#پ_ت
#قسمت_سوم
همسرم جزء گزینههای اولی بود که اومدن.
به جز مامانم، بقیه فامیل با ازدواجم همراه نبودن.
میگفتن اگه ازدواج کنی برای کسب علمت خوب نیست😕
جلوی تو رو برای موفقیتهای علمی و شغلی میگیره...
هنوز زوده...
ولی من دیگه تصمیممو گرفته بودم.😏
معیارهامون برای ازدواج، سختگیرانه نبود.☺️
همسرم خیلی از شرایط معمول رو نداشتن (مثل شرایط اقتصادی 💸)
و از یه شهر دیگه (شیراز) بودن.
اما به خاطر داشتن معیارهای اخلاقی و ایمانی، جواب مثبت رو گرفتن.😊
در تیر ماه ۹۱ خیلی ساده ازدواج کردیم😁
با یه مراسم عقد کوچیک توی خونه.🥨🍎🍇
خرید ازدواجمون، خرید خیلی سبکی بود.
در حد دو تا حلقه💍
و یه سری ضروریات عادی
هنوزم که هنوزه سرویس طلا نخریدم.😁
اولش که ازدواج کردیم، همسرم گفتن که تا یه سال توانایی اجاره کردن خونه🏠 رو ندارم.
ما هم مشکلی نداشتیم😁
ولی بعدا شرایط سخت شد.😣
هر دو خوابگاهی و دور از خانوادهها بودیم،
شرایط خیلی سختی رو تحمل میکردیم.😩
و خدا در همین شرایط، درهای رحمتش رو به رومون باز کرد.😇😃
اول دههی محرم بود که همینجوری رفتیم خونه قیمت کردیم.
همسرم گفتن کاش میشد یه پولی گیرم میاومد.
بعد یهو واقعا گیرمون اومد😁
و ما آخر دههی محرم، یه خونه قرارداد بستیم😍
(تو آذر ماه، شش ماه بعد از عقد)
آخر محرم رفتیم تبریز خونهی مامانم اینا.
خیلی معمولی به مامانم گفتم که مامان ما یه خونه اجاره کردیم؛ یه چند تا تیکه از خونه بده من ببرم😁
مامانم خیلی شوکه شدن.😳😰😍
بنده خدا یه هفتهای جهاز رو فراهم کردن؛😉
در حد ضروریات زندگی مثل:
یخچال،
گاز،
قابلمه،
فرش و اینچیزا...
اون سال که همهی این اتفاقها داشت میافتاد،
من مسئول یکی از گروههای دانشگاه هم بودم؛
برای همین، نتونستم تو خرید جهاز کمک کنم.😟
همهی این مراحل کمتر از یک ماه طول کشید.
زندگی متاهلیمون شروع شد😀
با کلی قرض😅😁
ولی با این حال، مانعی برای بچهدار شدن نمیدیدیم🤷🏻♀️
دو ماه بعد باردار شدم.
وقتی مادرم خبرشو شنیدن، خیلی خوشحال شدن.😃
بنده خدا، به خاطر شناختی که از گذشتهی من داشتن، امیدی نداشتن به این زودیها بچهی منو ببینن😅😂
سال اخر کارشناسی بودم📚
باید برای کنکور ارشد تصمیم میگرفتم.🤔
به دو دلیل برای کنکور نخوندم:
♦️یکی اینکه میخواستم برم حوزه😌
♦️و دوم اینکه معدلم بالا بود و مطمئن بودم کردیت میشم و شدم!😅
اما طبق تصمیمم برای تحصیل در حوزه #مشکات ثبتنام کردم.
#پ_ت
#قسمت_سوم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_چهارم
برای مصاحبهی حوزه رفتم.
همه چیز داشت عادی پیش میرفت که یهو گفتم باردارم!😬
شوکه شدن😳
گفتن مطمئنی میخوای بیای؟😦
قرار بود پسرمون اواخر آذر به دنیا بیاد.
میگفتن نمیتونی با بچهی ۲۰ روزه، پایانترمهات رو بدی.
👶🏻➕📚➕📝=😱🤯😵
کم مونده بود از مصاحبه رد بشم ولی دست خدا یارم بود.
اون موقع، خونهمون حدودا یک ساعت با حوزه فاصله داشت.⏰
باید صبح خیلی زود راه میافتادم تا میتونستم مترو سوار بشم🚇
وگرنه مجبور بودم کلاس اول رو نرم تا مترو کمی خلوت بشه😭
کمی بعد، منزلمون منتقل شد به واوان
(از شهرهای تو مسیر اتوبان تهران-قم😃)
از خونهمون تا مشکات ۲ ساعت با مترو و وسایل نقلیهی عمومی راه بود.🚇🚌🚕
اما خدا رو شکر کلاسهامو تقریبا تا آخرهاش رفتم.😀
برای زایمان، تصمیم داشتم برم تبریز.
برا همین دکترم گفت که دیگه نباید کلاس بری.☝️🏻
رفتم پیش مدیرمون، گفتم:
-خونهمون دوره، نزدیک زایمانمه👶🏻 میخوام برم تبریز🚙
-- خونهتون کجاست؟!
- واوان🤗
-- اگه میدونستم قراره اونجا باشی اصلا تو رو نمیپذیرفتم!😅
عکسالعملشون خیلی شیک بود😎
محمدتقی ۵ دی بدنیا اومد👼🏻
و ۱۳ دی امتحاناتمون شروع شد.😅
حالا داشتم با بچهی زیر ۱۰ روز میرفتم سر جلسه امتحان😁
محمدتقی رو هم با خودم میبردم سر جلسه.
مادرشوهرم میاومدن خونهمون، بچه رو نگه میداشتن🤱🏻
و من یهکم درس میخوندم📖
بعدش از خستگی پس از زایمان، خوابم میبرد😴
دوباره یهکم درس میخوندم، دوباره خواب...
مادرشوهرم به شوخی میگفتن فکر نکنم تو قبول شی!
بیشتر خوابی تا اینکه درس بخونی!😴
به لطف خدا، همهی امتحانهامو دادم و معدلمم خوب شد.😊
فک کنم نفر ۳ یا ۴ شدم.😁
اگه بچه نداشتم هم، احتمالا همین میشدم🤣
واقعا برکت رو حس میکردم...🌺
ترم بعد حوزه رو غیر حضوری کردم.
صوت گوش میکردم و امتحانهای هفتگی رو تو خونه میدادم.💻
ولی امتحانهای میانترم و پایانترم رو حضوری میرفتم.📝
از ترم ۳، وقتی که پسرم ۹ ماهش شد، نیمه حضوری رفتم😉
و این روند تا آخر دوره پنج سالهی حوزه، ادامه داشت😀
یک یا دو روز در هفته میرفتم😊
و بقیه روزها، غیرحضوری درس رو گوش میدادم🎵
اوایلی که محمدتقی کوچیک بود، توی حوزه، تو یه اتاق، کنار کلاس مینشستم☺️
گاهی هم اگه استاد مشکل نداشت، میبردمش سر کلاس👩🏻🏫
با اسباب بازی🧸 مشغولش میکردم،
یا بغلش میگرفتم و میخوابوندمش.
یک مدت هم با مادرای دیگه، پیگیری کردیم و تو یه کلاس مجزا، مینشستیم و صوت استاد، از بلندگو پخش میشد🔈
#پ_ت
#قسمت_چهارم
#تجرییات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_پنجم
پسرم کمی بزرگتر شده بود و میذاشتمش مهد حوزه😌
البته یه مدت قبول نمیکرد تو مهد بمونه.🤷🏻♀️
من مدت طولانی اونجا مینشستم تا خیالش راحت بشه که هستم.😍
تو اون مدت هم صوتهای کلاسی گوش میدادم🎵
یا یه کار مفید دیگه میکردم...
با این حال دوستام مسخره میکردن و میگفتن:
تو این همه راه (از واوان) میای اینجا، بعد میری تو مهدکودک میشینی؟!🤦🏻♀️
اوضاع خیلی ایده آل نبود.🤷🏻♀️
طبیعتا وقتی سر کلاس میرفتم، کیفیت یادگیریم بهتر بود.👌🏻
اینو استادم هم میگفت،
که وقتی میای کلاس، کیفیتت با وقتی که نیستی و امتحان📝 میدی، خیلی فرق داره.
ولی خب هزینهای بود که پذیرفته بودم...
و گذشت خداروشکر.😌
رفت و آمدم سختیهای خودشو داشت.
روزهایی که کلاس میرفتم، ۵:۳۰ صبح (که زمستونا، واقعا شبه!!)، با محمدتقی مترو🚄 سوار میشدم تا ۷:۳۰ سر کلاس باشم.
یه موقعهایی بچه میزد زیر گریه😥
یه وقتهایی مریضی پیش میاومد🤒
آدمها من رو میدیدن، میگفتن چته الان، با این بچه تو این سرما اومدی مترو!🤨
اون موقع همسرمم طلبه بودن؛
اما مسیر حوزههامون، کاملا متفاوت بود.➡️⬅️
با این حال، باز هم تا جایی که میشد، خودشون ما رو میرسوندن🚗
و این معادل ۲ ساعت و خردهای در راه بودن، بود.😨
(یک ساعت و خردهای طول میکشید تا با ماشین به حوزه برسیم... بعد همون مسیرو باید برمیگشتن🤭)
تا ۳ سالگی محمدتقی رفت و آمدمون اینطوری بود.
البته اون اواخر باردار هم بودم🤰🏻😅😍
روحالله مون ۱۲ بهمن ۹۵ به دنیا اومد👶🏻😍
و تا ۴ بهمن، که آخرین امتحانمون📝 بود، با مترو🚇 میرفتم.
ولی دیگه بعد از اون، با مترو نمیشد.😕
اون موقع هنوز اسنپ اینا راه نیفتاده بود و مجبور بودم با آژانس برم... یا همسرم ما رو میبردن.🚗
برای برگشت هم گاهی میرفتم خونه یکی از دوستانی که ماشین داشت🚗 و خونهشون نزدیک ما بود...
و همسرم ساعت ۷-۸ شب میاومدن دنبالمون.😌
بعد روح الله هم حوزه رو به صورت نیمه حضوری ادامه دادم.
یک روز در هفته، حضوری
و بقیه غیرحضوری
خداروشکر تا آخرش، اون یک روز حضوریم قطع نشد.😊
معمولا محمدتقی رو میذاشتم مهد🤸🏻♂️،
و روحالله رو با خودم میبردم سر کلاس👩🏻🏫
گاهی خود محمدتقی هم دوست داشت بیاد تو کلاس.
اون ساعت، کنارم نقاشی میکشید،🎨
یا به عنوان تنها ساعت در هفته، اجازه داشت با تبلت📱 بازیهای متناسب با سنش انجام بده.
حدودا یک سال و نیم دیگه، به همین شکل خوندم تا ۵ سال حوزه تموم شد.😇
#پ_ت
#قسمت_پنجم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_ششم
بعد از به دنیا اومدن روحالله، درسهای مشکاتم سبکتر از قبل شد،
ولی دو تا کار دیگه رو به صورت جدیتر شروع کردم.
👈🏻 یکیش کار پژوهشی و مطالعاتی تو حوزه دانشجویی شریف بود📕
👈🏻 یکیم، یه کار مطالعاتی تاریخی با یه استادی، که میرفتیم خونهشون📚
این کارم حجم مطالعاتی زیادی داشت.
یعنی حدودا هفتهای ۱۵ یا ۲٠ ساعت مطالعه داشتیم📚
مطالعههامونو تو خونه میکردیم📖
و هفتهای حدودا ۲ ساعت تو خونهی استاد، کار تاریخی ادبیاتی همراهشون انجام میدادیم👓
بچهها رو هم با خودم میبردم.
اونا بازی میکردن⚽🧩
تلویزیون میدیدن📺
گاهی دعوا میکردن😁
و خوراکیهایی که استاد میدادن یا خودم میبردمو میخوردن🍞🍎🍌🥞
و ما توی کلاس شرکت میکردیم...👩🏻🏫
این کارمو خداروشکر، تا الان هم ادامه دادم☺️
اون موقع یه اتفاق دیگهای هم افتاد که شرایط روحی من رو خیلی تحت تاثیر قرار داد...
من توی تهران بودم و داشتم زندگی خودم و خانوادمو جلو میبردم،
ولی یه نگرانی بزرگ، آرامش رو از من گرفته بود😣😥
مادرم چند سالی بود مریضی سختی داشتن و در بستر بیماری افتاده بودن...😢😢
من دور از مادرم بودم و اصلا قرار و آرامش نداشتم😥
اما وجود داداشها و خواهر و خالهها و داییهام، که شب و روز پیش مامانم بودن، قدری خیالمو راحت میکرد.💖
با اینکه فکر و ذکرم پیش مادرم بود، ولی میدونستم که مادرم تنها نیست...💚
داداشهام، دکترش رو میبردن👩🏻⚕️
و خواهرم و خالههام، مراقبتهاش رو انجام میدادن...🧕🏻
و این قوت قلب من بود...❣️
یکی از دلایلی که من تونستم تو تهران خودم و خانوادم🧔🏻👦🏻👶🏻 رو حفظ کنم،
و حتی درسمو ادامه بدم،
وجود اونها در تبریز، پیش مامانم بود...
ولی متاسفانه مادرم، کسی که در کل زندگیم یاور و پشتیبانم بود، در مهر سال ۹۶، داغ فراقشون رو بر دل ما گذاشتن...😭
بعد مادرم، وجود خواهرم، مایه تسکین قلبم بود💗
وابستگی عاطفی و روحی بینمون خیلی زیاد شد.💜
سعی کردیم جای مادر رو برای هم پر کنیم.💟
واقعا دلگرمی زندگیم شد.
همیشه بهش میگم خدا بیامرزه مادرمون رو، که تو رو برای ما آورد.🤲🏻
#پ_ت
#قسمت_ششم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_هفتم
حالا چهجوری با بچهها تو خونه درس میخوندم؟🤔
یک نکته طلایی💡 این بود که سعی میکردم از وقتهای کمم استفاده کنم👌🏻
این رو یکی از استادهام بهم یاد داد✨
عمل کردن بهش سخته اما اگه اتفاق بیفته خیلیه👌🏻
مثلا قاشق آشپزی🥄 توی دستم بود،
و هندزفری تو گوشم
و محمدتقی داشت بازی میکرد🧩⚽
وقتهایی که حواسش نبود، پنج دقیقه صوت گوش میدادم.
واقعا پنج دقیقه!😳
بعضی وقتها نیمساعت هم میشد،
یا محمدتقی رو که میخوابوندم😴
یکی دوساعت گوش میدادم🎵
ولی اون پنج دقیقهها⌚ تاثیرش بالا بود.
تمرکز روی اون پنج دقیقهها، وسط کارها و با بچه هم، مهارتی بود که به مرور کسب میشد.👌🏻
خیلی از درسهای مشکاتم رو، همین جوری خوندم😀
حتی به همین روش، دورههای جدی تفسیر، تربیت کودک و... رو صوتی گوش دادم!💪🏻
قبل از بچهدار شدن، هیچ صوت یا کتابی نمیخوندم، مگر اینکه حتما نت بر بردارم،📝
ولی الان میبینم اگه بخوام این ایدهآلگراییم رو حفظ کنم، هیچ کار دیگهای نمیتونم بکنم🤷🏻♀️
و دارم تلاش میکنم که با شنیدن، دیگه یادم بمونه😌
یه کاری هم که انجام میدادم
و خیلی خوب بود،👌🏻
این بود که گاهی میرفتم خونهی دوستان بچهدار دیگهم👶🏻🧕
یا اونا میاومدن خونهی ما🏠
و در حالیکه بچهها با هم مشغول بودن🤸🏻♂️ ما با هم درس میخوندیم📖
مشغول شدنشون خیلی ایدهآل نبود،
یه ربع بازی میکردن🧸
و یک ساعت دعوا🤼
ولی از این حالت که نه مباحثهای داشته باشی و نه سر کلاس بری بهتر بود😃
تجربهی خوبی هم بود🤗
برای دوستیمون😍
بحث کردنمون🗣
و تمرکز روی بحث، با بچهمون📗😌👶🏻
البته این کار بیشتر از دو تا دوست، جواب نداد.
از دو سه ماهگی محمد تقی این کارو شروع کردم.
چند ماه اولش که، رو زمین بود و کاری نمیکرد😴
بعدش، کمکم با بچهی دوستم مشغول شد👶🏻
خیلی ایدهآل نبود ولی بدم نبود.
بعدتر که دیگه ۲ ۳ سالش شد، خیلی خوش میگذشت بهشون😍
مخصوصا که پسرم همبازی دیگهای نداشت و عشقش این بود بریم خونهی دوست اصلیم🤩
اون موقع هنوز مهد و اینها هم نمیبردمش و وقتی میرفتیم خیلی خوشحال میشد😃
برای خودم هم که فامیل دیگهای تو تهران نداشتم،
رفتن پیش دوستانم یا اومدن اونها به خونهی ما خیلی حس خوبی داشت😏
خونههامون نزدیک نبود و با ماشین حداقل یک ساعت تو راه بودیم🚗
ولی اینا رو دیگه هماهنگ میکردم و با همسرم میرفتیم😁
صبح ما رو میرسوندن و شب میاومدن دنبالمون🌃
بعدا که تاکسی های اینترنتی راه افتادن، دیگه کارها خیلی راحتتر شد.
#پ_ت
#قسمت_هفتم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_هشتم
یه کار دیگه برای درس خوندن،
این بود که با محمدتقی میرفتیم بیرون از خونه🌳🌲
و جای خلوتی پیدا میکردم،
پسرم با لودرش و خاکها مشغول میشد و من کارامو انجام میدادم.😏
این کار بعد دو تایی شدنشون خیلی جواب نمیداد.
چون دعواشون میشد.
البته الان که هر دو بالای سه سال شدن، بازم جواب میده.
(پسرای من بیرون از خونه خوب مشغول میشن، ولی تو خونه همهش دعواشون میشه😝)
مدیریت دو تا بچه، سختیهای خودشو داشت.
مثلا وقتی روحالله میخوابید😴
با محمدتقی بازی میکردم🧩🎨
وسط بازی کتابم رو هم میخوندم📕
یا تلویزیون📺 محمدتقی رو فقط برای زمانهای خواب روحالله نگه میداشتم
که بازهی خلوت خودم باشه😌
و بتونم کارهای دیگهمو انجام بدم،
یا حتی بخوابم!
وسط روز، خیلی خسته😒 میشدم و نیاز به استراحت داشتم.
همسرم صبح زود میرفتن و دیر میاومدن⏰
از طرفی محمدتقی هم روزها نمیخوابید😨
برای همین، گاهی از کارتون استفاده میکردم که بتونم بخوابم😴
یه مسئلهی دیگه کتاب خوندن📖 بود...
من آدم تلویزیونی، یا اهل فضای مجازی نیستم.
هر وقت خالیای که داشته باشم، با کتاب پر میکنم📚
شاید باورتون نشه،
ولی حجم مطالعهی من بعد مادر شدن، خیلی بیشتر از زمان دانشجویی🎓 شد!!
کتابهایی رو که هیچوقت نتونسته بودم بخونم، با بچهها خوندم📖😃
علاوه بر درسهای حوزه و دانشگاه، کتابهای مختلفی مطالعه میکنم.
نکته کلیدی کتاب خوندن من، اینه که روی خراب شدن کتابهام، حساس نیستم.
برای همین با خیال راحت پیش بچهها کتاب📚 میارم.
من کتابهای پاره و خطخطی خیلی دارم😁
کتابهای تکهتکه دارم.
وقتی میخوام کتاب بخونم، کتابهای دیگه هم برای پسرم میارم تا با اونها مشغول بشه،
اما گاهی میخواد که به کتاب من دست بزنه😁
گاهی کتاب رو ورقه میکنم و میچسبونم به دیوار تا بخونم😜
یا بچه روی کتابم نقاشی میکشه، و من همزمان میخونم!📖✏️
برام مهمه که تو اون لحظه، کتابو بخونم😏
اینکه چه بلایی سر کتابم مییاد، خیلی مهم نیست😅
کتاب همیشه روی اپن آشپزخونهست📖
و این روی بچهها هم تاثیر خوبی داره.
به جای اینکه گوشیای📱 بشن، کتابی📚 میشن😁
من فکر میکنم همونطور که باید پیش بچهها نماز خوند، تا یاد بگیرن، باید پیششون کتابم آورد، تا کتابخون بشن.
گاهی هم لازم میشه شبها بیدار بمونم.🌙
مخصوصا اگه با لپتاپ💻، یا قلم و کاغذ📝 کار داشته باشم.
#پ_ت
#قسمت_هشتم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_نهم
وقتی که روحالله ۱.۵ ساله شد، تصمیم گرفتم برم دانشگاه🎓
(علتشو تو قسمتهای بعد میگم)
میخواستم یکی از گرایشهای فیزیک رو ادامه بدم.
داشتم برای کنکور ارشد میخوندم که محمدمهدی رو باردار💕 شدم.
ولی خب، این مسالهای برام ایجاد نکرد😏
کنکورم رو دادم😁📝
و در دانشگاه خاتم، پذیرفته شدم.
دانشگاه، غیرانتفاعی بود.
دانشجوهاشو👩🏻🎓 به عنوان دستیار پژوهشی، بورسیه میکرد و شبیه دانشگاههای خارجی، یه کمک هزینهی تحصیلی💸 میداد.
ما هم در ازای اون، باید ماهی ۴۰ ساعت⏰ در مجموع برای کلاس و پژوهش، وقت میذاشتیم.
ترم اولم، از شش ماهگی محمدمهدی👶🏻 شروع شد.
هفتهای سه روز، از صبح تا ظهر، و ظهر تا عصر، کلاس داشتم.
بر خلاف ترم دوم (که فقط ۱.۵ روز دانشگاه میرفتم که اونم تا عصر طول نمیکشید) نسبتا ترم سنگینی بود.
حدود یه ماه از ترم اول رو، مادرشوهرم👵🏻 از شهرستان اومده بودن و بچهها رو نگه میداشتن👦🏻🧑🏻👶🏻
و من برای مهدی شیر میذاشتم و میرفتم دانشگاه
یه ماهشم دوتا بزرگترا رو میذاشتم مهد، و کوچیکتر رو خواهرم میاومدن تو نمازخونهی دانشگاه نگه میداشتن. و من وسط کلاسها میرفتم و بهش شیر میدادم💕
حدودا ۴ بار هم در طول ترم مهدی رو با خودم بردم سر کلاس👨🏻🏫
عقب کلاس مینشستم و درس استاد رو گوش میدادم.
خیلی مطلوب نبود، ولی گاهی مجبور میشدم.
مابقی اوقات هم، تا الان، از مهد استفاده میکردیم🏩
صبح تا ظهر و در مواقعی تا عصر، بچهها تو مهد بودن،
و بعد خواهرم میرفت و اونا رو میبردن خونه🧕🏻
در مورد مهد بچهها هم بگم که مهد بیرونی نبود.
با دوستان یه مکانی رو گیر آورده بودیم و بچههامونو میذاشتیم😃
مامان بابای همهی بچهها رو میشناختم
و مربیها همه مورد اعتماد بودن👌🏻🙂
مربی محمدمهدی که، مثل یه مامانبزرگ👵🏻 ازش مراقبت میکرد،
و اینطوری نبود که چند تا بچه جمع شدن، باید نگهشون دارم...
واقعا شکر خدا، اون مهد یه رزقی بود که به صورت ویژه برامون پیش اومد🤲🏻
کلا میشه به این روش فکر کرد که اگه چند تا خانم میخوان با همدیگه درس🖋📔 بخونن،
یه محیطی رو پیدا کنن،
یا خونهی یکیشونو به صورت گردشی استفاده کنن،
با یکی دو تا مربی خوب🧕🏻
و چند تا از بچهها رو بذارن پیش مربی تا ازشون مراقبت کنه،
و خودشون برن.
هزینهشم اینطوری پایین تره💸
اگه بشه یه مربی مورد اعتماد🤔 پیدا کرد، این مدل خیلی بهتر از مهدهای بیرونه.
بچهها هم همبازی پیدا میکنن...🤗
#پ_ت
#قسمت_نهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_دهم
مادری خیلی قشنگه💖
ولی دلیل نیست که سخت نباشه😥
وقتی بچهی سومم به دنیا اومد،
کولیک شدید داشت و من نمیتونستم برای دوتای دیگه وقت بذارم😣
تقریبا هیچ برنامهای برای بچههام نداشتم، جز تلویزیون😓
این، هم اونا رو ناراحت میکرد هم خودمو😟
قبلا باهاشون بازی میکردم⚽
نقاشی میکشیدم...🎨
یه مدت با بچهها ورزش میکردیم، گرگم به هوا بازی میکردیم و تو خونه میدویدیم🏃♀️
ولی حالا هیچی.
حالم خیلی بد بود...😣😩
داشتم شرایط سختی رو تحمل میکردم.
شرایطی که ممکن بود برای هر مادری پیش بیاد...
هر مادری ممکنه گاهی حالش بد باشه،
آدمها همیشه با بچهها خوب و خوشحال نیستن.
گاهی یکی از بچهها اینقدر مریضه، که نمیتونی به اون یکی توجه کنی.
اگه شب تا صبح یکیشو پاشویه کردی، صبح دیگه نا نداری😵
یا اگه بچهت جیغ میزده😩 و این شرایط یکی دو ماه تکرار شده
نمیشه گفت این فرد الان مادر بدیه.
شرایط الان سخته،
و البته ارزش مادری هم به خاطر همین سختیهاشه.
همهی مادرها روزهای خوب و بد دارن.
آدم با بچهش عصبانی هم میشه.
مخصوصا اگه چندتا باشن و حقوق یکی، توسط اون یکی خدشهدار بشه🥺
من یه روزهای خیلی ایدهآلی دارم که برای بچههام خیلی وقت گذاشتم😌
بهترین بازیها رو کردیم، کاردستی درست کردیم،
و یک روزهایی هم انقدر اذیتم کردن که صادقانه بگم از مادری بدم اومده😭
حالا که چند تا بچه دارم،
متوجه شدم چند تا چیز، برای من خیلی ضروریه👌🏻
یکی اینکه بتونم برای خودم یه وقتی رو بدون بچه باز کنم.
خوبه این فرهنگ بین مامانا و خانوادهها جا بیفته که مادر بتونه گاهی از بچهش جدا باشه🧕🏻
برای اینکه بتونه حتی خودشو پیدا کنه.
و یکی اینکه مادر، بدون بچهش با همسرش باشه🧕🏻🧔🏻
نیاز آدمها با هم متفاوته.
و حتی نیاز یه نفر در طول زمان
ولی اگه کسی این نیاز رو حس میکنه😣 باید بهش توجه کنه...
خودم میتونم بگم تا وقتی بچه سومم به دنیا نیومده بود، این نیاز رو نداشتم.
پسر اولمو، تقریبا هیچوقت از خودم دور نمیکردم😌
نه تنها نیاز نداشتم،
که حتی همسرم یکبار پیشنهاد دادن که بچهها رو یک هفته بفرستیم جایی،
و من اینقدر حالم بد شد😨 که همسرم از پیشنهادشون پشیمون شدن👋🏻
ولی وقتی مهدیمون به دنیا اومد،
این من بودم که این پیشنهاد رو دادم...😁
و دوتای اولی رو یکی دو هفتهای فرستادیم شیراز، پیش مادرشوهرم،
و من فرصت کردم خودمو پیدا کنم...
#پ_ت
#قسمت_دهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_یازدهم
ممکنه خیلیها، اصلا این حس رو نداشته باشن،
ولی بعضیا هم هستن که، اذیتن از اینکه نمیتونن ساعاتی رو با خودشون، یا با همسرشون تنها باشن...🤷🏻♀️
اشکالی نداره اگه کسی این احساس رو داره...
نباید به خودش برچسب بزنه که من مادر خوبی نیستم😰
بلکه باید فکر کنه، تا راهی برای پاسخ به نیازش پیدا کنه...
مخصوصا اگه کسی میخواد چند تا بچه داشته باشه باید حواسش باشه...
خودم این نیاز رو بعد محمدمهدی حس کردم😥
افراد با هم متفاوتن...
من حتی آدمی رو دیدم که به جایی رسید که شش ماه بچهش رو فقط از دور میدید😱
بچهش کولیکی بود،
و وقتی چهار ماهش شد، دیگه حالش بد شد😵
اون آدم اگه متوجه میشد و روزی یک ساعت از بچهش جدا میشد، احتمالا به اینجا نمیرسید😓
ممکنه بعضیا، شوهرشون🧔🏻 این نیاز رو داشته باشه... نمیشه به پدر بیتوجه بود.
کسیو میشناسم از بچهش متنفر بود😣 به خاطر اینکه میگفت همسرم دیگه با من نیست...
من خودم از اوناییم که هیچ فامیلی تو تهران ندارم😓
و شده این شرایط برام خیلی دردناک بشه...
باید این مسئله رو بهش فکر کرد.
👈🏻مثلا تو بعضی کشورها NGO هایی دارن که پیرمرد پیرزن های👵🏻👴🏻 بیکار، بچهها رو یکی دو ساعت رایگان نگه میدارن👌🏻
👈🏻یا مثلا مهدکودکهاشون، یه ساعاتی از ماه رایگانه.
👈🏻یا پرستارهایی👩🏻🦱 هستن که پول میگیرن و ساعتی بچهها رو نگه میدارن...
یعنی بهش فکر کردن
و ما هم باید فکر کنیم🤔
مثلا خودم، از وقتایی که میریم شهرستان، برای بیرون رفتن با همسرم، استفاده میکنم.
یا اگه فرهنگش جا بیفته،
چه اشکالی داره من بچهی👶🏻 یکی از دوستامو نگه دارم،
و اون با شوهرش بره بیرون؟😌
متقابلا اون هم یک روزی برای من این کار رو میکنه🙂
الان دوست نزدیک اینطوری ندارم🤷🏻♀️
ولی یه مدتی برای کلاس رفتن، یکی از دوستام این کار رو برای من میکرد😍
مهدکودک نداشتم و کلاس خیلی مهمی بود که باید میرفتم و استاد گفت با بچه نمیتونی بیای😔
و من نرفتم کلاسو😣
دوستم شنید و گفت بچههات رو بیار اینجا...😀
دوتا بچه رو میذاشتم پیش سه تا بچهی اون و میرفتم کلاس.
مهدکودک رو خیلی دوست ندارم ولی از این نظر که این بازه رو برای مادر فراهم میکنه، خوبه🤔
که بتونه کارایی که دوست داره بکنه
و برای بخشهای دیگهی زندگی، انرژی بگیره✨
و بتونه این مسیر رو تداوم بده و مادر پویایی باشه😏
و حتی بچهها رو بهتر دوست داشته باشه❤
و اونا رو مانعی برای خودش نبینه🌟
#پ_ت
#قسمت_یازدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_دوازدهم
بچهها🧒🏻، نیاز دارن وقت جداگانهای، با مادر یا پدر داشته باشن.
مثلا بچهی دوم، یه نیازهایی داره...
نیاز به دیده شدن، شنیده شدن...💕
که بچهی اول👦🏻 و حتی سوم👶🏻 اون رو تحتالشعاع قرار میدن.😕
👈🏻 میام براش کتاب📖 بخونم،
کوچیکه👶🏻 میاد کتاب رو از دستم میگیره.
👈🏻 یا میام باهاش حرف بزنم🗣
بچهی بزرگترم که بهتر از اون صحبت میکنه و زودتر فکر میکنه، میپره و میگه و کلا اعتماد به نفس این بچه نابود میشه🤷🏻♀️
لازمه که بچهی اول و سوم رو یک جایی، با پدر🧔🏻، با عمه👩🏻🦱 یا مهد و... مشغول کنم،
و با بچهی دومم تنها باشم.
یعنی مثلا شده که من دو تا بچهی دیگه رو گذاشتم مهد،
و با وسطی رفتیم بیرون...👩👦
حالا یه کم بزرگتر بشن میشه گفت که بشین کارتون📺 ببین من با این پسرم میرم توی اتاق.
این هم مسئلهی دومی بود که متوجه ضرورتش توی زندگیم شدم👌🏻
(در کنار وقت خالی گذاشتن برای خودم🧕🏻، یا با همسرم🧔🏻)
که البته خیلی هم طول کشید تا متوجهش بشم.
یعنی یه مدت بود احساس میکردم سررشتهی کار بچهها و خانواده، از دستم در رفته،
و نمیدونستم مشکل از کجاست...🤔
خیلی طول کشید تا کشف کنم علتشو💡
وقتی بچهها بیشتر میشن، یه سختیهایی داره.
مخصوصا وقتی یکیشون زیر یه ساله👶🏻
ولی حالا که سومی هم یه سالش شده، همبازیهای خوبی برای هم شدن👬
مخصوصا دوتای آخری که فاصلهی کمتری هم دارن😉
از طرفی، توی تعامل باهم چیزای خوبی دارن یاد میگیرن.😏
یعنی واقعا دارن زندگی میکنن✨
عوض این که همهش بخوان کارتون ببینن.
هر بچهای شلوغ کاریهای خودشو داره
ولی خیلی از اینا هم، با هم، همپوشانی دارن👌🏻
و باعث میشه یه ساعاتی، دوباره وقتم آزادتر بشه.😌
وقتی بچهها ۳ تان، شیرینیای ویژه خودشو داره😍
ولی اصل هدفم از اینکه دوست دارم بچههای بیشتری داشته باشم، اینه که این کار، کار ارزشمندیه🙂
کار مادری کردن و کار تربیت انسانهایی که میدونم کشورم بهشون نیاز داره.
یعنی این کار یه ارزش افزودهی خیلی بالایی ایجاد میکنه که هرکار دیگهای بکنم جای اینو پر نمیکنه.👋🏻
درواقع یکی از بهترین کارایی که میتونستم انجام بدم رو، دارم انجام می دم،😍
و اینا برام خیلی انگیزه بخشه.😉
#پ_ت
#قسمت_دوازدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_سیزدهم
من یه کارایی رو همیشه دوست داشتم انجام بدم و هیچ وقت نتونسته بودم...😒😓
و این طولانی شد😫
و باعث شد حالم بد بشه😞
و لازم دیدم برای اینکه بتونم مادر پویایی باشم💖 اونها رو جدی بگیرم✨
علت این که تصمیم گرفتم برم دانشگاه، همین نیازم بود👌🏻
اون اول با اینکه میتونستم بلافاصله بعد کارشناسی بدون کنکور، ارشد رو ادامه بدم👩🏻🏫، ولی انصراف دادم.
علت اصلیشم بچهدار👶🏻 شدنم بود.
الان هم اصلا ناراحت نیستم که این کارو کردم😉
اون موقع اون نیازو داشتم👌🏻
ولی الان نیازم متفاوته😌
الان دانشگاه رفتن، اون بازهایه که احساس میکنم حالم خوب میشه.
و انرژی میگیرم برای بچهداریم.💖
من برای خودم راه حل دانشگاه رو پیدا کردم، با توجه به شرایط دور و برم😌
واقعا همهی شرایط👌🏻
حال خودم، شرایط خانوادگیم، شرایط اقتصادی و فرهنگی.
همهشون تاثیر داشتن🧐
و برای همین، برای بقیه نه توصیه میکنم نه رد😶
لازمه هرکی برای خودش، راه حلشو پیدا کنه📋
البته دلایل دیگه ای هم برای این انتخابم داشتم.
مثلا این که فکر میکنم در تربیت طولانی مدت بچهها👶🏻 موثره🤔
یعنی بچهها از مادری که آگاه، اهل علم و به روز باشه، بیشتر الگو و اثر میگیرن.
الان در این روزها، من به جز دانشگاه کارهای دیگهای هم انجام میدم.
انگار بچهها که بیشتر میشن، به برکت حضورشون، منم میتونم فعالیتهامو بیشتر کنم😅
👈🏻 یک کلاس برای تدریس، توی حوزه، برداشتم.👩🏻🏫
👈🏻 یه کار پژوهشی، در مورد فلسفه و تاریخ و ادبیات، هم با یه استادی (که تو #قسمت_شش توضیح دادم)، انجام میدم...📚
و حتی کلاس ورزشی که هیچ وقت نمیرفتم، بعد بچه سومم، شروع کردم🏃🏻♀️😂
(کلاس پیلاتس، که بچهها رو هم با خودم میبردم.
جایی نزدیک دانشگاه شریفه. یه مربی دارن که میاد و بچهها👶🏻 رو ساعتی نگه میداره. هروقت هم بچهها بخوان میتونن بیان پیش مادر)
و البته قطعا که مهمترین کارم مادریه.
ولی همهی این کارهای دیگه هم بهم خیلی انرژی میدن.
(در مورد ورزش، یه مدت هم، توی تابستون (بعد دورهی کولیکهای محمدمهدی😣) کلاس میرفتم
و همسرم🧔🏻 بچهها رو نگه میداشتن،
البته آسون نبود اینکه همسرم راضی بشن بچهها رو نگه دارن😄
یعنی دیدن که دیگه به حالت اضطرار رسیدم😰 و یه جورایی دیگه نمیکشم،
و لازمه حتما این کلاس رو برم تا حالم بهتر بشه، و بعد راضی شدن)
پ.ن: برای درس خوندن توی خونه هم، مفصلا توضیح دادم که چیکار میکردم و میکنم📖
(#قسمت_هفتم و #قسمت_هشتم)😉
#پ_ت
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_سیزدهم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_ت
#قسمت_چهاردهم
در مورد کارهای خونه هم بگم🧽🧹🧺
تو خونهی ما، از صبح که همسرم میرن، بچهها تقریبا آزادن ریخت و پاشاشونو بکنن،
و نزدیکای اومدن همسرم🧔🏻 با همدیگه، یا خودم به تنهایی👩🏻 خونه رو جمع میکنیم.
البته کلا هم خیلی شیک و پیک نیستیم😁
و تقریبا به جز ضروریات، چیز اضافی تو خونه نداریم.
معمولا خونهی من، خیلی مرتب محسوب نمیشه🤨
یعنی ایدهآلهام برای یه خونه تمیز، با بعضیا تفاوت داره.😬
مثلا دیوارامون نقاشی🎨🖌️ و لک داره، و فرشامو مجبورم سالی یه بار، دوبار بشورم.
اما برای داشتن خونهی نسبتا مرتب، متوجه شدم رعایت بعضی نکات، خیلی مفیده.
یکی اینکه خود من نریزم😏
و وقتی یه چیزی رو برمیدارم، سر جاش بذارم👉🏻
این قاعده ی طلائیه✨ که مامانم خدابیامرز همش میگفت.
دیگه اینکه موقع انتخاب وسایل، فکر میکنیم واقعا یه چیزی رو بخریم یا نه🤔
و اگه داریم میخریم چه رنگ و جنسی بخریم که هم قشنگ باشه هم زود کثیف نشه🧐
وسایلی انتخاب میکنم که تمیز کردنش راحت باشه👌🏻
و البته برای اینکه حرص نخورم، وسایل گرون و لوکس🏺 نمیخرم،
که اگه بچهم یه خرابکاری کرد، انقدر عصبانی😡 نشم که به روح بچه لطمه بزنم.🥺
موقع خرید جهیزیه، دوست نداشتم خونم تجملاتی باشه و چیزایی که لازم ندارمو بخرم،
ولی اخیرا به این نتیجه رسیدم که اگه بچهها رو میز غذا خوری غذا🍽 بخورن، تمیز کردنش برام راحت تره😏،
و غذا رو تو کل خونه پخش نمیکنن.
برای همین یه میز و چندتا صندلی، از جنس فایبرگلاس خریدیم که بتونم راحت تمیزشون کنم🧽
یه سری ترفندایی هم که برای تمیز نگه داشتن خونه، توی اینترنت دیدم، نکات ساده و سریعی داشت که خیلی برام مفید بود👌🏻
هرچند به نظر من مداومت در رعایت این نکتههای ساده، ارادهی بالایی میخواد که بعد بچهدار شدن آدم اگه بخواد خونهش مرتب بمونه، مجبور میشه این اراده رو در خودش ایجاد کنه😁
من برای اینکه بتونم با چندتا بچه کارهای خونهمو بکنم🧹،
درسمو بخونم📚
و به علایقم برسم،
خیلی چیزا یاد گرفتم.
مثل مدیریت زمان⏰
یا اینکه تو زمان واحد، چندتا کار بکنم😌
اینکه غفلت نکنم، وگرنه پشیمون میشم😥
(مثلا اگه یه لحظه تنبلی کنم و یادم بره به بچهها بگم اول زیرانداز بندازید، بعد کاردستی🎊🎨 درست کنید، فرش داغون میشه)
و اینکه اگه ول کنم و بگم حالا بعدا جمع میکنم😕، بعد یکی دو ساعت خونهم منفجر شده.
نکتهی کلیدی همین استمرار در مراقبته👌🏻
#پ_ت
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_چهاردهم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif