«دورهمی و مواسات مادرانه»
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۹ ساله، #طه ۸، #محمد ۵، #زهرا ۲ساله، امیرعلی ۴ماهه)
مشغلههای آقای خونه و تنهایی ما انگار تمومی نداشت.🥺
پارک دم خونه و چیدن توتهای درخت هم دیگه از اون قصههای تکراری شده بود.🤦🏻♀️
داشت روی مسیریاب، منزل شاگرد جدیدش رو پیدا میکرد که کاملاً اتفاقی نگاهم افتاد روی قسمتهای سبز اطراف مقصد!
یه خط آبی هم وسطشه! خدایا یعنی رودخونه داره!!
میشه من اونجا بچهها رو یه کم بچرخونم دلشون وا شه؟😍 کلاست تموم شد باهم برمیگردیم!
تصویب شد!
و بچهها از ذوق رفتن فضا.😃
واسه جایی که نمیدونن چه خبرهههههه.😕
از پله ها که اومدیم پایین هنوز چمن و گل و درخت و صدای دلنشین آب به سمع و نظرمون نرسیده بود که با ۲ تا خانم و ۴ تا سگ دور و برشون مواجه شدیم.
و گرخیدیم!
من مسلط نمودم.☺️
یه کم از فضا لذت برده نبرده، سگ بعدی
و سگهای بعدی.😶
در رنگها و سایزهای گوناگون
همه رقم موجود بود!
همینطور رفتیم و رفتیم و رفتیم...
و همینطور سگ و سگ و سگ🤦🏻♀️
ولی خب دیگه مجبور بودیم تا انتهای کلاس بابا همونجا بمونیم.😬
حتی یه خانم با ۳ تا سگ قدونیمقد به من با ۴ تا بچه گفت خانم سختتون نیست؟!
تو دلم گفتم شما چطور؟ نژادهاشونم انگار فرق داشت!😅
تصمیم گرفتم خودم رو به بیخیالی بزنم و با بچهها بگردیم و از نیمهٔ پر لیوان که همون زیباییهای طبیعت اونجاست لذت ببریم.
چیز جالبی که نظرم رو جلب کرد، دورهمیهای افراد در آلاچیقهای بوستان بود.
تعدادی خانم و آقا و تعدادی هم سگ
که مثلاً یکیشون جشن تولد بود و بقیه هم نمیدونم.
ولی
دورهمیهای شلوغ و شادی به نظر میرسیدن.
یک لحظه احساس تنهایی بهم غلبه کرد.
با اینکه در فضای مجازی هر روز با دوستان و و هفتگی با اقوام در تماس بودم، ولی این دورهمیها دلم رو به شدت تنگ کرد.🥺
واقعا چرا؟!
البته یه مقدار خودم رو متقاعد کردم که خب این افراد اقتضای سبک زندگی خالیشون همینه!
گشت و گذار و ریخت و پاش.🤭
اما من و امثال من چرا از هم غافلیم؟
یکسال گذشت.
امیرعلی رو باردار بودم و همچنان تنهایی خودم و اون دورهمیهای شلوغ و شاد رو در ذهن مرور میکردم.🤔
یه بار که در گروه دوستانهمون برای چند روز اول فارغ شدنم دنبال پرستار و خدمتکار بودم، دیدم دوستان دارن دست به دست هم میدن تا بار روی دوشم رو سبک کنن.
روز تولد پسرم رسید و حضور تکتکشون رو دیدم.
یکی با ظرف غذای نذری،
یکی با کاچی،
یکی با حضور دلگرم کنندهش و شوربای محلی،
یکی با دسته گل و هدیه از طرف بیش از ۶۰ نفر از دوستانی که فقط اسمشون رو شنیده بودم ولی قلبا با من در ارتباط بودن.❤️
یکی ارسال کننده بود،
یکی فرستنده،
یکی هماهنگکننده،
و ربالعالمین هم تدبیرکننده و بیننده همهاش.
یکی از دوستان ما رو به روستای پدریش دعوت کرد.
بازم از طریق یکی از همین دوستای گل با مجموعهٔ سرزمین مادری آشنا شدم.
که به صورت خودجوش یه سری خدمات به مادران باردار چندقلو یا مادران سه فرزند و بیشتر میدادن.
چندباری برام غذای نذری فرستادن و با مبلغ ناچیزی خورشت ازشون خریدم فریز کردم.
و اینجوری کلی با دوران نوزاد جدید داری کیف دنیا رو کردم.😃
دوباره اون دورهمیهای شلوغ رو در ذهنم مرور کردم...
نهههه دورهمیهای ما بهتر از اینه!
فقط لازمه باهم صحبت کنیم،
قدم پیش بذاریم،
دورهمی رو شکل بدیم،
قلبهای ما بهواسطهٔ خدا به هم نزدیک شده،
پس دورهمیهامون باید حسسسابی غلیظ و جاافتاده باشه.❤️
نسخههای مختلفی هم توی بهروزرسانی این دورهمیها اضافه شده.
دورهمی کوهنوردی،
دورهمی هیئت هفتگی و ماهانه،
نهجالبلاغه خوانی،
قرآن،
بازی در طبیعت
و...
باز هم اضافه میکنیم انشاءالله👌🏻
#مواسات_مادرانه
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif