eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
537 دنبال‌کننده
888 عکس
121 ویدیو
48 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
پویش این ماه اصلا برام عجیب رقم خورد. برخلاف اغلب اوقات که بخاطر مشغله یا دلایل مختلف باید به همسرم چندبار یادآوری کنم تا چیزی که می‌خوام رو تهیه کنن، اینبار به محض زنگ زدن بهشون و مطرح کردن این که من پلاستیک کوچیک برای بسته بندی نیاز دارم بدون خواستن هیچ توضیحی گفتن باشه و جالب اینکه چند جا هم موجود نبوده و ایشون گشتن تا سایز مورد نیاز رو پیدا کنن. مرحله بعدی اینکه به طرز عجیبی بچه‌هام که همیشه چسبیده هستن بهم و مدام در حال آتیش سوزوندن هستن، سرگرم شدن و من تونستم بسته‌بندی کنم و در کمال استیصال و زنگ زدن به دفتر فنی برای چاپ متن روش و قبول نکردن شون، خواهرم بعد برگشت از باشگاه با اینکه خیلی خسته بود و خیلی وقت‌ها کلا حوصله نداره مقواهای خوشگل کاهی‌ش رو برام برش زد و کمک کرد بنویسم و بچسبونیم روی بسته‌بندی و بسته‌ها پخش شد بین مادران شب‌زنده‌دار شب ۲۳ رمضان ۱۴۰۳. می‌خوام بگم گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود، ولی گاهی هم با وجود تنگی وقت و موانع، یجوری می‌شود که انگشت به دهان می‌مونی، پس مهم نیته و تلاش در حد وسع. مهم اون بچه‌های مظلومی هستن که این شب‌ها دل همه‌مون پیششونه و حال همه‌مون بخاطر اوضاع‌شون دگرگونه. خدایا این کم رو از ما بپذیر و دعاهای این شب‌هامون رو برای مردم مظلوم فلسطین هرچه زودتر مستجاب کن. 🖊زهرا قاسم‌زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امسال هر سفره‌ی افطار و سحر برایم سخت و غمناک بود، فکر گرسنگی کودکان غزه آزارم می‌داد. در این فکر بودم که چه کاری از من بر می‌آید؟پویش مادرانه جرقه‌ای در ذهنم زد و ایده‌ی دوستان مادرانه‌ای به دلم نشست. دست به کار شدم و بسته‌های نان خشک رو همراه برگه‌هایی که شامل «تلنگر» و «وظایفی» بود که می‌شود به واسطه‌ی آن کمکی کرد چیدم و در شب قدر ۲۳م همراه خود بردم. به مردم که می‌دادم بعضی تعجب می‌کردند و بعضی استقبال! خانمی بعد از گرفتن بسته با تعجب به همراه خود گفت نون خشکه! چرا نون خشکه نذری داد؟! و برگه‌ی داخل بسته رو خوند، همون لحظه برگشتن و گفتن چه کار خوبی. 🖊مریم قربانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
نشست معرفتی با موضوع: *حکمت الهی و قتل کودکان و زنان غزه* سخنران: محمدحسن جعفریان پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی. روز چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ (۲۳ رمضان المبارک) * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
ربنا می‌خوانند. شامی بابلی را با همه‌ی آپشن‌های ریز و درشتش، در روغن می‌لغزانم. یادم باشد سهم طفلکان غزه را کنار بگذارم. این را که می‌گویم پسرم با تعجب نگاهم می‌کند. لقمه‌های ساده و کوچکم را قبل رفتن به مراسم، سریع دست پیچ می‌کنم، روی بسته‌ها زده‌ام «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان فلسطین». وارد محوطه‌ی مصلی شده‌ایم. دنبال بهانه‌ای برای یادآوری پویش مادرانه می‌گردم. زمان دعا سخنران گریزی به غزه می‌زند؛ محیا لقمه‌ها را به بچه‌ها تعارف می‌کند و از آنها می‌خواهد برای نجات کودکان غزه دعا کنند. چشمم به بنری می‌افتد که کمی آنطرف‌تر نصب شده با نقش مادری رنجور و نوزاد در بغل که بالایش نوشته «برای مادران غزه». از بی‌حالی مادر آن تصویر، اشکانم جاری می‌شوند و از سیر بودنم خجالت می‌کشم. امسال با فاصله، تلخ‌ترین ماه رمضان عمرم را می‌گذرانم. 🖊محدثه فلاح زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چند روز بود نذر دوستان مادرانه رو می‌دیدم و تو دلم بهشون افتخار می‌کردم. مادرانی که در کنار کلی مشغله‌ی خودشون، به یاد بچه‌های گرسنه‌ی فلسطین هم بودند و کلی دغدغه داشتن. دلم می‌خواست منم بتونم کاری بکنم ولی چون اولین بارم بود نمی‌دونستم چیکار کنم که یکی از مادرهای فعال و عزیز مادرانه پیشنهاد داد بریم دور هم لقمه پنیر سبزی و حلوا درست کنیم که انگار خدا داشت بهم میگفت نیت از تو انگیزه و انرژی هم از طرف من. و شد آنچه که باید می‌شد. 🖊فریما مقدس *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
از وقتی فهمیدم پویش مادرانه این ماه پخش نذری برای مردم مظلوم غزه است، دلم می‌خواست یه کاری انجام بدم. تا اینکه بدون فکر قبلی برای افطار حلوا پختم. دخترهام به رسم همیشگی گفتن مامان به همسایه‌ها هم می‌دیم؟ توی دلم یاد بچه‌های بی پناه غزه افتادم و قرار مادرانه. دختر بزرگم با دست‌خط خودش نوشته‌ها رو نوشت. و دختر کوچیکه سریع حاضر شد که نذری‌ها رو ببره. ذوق بچه‌ها از چمش‌هاشون معلوم بود و دل من که برای بچه‌های مظلوم غزه خون بود. 🖊زینب یاراحمد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
وقتی خبر جدید بیمارستان شفا همه جا پیچید، همه دل‌شان توی سینه بی‌قرار شد و خون در رگ‌های‌شان به جوش آمده بود. توی گروه‌های‌مان دوباره حرف غزه بالا گرفته بود. یکی می‌گفت بنظرم فقط دعا برای فرج از دست‌مان برمی‌آید. یکی می‌گفت ریشه ظالم کنده می‌شود ولی من که توپ و تفنگی ندارم بروم روبروی‌شان بجنگم. اما این حرف‌ها آرام‌مان نمی‌کرد. باید قدمی برمی‌داشتیم. حتی اگر آن یک قدم فقط یک درصد از غم و سختی‌های مردم مقاوم غزه را کم کند تا بتوانند روبروی دشمنی که ظلمش در بشریت، کم سابقه بود بایستند. چند روز قبلش پیامی از مردم غزه رسیده بود که فقط به ما غذا برسانید که بتوانیم مقاومت کنیم. و چند روز قبل ترش، فیلمی از چادر هلال احمر ایرانی‌ها توی غزه پخش شد که داشت بین مردم عزیز غزه، غذا پخش می‌کرد. همین کورسوی امید کافی بود تا دست به کار شویم. قرار بود یکی دو روز دیگر به خاطر تولد امام حسن (ع)، هیأت خانوادگی مهدی یاوران مادرانه، باز دور هم جمع شوند. داشتیم ذره ذره بانی می‌شدیم تا افطاری هیأت جور شود. یکی یک کیسه نمک، یکی کمی لپه، یکی بانی گوشت شد، یکی با چند دانه سیب درختی و ...‌ اما با خبرهایی که از غزه شنیده بودیم، این افطاری از گلوی‌مان پایین نمی‌رفت. این شد که با دیدن هشتگ پویش «همسفره با غزه» و آن خبرهای قبلی از درخواست مردم غزه برای کمک و هلال احمر و ... تصمیمی گرفتیم. قرار شد صندوقی بیاوریم توی هیأت تا بچه‌ها بخشی از پول‌های عیدی‌شان را برای کمک به مردم غزه بریزند توی آن. چسب تفنگی و کارتن خرمایی که برای دور انداختنش توی خانه‌تکانی دست دست کرده بودم را برداشتم. پارچه سفیدی پیچیدم دورش و با چسب تفنگی گوشه‌هایش را به کارتن چسباندم تا بشود صندوق جمع آوری کمک برای مردم غزه و نقاشی دخترک را هم چسباندم روی آن. قدم خیلی کوچکی بود اما با برداشتنش می‌شد حس کرد پشت جبهه‌ای و داری برای رزمنده‌ها که همان مردم غزه باشند کاری می‌کنی. بعد هیأت که پول‌ها را شمردیم تا برای واریز به حساب آقا قسمت کمک به مردم غزه آماده شود، حس خوبی داشتیم. گاهی با چسب تفنگی هم می‌شود جنگید... 🖊زهره علوی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
امروز اولین جلسه قرائت قرآن و تفسیر سوره جمعه محله‌ی رازی بود. یکی از هم‌محله‌ای‌های عزیز جلسه رو در منزل با صفاشون برگزار کرد. دیدن دوستان خوبم بعد از چند هفته واقعا برام شیرین بود. تصمیم گرفتیم این جلسه، باهم سوره واقعه رو به همراه توحید و هفت یاالله برای آزادی قدس تلاوت کنیم. بعد از اتمام تلاوت قرآن و هدیه کردن اون به شهدای کنسولگری ایران در سوریه، نوبت به تفسیر سوره جمعه رسید. انقدر این تفسیر جذاب و دلنشین بود که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم. حضرت آقا چقدر زیبا ستایش موجودات و جمادات عالم رو وصف کردند. چقدر عالی حکومت الهی رو توضیح دادند. واقعا نشستن پای صحبت‌های رهبر عزیزم شیرین بود و از اون شیرین‌تر، قرار گرفتن در حلقه‌ی نورانی هم‌محله‌ای‌های عزیز بود. بعد از تفسیر، نوبت به معرفی کتاب دوست داشتنی شهاب دین رسید. دیروز موفق شدم چند فصلی از کتاب رو مطالعه کنم خوشبختانه در جمع ما، هم مادر باردار بود و هم مادر شیرده. سعی کردم توصیه‌های کتاب رو به دوستان منتقل کنم. إن شاالله که روح آیت الله مرعشی عزیز، جمع مومنانه ما رو مورد عنایت و لطف خودشون قرار بدند و برای همه‌مون دعا کنند. 🖊وجیهه توسلیان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
19.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردم غزّه، مبارزان غزّه، *مثل صخره، مثل کوه،* ایستاده‌اند؛ این چیز مهمّی است. غذا نمی‌رسد، دارو نمی‌رسد، سوخت نمی‌رسد، آب نمی‌رسد! امّا ایستاده‌اند و تسلیم نمی‌شوند. (امام خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۲) تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه در مقابل دفتر حافظ منافع مصر در تهران، اسفندماه ۱۴۰۲. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
از وقتی پویش فروردین رو دیدم، هزارتا سناریو چیدم برای مشارکت. نون پنیر سبزی برای عابرین، زولبیا بامیه برای زائرین مزار شهدا، حلوا برای سر مزار رفتگان و... آخر سر به خود کوچولوهای غزه متوسل شدم تا بتونم یه تصمیم درست بگیرم. در عرض یکی‌ دو ساعت حلوا برای همسایگان تصویب شد و مداحی زمینه هنگام طبخ هم مداحی آقای کریمی بود. حیدر حیدر ای مظلومِ فاتح (جالبه اولای مداحی اشاره می‌کنن به صحبت حضرت آقا با این مضمون که «مظلوم، آخرش فاتح و پیروز هست» ) حلواها رو با مشارکت بچه‌ها درست کردیم و پسرمون هم نوشته‌ها رو آماده کردند و رفت سر سفره افطار همسایگان عزیز. 🖊بهاره مرادی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*