eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
121 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از سه ترم ، مجدد وارد شدم! با مبلغی ترس و مشتی شک بابت باد خوردن پشت🙃 و رسیدگی به همسر، نوپا و نوزاد.👶🏻👦🏻🧔🏻 خب واحدها رو طوری باید بردارم که فقط تا ظهر دانشگاه باشم... واحدها بالا، پایین، کم، زیاد، چپ، راست...🤔 هرکار کردم نشد که نشد😑 بذار ببینم چطور شد؟!🤔 دو روز از صبح تا عصر باید برم.😕 کلاس سر صبح و دانشگاه بدون مهد.😒 طاها ۴ ماهه‌ست و فقط می‌خوره.😢 این‌همه وقت، دوتا بچه کوچیک، رو دست مامان بزرگ؟؟😳 غیرقابل قبوله😑 و اما! یکی از ،😌 به صورت خودجوش، تعدادی از مادران بالقوه‌ی (!) شریفی رو برای نگه‌داری از طاها در ، بسیج کرد.👌😍 دوستان نوبتی در اوقات خالی از طاهای نازنینم مراقبت می‌کردن تا من بتونم بین کلاس‌هام بهش شیر بدم.❤️ رضا هم پیش مامان گلم می‌ذاشتم.👵🏻 خدا از همه‌شون به‌ ویژه از مادرم😚 قبول کنه.🤲🏻 با توکل برخدا شروع کردم... وقتی برمی‌گشتم بدون معطلی رضا رو از مامانی می‌گرفتم. کارهای خونه و نیاز بچه‌ها زیاد بود، بیداری و خوابشون الاکلنگی بود! بازی‌های مورد نیازشون متفاوت! نیاز به در اوج! دو هفته درماه همسرم نبود و خرید و...هم کم و بیش با خودم بود... گاهی بی‌حوصله و بی‌رمق می‌شدم.😢😩 دوست نداشتم کسی به خاطر من و تصمیماتم، اذیت بشه! درنتیجه از کسی درخواست یاری نمی‌کردم... البته چون بود،💪🏻 و و خودم بود، نق و نوق نمی‌کردم. "آمده ام که کنم نه اینکه دچار و بشم" رو سعی می‌کردم بیدار باشم و درس بخونم... خونه کوچیک بود و یه اتاق داشت با پنجره‌ی مشرف به پذیرایی... نمی‌شد لامپ روشن کرد و راحت درس خوند...🤔 پس نسخه الکترونیکی کتاب‌ها رو می‌خوندم و رو تمرین‌ها فکر می‌کردم تا در روشنایی بنویسم...برنامه‌ی خوبی بود! چون می‌شد حین شیر دادن و آروم کردن نوزاد هم انجامش داد.😁 تو مترو، بین کلاس‌ها، وقت ناهار، حین آشپزی، لابه‌لای کارهای خونه، درکنار بچه‌ها تو حیاط وقتی بازی می‌کردن و... خلاصه از هر فرصت اندکی استفاده می‌کردم تا به درس و پروژه‌ها برسم (واقعا فهمیدم وقت مرده زیاده! تو زندگی همه! حتی با این شرایط هم می‌تونه وجود داشته باشه!) البته بچه‌ها خط قرمز بود!👼🏻👦🏻 ولو خیلی کم😞 و خدا چقددددر برکت می‌داد به وقتم!!😍 و چه گشایش‌هایی برام پیش می‌اومد...(البته وقت‌هایی که بی‌حوصله می‌شدم انگاری درهای رحمت هم می‌رفت که بسته بشه😯) برکت خدا به یمن قدم امانات ارزنده‌اش بود...کی فهمیدم؟! بعد آزمون‌ها! انقدر استرس مردود شدن داشتم که تو اولین میان‌ترم سخت‌ترین درس اولین ترمم () رتبه یک کلاس شدم!😃 بعد فهمیدم می‌شه یه کم از فشار درسم کم کنم.😉 سه ترم گذشت...با لطف و عنایت خدا، در کنار رضا و طاها و البته محمد کوچولوی منفی 8ماهه! دفاع پروژه کارشناسی هم انجام شد.🤩 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
هارد رو وصل می‌کنم به لپ‌تاپ و می‌رم سراغ فایل عکس‌ها... از سال ۹۵ با فولدر تولد محمد شروع می‌کنم... 😍💕👼🏻⁩⁦👶🏻⁩⁦👦🏻⁩😭😂😅😘😘😍😰😧😲😳😠😇😎 با دیدن عکس‌ها یاد خاطرات سه سال گذشته و حرف‌هایی می‌فتم که قبل مادر شدنم می‌شنیدم: سلام عروس خانوم، خوبی؟! خوش می‌گذره که ان‌شاءالله؟! ببین یه وقت زود بچه دار نشی ها😏 چند سالی عشق و حال کنید، سفر برید، بعد بچه بیارید. وقت زیاده حالا، چه عجله ایه؟!🤦🏻‍♀ دو سال از درست مونده دیگه؟ بذار کارشناسیت تموم شه بعد. شما هم اگه این جمله ها رو نشنیدید، یعنی هنوز ازدواج نکردید!😀😅 ان‌شاءالله به زودی🙏 این توصیه ها رو من این‌جوری می‌شنیدم: با بچه دیگه نمی‌شه سفر برید و خوش باشید،پس چند سالی بچه‌دار نشید و‌خوش باشید، بعد دیگه بدبخت می‌شید!😟 در ضمن با بچه دیگه نمی‌شه درس بخونید و پیشرفت کنید، پس چند سالی پیشرفت کنید، بعد دیگه متوقف بشید. 😕 پس یا باید به همین دو سال و سه سال و اصلا ده سال خوشی و پیشرفت راضی و قانع بشم، یا بی‌خیال مادری بشم.😒 یا؟! ✅ می‌شه مادر بود و رشد کرد و از زندگی لذت برد و به رسید.💪🏻✌️🏻 . من این گزینه رو انتخاب کردم.😍 و حالا... طبیعی ترین جز زندگیم شده انگار... با بچه با اتوبوس🚍 با بچه با قطار🚂 با بچه کتاب📚📖 با بچه تفکر با بچه برنامه ریزی📝 با بچه پیشرفت💪🏻✌️🏻 با بچه زندگی💕😍 نظر شما چیه؟! اصلا از کی بچه انقدر موجود مزاحمی شده؟! ۹۱ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
و اما اقدامات بالینی😄 ✅ اول؛ برنامه‌ریزی کارهای ماه و هفته‌ی پیش‌رو رو نوشتم، کارهای «فردا» رو هم لیست کردم. یه لیست مفصل شد با همه‌ی جزییات! 🔸بازی با علی👶🏻 🔸بازی با محمد👦🏻 🔸بازی سه تایی!👩🏻👦🏻👶🏻 🔸دانه برای مرغ‌ها 😅🐔 حتی همون ، ، صدقه و اسفند هم تو برنامه‌ی هر روز می‌نوشتم. گفتم خدا کنه تا فردا شب بخش خوبی از کارام پیش رفته باشه و حالم خوب باشه. صبح شد و پر توان شروع کردم...💪🏻 کلی کار دارم که باید انجام بدم و تیکشو بزنم تا خوشحال بشم😅 پس وقت ندارم که کسل باشم. در کمال تعجب همه‌ی اون لیست تا قبل ساعت ۱۱ ظهر تیک خوردن😮 بدون فشار عصبی به خودم و گل پسرا😍 (هرجا بچه‌ها صدام‌ می‌کردن کار رو رها می‌کردم و می‌رفتم، ولی حواسم بود که اولین فرصت برگردم به برنامه که به فنا نره!😀) ✅ دوم؛ رمزِ «وقتِ اضافه» داشتن تو خونه اینه که «هیچ کاری بدون دلیل موجه، ترک نشه.» (دلیل موجه مثل نیاز بچه 👦🏻👶🏻) کار پیش اومد، همون موقع انجام بده، تل‌انبار نشه! کارِ مونده خیلیی انرژی می‌گیره‌.😖 تبدیل می‌شه به یه فایل باز، حافظه رو اشغال می‌کنه، و سرعت سیستم کم می‌شه.😅 👈🏻چای خوردین، لیوان روی زمین نمونه! 👈🏻از بیرون اومدیم لباس‌ها بره سرجاش. 👈🏻حین آشپزی هر ظرفی کثیف شد، نذار تو سینک بمونه. شستن یه ملاقه چند ثانیه وقت می‌گیره، ولی شستن دو تا سینک پر از ظرف، علاوه بر وقتی که می‌گیره، خیلیی رو اعصابه!😵😖 👈🏻بعد غذا، شستن ظرف‌های ۴ نفر حداکثر ده دقیقه وقت می‌بره! 👈🏻بعدش هم با جارو دستی سی ثانیه جارو میزنی. ✅سوم؛ این نکته خیلی مهمه! برنامه‌ریزی و کار منظم برای اینه که حالمون خوب باشه و توانمون بهینه مصرف بشه. بنابراین خودِ این فرایند نباید انرژی‌گیر یا حال‌گیر😆 باشه! پس اگر برنامه ریختی و به هر دلیلی اجرا نشد، یا اگر کارهای خونه موند و خونه به هم ریخت، تو به هم نریز!😉 اصالت با اجرای برنامه نیست! اصل، حال خوب من و بچه‌هام و زندگیمونه تا بتونیم به سمت پیش بریم.💐 ✅چهارم؛ با همه‌ی این‌ها بازم روزایی پیش میاد که حالم خوب نباشه و بی‌صبر بشم. اصلا اگه آدم همه‌ش حالش خوب باشه که خیلی لوس می‌شه زندگی!😅 مهم اینه که زود خودمو جمع کنم و برم پشت سنگر!😅 ✅پنجم؛ حتما حتما که با انجامش شارژ می‌شی تو برنامت بذار. کاری که با انجامش بشی! نه اینکه انرژیتو بگیره و بعد دوباره حوصله بچه‌ها رو نداشته باشی. تا حالا به این فکر کردید؟! ممنون می‌شم ایده‌هاتون رو کامنت کنید ما هم استفاده کنیم.😜😘 ۹۱ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سال ۷۳ توی شیراز تو یه خانواده معمولی و پرجمعیت به دنیا اومدم. بچه سوم خانواده بودم و تقریبا مستقل. دو تا خواهر👧👧 و دو تا برادر👦👦 داشتم. دوران مدرسه به شدت شیطون😈 و عاشق بچه👶 بودم طوریکه هر جا مهمونی می‌رفتیم موقع خداحافظی بچه‌ها گریه😭 می‌کردن و می‌خواستن با من بیان.🏃 موقع انتخاب رشته دبیرستان، برای آینده خاصی نداشتم و فقط به خاطر علاقه زیاد به رشته‌های 🔧 و ، رشته ریاضی رو انتخاب کردم. سال کنکور شد و وقت انتخاب رشته، که با وجود خوب بودن رتبه‌م همون موقع پدرم🧔 با رفتن به شهر دیگه موافقت نکردن. از طرفی دانشگاه🏫 فرهنگیان شیراز هم تازه تاسیس شده بود و مادرم خیلی دوست داشتن من برم تربیت معلم👩‍🏫 اما اون موقع با خودم می‌گفتم من باید خانوم مهندس بشم.👩‍🔧 و مهندسی نفت شد انتخاب اولم. شهریور سال ۹۱ مهندسی نفت دانشگاه شیراز قبول شدم. روزهای اول خیلی خوشحال بودم😃 ولی این خوشحالی خیلی طول نکشید.😕 خیلی زود فهمیدم راه رو اشتباه رفتم🚶‍♀️ اما نمی‌دونستم چی کار کنم. حس میکردم این رشته راضیم نمی‌کنه😶 فضای غالب دانشکده رو هم دوست نداشتم😒 و اذیتم میکرد😥... مشاورهای مختلفی که رفتم نظرشون این بود که بعد از اتمام کارشناسی، بدم، تا اینکه برای آخرین بار رفتم مشاوره؛ آخرین مشاور، راهنمایی‌هاش فرق داشت و گفت؛ - وقتی فهمیدی راه رو اشتباه رفتی چرا دو سال دیگه هم اشتباه ادامه بدی؟! همین امروز  تغییر رشته بده. و این شد نقطه شروع تغییر رشته من.🔀 از به . سال ۹۳ دانشگاه شیراز ورودی دختر فقه و مبانی نداشت. پیشنهاد دانشگاه هم انتقالی یا دو ترم تعلیق بود. بین دانشگاه‌هایی که این رشته رو داشتن، دانشگاه قم بهترین گزینه بود. این بار هم پدرم خیلی راضی نبود😔 ولی مادرم موافق بود😌 و به دلیل تفاوت هایی که تهران و قم داشتن در نهایت با رفتنم موافقت شد.😊 خداروشکر نیاز به دوباره هم نبود و انتقالی گرفتم دانشگاه قم.🏫 تا حالا دوبار بیشتر قم نرفته بودم🕌 به جز 😍 و یکی از فامیل‌های پدرم که طلبه بودن، هیچ کسی رو تو قم نداشتم. کلاس ها و دوران خوابگاه شروع شد. رشته جدید رو دوست داشتم 😍و تلاش میکردم.💪 تو نهاد های فرهنگی دانشگاه هم فعالیت می‌کردم گاهی هم به سبک دانشجویی👩‍🎓 خوابگاه، رو برای مراسمات تزئین میکردیم😅 مثلا یه بار مشک مراسم محرم رو با گلای💐 باغچه و یه سری وسایل دور ریختنی درست کردیم و انصافا هم خیلی خوب شد👌 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif