#معرفی_شهیدیعقوبی
شهید محمدرضا یعقوبی که وکیل پایه یک دادگستری بود سال ١٣٤٢ در لنگرود متولد و ٥ تیر ماه ٩٥ در سن ٥٣ سالگی در شهر حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد. وی در دوران دفاع مقدس همرزم شهیدان کاوه و حسین املاکی بود. از وی ٢ فرزند پسر به یادگار مانده است.
۲۹ تیر ۱۳۹۵ — شهید محمدرضا یعقوبی(از جانبازان دفاع مقدس) در نیمه شب 19 رمضان - شب ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) - در سوریه و در دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام شهید شدند
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی
همرزم شهید یعقوبی گفت: بصیرتشناسی و معرفتشناسی ویژگی مهم شهید جاویدالاثر یعقوبی مدافع حرم بود.
به گزارش خبرگزاری فارس از لنگرود، زکریا عاطفی عصر امروز در مراسم نمادین تدفین شهید جاویدالاثر محمدرضا یعقوبی مدافع حرم در گلزار شهدای این شهرستان اظهار کرد: شهید محمدرضا یعقوبی از بنده قول گرفته بود در مراسم شهادتش سخن بگویم.
وی سخن گفتن درباره شهید یعقوبی را سخت دانست و گفت: به خاطر قولی که به این شهید دادهام سخن میگویم که این شهید ذرهای به مال دنیا وابسته نبود و در دوران دفاع مقدس بیش از 50 ماه جنگید و دوست و همرزم شهید املاکی بود.
همرزم شهید یعقوبی با بیان اینکه هر جا شهید املاکی به وجود یعقوبی نیاز داشت، او بلافاصله حاضر بود، گفت: معرفت شناسی، بصیرت دینی و سیاسی از ویژگیهای مهم شیعه است و شهید یعقوبی این خصوصیات را داشت.
وی با بیان اینکه شهید محمدرضا یعقوبی به افضل معرفت رسید و بصیرت پیدا کرده بود، خاطرنشان کرد: زمانی که از شهید میپرسیدیم چه میکنی، پاسخ میداد نیامدم که دوباره برگردم و اگر پس از ماموریتم قرار باشد برگردم میمانم و ماندنم را تمدید میکنم.
عاطفی با بیان اینکه شهید در سوریه آرام و قرار نداشت، گفت: این شهید و امثال او افتخارات بسیاری آفریدند و خوش درخشیدند.
وی با اشاره به اینکه شهید محمدرضا یعقوبی در خط مقدم بود، یادآور شد: این شهید بسیار شجاع، متدین، اهل نماز و روزه و خمس بود و طبق گفته همسرش این شهید همواره آرزوی مبارزه با صهیونیست را داشت و هر زمان که با رفتنش مخالفت میشد به ما میگفت اگر اجازه ندهید بروم سر پل صراط یقه شما را میگیرم.
همرزم شهید یعقوبی گفت: نمیدانم آیا ما باید به خانواده شهید یعقوبی تسلیت بگوییم یا او به ما و همرزمانش تسلیت بگویید
#خاطره_ای_از_همرزم_شهیدیعقوبی
#روحشان_شاد🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃دیدار آیت الله رمضانی با خانواده #شهیدمحمدرضایعقوبی🌷🌷
#یادشان_گرامی🌹
❤شادی روحشان صلوات❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: تردیدی نداشته باشید که رژیم غاصب صهیونیستی از روی زمین ریشهکن خواهد شد. #طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه
🔴 از فرزندان خود در حضور دیگران #انتقاد نکنید!
فریاد کشیدن بر سر آنها و یا مجازات کردن جسمانی فرزندان، از آنها انسانی حقیر و دلخور و سردرگم می سازد و بر سماجت آنها می افزاید.
✅ با فرزندان خود رفتاری ملایم داشته باشید.
اگر می بینید که خشمگین شده اید، سکوت کنید یا از اتاق بیرون بروید و به فرزندان خود فرصت بدهید تا مسایلشان را خود حل و فصل کنند.
⭕️ هرگز از فرزندان خود انتظار غیرممکن نداشته باشید؛
انتظارات غیرواقع بینانه را کنار بگذارید.
به یاد داشته باشید که فرزندان بیش از انتقاد به الگو و سرمشق نیاز دارند.
#تربیت_فرزند #تربیت_کودک
🔰چرا از رنگ مشکی برای #چادر استفاده میشه؟! #حجاب
🔺رنگ مشکی معانی زیادی دارد!
🔸رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
✓به همین دلیل به ورزشکاران در رده های بالاتر کمربند مشکی اهدا میشود
🔸رنگ مشکی رنگ دانایی است
✓به همین دلیل قضات و وکلای جهان از رنگ مشکی استفاده میکنند
🔸رنگ مشکی رنگ تقدس است
✓به همین دلیل ردای کشیش ها راهب ها و راهبه ها به رنگ مشکی است
🔸رنگ #مشکی رنگ عظمت است
✓به همین دلیل پوشش دیواره های خانه خدا با پارچه مشکی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤" الهام چرخنده"
الهام چرخنده: همکاران سینماگرم ده ساله بلاکم کردن.
🔹به نظرتون خانم چرخنده چه گناه بزرگی انجام داده که سینماگران مملکت ما بلاکش کردن؟
به دو لیل :۱_چادری شدن ۲_حمایت از جمهوری اسلامی.
حالا به نظرتون مسئولین فرهنگی جمهوری اسلامی در قبال حمایت های الهام چرخنده از جمهوری اسلامی و حجاب فاطمی، چه حمایتی از ایشون انجام دادن؟
درست حدس زدید ،در طول ده سال گذشته خانم چرخنده هیچ پیشنهاد درست و حسابی از سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی نداشته،حتی برای فیلم های مذهبی.
الان به نظرتون وقتی یک بازیگر حامی جمهوری اسلامی و انقلاب وضعیت الهام چرخنده رو ببینه جرأت میکنه کوچکترین حمایتی از انقلاب انجام بده!؟ یقینا همچین کاری نخواهد کرد.
مسئولین بعضا بی غیرت فرهنگی ما حتی توان محافظت از هنرمندان انقلابی رو نداشتن و ما انتظار داریم اینها فرهنگ جامعه رو درست کنن! هیهات!هیهات!
🌐 #سلبریتی_گرام✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میوه های عجیب مجیب که ما ندیدیم و نخوردیم 😂😋
بیرونش کدوئه توش یه چیز دیگه😳
یاد جوکه افتادم نارنگی پوست میکند میگفت خداکنه موز باشه توش😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت عیسی مسیح نایب امام زمان مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهام چرخنده(بازیگر سریال باران): میدانستم راهی که انتخاب کردهام هزینه دارد
من یک «سلام به فرمانده» گفتم و اینها هزینه دارد و هزینههایش را به جان میخرم، خدا میداند که با التماس همراه حضرت زینب(س) ماندم، این مسیر خار مغیلان هم دارد.
🕋 یرید الله...خدا چی میخواد؟
🌷۱.خدا میخواهدبه شما آسان بگیرد وسخت نگیرد:۱۸۵بقره،۶مائده،۲۸نساء
🌷۲.خدا میخوادهدایت شویدوشمارابپذیرد
ولی پیروان شهوت میخواهندشماازخدادورشوید:۳۷نساء
🌷۳.خدا میخواد۱۴ معصوم ،پاک باشند
وگناه نکنند:۳۳احزاب
🌷۴.خدامیخواهد کفاررابامال واولادعذاب کند
ودرآخرت بهره ای نداشته باشند:
۱۷۶ آل عمران و ۵۵و۸۵توبه
🌷۵.خدا میخواهدحق راتثبیت کند
وکفاررانابودکند ۷ انفال
🌷۶.خدا میخواهد بیان کندوهدایتتون کند ۲۶نساء
🕋یریدالانسان...انسان چی میخواد؟
🌷انسان قیامت راانکارمیکندتاهرکارخواست بکند
بلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ (٥)قیامت
💦❄️⛄️❄️💦
مدح و متن اهل بیت
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_دوازدهم ♥️عشق_پایدار♥️ صبح تازه از مشرق زمین طلوع کرده بود که این خانواده ی سه نفره ب
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_سیزدهم
♥️عشق پایدار♥️
پاسی ازشب گذشته بود جلال کار خود را کرد ودر چشم بهم زدنی کل خانواده از امدن عروس فراری سالیان پیش باخبرشدند ,کبری وصغری و بتول و ماه بی بی مثل چندین سال قبل دور هم جمع شده بودند,همه بودند واین مابین گل مجلس کم بود جمعشان جمع بود واین جمع پدر راکم داشت,هر بارکه بتول ازپدر وعلت غیبتش سوال میکرد ,به طور ملموسی بحث عوض میشد,حاضران از هر دری حرفی به میان میاوردند جز انچه که بتول طلب میکرد و هیچ کس پاسخی به سوالش نمیداد.
خواهران بتول خوشحال از اینکه خواهر کوچکشان درکنارشان است,غم از دست دادن پدر که بعداز چندین سال کمی از یاد رفته بود ,دوباره جان میگرفت این زخم کهنه انگار نشتری دوباره میخورد واز طرفی ترس از اینکه خبر بازگشت بتول به گوش خان وخانزاده برسد خوشحالیشان را از امدن بتول زایل میکرد و درد مرگ پدر را بیشتر وغصه ی دوباره جان گرفتن حادثه ای دیگر را در فکرشان پدیدار میکرد.خصوصا در این شرایط که یوسف میرزا مانند ببری خشمگین بود,یوسف میرزا پس از ناامید شدن از جستجو وپیدا کردن بتول,به اصرار باقرخان ,همسری اختیار کرده بود و گویا این روزها با همسرش که دخترعمویش بود اختلاف پیداکرده ,کار از زد و خورد هم گذشته وحتی,یوسف میرزا ,پسرسه ساله اش را از مادردورکرده بود و نزد باقرخان آورده بود,بی شک اگراز وجود عزیز وبتول باخبر میشد تمام کاسه کوزه ها رابرسراین دو انسان مهربان وزوج زجر کشیده میشکست وکینه های خفته میجوشید,انوقت بی شک اتفاقات ناگوارتری رخ میداد وچه بسا غوغایی در ابادی میشد که اتش این غوغا چه بسا دامن تک تک افراد ابادی را میگرفت,ماه بی بی ,اوضاع زندگی یوسف میرزا وبازگشتش را در فرصتی مناسب وبه دور از چشم بتول به دامادش گفت واز او راه چاره ای طلب نمود ,باید تصمیمی گرفته میشد که هیچ کس اسیبی نبیند....
ادامه دارد
#براساس واقعیت
🌿🍁🍂🍁🌿
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_چهاردهم
♥️عشق پایدار♥️
آقاعزیز بعداز کلی فکرو مشورت با ماه بی بی ,صلاح دیدند تا مردم آبادی از آمدنشان با خبر نشدند,روز بعد وقت غروب با خانوادهاش به سمت شهر حرکت کنند تا هم بتول دکتر برود وهم خطری تهدیدشان نکند,این بهترین و کم خطرترین راهی بود که میشد پیش بینی کرد اما
حال بتول مساعد نبود,لحظه به لحظه تبش بالاتر میرفت و حالش وخیم تر میشد اما برای,اینکه جلب,توجهی,نشود ناچار فانوس اتاق خاموش شد تا مسافران دیروز و فردا در تاریکی کمی استراحت کنند,بتول دربی خبری از پدر با تن تب دار به رختخواب رفت وماه بی بی حال دختر را چنین دید تا صبح بربالین دخترک بیمارش بیدار نشست و مدام به تیمار او پرداخت,
صبح زود هرکدام از خواهرها به خانه ی خود رفتند تا شب برای خداحافظی برگردند.
قبل ازظهربود ,لیلا همسایه ی ماه بی بی,که خواهرعبدالله بود به رسم هرروز واحوال پرسی و وقت گذرانی به خانه ی ماه بی بی امد
تاچشمش به میهمانان ناخوانده افتاد ,بی خبر از همه جا عقده ی دلش بازکرد انگار که هم اینک نعش بی جان و کتک خورده برادرش در پیش چشمانش است و بتول وعزیز هم قاضی محکمه ,گریه و واگویه راسرداد و دربین حرفهایش میگفت:کجا رفتی گلم,کجا رفتی که پر پر شدن دسته گلم را ندیدی,کجا رفتی که صورت کبود وپلکهای متورم پدرت را ندیدی کاش عبدالله زنده بود و دخترو نوه اش رامیدید,کاکای مظلومم مظلوم کشته شدو... هرچه که ماه بی بی وعزیز ,چشمک میزدند,لیلا یا نمیدید یا اینکه انقدر عقده کرده بود که خود رابه ندیدن میزد و حرفها و خبری را که همگان واهمه داشتند از گفتنش به بتول,به بدترین شکل و روایت ممکن به گوش دخترک زجر کشیده رساند.
تا این کلام یعنی مرگ پدر, از دهان عمه خانم بیرون امد انگار دنیا برسر بتول خراب شد,همه جا پیش چشمش تیره وتار شدو دردی کل وجودش را فراگرفت...
کاش زمین دهان باز میکرد و بتول را میبلعید,آخراین چه سرنوشتی ست؟؟کاش میشداین تقدیر را از سر نوشتش....
حال بتول بدتر وبدتر ودردش شدیدتر میشد,مادرش فرستاد دنبال شوکت ماما,مامای ابادی بود.
شوکت ماما به محض دیدن بتول گفت:آب گرم حاضرکنید ودست به دعابرداریدکه جان مادروبچه درخطراست.....
ادامه دارد....
#براساس واقعیت
🌿🍁🍂🍁🍂🌿
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_پانزدهم
♥️عشق پایدار♥️
آقاعزیزوپسرش عباس,پشت درب اتاق خانه ی کودکیهای بتول,خانه ای که روزگاری این دخترک زجرکشیده پا به درون این دنیا نهاده بود وگویا تقدیر اینچنین بود که در همین خانه هم از این دار فانی رخت سفر ببندد,عزیز دل نگران یارومحبوبه اش بود وعباس دنبال نگاه مهربان مادر...
ساعتها ودقایق وثانیه ها به کندی ودر انتظاری کشنده میگذشت,اقا عزیز قران به دست بر روی سکوی جلوی اتاق نشسته بودو برای فارغ شدن وسلامتی همسر وفرزند در راهش قران میخواند وعباس هم در عالم کودکی درحالیگه روی حیاط به جست وخیز مشغول بود اما در ذهن با دعاهای کودکانه سلامتی مادرش را از خدا طلب میکرد,ناگاه صدای دلنشین گریه ی کودکی نوید تولدی تازه را میداد درفضا پیچید,عباس از اشتیاق شنیدن صدای طفل به اغوش پدر پرید واز او خواست تا کودک نورسیده را ببیند و عزیز هم شاد از فراغت همسرش میخواست به سمت اتاق برود که ناگاه صدای کودک با شیون زنان
بهم امیخت,آقا عزیز عباس را از اغوشش به زمین نهادو سراسیمه وارد اتاق شد,پیکر بی جان مادری با کودکی گریان در اغوشش دلخراش ترین صحنه ای بود که میتوانست ببیند.
بدن ضعیف و تن بیمار بتول بیش ازاین تاب,سختیهای این دنیای دون رانداشت,و روح اوبا روح پدرش عبدالله گره خورد.
آقا عزیز پسر بی قرارش را که حالا خود را دوباره به پدر رسانده بود, رابه,سینه چسپانید و چشمش به دخترک نورسیده اش بود که باید این دنیا را بدون مهر مادر تجربه میکرد.......دختری که باید طوفان حوادث را تحمل میکرد تا تقدیر عاشقانه هایی در دل خود بنگارد.. .
خیلی بی سروصدا جسم بی جان بتول کنار مزار پدرش آرام گرفت,بتول رفت اما دست تقدیر دخترکی درصورت و سیرت مانند بتول به این دنیا هدیه کرد ....
آقا عزیز اسم دخترکش را(مریم)نهاد و او را به دست ماه بی بی سپرد تا درموقعی مناسب برگردد و دخترک راهمراه خودببرد,اما نمیدانست دست روزگار چگونه انهاراباهم غریبه میکند...
عزیز همراه پسرش عباس با دلشکسته وچشم گریان شبانه آبادی راترک کردند ودوباره راهی آینده ای نامعلوم ومکانی نامعلوم تر شدند......
ادامه دارد
#براساس واقعیت
🍂🌿🍁
خونهی من که خونهی مُراده
خدا بهم اینجا علی رو داده
چار تا غلام آوردم اینجا واسه
دو تا خانوم و دو تا آقا زاده
برا دو خورشیدش یه ماه آوردم
برای خیمه تکیهگاه آوردم
روزی که عباسم و دید علی گفت...
برای دختراش سپاه آوردم
اما زدند آینه رو شکستند
دلای سنگی سرش و شکستند
دلیل داره اگه زمین میخورم
آخه عصای پیریم و شکستند
میگن که خیمهها کفن ها شدند
با سیلی غرقِ خون دهنها شدند
یه چند تا دخترام رسیدن ولی
دیدم شبیهِ پیر زنها شدند
اَمون از این موهای خاکستری
از این همه گُلای نیلوفری
عباسم و حسینم و گرفتند
نه مادرم نه حتی نامادری
دست رو دلم نذار دلم کبابه
شبیه روی سوخته ی ربابه
تا وقت مردنش همش میپرسید...
چرا نذاشتن پسرم بخوابه
ربابه و روضهی ما سه شعبه
میگه زدید ولی چرا سه شعبه؟
فرقی داره شیر خواره با علمدار
فرقی نداره نیزه با سه شعبه؟
دست رو دلم نذار دلم شکسته
رو مشکِ پاره لَختهخون نشسته
خونَش خراب شه خونم و خراب کرد
هرکی به نیزهها سرت رو بسته
غلام آقات شدی ابالفضل
سایه سادات شدی ابالفضل
هرکسی سهمی از تو رو کَند و برد
بد جوری خیرات شدی ابالفضل
تیر و چطور با زانوهات کشیدی
فاطمه رو به قتلگات کشیدی
چطور با دستی که نداشتی مادر
چادرشو و روی چشات کشیدی
عاقبت انتظار تو سر اومد
سرت زمین نخورده مادر اومد
نذاشت که روی نیلی رو ببینی
تیری که از پشت سر تو اومد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴روضهخوانی رهبر انقلاب در مصیبت حضرت امالبنین(س)
🔹سال ۱۳۵۲ مسجد کرامت مشهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ام البنین دخیلم ؛درمانده و ذلیلم
تا ندهی مرادم ؛دست از تو بر ندارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دیگر مرا ام البنین نخوانید ..
⭕️ نوحه قدیمی از مرحوم کوثری در رثای حضرت ام البنین سلام الله علیها در حضور امام خمینی رحمت الله علیه
🔴فقط یک عدد خیار و سیب و شیرینی دانمارکی !!!
✍آقازادههای ایشان مراسم #عروسی که داشتند، ما هم دعوت بودیم. در همین دفتر. چند نفری را دعوت کردند، بستگانشان و چند نفر هم همین دفتریها.
مراسم ایشان، هیچکدام در #تالار و مفصل نبوده است. در همین دو سه تا اتاقهای دفتر بوده است. یادم هست یکی از همین جلسات مهمانی -همیشهاش هم اینجوری بوده، این سه چهار تا عروسیهایی که داشتند- ما شرکت کردیم، میوه همان #میوهی_فصل، آن هم دو رقم، مثلاً سیب و خیار، آن هم نه اینکه دیس بچینند، بلکه توی بشقاب، یک خیار و یک عدد سیب.
با یکی از دوستان دفتر بودیم، گفت: این مجلس ختمهای تهران، بیشتر از مجلس عروسی پسران حضرت آقا پذیرایی میکنند؛ آنها باز یک شیرینی چیزی هم میآورند، حلوا هم میآورند، میبرند دور میگردانند، باز دو سه رقم میوه میگذارند؛ اینجا حلوا هم نیست، شیرینی هم که همین یک #شیرینی_دانمارکی و یک سیب و یک خیار؛ بیشتر هم نمیشود خورد.
🌐 حجتالاسلام والمسلمین مروی