eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.4هزار دنبال‌کننده
5 عکس
11 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فهرست مقاتل
🩸فهرستِ لینک‌دار‌ مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلامجملاتی که دل سنگ را آتش می‌زند... | درد و دل‌های حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سه‌ساله آل الله از قافله و اذیت‌های زجر ملعون...زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…نازدانه‌ای که هر روز سجاده پدرش را پهن می‌کرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ... ➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن... وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه می‌کند...حضرت‌ رقیه سلام‌الله‌علیها هر چه خون‌ها را از لب و دندان سر مطهر، برمی‌گرفت، بازهم خون تازه می‌جوشید...حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها ببرد...داغِ حضرت‌ رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها...آنچه که حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام در خواب می‌بیند ...نازدانه‌ای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه می‌دوید ...ای بابا! ببین که عمّه‌ام را کتک می‌زنند و گوشواره و چادرم را به غارت برده‌اند...بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشه‌ای از احوالات حضرت‌ رقیه سلام‌الله‌علیها در غروب عاشورا ... سخن‌گفتن رأس بریده سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه با نازدانه رقیه سلام‌الله‌علیها ... زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با دیدن کبودی‌های بدن حضرت‌ رقیه سلام‌الله‌علیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها افتاد ...آن‌قدر بر لب‌های خودش ضربه زد تا لب‌های خودش هم مثل لب‌های پدرش خونین شد ...کرامت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها به دختر یک یهودی ... به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال‌ بال می‌زنی ...دخترم رقیه «سلام‌الله‌علیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها» می‌اندازد ...ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیه‌السلام به نازدانهٔ سه‌ساله‌اش رقیه خاتون سلام‌الله‌علیها ... @Maghaatel
🩸عاشق و مجذوبِ سیدالشهداء علیه‌السلام نه «درد تیغ» را می‌فهمد … و نه می‌داند «سرما و گرما» چیست … 🔖 سرسلسلهٔ همهٔ عشّاق و دلدادگان سیدالشهداء علیه‌السلام، هفتاد و دو تن یار باوفای آن حضرت هستند که چنان جذبهٔ عشق آن حضرت، وجودشان را گرفته بود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پیشاپیش در وصف آنان فرموده بود: 📋 یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ 👈 ای حسین جان! عده‌ای همراه تو به شهادت می‌رسند که درد نیزه و شمشیر را احساس نمی‌کنند. 📋... یَکُونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ ▪️جنگ برای تو و یارانت سرد و سلامت خواهد شد. 📚الخرائج و الجرائح، ص۸۴۸ 🔖 بعد از اصحاب سیدالشهداء علیه‌السلام، دلسوختگان غمِ آن حضرت هستند که چنان داغ سیدالشهداء علیه‌السلام و عظمت مصیبت آن حضرت، آن‌ها را به عزاداری و گریه واداشته، که دیگر شکایتی از «سرما و گرما» نداشته و در هر شرایطی عزای سیدالشهداء علیه‌السلام را به پا می‌دارند؛ کما اینکه در روایت آمده است: 📋 لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ لَبِسْنَ نِسَاءَ بَنِي هَاشِمٍ اَلسَّوَادَ وَ اَلْمُسُوحَ ▪️هنگامی که حسین بن علی علیهماالسلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم لباس‌های سیاهِ عزا و کهنه پوشیدند و مشغول عزاداری شدند. 📋 وَ كُنَّ لاَ يَشْتَكِينَ مِنْ حَرٍّ وَ لاَ بَرْدٍ 👈 هنگام عزاداری شکایتی از سرما و گرما نداشتند‌ (و گویا سرما و گرما را نمی‌فهمیدند.) 📋 وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَاالسَّلاَمُ يَعْمَلُ لَهُنَّ اَلطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ ▪️و حضرت‌ علی بن الحسین إمام سجاد علیهماالسلام برای آنها غذا آماده می‌کرد تا عزاداری کنند. 📚المحاسن؛ ج۲ ص۴۲۰ ✍ آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست در عاشقی اصلاً ضرر مدّ نظر نیست “دربدری دارد به دنبال خودش عشق” عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست پروانه را دیدم که خاکستر نشین شد پروانه یادم داده عاشق فکر پر نیست قدر جوانی را بدان و «گریه‌کن» باش من شک ندارم وقت پیری بی اثر نیست گریه برای این تبار محترم بود! سر تا سرش سود است و اصلاً هم ضرر نیست غیر از تو خرج هرکه شد خونش هدر رفت خونی که میریزم به پات اسمش هدر نیست این کاسه را باید پر از مِهر علی کرد اینجا گدا اصلا به فکر سیم و زر نیست بنشین و اینجا گریه کن! آنجا بخندی فردا که محشر شد خبر از چشم تَر نیست @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فهرست مقاتل
🩸مصائب و مقاتل مرتبط با جناب حرّ بن یزید ریاحی چگونه و با چه حالی حرّ به محضر سیدالشهداء علیه‌السلام رسید؟! | وقتی که قلب حرّ با ندای غربت سیدالشهداء علیه‌السلام به لرزه می‌افتد …سیدالشهداء علیه‌السلام هرگونه بود لشکر را شکافتند و جنازه حرّ را به خیمه‌ها آوردند … حُرّ، به پشت خیمهٔ مخدّرات رفت و بر زمین نشست و خاک بر سر می‌ریخت …محبّت بی‌نظیر سیدالشهدا علیه‌السلام به حرّ بن یزید ریاحی | تو مهمان مایی ای حرّ … برای جنگ، کمی صبر کن …وقتی که فرمانده سپاه ابن زیاد لعین، صورت بر پای ذوالجناح می‌نَهَد و سر تعظیم در برابر سیدالشهدا علیه‌السلام فرود می‌آورد...حرّ ، به قتال سیدالشهداء علیه‌السلام می‌رود اما بشارت بهشت را می‌شنود …اضطراب حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها با مشاهده لشکر هزار نفری حرّ …کرامتی از جناب حرّ بن یزید ریاحیحکایت دستمالی که سیدالشهداء علیه‌السلام بر سر حرّ بست و بعد از هزار سال، خون تازه از زیر آن جاری شد... @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸ضربه‌ که به دست عبدالله «علیه‌السلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…» مرحوم علامه مجلسی چنین نقل می‌کند: 🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و یا به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ای‌زنازاده! عمویم را می‌کشی؟! 📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد ▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربه‌ای به سیدالشهداء علیه‌السلام وارد کند که عبدالله علیه‌السلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد. 📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه» ▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، ناله‌ای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!» 📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳ ✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم خونِ حسن میانِ رگم موج می زند گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه افتاده شاه رویِ زمین در برابرم تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست بی اختیار ناله زدم وای مادرم تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما باجانِ فاطمه که چنین تا نمی‌کنند جان دادنِ غریب تماشا نمی‌کنند زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه باحالِ مادر از چه مدارا نمی‌کنند خالی کنید دورِ عمویِ غریب من دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند آقایِ عالم است برهنه نکن تنش بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند @Maghaatel
🩸سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان می‌آوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند … در نقلی آمده است که از یکی از دختران امام حسن علیه‌السلام - که نام مبارک او را «جمیله» ذکر کرده‌اند - چنین گوید: 🥀 مرا با چهار نفر دختر دیگر بر یک ریسمان بسته بودند و سر قاسم و عبداللَّه علیهماالسلام برادر ما را گاهى مى‏آوردند و در برابر خرابه در پیش چشم ما مى‏آویختند. 🥀 جمعى از دختران شامیان بى‌حیا مى‏آمدند به جهت تماشاى آن سرها و در غیر وقت‌ها نیز سنگ و کلوخ برما مى‏زدند و اذیت و آزار بر ما مى‏کردند و نمى‏گذاشتند که ما یک روز آرام و قرار بگیریم و شماتت بر ما مى‏نمودند و ما دقیقه‌ای راحتى نداشتیم؛ سرما و گرماى روز و شب و از اذیت و آزار آن گروه بى‌ادب و بد حسب و نسب، بلایی به سرمان آورد که، 📋 حتّى تَغَیَّرَ وُجوهُنا وَ صِرنا مِثلَ أسارىٰ الحَبَشة ▪️رنگ صورتمان تغییر کرد و همانند اسرای حبشه شده بودیم. 📚 بحرالمصائب، ج۹ ص۱۶۵ ✍ خنده بر پاره گریبانی مان می‌کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می‌کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می‌کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می‌کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می‌کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی آن جا وارد بزم طرب خوانی مان می‌کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می‌کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می‌کردند @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸عمو به فدایت شود! تو را بعد از آنکه به «بلای‌عظیم» گرفتار شدی، به قتل می‌رسانند … در روایتی امام زین‌العابدین علیه‌السلام فرمودند: 🥀 در شب عاشورا وقتی که پدرم سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه وعده شهادت را به اصحاب باوفایش داد، قاسم بن الحسن علیهماالسلام به پیش آمد و عرضه داشت: ای عموجان! من هم به شهادت می‌رسم؟! پدرم با دست عطوفت بر سر او کشید و سپس فرمود: 📋 يَا ابْنَ أَخِي كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ!؟ ▪️ای پسر برادرم! مرگ (در راه یاری من) را چگونه می‌بینی؟! 🥀 قاسم علیه‌السلام عرضه داشت: 📋 يَا عَمِّ! أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ ▪️ای عموجان! به خدا قسم اینگونه مرگی از عسل برایم شیرین‌تر است. 🥀 پدرم فرمود: آری به خدا؛ این مرگ خیلی شیرین است! 📋 إی واللّه فِداکَ عَمِّک! إنّک لأَحَدُ مَنْ يُقْتَلُ مِنَ الرِّجَالِ مَعِي بَعدَ أَنْ تَبْلُوَ بِبَلَاءٍ عَظِيم ▪️آری … عمویت به فدایت شود! تو هم با کسانی که همراه من کشته می‌شوند، به شهادت می‌رسی! اما بعد از آنکه تو را به «بلای عظیم» گرفتار کنند … 📚الهداية الكبرى،ص۲۰۴ (با اندکی تفاوت) 📚مدينة المعاجز، ج۴ ص۲۱۴ 📚نفس المهموم، ص۲۳۰ ✍ ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده مثل تن علی دل من پرپرت شده تا گرد و خاک بر سر جسمت بلند شد گفتم خدا به خیر کند محشرت شده رفته فرو تنت به دل خاک ها چرا پا خورده ای مگر که زمین بسترت شده چشمت زدند چشم پلیدان این سپاه که لخته خون عذار رُخ انورت شده داماد سنگ خوردهء من سر بلند کن که نو عروس تو نگران خاطرت شده پا بر زمین مکش که مرا میزنی زمین بنگر مُقلّدم که چه با رهبرت شده خوردی عسل ولی ز لبت چکّه میکند از بسکه پُر ترک لب تو، ساغرت شده ای‌کاش با زِره تو به میدان می آمدی تا لِه نمیشدی چه به این پیکرت شده چشمت به لب رسیده چه خاکی به سر کنم چه دلخراش چهرهء خوش منظرت شده گیسوی تو کنار تنت ریخته زمین سر پنجه ها مگر که شکنجه گرت شده مانند مادرم شده خُرد استخوان تو این ارث کوچه سهم تو از کوثرت شده تو درد میکشی و دلم تیر میکشد دردِ جناق وا شده درد سرت شده در زیر نعل ها بدنت قد کشیده است مثل عموی خود شده ای باورت شده @Maghaatel
🩸ای عموجان! من چگونه شما را یکّه و تنها بین دشمنان ببینم؟! در نقل‌ها آمده است: سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه به وقت وداع قاسم علیه‌السلام، با دلی پر حسرت به او فرمود: 📋 يَا وَلَدِي أَتَمْشِي بِرِجْلِكَ إِلَى الْمَوْتِ؟ ▪️ای پسرم! آیا با پای خودت داری به سمت مرگ می‌روی ؟! 🥀 قاسم علیه‌السلام عرض کرد: 📋 رُوحِي لِرُوحِكَ الْفِدَاءُ وَ نَفْسِي لِنَفْسِكَ الْوِقَاءُ وَكَيْفَ يَا عَمِّ وَأَنْتَ بَيْنَ الْأَعْدَاءِ وَحِيداً فَرِيداً؟ ▪️جان و دلم به فدای شما! تمام وجودم سپر بلای‌تان گردد! عموجان! من چگونه شما را بین دشمنان، یکّه و تنها ببینم؟! 📋 فَلَمْ يَزَلِ الْغُلَامُ يُقَبِّلُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ؛ ▪️پس در آن حال، به روی پای سیدالشهداء علیه‌السلام افتاد و دست و پای عمویش را می‌بوسید. 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص۳۱۵ ✍ هر چه آمد به سر من به فدای سر تو به فدای سر گیسوی علی اصغر تو خم شدی تا که مرا تنگ در آغوش کشی قد کشیدم که دگر خم نشود پیکر تو نذر کردم همه دشت پر از من بشود تا ببینی شده‌ام مثل علی اکبر تو غیرتم کشت مرا تا که نبیند چشمم به تنش رخت اسارت بکند خواهر تو سینه‌ام تاب ندارد که عمو گریه کند حق بده پا بکشم روی زمین در بر تو ای عمو گریه مکن! آه مکش! اشک مریز هر چه آمد به سر من به فدای سر تو @Maghaatel
🩸نوعروسان شامی، جمع شدند و سر مطهر قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند … در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که سر های مطهر شهدای کربلا را وارد شهر شام کردند، هر یک از سرها که از دروازه شهر می‌گذشت، معلونی بر در دروازه ایستاده بود و نام صاحب آن سر را می‌پرسید. 🥀 تا نوبت به سر مطهر قاسم علیه‌السلام رسید، آن حرامزاده امر کرد که عروس‌ها هر یک سنگی را برداند و سر قاسم علیه‌السلام را سنگ باران کنند. 📚سرور المؤمنین،نائینی، ص ۱۰۵، بازنویسی شده (نسخه خطی) @Maghaatel
🩸حضرت قاسم علیه‌السلام، محبوب‌ترین اولاد امام حسن علیه‌السلام در نزد پدر و عمویش … در نقلی آمده است که زینب‌ کبری سلام‌الله‌علیها فرمودند: 🥀 در وقت شهادت برادرم امام حسن «صلوات‌الله‌علیه» بود که ما را یک به یک در آغوش می‌گرفت و می‌بوسید و وداع می‌کرد؛ چون نوبت به قاسم علیه‌السلام رسید، دیدم که برادرم او را در برگرفت و بر روی سینه خود چسبانید و رو بر رویش نهاد و آهی کشید و او را از همه بیشتر بوسید. 🥀 من عرض کردم: برادر جان! گویا قاسم علیه‌السلام را از همه بیشتر دوست داری!؟ برادرم فرمود: آری. عرض کردم: چرا؟ فرمود: 📋 لِأنَّهُ يُفدِي نَفسَهُ لِلحُسين علیه‌السلام في يَومِ عاشورا ▪️چرا که او جان خودش را در روز عاشورا فدای سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه می‌کند. 🧷(اولاد دیگر از امام مجتبی علیه‌السلام هم در کربلا به شهادت رسیده‌اند؛ لکن چه بسا از آن جهت که حضرت قاسم علیه‌السلام طبق روایت امام سجاد صلوات‌الله‌علیه به «بلای عظیم» به شهادت رسید، وجه قربانی‌شدنش متمایز از دیگر برادرانش شده است) 📋 ... و أخَذَ بِيَدِ القاسم و وَضَع في يَدِ أخيه الحُسين فَقال: هٰذا أمانَتي عِندك! ▪️و در آن حال دست قاسم علیه‌السلام را گرفت و در دست سیدالشهداء علیه‌السلام گذاشت و فرمود: ای برادر! این پسر امانت من است در نزد تو. 📚بحرالمصائب ج۴ ص۱۸۵ 📚مقتل ملّا نقی بروجردی، ص۸۴ (نسخه خطی) 🔖 عالم ربانی مرحوم واعظ قزوینی در مقتل شریف «ریاض القدس» می‌نویسد: 📝 اهل خبره در روایات و مقاتل نقل کرده‌اند: 📜 أنّ قاسمَ بن حسن علیهماالسلام كان أحبَّ أولادِ الحَسن علیه‌السلام إلى عَمِّه الحُسين علیه‌السلام كما يُستَفاد من المَنقولات؛ 🔻همانگونه که از نقل ها استفاده می‌شود،‌محبوب‌ترین اولاد امام حسن علیه‌السلام در نزد سیدالشهداء علیه‌السلام، بدون شک قاسم بن الحسن علیهماالسلام بود. 🗯 و شاهد این مطلب، همان‌ نقل مرحوم علامه مجلسی است که به وقت وداع قاسم علیه‌السلام با سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه آورده است: 📜 إعتَنَقَهُ و جَعَلا یَبْکِیانِ حَتّی غُشِیَ عَلَیْهِما. ▪️ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه دستان مبارکش را به گردن قاسم علیه‌السلام انداخت و آن قدر هر دو گریستند که بیهوش شدند. 📚بحارالانوار ج۴۵ ص۳۴ ✍ آیینۀ روی مجتبایی قاسم مستغرق ذات کبریایی قاسم مثل علی اکبری برای ارباب چشم تو کند گره گشایی قاسم حالا که پسر دار شده شاه کریم داغ است بساط هر گدایی قاسم از گوشۀ لبهات عسل می ریزد مدهوش ز باده ی بقایی قاسم دل می برد از همه مناجات شبت مانند حسن چه خوش صدایی قاسم قسمت نشده اگر امامت بکنی معصومی و از گنه جدایی قاسم تحت الهنکی که بسته ای شاهد بود زیبای امام زاده هایی قاسم سوگند به پینه های پیشانی تو با سن کمت پیر دعایی قاسم تو وارث تکسوار جنگ جملی الحق حسن کرب و بلایی قاسم زیر پر عباس کشیدی شمشیر شاگرد امیر خیمه هایی قاسم گردن زده ای ازرق و اولادش را زیرا نوه ی شیر خدایی قاسم ای وای گرفتند همه دورت را چون گل به میان خارهایی قاسم پهلوی تو ضربه خورده مثل مادر افتاده میان دست و پایی قاسم زیر سم اسب نرم شد پیکر تو بر داغ عظیم مبتلایی قاسم بازیچه ی قاتل است این کاکل ناز گیسوی تو شد رنگ حنایی قاسم از کهنگی نعل کفن پاره نشد سربسته شده چه روضه هایی قاسم جان داشتی و تن تو را کوبیدند فرق من و توست ماجرایی قاسم نجمه همه گیسوان خود را می کَند تو قاتل او به نیزه هایی قاسم @Maghaatel
🩸ای‌کاش هزار قاسمِ من فدا بشود اما خاری به پای برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» نرود … در نقلی آمده است: 🥀 لحظات احتضار امام حسن علیه‌السلام بود که دائم از هوش می‌رفتند و سپس به هوش می‌آمدند. یک‌بار به هوش آمدند، با صدای بی‌رمقی فرمودند: برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» کجاست؟ 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرمود: به روضه منوّره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رفته تا برای شما دعا کند! 🥀 پس امام حسن علیه‌السلام آهی کشید و فرمود: چه نعمت خوبی‌ست که شخصی در حال جان دادن باشد و برادرش بالای سرش باشد! ای‌خواهرم زینب! در دنیا مصیبتی بزرگ‌تر از مصیبت برادر نیست! 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرمود: آری …برای خواهر، داغ برادر، بزرگ است اما برای مرد، داغ پسر سخت‌تر است. 🥀 در این هنگام امام حسن علیه‌السلام فرمودند: کاش هزار نفر مثل پسرم قاسم علیه‌السلام شهید شوند ولی خاری به پای برادرم حسین صلوات‌الله‌علیه نرود! 🥀 ... پس امام حسن علیه‌السلام به زن و مرد بنی‌هاشم، مصیبت‌های کربلا را خبر داد و همه بسیار گریه کردند. تا اینکه امام حسن علیه‌السلام فرمود: 📜 خدایا! شکرت که مُردم و ندیدم روزی که سر خونین برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» را به نیزه زده‌اند و در هر ولایت و مجلسی می‌گردانند! 📚 سحاب الدموع، نخجوانی، ص۱۳۶ (بازنویسی شده) ✍ أبناءِ مجتبی همه بر این عقیده‌اند ما را برایِ یاریِ تو آفریده‌اند پیش از ازل به نامِ تو ما را خریده‌اند از باغِ لاله غنچه برایِ تو چیده‌اند اصلاً برایِ کشته‌شدن برگزیده‌اند جز نامِ تو نبُردم و آوازه‌ام نشد چیزی به جز غمِ تو غمِ تازه‌ام نشد غیر از لباس و جامه که شیرازه‌ام نشد... غصه نخور اگر زره اندازه‌ام نشد عمامه بینِ خیمه برایم بُریده‌اند از خیمه تا کنارِ من آقا شتاب کن حالا که من فِتاده‌ام از پا شتاب کن مشکل شده‌ست کارِ من اینجا شتاب کن تا ننگری مقطع الاعضا شتاب کن این‌ها سواره بر سرِ جسمم رسیده‌اند نایی نمانده در نفسم بینِ صحبتم از حد گذشته کارِ من و این مصیبتم از راهِ دور گرکه ندیدی چه حالتم... یا سنگ می‌خورد به لبم یا به صورتم با هر طریق، خونِ مرا هم مکیده‌اند جانا بیا که خانه‌ام اینجا خراب شد خُرده حسابِ جنگِ جمل هم حساب شد از خون، تمامِ دور و برِ من خضاب شد در زیرِ دست و پا بدنم آسیاب شد با سُمِّ اسب، قدِ مرا هم کشیده‌اند شد گرد و خاک و در نظرم مثلِ مِه شده پیچیده پیکر من و همچون گره شده دریایِ زخم، این بدنِ بی زره شده یک استخوان نمانده مگر اینکه لِه شده جمعی به چکمه طعمِ عسل را چشیده‌اند یک دم بیا به معرکه در جستجویِ من قاتل نشسته پیشِ سرم رو به رویِ من با چنگ می‌زند به سر و روی و مویِ من خنجر رسیده بر لب و زیرِ گلویِ من جشنی گرفته‌اند و زِ رویم پریده‌اند @Maghaatel
🩸مانند ماه‌ْپاره‌ای از دل خیمه به سوی میدان شتافت و رجز می‌خوانْد … در نقل‌ها آمده است: 📋 فَخَرَجَ و دُموعُهُ عَلى خَدَّيهِ وهُوَ يَقولُ: ▪️او به ميدان آمد و در حالى كه اشك هايش بر گونه هايش روان بود، چنين رجز مى‌خواند: 📋 إن تُنكِروني فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْ / سِبطُ النَّبِيِّ المُصطَفى وَالمُؤتَمَنْ ▪️اگر مرا نمى‌شناسيد، من شاخه حسنم. نواده پيامبرِ برگزيده و امين. 📋 هذا حُسَينٌ كَالأَسيرِ المُرتَهَنْ / بَينَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَنْ ▪️اين، مولایم حسين علیه‌السلام است، بسان اسيرى در بند ميان مردمى (تشنه مانده) كه خدا کُنَد آن مردمان هیچ‌گاه از آب باران ننوشند! 📋 و حَمَلَ وكَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَةُ قَمَرٍ، ▪️سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى‌مانْد. جنگيد و با وجود كمىِ سنّش، ۳۵ حرامی را به درک واصل کرد 🔖 حُمَيد بن مسلم، گوید: 🥀 من در لشكر ابن سعد بودم و به آن نوجوان، مى‌نگريستم. او پيراهنى و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بندِ يك لنگه‌اش پاره بود، و از ياد نبرده‌ام كه لنگه چپ آن بود. 📚بحارالأنوار، ج۴۵ ص۳۴ 📚المناقب، ج۴ ص۱۰۶ ✍ بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید @Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
🩸فهرست لینک دار مصائب و مقاتل حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلامعمو به فدایت شود! تو را بعد از آنکه به «بلای‌عظیم» گرفتار شدی، به قتل می‌رسانند …روضه‌خوانی جگرسوز حضرت قاسم علیه‌السلام درمیانه میدان | اسب‌هایتان را آب داده‌اید اما ... ای عموجان! من چگونه شما را یکّه و تنها بین دشمنان ببینم؟!از هوش‌رفتن سیدالشهداء و حضرت قاسم علیهماالسلام به وقت وداع | إمام حسین علیه‌السلام با چه وضعی قاسم علیه‌السلام را روانه میدان نمود...مبارزه جانانه حضرت قاسم علیه‌السلام با ازرق شامی ملعون...وداع حضرت قاسم با حضرت زینب کبری علیهماالسلام...سلام امام هادی «علیه‌السلام» در زیارت شهدای کربلا ،به حضرت قاسم علیه‌السلام...مانند ماه‌پاره‌ای از دل خیمه به سوی میدان شتافت و رجز می‌خوانْد …گوشه‌ای از شجاعت جگرگوشه سردار جمل در میانه میدان ...سیدالشهداء علیه‌السلام بدن مطهر حضرت قاسم علیه‌السلام را کشان کشان به سمت خیمه می‌برَد...نحوه شهادت جانسوز حضرت قاسم بن حسن علیهمالسلام‌ | بر بدن مطهر قاسم علیه‌السلام در حالی که زنده بود، اسب تاختند...به خدا سخت است بر عمویت که او را صدا بزنی اما نتواند کاری برایت کند… قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند تا که او را از پای انداختند...بابایت حسن علیه‌السلام کجاست تا که حال و روز تو را ببیند؟! شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِماالسّلام | خواندن عقد قاسم علیه‌السلام با دختر امام حسین علیه‌السلام …وقتی‌که قاسم علیه‌السلام چشمان بی‌رمقش را باز می‌کند و سیدالشهداء علیه‌السلام با صدای بلند بر بالین او گریه می‌کنند...مادر قاسم علیه‌السلام از فراق او به حالت احتضار در آمده بود...نوعروسان شامی، جمع شدند و سر مطهر قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند …ای‌کاش هزار قاسمِ من فدا بشود اما خاری به پای برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» نرود …حضرت قاسم علیه‌السلام، محبوب‌ترین اولاد امام حسن علیه‌السلام در نزد پدر و عمویش … @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸هنوز کلام سیدالشهداء علیه‌السلام تمام نشده بود که دید گوش تا گوش شش‌ماهه‌اش را بریدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 فَبَيْنَما هو يُخاطِبُهُم، إذ أتاهُ سَهْمٌ لَهُ ثَلاثَةُ شُعَبٍ مَسمُومٌ مِنْ ظالِمٍ غَشومٍ و هو حَرمَلَةُ بنُ كاهِلِ الْأسَدِيِّ فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْاُذُنِ إلىٰ الْاُذُنِ و مِنَ الْوَریدِ اِلیٰ الْوَریدِ. ▪️هنوز کلام إمام علیه‌السلام تمام نشده بود که حرمله ستمکار، تیر سه شعبه مسمومی را به سمت آن طفل پرتاب کرد که گوش تا گوش و رگ تا رگ آن طفل را برید. 📋 فَجَعَلَ الْحُسينُ عَلَيهِ السَّلامُ يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يَرمِي بِه إلىٰ السَّماءِ و يَقولُ: ▪️پس امام حسین علیه السلام با کف دستش خون ها را از زیر گلوی طفل گرفت و به آسمان پرتاب کرد و فرمود: 📋 اللَّهمّ إنِّي أُشْهِدُكَ عَلىٰ هٰؤلاءِ الْقَومِ، فَإنَّهُم نَذَرُوا أنْ لا يَترُكوا أحَداً مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ ▪️خدايا شاهد باش که این لشگر، نذر کرده‌اند که احدی از ذریّه رسولت را باقی نگذارند. 📚مقتل ابو مخنف ص٨۴ 📚معالي السّبطين ج١ص۴٢۴ 📚وسیلة آلدرین ص٢٨۴ ✍ تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات! یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی شیر در سینه بی کودک مادر برسد .... زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد @Maghaatel
🩸ای برادرم! این طفلِ شش‌ماهه، سه روز است که آب نخورده … در نقل‌ها آمده است: حضرت‌ ام کلثوم سلام‌الله‌علیها (و یا در برخی از نقل‌ها حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها)، قنداقه علی‌اصغر علیه‌السلام را برداشت و به نزد سید الشهدا آورد و عرض کرد: 📋 یا اَخی! اَدْرِکْ اِبنَکَ الصَّغیرَ قَد مَاتَ مِنَ الْعَطَشِ ▪️ای برادر من! این طفل کوچکت را دریاب! که از تشنگی نزدیک است جان بدهد! 📋 یا اَخِی! مُنْذُ ثَلاثَةِ اَیَّامٍ هُوَ فی عَطَشٍ و مَا شَرِبَ الْمَاءَ ▪️ای برادر! سه روز است این طفل تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است. 📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴١ 📚ینابیع الموده ج۳ ص۷۸ (با اندکی تفاوت) ✍ بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش @Maghaatel