eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
248 دنبال‌کننده
465 عکس
80 ویدیو
4 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Khakriz1357 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
مادَرانه سَبزِوار
گزارش ندبه مادرانه ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۳ 🌱🌱🌱🌱 ما گم شدیم بین خیالاتمان رفیق یکبار دیگر مهمان ندبه ای شدیم که شرح دعایش"طلب امام با تمام وجودمان و حسابرسی اعمال مان در شراکت با نعیم" به پایان رسید.. بسم الله الرحمن الرحیم صاحبخانه طبق رسوم مهمان نوازی دم در به استقبالمان آمده بود. جمع مستان یکی یکی،حلقه ندبه خوانی را تکمیل کردند. تمام اجزا خانه، شاید شبیه ما در انتظار شنیدن بودند و اولین فراز طنین اندازشد الحمد الله رب العالمین وصلی الله علی سیدنامحمدنبیه واله و سلم تسلیما خواندیم و زمزمه کردیم. خواندیم و حسرت کشیدیم خواندیم و خجالت کشیدیم خواندیم و خواندیم و خواندیم تا طهارت دهیم قلب مان را. بساط درد و دل هایمان دوباره پای سفره دلدادگی بازشد. شکایت از چه میکردیم وقتی خودمان مانعی بودیم برای ندیدنت،برای نشنیدنت... ليْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوىٰ جمعه ای از تقویم ۱۸ابان ماه به ندبه ای دیگر مزین شد و مادران روضه مقاومت،پای عهدشان باشما را یکباردیگر امضا کردند به پشتوانه امامت و رفاقت تان. و چه خوب رفیقی است مهدی فاطمه🌱 زانو به زانو برکت خدارا نوش جان کردند و برکت مگر جز باعشق و محبت بدست می آید؟؟ برکت در همین دورهمی های عاشقانه است برکت ذکر فرج است در دل ثانیه ها برکت شمایی که مارا به میهمانی ات دعوت کردی. بارالها ما ندبه خوان اینگونه از تو میخواهیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ [وَ] رَسُولِكَ السَّيِّدِ الْأَكْبَرِ وَ عَلَى [عَلِيٍ‏] أَبِيهِ السَّيِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى مَنِ اصْطَفَيْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَكْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ ، وَ صَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً لا غَايَةَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَايَةَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَا اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَكَ وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّي إِلَى مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ يَمْكُثُ فِي ظِلِّهِمْ وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِي طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِيَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَيْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزا عِنْدَكَ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
بسم تعالی 🔻با توجه به اهمیت ۱۳ آبان و وقایعی که در این روز، طی سال های ۴۳(تبعید امام به ترکیه)، ۵۷ (کشتار دانش‌آموزان در دانشگاه تهران) و ۵۸(تسخیر لانه ی جاسوسی) رخ داد، واحد کودک تصمیم گرفت کارگاهی با موضوعیت یکی از این سه واقعه برگزار کند. 🔻تسخیر لانه ی جاسوسی بهترین گزینه برای طراحی یک داستان بازی جذاب، جهت آشنایی کودکان و نوجوانان با این رویداد مهم تاریخ بود. 🔻طی جلسات بسیار فشرده و کلی مطالعه و تمرین و آزمون و خطا، داستان بازی واحد کودک به مرحله ی اجرا رسید. 🔻و اما روز کارگاه ... دوستان واحد کودک قبل از رسیدن مهمان ها دکور برنامه را آماده کردن و بازیگران گریم شدند . شهید محسن وزوایی شخصیت اصلی داستان بازی ما بود. او نخبه ای بود که در بهترین دانشگاه های دنیا تحصیل کرده و حالا به کشور برگشته بود تا با علمش خدمتی به انقلاب بکند. داستان ما از نگاه رضا، (برادر کوچک محسن) به نمایش گذاشته شد. از نظر رضا ،برادرش محسن قهرمان بود. او کارهای برادرش را زیر نظر داشت . او میدید که داداش محسن با دوستانش جلسات مخفیانه ی مختلفی برگزار می‌کند. او دوست داشت روزی مثل برادرش شود. تا این که روز ۱۳ آبان سال ۵۸ داداش محسن برای کار مهمی به بیرون از خانه رفت. رضا خیلی دوست داشت برادر را همراهی کند ولی برادرش گفت تو هنور خیلی کوچک هستی ولی یه روز تو هم سهمتو برای کمک به این انقلاب ادا میکنی. محسن به همراه دوستانش به ساختمان سفارت رسیدند و با شعار "اسلام پیروز است امریکا نابود است"، قفل های سفارت را با انبر شکستن و به جای آن قفل های جدیدی زدند. (بچه ها به صورت نمادین چند قفل کاغذی را به ساختمان سفارت چسباندن) محسن بعد از ورود به سفارت با کمک بچه ها سربازان آمریکایی را دستگیر کرده و برگه هایی که ریش شده بودن را از دستشان می‌گیرد و میگوید بچه ها این برگه ها را ببینید! این ها اطلاعات مهم کشور ما هستن بیاید کمک کنید تا با هم این اسناد رو پیدا کنیم و از بچه ها می‌خواهد پاکت هایی که جاهای مختلف سفارت پنهان است را پیدا کنن و به کمک مادراشون رمز گشایی کرده و روی تخته، کلمات مختلف را کنار هم بچینن تا سند جاسوسی آمریکا رو کشف کنن. (داخل پاکت ها کلماتی نوشته شده بود که مانند پازل از هم جدا بود و بچه ها به کمک مادرشون پازل را با چسب درست نموده و کلمه ی مورد نظر را پیدا میکنن) محسن و دوستانش چندین روز داخل سفارت مانده بودن و رضا برای آنها غذا می‌برد و در آخر محسن به رضا گفت دیدی برادرم تو هم سهمتو به این انقلاب ادا کردی. درآخر عکس شهید وزوایی و شهید فاضل از سبزوار که در تسخیر لانه ی جاسوسی نقش داشتن به بچه ها نشان داده شد. 🔻بچه ها به یاد غذاهایی که رضا برای محسن می‌برد با ساندویچ نون و پنیر پذیرایی شدن. 🔻پایان بخش کارگاه لانه ی جاسوسی بازی های تحرکی مادرو کودک بود و بسی به همگی خوش گذشت. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
روز چهارشنبه 16 آبان ماه مادرها یک به یک با گل پسر و گل دخترهاشون می‌رسیدند میزبان با کمال خوشرویی از میهمانان احوالپرسی میکرد🥰 و تبریک گویی سالروز تولد حضرت زینب س ورد زبانشان شد🌹، بعد یه چای لبسوز با فنجون های سفید طلایی نوش جان کردیم☺️ و گپ و گفتگو میان مامان ها و بچه ها جاری بود👩‍🦰👧👩👶👦 تا اینکه به یک آن همگی سکوت محض اختیار کردیم تا صوتی که دوست عزیزمون آماده کرده بود رو بشنویم 🦻 صدای نم نم بارون به همراه رعد و برق 🌧⛈و مادری که در حال گذران زندگی روتین خود با کودکانش بود و ناگهان صدای توپ و موشک 🚀به گوش شنیده میشد و تمام😢 هر یک از مادران با همزاد پنداری خود را در آن موقعیت قرار میداد 👀 یکی می‌گفت یاد کودکان لبنان فلسطین جنگ ایران و عراق در ذهنم تداعی شد 🇰🇼🇮🇷 و یکی باعث شد قدر امنیت شهر و کشور خود را بیشتر از قبل بداند و مادری از اینکه چرا بدنیا آمده ایم در این جهان هستی به فکر فرو رود و... و دیگری باعث شد با چهره ای نگران از خود بپرسد بچه های این مادر که یکی در کلاس درس و یکی در منزل مانده بود و خودش در بین راه😭. سپس مادران در حال تبادل اطلاعات فرزند پروری خود و پذیرایی میزبان شدند تا اینکه رسیدیم به قسمت پر هیجان بازی🥳🥰 مادر فرزندی با بستن چشم کودکان مادران جابجا میشدند و تغییر ظاهر میدادند تا کودکشان مادر خود را از طریق حس لامسه پیدا کند بچه ها از میزان شوق که کی نوبتشان میشود صبرشان نبود😅 و در آخر یک بازی توپ بازی بین مادر و کودک برای گرفتن توپ که با بطری طراحی شده بود شکل گرفت و در نهایت یک به یک راهی منازل خود شدند🚙🚗 الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
اطلاعیه ی بازارچه نصر اومده بود و مادران جوانه، همراه بچه هاشون دوباره به تکاپو افتادن. قرار شد همون همیشگی رو دوباره درست کنیم😉 یعنی ساندویج فلافل. اما اینبار با این تفاوت که در کنار آماده کردن ساندویج ها، یه کارگاه هم برای بچه ها برگزار کنیم، تا بچه ها دلیل کارشون در بازارچه رو متوجه بشن. کتاب تعلیم و تربیت شهید مطهری رو با دوستان دیگه ای همخوانی میکنیم. توی کتاب، استاد مطهری از اهمیت ارزشمندی انسان ها و وجود ادمی میگن.. اینکه چطور این ارزشمندی رو به بچه ها منتقل کنیم، دغدغه ی بعدیم شده بود. حالا که بحث کارگاه شد، تصمیم گرفتیم، داستانی رو برای بچه ها طراحی کنیم که این مفهوم ارزشمندی رو به بچه ها منتقل کنه که چقدر وجودشون کارشون میتونه مهم و اثربخش باشه. کارگاه با یه داستان برای بچه ها شروع میشد.. به این صورت که توی یکی از شهرهای زیبا و با صفای ایران، چند تا مواد خوراکی مثل فلافل، کاهو، خیارشور، سس و نون ساندویجی، برای خودشون توی اشپزخونه نشسته بودن و حسابی غصه دار بودن که چرا همه ی مردم دارن برای مقاومت یه کاری انجام میدن ولی ما نمیتونیم و کاری از ما برنمیاد... (با ذکر دیالوگ برای تک تک مواد و جزئیات بیشتر) حالا قابلمه ی باتجربه میاد و به این مواد خوراکی میگه که چرا ناراحتین و غصه دار.. هرکسی و هرموجودی که آفریده ی خداست وجودش با ارزشه چون هر کدوم برای خودشون، یه خاصیتی هایی دارن.. و برای این دنیا مفید و ارزشمند هستن... اما بعضی وقتا، بعضی کارها، بعضی آدم ها مهم تر و با ارزش تر میشن.. باید بگردیم اونا رو پیدا کنیم. حالا میخوام بهتون بگم، یه کسایی هستن که میتونن شما مواد خوراکی که ناراحت هستین رو کمک بدن و از این حال دربیارن. اونا کیاهستن؟ همین بچه هایی که الان اینجان! (تعجب زیادی در چهره بچه ها نمودار شد) چطوری؟ اگه بچه ها باهم کمک بدن و این مواد رو قاطی کنن، چی درست میشه؟ بچه ها: یه ساندویج خشمزه. _حالا چطور میشه با این ساندویج ها یه کار خیلی خیلی باارزش و مهم انجام داد؟ بچه ها با کمی فکر: اگه بفروشیم و پولش رو کمک کنیم به مقاومت.. اینطوری بود با کمک خود بچه ها، اهمیت کار پیدا شد و بچه ها با انگیزه و روحیه ی بیشتری به مادران کمک میکردن، تا زودتر ساندویج ها رو آماده کنیم و برسونیم به محل برگزاری بازارچه یعنی جایگاه نماز جمعه.. اونجا پسرای جوانه رو گذاشتیم پشت دخل.. و مادران هم جهت نظارت همون حوالی بودیم. گاهی هم میز رو کلا میسپردیم به بچه ها و میرفتیم تا گشتی بزنیم توی غرفه های دیگه و یا رفتیم برای خواندن نماز. بچه ها همه ی ساندویج ها رو فروخته بودن و صدر درصد فروش رو دادیم به مقاومت. بچه ها خوشحال از همکاری، بازی، فروش، حساب و کتاب و خوردن حاصل دسترنج خودشون، به خونه هاشون برگشتن. لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
سلام دوستان مادرانه ای شبتون خوش و مهدوی 🍃 ایام شهادت بانوی دو عالم، حضرت زهرا(س) رو خدمتتون تسلیم میگم🖤🖤
گزارش دعای ندبه ی مادرانه این هفته 👇👇
مادَرانه سَبزِوار
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی فاطمه و ابوها وبعلها و بنوها وسرمستودع فیها بعدد ما احاط به علمه چه ندبه ای بود این ندبه چه جمعه ایست این جمعه 😭 قطره قطره چکیدیم در عزای مادرغریب لحظه لحظه التماس کردیم فرزند غریب ترش را خانه ای با صفا وساده و مشتاق ندبه خوانان مادرانه ... استقبال گرم صاحبخانه .. گریه های درسکوت مادرانه ... با تشکر از زحمات میزبانان و دوستان یاری دهنده در پذیرایی 😍 و تشکر از سخنرانی خانم جغتایی چه زیبا ما را به بحر دعای ندبه بردید ممنون عاقبتتان بخیر وشادی از این به بعد با توجه بیشتر این فراز از دعای ندبه را زمزمه میکنیم که خواست و تمایلات مارا ترسیم میکند اری ما عمریست در طلب فرزندان فاطمه ایم اَین الحسنُ اینَ الحسین اَین ابناء الحسین در طلب ستارگان هدایتگریم در طلب خورشید ها و ماه های درخشان و روشن کننده دراین ظلمات دنیایی هستیم .در طلب نشانه ها در این ظلمت کده ی دنیا اَینَ اقمارُ منیره اَینَ االانجم الزاهره اَین الشموس الطالعه...أینَ ...أینَ... ما طالب و دوستدار منتقم خون به ناحق ریخته همه هدایتگران مسیر الهی هستیم ...که ما گمشدگانیم در طریق حق اول صبح که خانه و فرزندان دلبند را رها میکنیم و سرمای بیرون را به جان میخریم کوچه به کوچه در پی گمشده زهرا میگردیم تا دست در دست همدیگر دهیم و عاجزانه در محفلی مادرانه ناله سردهیم أینَ بقیه الله التی لا تخلوا مِن العتره الهادیه 😭...مادرجان مادر غریب مولا...ما با یاد شما فریاد أینَ سر دادیم ..😭در غربت خود فرزند هدایتگر و هادی شما را طلب کردیم ...مادر جان دعایمان کنید ای دخت پیمبر که سخت محتاج دعای شما هستیم ...این کم ما را بپذیر وبا بازوی ورم کرده خود ما را یاری ده در اجابت یافتن در درگاه الهی😭😭😭 أینَ المُعَدُ لِقَطعِ دابِرِ الظلمه أین المنتظرُ لاقامه الأمت والعِوج أین محیی معالِمِ الدین واهله أینَ...أینَ...أین الطالب بدم المقتول بکربلا😭😭😭😭😭😭😭 لیتَ شِعری أینَ استقرَتْ بک النَوی.... لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
🧕کارگاه (مشکلات و بیماریهای زنان) ⁉️ همراه با پرسش و پاسخ 💠 با ارائه: خانم رئوفی‌فر (کارشناس ارشد مامایی) 🟡 زمان: سه‌شنبه ۲۹ آبانماه، ساعت ۹ تا ۱۱ 🟡 مکان: بلوار پاسداران، ناحیه مقاومت بسیج، حسینیه ثارالله 🔻جهت شرکت در کلاس به آیدی زیر در ایتا پیام بدهید: @yazahra19901 مجموعه نفس بسیج جامعه علوم پزشکی مادرانه سبزوار لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
بسم الله الرحمن الرحیم قرار بود ایام فاطمیه مجلس روضه ای خونه یکی از مامانا داشته باشیم که برنامه ها هماهنگ نشد اما یه دفعه به پیشنهاد همون مامان گلمون روضه ای با مدیریت خود بچه ها برگزار کردیم. میزبان عزیز هم مواد اش و مهیا کردن که سفره یه اش نذری عالی انداخته بشه و مراسم رو تکمیل کنه همه جوره😋 سه تا از مامان گلیا از همون اول درگیر پخت اش ماستی خوشمزمون شدن و کم کم که همه دورهم جمع شدیم بچه ها هم دست از فوتبال و گرگ بازی و گوشی بازی برداشتن و مراسمشون شروع شد. اول از همه قران خوندن البته از اونجایی که همه ماشاالله خدا زیرپرچم امام زمان حفظشون کنه عشق خوندن بودن به نوبت یک سوره خوندن بعد اون هم یکی از پسرای گلمون نوحه ای رو اماده کرده بود که شروع کرد به خوندن و پسرا سینه میزدن. میزبان گلمون دوست داشت زیارت عاشورایی هم تو خونه خونده بشه پس دست به کار شدیم و خونه رو منور کردیم به عطر زیارت عاشورای روضه حضرت مادر. و بعد اون رسیدیم به قسمت جذاب روضه برا بچه ها که اونم درست کردن تسبیح بود با گل و همزمان قصه تسبیح حضرت مادر. از اونجایی که یکی از مامان های پردغدغه و حواس جمع مسیول خرید گل بود و یادش رفته بود بچه هاش زحمت الک کردن خاک و کشیدن و با اون خاک گلی درست شد بس عالی😊 و کم کم بچه ها دونه های تسبیح و اماده کردن و درنهایت با کمک مامان گل دیگمون نخ و سوزن دادیم و بچه ها تسبیحاشونو اماده کردن.و در نهایت سفره اش خوشمزه مون پهن شد و همه به به گویان از این محفل پر عشق و جذاب برا بچه ها راضی بودیم و از میزبان گل با پیشنهادشون متشکر.❤️❤️ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
باز چهارشنبه ای دیگر رسید و امروز ساعت ۵ بعد از ظهر با رفقای جوانه قرار مادرانه داریم. اما امروز در مکانی جدید که هیچ کدوممون میزبان نیست، یه خونه که صاحبخانه اش در مشهد اقامت داره و هر از گاهی در سفرهاش به سبزوار ازش استفاده میکنه. اکثر دوستان رسیدن و منتظریم که جلسه رو به صورت رسمی شروع کنیم. اما چون امروز دو تا مهمان عزیز و ویژه داریم: مسئول مادرانه و مسئول جوانه ها و قراره که پای صحبتشون باشیم منتظر میمونیم که یکی دونفر از دوستان هم هنوز نرسیدن به جمعمون اضافه بشن. در این زمان بچه ها حسابی مشغولن و یکی از مادرهای عزیز زحمت کشیدن براشون یه قصه تعرف می‌کنند و مفاهیم زیبای حدیث "الجار ثم الدار " رو با کاردستی و شعرخوانی بهشون انتقال میدن. چون میزبان خاصی نداریم هر کدوم ازمادرا با خودش یه خوراکی آورده و یه سفره با برکت و متنوع برای همگان پهنه. جمعمون که جمع میشه پای صحبت های خانم عباسی عزیزمیشینیم و با یه بحث تبیینی جذاب و مفصل علایل دورهم جمع شدنامون و کلا فلسفه وجود جوانه مون رو دوباره بررسی و بازبینی مکنیم. همزمان دخترای بزرگترمون هم مشغول‌ بازی اسم فامیل هستن که با هدایت یکی از مادرها انجام میشه و در انتها از ابتدای حروف منتخبشون به اسم رمز "تهرانی" می‌رسند و قرار میشه که جلسه بعد در مورد شهید تهرانی مقدم تحقیقی ارائه بدن و جایزه بگیرن. در ضمن دخترامون عکس هایی روهم که قبلا۴ از شهدای مقاومت انتخاب کرده بودن و برای یکی از مادرها فرستاده بودن و ایشون زحمت کشیده بود و پرینت رنگی گرفته بود رو تحویل گرفتن و پشتش رو به سلیقه خودشون با نقاشی پرچم ایران و فلسطین و دست نوشته هایی با موضوع مقاومت مزین کردن و دوباره به اون مادر عزیز تحویل دادن تا لمینت بشه و تبدیل بشه به یک آویز کیف زیبا و با مفهوم. بحث خانوم عباسی با مادرها تمام شده . دخترامون گزارشی از تکلیف هفته قبل که جمع آوردی کمک برای جبهه مقاومت بود رو ارائه میدن سرمایه اولیه ای که در قالب کمک جمع کردن رو میدن به مادرها و میشه هزینه خرید گل زعفران و پاک کردن و فروش زعفران به نفع جبهه مقاومت. زنده باد دختران فعال و پویای جوانه کوثر👏👏 و در حاشیه مجلس امشب یکی از گلدخترامون به صورت خودجوش از کتاب‌های خودش رو به مناسبت هفته کتاب آورده بود و به بچه ها امانت میداد. احسنت به این دختر خوش ذوقمون سلامتیش صلوات بفرست؟🌹 باکمک هم خونه رو مرتب کردیم و به امید دیداری دوباره با هم خداحافظی وده و رهسپار خانه هایمان شدیم☺️ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
(س) احساس شیرین و لطیفی بود🥲 حس حضور میان بانوانی که از جنس صفا بودند و محبت و ایمان و نور مادری. آن‌هم برای نو مادری چون من، که غم غربت و نبودن خانواده در بَرَم، رنج مثبت و شیرین مادری را کمی سخت کرده بود😇 از صبح آرام و قرار نداشتم، برای پیوستن به دورهمی رقیه ای ها😍 جمعی که به تازگی به محفل پراز نور و معرفتشون ملحق شده بودم🥰 صبح زود بیدار شدم و بعد از مرتب کردن خانه وانجام کارهای منزل، دخترکانم رو مهیای رفتن کردم‌. غرق ذوق و التهاب رفتن بودیم☺️ قشنگتر ماجرا این بود که میزبانمان کربلایی بود و آن‌هم چه کربلائیه عزیزو مهربانی😍 به محض رسیدن، صاحبخانه با خوشروئی و چهره ای گرم و صمیمی مارا به داخل دعوت کرد و من برای اولین بار با اعضای دوست داشتنی و پراز نشاط جوانه حضرت رقیه(س) رو به رو شدم و مشغول سلام و سلامتی وگفت و گوهای دوستانه شدیم☘🍂 از مادرانگی هایمان گفتیم🥰 از اینکه در چه مسیر پراز رنجِ سرشار از لذتی قرار داریم. از چالش های مادرانه، از گاهی کم آوردن ها🥲 از راه حل ها و تجارب مادرانه ی مان☺️ آنقدر گفتیم و گفتیم که وجودمان آرام شد از اینهمه همدلی و همدردی. باب شوخی و خنده هم باز بود الحمدلله😉 غرق صحبت و خوش و بش بودیم که کربلایی عزیزمان با سوغات کربلا از ما پذیرایی کردند و عِطر روح بخش تربت و تسبیح حسینی، مهمان منزل گرمشان شد🥰 دخترانمان همه مشغول بازی و نشاط و جست و خیزهای کودکانه خود بودند و من چقدر شاکر بودم از این نعمت دوست خوب که نصیب و قسمت دخترهایمان هم شده بود. صدای ملکوتی اذان که بلند شد🌱 رقیه ای ها یک به یک قامت بستند و مشغول ادای این فریضه شیرین الهی شدند و بعد از تشکر و قدردانی از زحمات میزبان کربلایمان، یکی یکی عزم رفتن کرده و راهی خانه و کاشانه گرم خود شدیم😍❤️ البته بگم که این برنامه جز برنامه ثابت جوانه مون نبود و فقط جهت دیدار با کربلایی عزیزمان چیده شده بود 😊 (س) الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
السلام علیک یا قرة عین الرسول(ص)🏴 امسال هم با عنایت اهل بیت علیهم‌السلام، خیمه «روضه‌‌ی مقاومت فاطمیه» برپا می‌شود، ان‌شاءالله. 🍀 کمک‌های نقدی خود را برای روضه‌ی مقاومت فاطمیه، به شماره کارت زیر واریز کنید: ۶۱۰۴۳۳۸۶۲۰۱۴۷۵۴۲ به نام رقیه کلاته‌عربی ✅ لازم به ذکر است؛ مازاد هزینه‌های واریز شده، صرف فعالیتهای مادرانه سبزوار می‌شود. 🪴 آیدی برای هماهنگی و دریافت کمک‌ها و نذورات غیرنقدی شما عزیزان: @Reyhanoora لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
از: مسئول قرار مادرانه 🗣️ به: مادرای 🌺 مادرانه 📢 می‌خوایم ماهیانه با هم یه قرار حضوری داشته باشیم. 😍🌸 تا بیشتر گل روی شما رو ببینیم، همدیگه رو بهتر بشناسیم. ⏰ زمان قرار مادرانه آذرماه: پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۰صبح تا ۱۳ 🏕️مکان قرار مادرانه آذرماه: روبروی پارک شهربازی، بلوار حمید سبزواری، مجتمع ورزشی ۹ دی، سالن ورزش‌های رزمی ❤️ ویژه مادران عزیز و فرزندان‌شون (دختران تمام سنین، پسرها زیر ۸ سال) ❌❌ لطفا از همراه آوردن گل‌پسران بالای ۸ سال خودداری بفرمایید. ❌❌ وسایل مورد نیاز: زیرانداز، فلاسک چای، صبحانه ساده، میوه، بطری آب ‼️توجههههه‼️ 🪣🧽همگی مسئول حفظ نظافت سالن هستیم. پس در حفظ نظافت سالن کوشا باشید☺️ پس برین آماده بشین برای قرار آذر ماه‌مون🌦️🏃‍♀️ یاعلی👋 لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
دم پایانی مادرانه سبزوار.mp3
2.57M
ما، مادرانِ روضه‌یِ پربرکتِ توایم ما، باغبانِ انقلاب و نهضتِ توایم با روضه‌های خانگی ما جان گرفته‌ایم رزقِ دعا و گریه و ایمان گرفته‌ایم از غصه‌ی دوری تو بر لب رسیده جان عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان (۲بار) قطره به قطره دست یکدیگر گرفته‌ایم دریا شدیم و موج و طوفان آفریده‌ایم هر گوشه‌ی دنیا اگر صحرای کربلاست راه خمینی، راه سرخ کربلای ماست از غصه‌ی دوری تو بر لب رسیده جان عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان (۲بار) آقا! من و اهلِ مرا، ثابت‌قدم بدار در یاریِ دین تو و در فتنه و غبار دست من و دامان تو، ای منجی بشر! در زمره‌ی یاران خود، نام مرا ببر از غصه‌ی دوری تو بر لب رسیده جان عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان (۲بار) لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
می‌خواهم برایتان قصه بگویم. قصه‌ی تولد ندبه‌های مادری. سال ۱۴۰۱ بود. اوضاع کشور بدجوری بهم ریخته بود. دلمان مثل سیر و سرکه می‌جوشید. می‌ترسیدیم انقلاب‌مان به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. چشم و گوش و دلمان به رهبر فرزانه‌مان بود. الحمدلله خیلی زود تکلیفمان را پیدا کردیم. دست به کار شدیم. کتاب خواندیم، مستند دیدیم، سخنرانی گوش دادیم، گفتگو کردیم تا دستمان پر شود برای جهاد تبیین. دوره‌ی معرفتی_مهارتی مادران میدان تبیین را برگزار کردیم تا در دیگران نیز، دغدغه و مهارت تبیین ایجاد کنیم. کارمان شده بود روضه‌های تبیینی، مهمانی‌های تبیینی، مستندهای تبیینی، سخنرانی‌های تبیینی، گفتگوهای تبیینی و.... وسط همه‌ی این فعالیت‌ها، دلمان لک زده بود برای یک مناجات و خلوت و اشک و تضرع آن هم بصورت دسته جمعی. برای چه؟ برای آرامش و اطمینان قلب‌مان، برای حرکت درست و بهنگام، برای باز کردن گره‌های دل و پیچیدگی‌های مسیر. جرقه‌ی ندبه‌های دسته‌جمعی توی ذهن‌مان زده شد. اولین اطلاعیه را با ذکر جمله‌ای از رهبر عزیزمان، در گروه "معرفتی_مهارتی مادران میدان تبیین" و ویژه‌ی اعضای آن گروه گذاشتیم. 👇👇 رهبر معظم انقلاب: "جهاد این مرد بزرگ[امام(ره)] صرفاً جهاد سیاسی و اجتماعی یا جهاد فکری نبود، بلکه همراه با همه‌ی این جهادها، جهاد درونی، جهاد با نفس، پایبندی به ارتباط مستمر و دائم با خدای متعال هم بود؛ این هم درس است. این‌جور نیست که اگر ما در میدان جهاد فکری یا جهاد علمی یا جهاد سیاسی یا جهاد نظامی وارد شدیم، حق داشته باشیم که از این بخش از جهاد صرف‌نظر کنیم. امام بزرگوار اهل خشوع بود، اهل بکاء بود، اهل دعا بود، اهل توسّل و تضرّع بود. این حالت، پشتوانه‌ی معنویِ تداوم و استمرار جهاد این مرد بزرگ را تشکیل میداد. این‌را هم در حاشیه‌ی جهاد فی‌سبیل‌اللَّه امام بزرگوارمان به یاد داشته باشیم." مادران میدان تبیین! بیایید دستهایمان را در دست هم بگذاریم و روی به سوی معبود بالا ببریم و تمسک بجوییم به ذات اقدسش و توسل کنیم به ائمه اطهار (ع) تا مدد و نیرو بگیریم برای جهاد تبیین. قرار ما: جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱، ساعت ۶ صبح مکان: میدان شهدای کوشک، رازی۱۶، پ۲۲ مادرانه سبزوار این بود متن اولین اطلاعیه ندبه‌مان. 👆 آن اوایل ندبه‌مان خیلی کوچک بود. بعضی جمعه‌ها فقط ۴ نفر بودیم که دور هم جمع می‌شدیم و ندبه می‌خواندیم. بنا داشتیم این برنامه را تا تمام شدن فتنه‌ی زن، زندگی، آزادی ادامه بدهیم. بساط فتنه جمع شد ولی دلمان نیامد بساط ندبه را جمع کنیم. پس ادامه‌اش دادیم. اطلاعیه‌ی دیگری نوشتیم و اسمش را گذاشتیم: "ندبه‌های مادری". می‌خواستیم اطلاعیه‌ی ندبه‌مان، هم رنگ و بوی دعا و انتظار برای ظهور داشته باشد، هم رنگ و بوی تلاش و حرکت برای ظهور. متن اطلاعیه‌مان این بود👇 رهبر معظم انقلاب: "با هر قدمی👣 در راه استواری انقلاب، یک قدم به ظهور🌱 نزدیک‌تر می‌شوید." 🤲 هر دور هم می‌شویم تا ندبه‌‌‌خوان امام مهربانی باشیم که عطر ظهورش از استواری انقلاب🇮🇷 به مشام‌ می‌رسد. 📌قرار بیقرار ما: صبح‌های جمعه، در سنگرهای مادری‌مان 🌹مادرانه سبزوار🌹 هر جمعه یکی از مادرها بانی می‌شد. درِ خانه‌اش را باز می‌گذاشت تا نور ندبه‌های مادری، قدم بگذارد توی خانه و دلِ اهالی خانه. الحمدلله با عنایت حضرت صاحب‌الزمان (عج) هر روز ندبه‌های مادری پرجمعیت‌تر و پربرکت‌تر ‌می‌شد و دلِ خیلی‌ها را می‌بُرد. مناسبتها را می‌آوردیم توی دل ندبه‌های مادری. انتخابات، فلسطین، آغاز ولایت امام زمان (عج)، میلاد پیامبر اکرم (ص)، اربعین، فاطمیه، محرم، پیروزی انقلاب و.... جهاد تبیین، نقطه‌ی شروع ندبه‌های مادری بود و حالا خود ندبه‌های مادری بستری شده بود برای تبیین و روشنگری. می‌خواستیم نشان بدهیم که انتظار، نشستن و فقط دعا کردن نیست. می‌خواستیم بگوییم ندبه‌های مادری، میدان عملیات ماست همانگونه که سنگر دعا و محفل ذکر و اشک و آه‌مان است. لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
کار به جایی رسید که حس کردیم باید گروه مجزایی برای ندبه‌ها بزنیم تا به پیشنهاد یکی از مادران، تعداد شرکت کنندگان در هر ندبه‌ مشخص باشد. اول هشتک و بعد هشتک و هشتک توی گروه باب شد و ماشین‌دارها، ماشین‌ندارها را به ندبه می‌رساندند و دعای خیر برای خودشان می‌خریدند. یک همدلی و صمیمیت خواهرانه، یک قدم برای تمرین دوران ظهور. انگار همه دست هم را می‌گرفتند تا بنشانند دور سفره‌ی ندبه‌های مادری. اصلا برای زمینه‌سازی ظهور، باید همه‌مان به میدان بیاییم. ندبه‌های مادری، سفره‌ای نیست که عده‌ای آن را پهن کنند و عده‌ای فقط سر سفره بنشینند. این سفره باید توسط تک‌تک ما پهن شود. برای رسیدن به این باور و محقق کردن آن کارهایی انجام دادیم. مثلا وقتی مناسبتی در کار نبود و سخنرانی تبیینی نداشتیم، صوت شرح دعای ندبه را می‌گذاشتیم وسط و می‌گفتیم یک نفر گوش کند و بیاید ارائه بدهد. اصلا همه‌ی مسئولیت‌های ندبه را می‌گذاشتیم وسط و می‌گفتیم بفرمایید مسئولیت، تا تمرین کنیم آماده شدن برای ظهور را و آماده و مجهز شویم. سربازان آقا باید همه‌فن حریف باشند. قوی و محکم و مطمئن. کاش ندبه‌های مادری بستر پرورش این سربازان و جریان‌سازان شود. همه‌ی نیازهای ندبه‌های مادری را خودمان تامین می‌کردیم. حتی زمانی که بانی ندبه، امکان دعوت مداح ندارد و خودمان هم مداحی بلد نیستیم، صوت‌های ندبه کارمان را راه می انداخت. اصلا دستگاه صوت ندبه را هم یکی از مادران تامین کرد. کتاب دعاها را مادری دیگر. سفره ها را یکی دیگر و..... و امروز استعدادها را شناسایی کرده‌ایم و برای هر مسئولیت، یک تیم تشکیل داده‌ایم که هر جمعه مسئولیتها رو قبول می‌کنند. از یک جایی به بعد دلمان هم‌خوانی دسته‌جمعی مادرانه‌ای با رنگ و بوی امام زمان (عج) می‌خواست. کم‌کم نوای دلنشین دم پایانی بر ندبه‌های مادری طنین‌انداز شد. از غصه‌ی دوری تو بر لب رسیده جان عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡