت‌هاست. ضمن اینکه حتی اگر یک نفر تو همه زمینه‌ها با من همسو باشه و دغدغه‌هامو درک کنه، اگه نیازهای روحیش تامین نشه، یه جایی دیگه خسته میشه و نمی‌تونه همراهی کنه.☹️ مثلاً من دغدغه‌های مادرم رو کاملاً می‌فهمیدم و راضی بودم از تلاشی که می‌کنن. ولی یه بازه‌ای تو نوجوانیم پیش اومد که مادرم علیرغم دقتی که داشتن، از یک سری نیاز‌های روحیم غافل شدن و من اون موقع خیلی شاکی بودم از شرایط کاریشون! با اینکه عقلم توجیه بود، ولی احساسم همراهی نمی‌کرد! هرچند اون بحران هم به لطف خدا خیلی زود حل شد.😊 این تجربه برام درس بزرگی داشت. اینکه به حساسیت‌های همسرم احترام بذارم و نیازهای روحیشون رو تامین کنم، تا بتونیم با همراهی هم به اهدافمون نزدیک بشیم. دائما برای خودم یادآوری می‌کنم که مهم‌ترین وظیفه من، حفظ کانون خانواده است.👨‍👩‍👧‍👧 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif