#ط_اکبری
(مامان رضا ۷.۵ساله، طاها ۶ساله، محمد ۳.۵ساله، زهرا ۸ماهه)
- نمیدونم چیکار کنم بچهها بعد کارشون دستشویی رو یه آب بگیرن! دستشویی همیشه بو میده.😞
یه روز در میون پروژهی بشور بساب دارم.
- من که چهار تا پسر بزرگ کردم بهت میگم پسرا همینن.
اصلا جوش نخور
کاری نمیشه کرد.
- آره عزیزم ما که دختر داریم ولی مردای ما هم همینن از بچگی همین بودن عوض بشو هم نیستن.
کلا مذکر جماعت همینه!
من: 😭
واقعا نمیشه کاریش کرد؟
نمیتونستم بپذیرم.
دعوا و ریخت و پاش و جیغ و هوار رو پذیرفتم.
وای خدایا یعنی چیا مونده که باید بپذیرم؟؟
بارها اینکارا رو کرده بودم.👇🏻
بچهها! بیایید ببینید چقدر سرویس بهداشتی بوی خوب میده برق میزنه.🤩
ببینید مامان چیکار میکنه! اینجوری
(اجرای عملیات.. 😁)
بیایید قصه بگم!😍😅
نه بابا!!
انگار تاثیر ماثیر اصلا تو کارشون نیست.😒
جایزه که نتیجهی کوتاه مدت میده.
تنبیه و محرومیت هم که باید روز به روز آپدیت کنی ورژن جدیدتر!
منتظر ایجاد انگیزه درونی هم نمیشه وایساد.😐
گشتم و گشتم و گشتم...
باهاشون قرار گذاشتم اگه ۴۰ روز هر بار که از سرویس بهداشتی استفاده میکنن، خوب تمیز کنن و به من بگن براشون ✅ بزنم آخر این ۴۰ روز یه جایزه دارن. بهشون هم نگفتم جایزه چیه ولی خودم میدونستم چیه.😊
خلاصه یه نسخهی سطح پایین بهشت رو شبیه سازی کردم براشون.😄
الان که در خدمت شما هستم ۷۵ روز از اون قرار میگذره!
و خداروشکر دیگه بوی بدی به مشاممون نرسیده.😂
و دیگه عادتشون شده.👌🏻
چند روز پیش خالهم اومده بود خونهمون
روضه داشتیم.
بچهها هی چای میخوردن و میرفتن دستشویی.😅
مامانی! تیک منو بزن.😁✅
تیک قبلی رو زدی؟
تیک منم بزن!
...
بنده خدا خاله جان آخر طاقت نیاورد و پرسید:
این بچهها گزارش کار میدن؟😂
پ.ن: نسخهی سطح پایین بهشت همون دادن جایزه در زمان دور هست و یه جورایی همون حس خوف و رجا.
جایزه خیلی هیجان انگیزه! اما اگه فوری باشه به تنهایی هدف میشه و اون کار چون از انگیزه درونی نجوشیده، ملکهی ذهن نمیشه.
#عادت_سازی
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
شهادت صدیقه طاهره حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام دوستان عزیز🌹
به مناسبت این ایام، میخوایم یه کتاب خوب بهتون معرفی کنیم.
🔰 کتاب حاج قاسمی که من میشناسم.
بخشهای منتخبی از این کتاب رو در ادامه بخونید.
این کتاب رو با ۲۰ درصد تخفیف میتونید از کتابرسان بخرید:
https://b2n.ir/t88949
کد تخفیف: madaran
این کد تخفیف روی کل سبد خریدتون اعمال میشه. ارسالشون برای خرید بالای ۱۵۰ هزار تومان هم رایگانه.
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
🔰 بخشی از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
🔰 بخشی از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
🔰 بخشی از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
🔰 بخشی از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
كسی مرا برسانَد به آخرين پرواز
رسيدهها همه رفتند و ماندگار شدند
رسيدهها چه نجيب و نچيده افتادند
هزار باغ در اين باد بی انار شدند
كجاست مرثيهسازی كه نوحه ساز كند
برای اينهمه مادر كه داغدار شدند
خبر درشت، خبر سنگدل، خبر اين بود:
پرندهها همه در آسمان غبار شدند…
سالروز پرکشیدن جانسوز شهدای واقعه هواپیمای اوکراینی را به تمام خانوادههای داغدار، به ویژه هم دانشگاهیهای شریفی و خانواده دوست شهیدمون خانم زهرا حسنی سعدی و آقای محمد صالحه تسلیت عرض میکنیم.🥀🖤
فاتحه و صلواتی نثار روحشان کنیم...
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_اردکانی
(مامان #محمداحسان ۱۲.۵ساله، #محمدحسین ۱۱ساله، #زهرا ۹ساله، #زینب ۷ساله و #محمدسعید ۳ ساله)
🔸شبی پر تنش به سبک آینه عبرت🔸
پردهی اول: زندگی تلخ میشود.
مادر در حال شستن ظرفهاست. دخترها مشغول انجام تکالیف، پسرها در حال کشیدن طراحی و نقاشی.
ناگهان صدای جیغ و داد عجیبی بلند میشه.😱
مادر که نگران از اتفاقی تلخ، ظرف شستن را رها میکنه با صحنهی بیسابقهای روبهرو میشه.😳
پسرها برای اولین بار دست به یقه شده اند.😭
مادر بهت زده شده. نمیدونه چه عکسالعملی نشون بده. تصمیم میگیره دخالت نکنه.
حسین: خیلی ..ی، چرا تو طراحیم خط کشیدی، الان حالیت میکنم.😤😡
احسان: برو بابا، شوخی سرت نمیشه! بیا جلو ببینم چیکار میخوای بکنی...😤🤬
حسین: حالا نشونت میدم. میکشمت بعدم میگم شوخی کردم.
کتک کاری... هل دادن... آخر سر هم گریهی هردو.😭
اما این وسط مامان رنگش پریده ولی سعی میکنه از هم جداشون کنه... قلبش به شدت میزنه... نگرانه... چرا این دو تا یهو اینجوری شدن.😭
پدر از فرط سرو صدا دست از کار میکشه و خودشو میرسونه پایین. وقتی میبینه اوضاع بحرانیه و مامان رنگ و روش پریده، طی یک اقدام (نمیدونم اسمشو چی بذارم) گوش هر دو پسر رو میگیره و به سمت اتاقشون هدایت میکنه.😢
با این کارش مادر دلش خنک نمیشه، بلکه روحش بیشتر خط میافته💔 و بغضش تبدیل به گریه میشه.
اونشب شام بدون حضور پسرا سرو میشه.😔
مامان باقیماندهی شام رو میذاره روی گاز که پسرا اگر نصف شب گرسنهشون شد، بخورن.
مادر میره سمت اتاق که بخوابه. پدر هم بعد از اینکه از حال همسرش مطمئن میشه، برمیگرده به اتاق کارش ولی مادر خوابش نمیبره.
سر درد شده، دلخوره از دست رفتار نادر هر سه نفر هم پسرا هم همسرش و نگران از این که نکنه رابطهشون خراب بشه، نکنه بازهم تکرار بشه، نکنه...😔
توی افکار خودش غرقه که صدای بگو بخند پسرا رو از اتاق میشنوه🤦🏻♀️
خیالش کمی راحت میشه و خوابش میبره.
پردهی دوم: زندگی شیرین میشود.
صبح شده. مادر بیدارشده و بعد از نماز داره حاضر میشه که دخترا رو برسونه مدرسه و فکریه... از اتفاقات دیشب. هنوز اما سردرد داره.
قابلمهی شام روی گاز خالی شده!
پسرا هم که امروز تعطیلن و با لبخندی بر لب خوابن!!
وقتی مادر برمیگرده حسین بیدارشده.
حسین: سلام مامان😊
مادر: سلام😒
حسین: بیرون بودین مامان؟☺️
مادر: بله😒
حسین درحال جمع کردن رختخوابشه (بدون اینکه مامان بهش بگه!!😳)
حسین: مامان خرید ندارین؟
(مامان تو دلش: به حق چیزای ندیده!
چقدر مهربون شده!)
مامان: چرا مامان بیزحمت برو یه مرغ بگیر.😊
حسین: چشم. چیز دیگه نمیخواین؟!!
مامان: نه پسرم ممنون.
بعد از دقایقی احسان از خواب بیدار میشه
احسان: سلام مامان جان☺️
مامان: سلام😒
احسان: مامان خرید ندارین؟!!
(مامان تو دلش: واااااا...چه مهربون شدن اینا!!)
مامان: نه پسرم. ممنون. مرغ میخواستم حسین رفت بگیره.😒
احسان: مامان ببخشید، دیگه تکرار نمیشه!
مامان: با داداش آشتی کردی؟
احسان: بله😊
مامان که باب نصیحتو باز میبینه: مامان جان نکنید اینطوری... من طاقت ندارم... سکته میکنم... دوست دارین شماها من و بابا با هم دعوا کنیم؟
- نه
+ خوب ما هم همونقدر اذیت میشیم از دعوای شماها
- گفتم ببخشید دیگه...
حالا براتون چای بریزم؟
صبحونهی سعید هم خودم میدم.😄
و مادر سرش خارش گرفته از این همه مهربانی یهویی. گویی دو عدد شاخ در حال روییدن میباشد. جل الخالق.😂
و خداروشکر میکنه توی دلش که بچهها انقدر دلشون پاکه که زود قهراشون رو تبدیل به آشتی میکنن و از خدا میخواد عکسالعمل بابا رو هم با قید سه فوریت از ذهن بچهها پاک کنه.
پ.ن۱: خداروشکر بچههای من همیشه با محبت و مهربون بودن. اینکه نوشتم به حق چیزهای ندیده و... فقط به خاطر بالا بردن جنبهی طنز ماجرا بود.☺️
پ.ن۲: احتمالاً شما یادتون نمیاد ولی آینهی عبرت سریالی خانوادگی بود مربوط به دههی شصت.
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
همراهان خوب مادران شریف! سلام😍
یه خبر خوب داریم❗️
یه گروه دوستانه تشکیل دادیم👌
ویژه🤩
مامانای گل که حداقل چهار فرزند دارن
و مایل هستند
تجربیات خودشون رو در موضوعات مختلف با مادران شریف ایران زمین به اشتراک بذارن
و در کنارش
با مامانای به_توان_چهار مثل خودشون آشنا بشن
و از تجربیات همدیگه بهره ببرند
هرچه سریعتر تشریف بیارید😍
هدف از تشکیل این گروه، تولید محتوا درخصوص تجربیات گوناگون خانوادههای شکوهمند هست😌
اول پرسشنامه رو تکمیل فرمایید👇
https://yun.ir/o7kb0f
#مادری_به_توان_چهار
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۲سال و ۲ماهه و #هانا ۷ ماهه)
امیرعلی مشغول بازیه.
هانا هم داره غلت میزنه رو زمین. منم سرم گرم شستن ظرفاست.
امیر علی یواش یواش میاد سمت خواهر کوچولوش!
لپش رو محکم میکشه و فرااار ..
هانا کوچولو جیغ میزنه و گریه.😭
دستامو میشورم و بغلش میکنم.
میبرمش پیش داداشی.
میگم امیرعلی جان! هانا میگه دلم خواسته داداشی نازم کنه.
با اشتیاق میاد سمت خواهرش و میشینه میگه منم دلم خواسته بغلش کنم.😍
چند لحظه پیش رو به روش نمیارم
نمیخوام قبح کارش براش بریزه.
یه جوری خودمو زدم به اون راه که انگار اصلا ندیدم.
یادمه یه بارم از صدای همسایهها که داشتن دعوا میکردن، حرف زشتی یاد گرفت. تند تند مثل طوطی داشت تکرارش میکرد و کیف میکرد و ریز ریز میخندید.
صدام میزد و حرف زشت رو میگفت.
بازم نمیشنیدم.
بازم خودمو میزدم به اون راه.
انگار نه انگار که حرفی زده👌🏻
همین نشنیدن و ندیدنش باعث شد تا عصر حتی اون کلمه رو یادش بره.
این تغافل، وقتایی که کار خطرناکی نمیکنه لازمه و حساااااابی تاثیرگذار👌🏻
خودتو بزنی به نشنیدن!
به ندیدن!
حواسم هستا.😄
خوب میدونم چه اتفاقی داره میافته
ولی نباید بگم...
اسم نذارم رو کارش...
چون اگه بگم قبحش ریخته میشه و تماااام.
اصل تغافل توی رابطهی بنده و معبود هم زیاد دیده میشه.💛
چه وقتایی که بدجوری همه چیز رو خراب کردیم و خدا به رومون نیاورد و نعمتاشو به زندگیمون روانه کرد.🧡
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#پ_بهروزی
(مامان محمد ۵ساله و علی ۳ساله)
طبق معمول، بچهها داشتن با هم بازی میکردن که دعواشون شد. علی قهر کرد و گفت دیگه باهات بازی نمیکنم.😤
محمد هم رفت تو اتاق و گفت منم دیگه باهات بازی نمیکنم.😒
علی: مامان بیا بازی کنیم. داداشو دیگه دوست ندارم.
مشغول بازی شدم. کمتر از یک دقیقه بعد علی بلند شد رفت تو اتاق.
داداش ببخشید🙄 دیگه به حرفت گوش میدم. دوست دارم با تو بازی کنم.🥰
از وقتی علی تونست بشینه و ارتباط برقرار کنه با داداشش، خیلی تدریجی و نامحسوس من از بازیها کنار گذاشته شدم.
از روزایی که برای لحظه به لحظهش باید فکر میکردم و سرگرمی برای گل پسرا تدارک میدیدم که بیکار نباشن و بهونه نگیرن،🤪 رسیدم به روزهایی که باید حواسم باشه که خودمو قاطی بازی هاشون بکنم! وگرنه میبینم هفتهها گذشته و من اصلااااا باهاشون بازی نکردم.🤦🏻♀️
اون روزها اگه بهم میگفتن روزی میرسه که باید تو برنامهت بنویسی «بازی با بچهها» که یادت نره، باور نمیکردم!
شاید بپرسید خب چه کاریه؟! وقتی خودشون مشغول بازی هستند چه اصراریه که حتما باهاشون بازی کنی؟ دلیلش اینه که دنیای بچهها بازیه! و من تنها با همبازی شدن باهاشون میتونم وارد دنیاشون بشم و هرتاثیری که میخوام روشون بذارم. بازی واقعا بازوی تربیته!
یه بار علی زودتر خوابش برد و من و محمد مشغول بازی شدیم. بعد از مدتها یه بازی دونفره با گل پسر. تفاوت رفتار محمد بعد از بازی مادرپسری مشهود بود. منتظر بود من کاری ازش بخوام و بدووو بره انجام بده تا منو خوشحال کنه.
اوج ماجرا همین پریشب اتفاق افتاد.
۴ تایی مشغول بازی شدیم. یک ساعت بازی خانوادگی بعد از مدتهای خیلی زیاد! و اتفاق بعدش خیلی خنده دار بود.😆
محمد خودجوش بلند شد و گفت مامان میخوام خونه رو جمع و جور کنم. بعدم دستمال بده گردگیری کنم! ظرفا هم میشورم! جارو چی؟ خونه جارو نمیخواد؟😂🤣
من و پدر در حالیکه سعی میکردیم نخندیم و عادی برخورد کنیم نظارهگر رفتار محمد بودیم! کل خونه رو مرتب کرد! و اجازه نمیداد علی کوچکترین بینظمی ایجاد کنه! جالبه که علی هم دست به کار شد.
خلاصه سرتونو درد نیارم. کار به جایی رسید که گفتم بذار تا تنور داغه نونو بچسبونم و خونه تکونی عید رو از نامرتبترین کابینت آشپزخونه شروع کردیم!😜
اگه اون شب تا صبح ادامه پیدا میکرد، خونه تکونیمون تموم میشد!
ولی حیف...که خوابیدیم و صبح دوباره برگشته بودن به حالت کارخانه!🤦🏻😭
حالا منتظریم دوباره فرصت پیش بیاد چهارتایی بازی کنیم تا بقیه کابینتها هم مرتب بشه.😂
#مادران_شریف_ایران_زمین
#بازی_بازوی_تربیت
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پویش_کتابخوانی #ایران_جوان_بمان
با ۲۰۰ میلیون ریال جایزه نقدی
اولین و جامعترین کتاب در باز کردن گرههای ذهنی در بحث #جمعیت و #فرزندآوری با متنی روان، جذاب و کاربردی به قلم استاد #محسن_عباسی_ولدی
روشهای تهیه کتاب با تخفیف ویژه و ارسال رایگان:
1️⃣ از طریق سایت #پویش
https://iranjavanbeman.ir
2️⃣ ارسال کلمه "ایران" به سامانه ۳۰۰۰۱۵۱۵۱۰
3️⃣ تماس یا ارسال کلمه "ایران" در شبکههای اجتماعی به شماره ۰۹۰۵۲۳۵۹۴۳۰
شما هم میتوانید با روشهای زیر در جوان ماندن ایران سهیم باشید
✅ نشر و اطلاعرسانی پویش در حد توان
✅ نذر و اهداء کتاب
✅ مطالعه و تبلیغ محتوای کتاب
✅ برگزاری مسابقه و پویش محلی در محله، مسجد، موسسه یا ارگان و سازمان و ...
✅ ترغیب خیرین جهت افزایش جوایز و مشارکت در اجرای پویش
هماهنگی از طریق سایت یا با شماره 09052359430
نشانی پویش در شبکههای اجتماعی👇
@iranjavanbeman_ir
🔻🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1
شما دعوتید به این کارگاه پروژه محور دورهمگرام
💎تولید محتوای متنی و تصویری 💎
✅شرایط ویژه
۱. 🔸۱۰۰ % تخفیف
(بازگشت کل شهریه به سه نفر برتر اول دوره)😎 واسه زرنگا
۲. 🔹۵۰ % تخفیف
(بازگشت نصف مبلغ پرداختی به شرکت کنندگان در تمام جلسات دوره) 😎واسه منظمها
۳. 🔸۵۰ % تخفیف ویژه مادران سه فرزندی و بیشتر
۴.🔹۳۰ % تخفیف برای مادران دو فرزندی
۵. 🔸 ۱۰ % تخفیف معرفی ( بازگشت ۱۰% پرداختی به ازای معرفی هر نفر در انتهای دوره)
✅اساتید دوره
🔸نویسندگی: سید مهدی سیدی
🔹اینستاگرام: محسن آقایی
🔸تدوین گری: صدرا علیبیک
🔹عکاسی حرفه ای: فاطمه سلطانی
🔸پشتیبانی آموزشی رایگان توسط حرفه ای ها + پروژه عملی
✅زمانبندی دوره
🔸ثبت نام: *تا 30 دیماه تمدید شد*
🔹 برگزاری کارگاه ها در اسکای روم و ارائه پروژه : ۲ بهمن تا ۱۵ اسفند
🔸آنلاین عصرها اسکای روم + آفلاین در سایت
✅لینک ثبت نام
https://b2n.ir/dorehamgeram
✅راه ارتباطی
📞پاسخگویی سوالات: ۰۹۳۰۸۶۲۰۲۳۹
📲پیج اینستاگرام دورهمگرام: @dorehamgram
#ز_زینیوند
(مامان #معصومه ۵سال و ۹ماهه و #امیرحسن ۱۰ماهه)
مامان ببین میشه باهاش بازی کرد!
دیگه به دوستام میگم من داداش دارم و همبازیمه.😍
اینو معصومه با همممهی ذوقش گفت و مهر باطلی زد به نگرانی یکسال و نیمهی من.
از همون موقع که فهمیدم تو راهی داریم، ترسم این بود با وجود اختلاف سنی حدود پنج ساله، مگه میشه اینا همبازی هم بشن و آی چقدر حرص میخوردم که دخترم عطش همبازی داره و به بچههای همسایه رو میزنه برای چند دقیقه بازی.
اما حالا با سینهخیز رفتن امیرحسن و شیرین کاریهاش، معصومه عین یه عقاب 🦅 مراقبشه و توی همین مراقبت باهم کلی کلی کیف میکنن و میخندن.
حتی اشتیاق امیرحسن ۹.۵ ماهه به حضور توی جمع دوستای معصومه، هم برام جالبه که چطور با ذوق و هنهن خودشو میرسونه به بچهها و اونها رو به آدم بزرگا ترجیح میده.😅
حقیقتا تجربهی بچهی دوم با وجود وقت کمتر برای استراحت، شیرینتر و صلحآمیزتر از چیزی بود که فکرشو میکردم.😉
چون توی بارداری در مورد جزئیات این روزا گاهی با معصومه حرف میزدم:
آره اینقدرش بشه میشه باهاش دالی بازی کرد.
اینقدر بشه میشه براش شکلک درآورد.
اینقدری میشه قایم موشک و... بازی کرد.
یعنی منتظر نموندیم که امیرحسن از آب و گل دربیاد و بعد معصومه اونو به عنوان همبازی به رسمیت بشناسه.😉
اجازه دادیم خودش قلق داداش رو دربیاره
بالأخره امیرحسن هم انسانه و درد حالیشه! اگر از حرکتی اذیت باشه بلده اعتراضشو نشون بده و اگه ذهنیت من این باشه که قراره بچهی بزرگتر به کوچیکتر آسیب بزنه، قضاوتهام و نوع نگاهم دقیقاً منو به این نتیجه میرسونه.
اما اگه باور کنم که بچهی بزرگتر داره راههای مختلف رو برای برقراری ارتباط امتحان میکنه، اون وقت از حساسیت و نگرانی و ترسهام کمتر میشه.
و بچهی کوچیکتر مسیری نیست که عبور از همه طرفش ممنوعه😅
پ.ن: البته که توی خونهی ما هم استارت دعواهای خواهر برادری خورده😁 و در طول روز این صداها زیاد به گوش میرسه:
ماااااماااان بیا ببرش داره بازیمو خراب میکنه.
ماااامااان چنگ زد تو غذام.
آخ مووووهااام
جیغ و مقادیری اشک
و البته زد و خوردهایی که در اکثر موارد میگیم انشالله گربه است و با نگاه به افق خودمونو به اون راه میزنیم.😁
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif