🎊چهل و چهارمین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران مبارک باد🎊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
(مامان #رضا ٨، #طه ٧، #محمد ۴ و #زهرا ١.۵ساله)
- نهههه! میدونی من وقتی باردار میشم این چیزا بیشتر اذیتم میکنه روحیهم بد میشه کلا!
+ نه جانم توجیه نکن!
خب ناراحته!
داغونه!
چهجوری بهت بفهمونه از دست کارات عصبانیه؟!
- راجع به کی حرف میزنی؟؟
+ همون شیطون که پسِ گوشِت هی داره حرف میزنه!
و اون نَفْسِ ... خودت که هی پیاز داغش رو زیاد میکنه!🤨
- هعیییی
آخه نمیدونی که چه اتفاقاتی افتاده.
ماجراهای تو در تو
حرف پشت حرف
اینا رو بذار کنار حالتهای بد بارداری
و اینکه آدم یه کم لوستر میشه...
+ خب تو دلِ همین قضایا دست و پای شیطون درازتر میشه.👹
- آره میدونم...
ولی یادم میره دیگه
+ ولی شیطون یادش نمیره!
نِشسته سر راه خدا و شش دانگ حواسش بهت جمعه.😈
- خب دیگه بسه داری منو میترسونی.😐
+ بایدم بترسی!
تا نترسی که نمیری تو بغل خدا.☺️
- کاش زودتر حواسم به این چیزا بود.
گمونم دیگه بهش اجازه نمیدادم که لبخند رو ازم بگیره... هلم بده یه گوشه... زانوهامو بیاره تو بغلم... شب و روز اشکم رو دربیاره...
+ عیبی نداره حالا هم دیر نشده.
دست به دامان خدا شو که جلوی این دو تا دشمنترین دشمنهات، جز خدا کسی نمیتونه کمکت کنه.
یاعلی🤚🏻
دوباره برنامههام رو از سر گرفتم.
نذاشتم تلخیهای گذشته، شیرینی لحظات بودن در کنار خانوادهم رو ازم بگیره.
خیلی عجیب بود!
حالا که توجهم به حضور شیطان بیشتر جمع شده بود، دیگه میفهمیدم کجا داره میگه حرف بزن، کجا میگه غصه بخور، کجا میگه جوابشو بده، اینجوری هم جواب بده!😏
حتی گاهی نصف شب که بیدار میشدم برم گلاب به روتون دست به آب دوباره هی حرف میزد!😕
ول کن نبود!
یه لحظه هم از دست نمیداد.
😈 👈🏻 دیدی از وقتیکه فهمیده بارداری دیگه بهت زنگ نزده؟! میدونی حتماً اینطور فکر میکنه که...
👈🏻 اصلاً حواست بود دیشب فلانی چی گفت؟😏
از کجا معلوم فلانی فلان حرف رو بهش نزده باشه؟😳
👈🏻 اصلاً میدونی احتمالاً...
👈🏻 دقت کردی از وقتی دوباره باردار شدی هی مریض میشی یا بچههات مریض میشن؟ فکر نمیکنی خدا هم...
👈🏻 راستی چیزی به عید نمونده، میخوای همه بیان اینجور خونهات رو ساده و با فرشهای رنگارنگ ببینن؟ چی میگن بهت؟
حالا که دست شوهرت باز شده برو چشم بازار رو دربیار تا حرفی نزنن
تیپ خودت فراموشت نشه.😈
- ای باااابااااا ولم کن میخوام بخوابم. فردا بچهها کلاس آنلاین دارن باید بین هر چهارتاشون واسه خودم دوی ماراتون بذارم.😂
😈 همین دیگه! دستی دستی خودتو گرفتار کردی!
خنده نداره، باید به حال خودت گریه کنی!
- نه مثل اینکه ول کن نیست...
پاشدم یه آبی به سر و صورتم زدم و نشستم پای حفظ قرآنم.
چه سکوت دلنشینی...
بعد هم اذان گفت و نماز خوندم.
بعدشم حسابی با خدا حرف زدم و تلاش کردم دلمشغولیها و مشکلات رو بذارم کنار با خدا معامله کنم.
عجیب دیگه ساکت شده بود شیطونکِ پس گردنم!😆
در طول روز هم اگه از هر فرصتی برای مرور محفوظاتم استفاده کنم دیگه جای خالی تو ذهنم پیدا نمیکنه خودشو جا کنه.👌🏻
اما!
حالا رفته بود پسِ گردن یه فامیل دور نشسته بود و حالا اون داشت بهم پیامک میداد که آخه چه خبرتونهههه؟؟؟
مگه وحی اومده که شما با این وضع اجاره نشینی و... حتما باید بچه بیارید؟
اصلا این حرفها که از سیرهٔ ائمه میزنی واسه عهد خودشونه. الان باید بهروز باشی! آخرین مدل!😬
نمیدونی مردا چه موجوداتی هستن.😈
میخوای آدم حسابی تربیت کنی؟ یار امام زمان؟؟ دلت خیلی خوشه!!
بچهها بزرگ میشن هیچکدوم به راه پدر مادر نیستن!
حالا وایسا میبینی اون روزی که بهت میگم رو.😈
اگه پشتم به خدا گرم نبود و ذکر استغفار نمیگفتم و حواسم به اون شیطونک پس گردنش نبود چنان جوابی بهش میدادم که... جلو خدا شرمنده بشم.😐
با خودم قرار گذاشته بودم یه مدت دقت کنم به کارام.
اینکه برای نفسه یا به دنبالش لبخند خداست؟
بنابراین عجالتا تصمیم گرفتم دل اون شیطونک رو بسوزونم و با طمأنینه و احترام جواب دادم.
حالا تا بعد، کی پیروز میدان میشه اللهاعلم!
بعد هم دیگه صبح شد و باید کارام رو شروع میکردم،
و
واسه اتفاقات پیشرو هم باید دست به دامان خدا میشدم.
نکنه حرفهای جدیدی که شنیدم قراره هی انرژیام رو بگیره.😞
😈 مطمئن باش تو فامیل کسی دوستت نداره عوض کمک دارن حالتم میگیرن!
لاحول ولا قوة الا بالله
😈 نمیخوای حداقل یه کم گریه کنی؟؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله
😈 واسه خودت یه کم گریه کن! (قشنگ چشمات قرمز شه سر و وضعت بههم بریزه شوهرت رو ناراحت راهی کنی)
لاحول ولا قوة الا بالله
😈 جون من یه چیکه اشک!
خدا جون تو ربالعالمینی، همه چیز تو ید قدرت توست، خودت حواست بهم باشه...
من بییاری تو نمیتونم...
لاحول ولا قوة الا بالله
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام دوستان😃✋🏻
ببینید امروز چی آوردیم براتون🤩
۶ قسمت پست در مورد برنامهریزی😍
تجربه یه مامان با دو تا دختر کوچولو که فعالیتهای متنوعی رو تجربه کردن؛
از درس خوندن حضوری و مجازی 📚
تا سر کار رفتن حضوری و دورکاری 👩🏻💻
و ...
برای همین واقعیه و فقط نسخه و فرمول برای برنامه ریزی کردن نیست👌🏻😍
البته همونطور که گفتن، برنامه ریزی یه بخشش دونستن اصوله، و بقیه ش همت کردنه💪🏻
و اینکه چطوری شما با توجه به شرایطتون، یادبگیرید خودتون برای خود خودتون برنامهریزی کنید تا بتونید به کاراتون برسید
این چند قسمت رو از دست ندید که در قالب خاطرات جذاب و خوندنی از صفر تا صد یه برنامهریزی واقعی یعنی از هدفگذاری تا اجرا و ارزیابی برنامه رو توضیح دادن🤩🤩
👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/madaran_sharif/1025
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
راستی!!
اگه مطالب کانال براتون مفیده و دوستش دارید، برای دوستانتون هم بفرستید و ازشون بخواید از طریق شناسه پایین پستها، عضو جمع مادران شریف ایران زمین بشن😃
@madaran_sharif
لابد شما هم شنیدید که بچه رو زیر ۷ سال باید آزاد گذاشت؛
❓ولی آیا این آزادی نامحدوده؟
❓بچه هرکاری کرد نباید چیزی بهش بگیم؟
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_جعفری
(مامان دو دختر ۶ و ۴ ساله)
از چند ماه قبل تقویم 📅 رو که ورق میزدم، وقتی به ماه بهمن رسیدم با خودم گفتم: بهبه! چه ماه زیبایی! چه اعیادی! و چه تعطیلیهایی🤩 سه تا شنبه تعطیل.🥳
از همون موقع تو ذهنم بود ۲-۳ تا کار اساسی که چند وقته تو ذهنمه رو تو فرصت این تعطیلیها انجام بدیم!
شنبهٔ اول که به مناسبت روز پدر به دید و بازدید و عرض ادب به پدرها گذشت.
اما جمعهٔ قبل از ۲۲ بهمن، بعد از صبحانه یهو به ذهنم رسید که نقشه رو عملی کنم.😋
رو کردم به همسرم و گفتم: عزیزم ممکنه امروز که خونه هستی به مناسبت یومالله ۲۲ بهمن✌🏻 کمک کنی و این پردهٔ پذیرایی رو بعد از ۳ سال باز کنی و بشوریم؟!
با گفتن این جمله دختر بزرگم از جا پرید و درحالیکه چشماش از شادی برق میزد! (انگار که یه هدیهٔ شگفتانگیز گرفته باشه!) داد زد: آخ جون! خونهتکونی!😅🏠
همسرم درحالیکه جا خورده بود گفت: نه بابا جون، مامان منظورش فقط شستن پرده بود چون خیلی وقته...
و من درحالیکه ناخودآگاه لبخند شیطنتآمیزی گوشهٔ لبم ظاهر شده بود، 😈 گفتم: حالا دل بچه رو نشکن دیگه، کار خاصی نمیکنیم که...🤪
خلاصه سفرهٔ صبحانه جمع شد و همسر نردبون آوردن و پرده رو پایین آوردن و با دیدن شیشههایی که تقریباً ۳ سال بود دستمال نخورده بودن 🖼 گفتن: خب حالا میخوای شیشه پاککن هم بده یه دستمالی بزنیم!😁
این جمله شادی بیشتری رو تو چشمای بچهها آورد: مامان به ما هم پیسپیسی بده!
و اینگونه بود که درحالیکه من داشتم به پیشنهاد شخص همسر به کارهای مطالعاتی عقبافتادهٔ خودم میرسیدم، 🤓 به کمک پدر و دخترها کل شیشههای پنجرهٔ پذیرایی و دیوار زیرشون با پیسپیسی برق افتادن و دخترها که ظاهراً خیلی هم از کارشون لذت میبردن😅 هر چند دقیقه یکبار منو صدا میکردن که مامان ببین چه تمیز شد! و من هم آفرین و تشکر و لبخندی نثارشون میکردم.😍
البته اعتراف میکنم که اصلاً نیتم تمیز کردن دیوارها نبود و کاری که اون روز دخترها با شوق انجام میدادن، خودم یادم نمیاد خونهٔ مامانم انجام داده باشم! هر چند که واقعاً براشون تفریح بود و چون میدیدم که به دلخواه خودشون و کاملاً هم به صورت بازی انجام میدادن، حرفی نمیزدم و دخالتی نمیکردم. هر کدوم یه اسپری آب داشتن و یه دستمال و انصافاً هم خوب تمیز میکردن!
جای چسبهایی که تا چند وقت پیش نقاشیها و کاردستیهاشون رو میچسبوندن، خیلی خوب پاک میشد و اثری نمیموند و من به این فکر میکردم که چقدر زود گذشت اون روزهایی که در و دیوار خونه پر از کاغذ و نقاشی و کاردستی بود و روزانه یه کیسهٔ متوسط خرده کاغذ جمع میکردیم و هفتهای یکبار هم چسب نواری جدید میخریدیم! (هر چند که هنوز هم کمابیش این جریان ادامه داره 😄)
تو دلم خوشحال بودم که اون روزها بیخود جلوشون رو نگرفتم و از ترس کثیفی دیوارها و موندن جای چسب تو ذوقشون نزدم و نهیشون نکردم، حالا پاک کردن جای همون چسبها براشون چه بازی جذابی شده بود!
خلاصه که دخترهای ما تا اینجا از خونهتکونی خیلی خوششون اومده!
اینم باید بگم که ما هیچ وقت خونهتکونی به اون معنایی که معمولاً تو ذهن میاد و خانمهای قدیمی (و حتی بعضی خانومهای امروزی😉) سرتاپای خونه رو غسل میدادن نداشتیم!😅 به خصوص سالهای قبل که بچهها کوچکتر بودن و ریختوپاشها بیشتر. من هم سعی میکردم بیخود و بیجهت فشاری به خودم وارد نکنم و از بهانهٔ حضور بچه کوچیک توی خونه نهایت استفاده رو ببرم.😉
ضمناً خواهشمندیم بلند نشین بعد از خوندن این پست به جان همسر محترم بیوفتین برای خونه تکونی و درودهای پدران شریف رو نثار مادران شریف کنین. 🙈 اون بندگان خدا هم همین روزهای تعطیل رو برای استراحت و در کنار خانواده بودن دارن، ولی خب میشه در فرصتهایی که سرحالن و با به کار بردن کمی سیاستهای خانومانه😈 آقایون رو هم برای بخشی از کارها همراه کرد.
پن: همونطور که متوجه شدین یکی از کارهای اساسیای که چند وقت بود تو ذهن داشتم، شستن پردهی پذیرایی بود! خیلی هم کدبانو هستم تازه.😎😋
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام😃
صبحتون بخیر🥳
یکم باهم عکسای مامانها و نینیهای طبیعت رو ببینیم؟😍
👇🏻👇🏻👇🏻
#مادران_طبیعت😍
#نینی_های_طبیعت😍
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جعفرپور
(مامان یه پسر ۸.۵ساله و دو دختر ۶.۵ساله و سهماهه)
وقت نماز شده...
نگاهی به بچهها میکنم.☺️
دارن با هم بازی میکنن.🥰
چقدر این لحظههای خوب باهم بازی کردنشون رو دوست دارم.❤️
به سمت قبله برمیگردم و مشغول نماز میشم.
اللهاکبر
بسم الله الرحمن الرحیم...
یه لحظه نگاهم میافته به قیچی توی دست پسر، که قیچی خیاطیه.😨
اون حس مادریم هی میخواست تذکر بده پسرجون مراقب خودت باش. دستتو نبری.😰
ولی سر نماز بودم.😌
یه ذره که گذشت دیدم دخترم داره قیچی رو از دست داداشش به زور میکشه و میگه نوبت منه!
داداشش میخواد بزنتش.😡
هی تو دلم میگم الله اکبرررررررر، ااااااالله اکبر
یا فک میکنم اگر دخترم حواسش به من بود و نگام میکرد بهش چشم غره میرفتم که، بچه داشتین به این خوبی بازی میکردین چرا خرابش کردی آخه.😐
دعوا میشه و خانوم کوچولو گریه میکنه و داداش عصبانیه!
یه کم که آرومتر شد گفت: داداش، داداشی
اونم بهش محل نمیداد.
میخوام بگم: داره باهات حرف میزنه هاااااا
چرا جوابش رو نمیدی؟!! ببین چقدر مظلومه!
حالا انگار خودش از این کارا نمیکنه.😤
اما...
سر نمازم...
هنوز یه دقیقه نشده که میگه داداشی ببخشید! نباید از دستت میکشیدم، حالا ناراحتی؟
انگار اونم آروم تر شده...
نگاش میکنه و با سر میگه نه.
- عیبی نداره. بیا قیچی مال تو.😍
+ نه، من لازم ندارم. اصلاً قیچیش خیلی بزرگه و سخته، دوستش ندارم.😕
- آره، برم قیچی کوچیکه رو پیدا کنم، تو هر وقت خواستی بهم بگو.
✨✨✨
مدتیه به این فکر میکنم که چقدر تعداد چیزایی که میدونم و بهش عمل نمیکنم زیاده و چقدر حیفه...
یکیش هم اینه که چقدر برام سخته هیچی نگم.🤐😅
اینو وقتی عمیقاً درک میکنم که دارم نماز میخونم و بچهها دارن یه کاری میکنن جلوم...
صد بار تو دلم میخوام بگم:
الان باید اینکار رو بکنی بچه🤦🏻♀️
نکن، نکننننننن
آخ آخ مواظب بااااش و...
و اکثراً بعد نماز میگم الحمدلله که نمیتونستم حرف بزنم.🤭
کاش بشم «الذین هم علی صلاتهم دائمون»
باید نیت و تمرکزم رو یه مدت بذارم روی اینکه چقدر میتونم به بچهها هیچی نگم و منتظر بمونم خودشون نتیجهٔ عملشون رو ببینن.
البته میدونم ممکنه به نتیجهای برسن که مد نظر من نیست!
اما همینم راهی برای خلاقیت و رشده.🤗
شاید اصلاً به چیزای بهتر برسن.☺️
پ.ن: اگه دارید به این فکر میکنید که اتفاقاً مادر باید درمورد چیزهای خطرناک مثل استفاده از قیچی خیاطی دخالت کنه، باید بگم پسرم خداروشکر بزرگه و متوجه خطر میشه.
فقط اون حس مادرانمه که وادارم میکنه با اینکه میدونم لازم نیست، تذکر بدم مواظب باشیااااا😨
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif