eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.9هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
23.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
12.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛ ؛ ؛ وقتی مى‌خوره به كار من گره وا مى‌شه بازم به روم يه پنجره نديدم يک نفرو جواب كنى نديدم كسی رو نا اميد بره چه‌قَدَر مريض اومد دوا گرفت سرطاني‌ام ازت شفا گرفت يه نفر چند سالى بود بچه نداشت اومد از تو يك غلامرضا گرفت حَرَمت يعنى تموم زندگى يعنى خاطرات خوب بچگی تو امام رضاى مهربونمى تو نمى‌تونى به هيچكی نه بگى نمی تونى به كسى بگی برو به جوادت كه قسم بِدَن تورو واست هيچ كارى نداره بخدا خوب كنى مريضِ روی ویلچرو
این روزا توو خونه زحمت می‌کشی سخته این همه مصیبت می‌کشی لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش نکنه ازم خجالت می‌کشی اشکای چشم حَسَن فدا سرت زخم رو گونه‌ی من فدا سرت حاضرم پای تو جونَمَم بدم حالا یه سیلی زدن، فدا سرت شهرمون مثل غروبه، دلگیره دلِ تو به داغ غربت اسیره تا می‌بیننت راهو کج می‌کنن الهی فاطمه واست بمیره مگه می‌شه غُصه‌ی تو رو نخورد مگه می‌شه پای گریه‌هات نَمُرد تو همین‌که حس نکردی...، بَسَّمه چه فشاری در به دنده‌هام آوُرد نَفَس آدم توویِ دود می‌بُره ریه‌م از دوده‌ی هیزما پُره من همون فاطمه‌ام...، پیر نشدم صورتی که می‌سوزه چین میخوره گره خورده سرنوشتمون به غم عُمْر باهم بودنِ ما شده کم لحظه‌ای که میخ به پهلوهام گرفت داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم... دشمنت توو کوچه‌ها چه‌ها می‌کرد روی چادرم برو بیا می‌کرد قنفذ لعنتی تا کم می‌آوُرد جاشو با مغیره جابجا می‌کرد طاقت یه ذره گرما ندارم دوس دارم که راه برم، پا ندارم موی زینبت پریشونه هنوز برا شونه کردنش نا ندارم گریه‌هام گریه‌ی پیوسته شدن راه آه و ناله‌هام بسته شدن دعا کن همین روزا، زود بمیرم در و همسایه دیگه خسته شدن ای عزیزِ دلم، ای همه کَسَم! دمِ آخری بُریده نَفَسم هوای حسینمونو داشته باش... برا خشکیِ لبش دلواپسم یه روزی می‌رسه تشنه می‌مونه بدنِ بی رمقش ناتَوونه اِنقَدَر با نیزه‌ها می‌زننش روی پاش می‌خواد پاشه، نمی‌تونه مُشتی بی حیا ولش نمی‌کنن پیرا با عصا ولش نمی‌کنن بدنش با خاک یکی میشه؛ علی! نعل مرکبا ولش نمی‌کنن
کربلا مهمونا از راه اومدن آب و جارو کن مسیر حرمُ می دونی واجبِ که نگهداری حُرمت این حرمِ محترمُ قدماشونُ رویِ چشات بذار اهل بیت عترت و نَبُوَتن دامنِ پاکشونُ رها نکن اینا خانوادهَ‌ی سخاوتن عزت و کرامتِ الهی‌شون هر امیر و شاهُ بنده می‌کنه یه سه‌ساله توی این قافله هست که نگاش مُرده رو زنده می‌کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه‌ی مخدراتُ نبینه کربلا کاش که می‌شد کاری کنی تا رُباب، شط فراتُ نبینه خسته‌ی راهِ و دور از وطنه به دلش غصه نذاری بشینه روی چادرِ عقیله نباید سرِ سوزنم غباری بشینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا باشه وقتی از ناقه می‌خوان پیاده شن حواست خیلی به بچه‌ها باشه حواست خیلی به بچه‌ها باشه گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن حواست باشه زمانِ بازی‌شون طرفِ گودیِ قتلگاه نرن خدا اون روزُ نیاره بچه‌ها طرفِ گودیِ قتلگاه برن با پاهایی که مثِ گُل نازکه روی خارایِ بیابون راه برن
یه مادر داره از احساس میگه داره از روضه‌ی حساس میگه گمونم روضه‌خون ام البنیه داره از قامت عباس میگه: قد و بالای عباسم نظر خورد به چشم شیر من تیر سه پر خورد خودِ من از بشیر اینو شنیدم عمود آهن دشمن به سر خورد شنیدم کوفیا دورش رسیدن شنیدم دست عباس و بریدن شنیدم بچمو شرمنده کردن شنیدم مشکشو تیرا دریدن تا وقتی روضه خون ام البنینه ربابم گوشه‌ی مجلس می‌شینه تا وقتی حرف مشک پاره می‌شه رو لب گل می‌کنه داغ سکینه: همین قد میگم از داغ زیادم نگاهِ مهربونش مونده یادم الا ام البنین! شرمنده‌ام من خودم دستِ عموجون مشک دادم شدیم آواره با زخم و تب و درد سر ما نعره می‌زد شمر نامرد پایینِ نی رد خونو می‌دیدم عمو بالای نی خون گریه می‌کرد میگه ام البنین، غم بی حسابه جلو چشمام یه مشکِ پاره قابه می‌سوزه قلبمو آروم نمی‌شم دلیل شرم من اشکِ ربابه خدایا پُر اگه پیمونه می‌شد علیِ اصغرم گریون نمی‌شد حسینِ من با طفل شیرخوارش میون هلهله حیرون نمی‌شد همین که روضه میره سمت گودال رباب و زینب‌ان که میرن از حال امون از تیغ و تیر و سنگ و نیزه امون از غارت پیراهن و شال چرا تشنه تو رو کشتن حسینم سرت رو روی نی بردن حسینم همه رفتن... یه گوشه دم گرفته: حسینِ من، حسینِ من، حسینم...
از رو نی منو نگا کن بابایی واسه دخترت دعا کن بابایی دوباره بهم بگو "رقیه جان" دوباره منو صدا کن بابایی مثه اون روزایِ خوبِ مدینه بیا دستامو حنا کن بابایی از همون بالای نیزه هم شده یه نگاه به این پاها کن بابایی می‌دونی نمیتونم که راه برم پس واسم فکر عصا کن بابایی گلِ‌سَر دیگه به کارم نمیاد گره‌ی موهامو وا کن بابایی واسه اینکه زجر دیگه سر نرسه مثه من خدا خدا کن بابایی دردمو به هیچکی جز تو نمی‌گم دردمو خودت دوا کن بابایی من می‌خوام فقط که باخودت باشم زود منو حاجت روا کن بابایی سرِ تو جاش توی آغوش منه هجرت از تشت طلا کن بابایی تو کفن نداشتی من می‌خوام چکار؟ یه حصیری دست و پا کن بابایی ✍