#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸ای برادرم! این طفلِ ششماهه، سه روز است که آب نخورده …
در نقلها آمده است:
حضرت ام کلثوم سلاماللهعلیها (و یا در برخی از نقلها حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها)، قنداقه علیاصغر علیهالسلام را برداشت و به نزد سید الشهدا آورد و عرض کرد:
📋 یا اَخی! اَدْرِکْ اِبنَکَ الصَّغیرَ قَد مَاتَ مِنَ الْعَطَشِ
▪️ای برادر من! این طفل کوچکت را دریاب! که از تشنگی نزدیک است جان بدهد!
📋 یا اَخِی! مُنْذُ ثَلاثَةِ اَیَّامٍ هُوَ فی عَطَشٍ و مَا شَرِبَ الْمَاءَ
▪️ای برادر! سه روز است این طفل تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است.
📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴١
📚ینابیع الموده ج۳ ص۷۸ (با اندکی تفاوت)
✍ بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش
جانی نمانده بود در اندام لاغرش
گهواره جایگاه سخنرانیاش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش
وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش
تشویق کرد حرمله را لشگر یزید
وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸 سیدالشهداء صلواتاللهعلیه بعد از شهادت علیاصغر علیهالسلام هم فرمود: «خاک بر سر دنیا بعد از تو ای علیجان»
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام دید تیر سهشعبه حرمله، گوش تا گوش علی اصغر علیهالسلام را بریده است، زار زار گریست و سپس و فرمود:
📋 قَتَلَ اللهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ!
▪️ای فرزند من! خدا بکشد قومی را که تو را کشتند.
📋 ما أجرَأهُم عَلَی انتهاکِ حُرمَة الرّسول!
▪️چه بسیار جرأت کردند بر هتک حرمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله!
🥀 بعد فرمود:
📋 عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءِ
▪️خاک بر سر این دنیا بعد از تو ای پسرم!
📚المنتخب، ص ۳۸
✍ هُرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصهی آب برای تو بخوانم پسرم
پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد؟!
کشتهی طعنه ی این زخم زبانم پسرم
داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم
مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم پسرم
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم
صبر کن تا پر قنداقهی تو پاره کنم
سخت جان میدهی ای راحت جانم پسرم
ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندۀ آخر تو برده توانم پسرم
می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم
با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸چرا از بین تمام شهدای کربلا، سیدالشهداء صلواتاللهعلیه، فقط بدن مبارک علیاصغر علیهالسلام را به خاک سپرد؟!
عالم ربانی مرحوم واعظ قزوینی در مقتل شریف «ریاض القدس» و همچنین مرحوم شیخ جعفر شوشتری در «الخصائص الحسینه» مینویسند:
📝 اینکه سیدالشهداء علیهالسلام طفل رضیع را دفن کرد و سایر شهدا را دفن ننمود، چند جهت میتواند داشته باشد:
🥀 اول: به جهت آنکه به تنهایی امکان داشت آن طفل را به خاک بسپارد (اما پیکر دیگر شهدا را تنها نمیتوانست)
🥀 دوم: آن که مبادا سر آن طفل را مثل سایر سرها بِبُرند.
🥀 سوم: دفن کرد تا بدن وی مثل سایر ابدان سه شبانه روز برهنه نماند.
🥀 چهارم: دفن کرد که مبادا بدن نازک او زیر سم اسبها نابود شود.
🥀 پنجم: دفن کرد تا مبادا دفعه دیگر چشم خود آن حضرت و دیگر مخدّرات به قنداقه پر خون او بیفتد و داغ دلشان تازه شود.
📚ریاض القدس ج۴ ص۱۹۵
📚الخصائص الحسینیه،ص۱۱۵
✍ رفته تابِ شیرخواره وای بیچاره رباب
نیست وقتِ استخاره وای بیچاره رباب
برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد...
بر لب خشکش اشاره وای بیچاره رباب
تا که فرمود: "...إرحموا هذا الرضیع" تیری رسید
حرف او شد نیمه کاره وای بیچاره رباب
حرمله با تیِر مرد افکن علی را ذبح کرد
هنجرش شد پاره پاره وای بیچاره رباب
پیکرش را برد بابا تا که پنهانش کند
قلبِ مادر زد شراره، وای بیچاره رباب
عاقبت در پشت خیمه قبرِ مخفی شد عیان
نیست دیگر راه چاره وای بیچاره رباب
رأسِ او را روی نی بستند، این بی رحم ها
کرد با حسرت نظاره وای بیچاره رباب
همسر ارباب ما دیگر شبی راحت نخفت
هر شبش شد پر ستاره وای بیچاره رباب
جای چنگ آخرش روی گلویش سوخت باز
خیره شد بر گاهواره وای بیچاره رباب
بیتِ آخر را فقط فهمید هرکس مادر است
شیر در سینه دوباره... وای بیچاره رباب
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸«عطش» و «گرما» چه به روز ششماهه علیاصغر علیهالسلام آورده بود؟!
گزارشاتی در رابطه با این مصیبت عظیم به ما رسیده است که چند نمونه را ذکر میکنیم:
📋 هو يَتَلَظَّىٰ عَطَشَاً
▪️ از عطش مانند ماهی دست و پا میزد.(۱)
📋 عَينَيه غائرتَين في رَأسِه مِن شدّةِ العطش،
▪️از شدت تشنگی چشمانش در سرش فرو رفته بود.(۲)
📋 بَطنُه لازِقةٌ بِظَهرِه مِن شدّة الجوع ،
▪️از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده بود.(۳)
📋 يُغشىٰ عليه ساعةً بعدَ ساعةٍ مِن الحَرّ والظَمَأ
▪️از شدت گرما و عطش ساعتی از هوش میرفت و ساعتی به هوش میآمد.(۴)
📋 قَدِ احتَضَرَ مِن شِدَّةِ العَطَشِ
▪️از اوج تشنگی در حال جان دادن بود!(۵)
📚(۱)مقتل ابو مخنف ص٨۴؛ و معالي السّبطين ج١ص۴٢۴
📚(۲)(۳)(۴) امواج البکاء ص۱۲۲
📚(۵)خصائص الطفل الرضیع،ص ۱۹
✍ آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: «حسینم» ... به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکِش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸 سیدالشهداء صلواتاللهعلیه از داغ علی اصغر علیهالسلام چنان نالهای زد که زمین کربلا لرزید …
در نقلها آمده است:
📋 فلمّا رَأى الحُسين علیهالسلام وَلَدَهُ مذبوحاً أنَّ أنَّةً اِرتَجَفَت لَها أرضُ كربلاء
▪️وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام دید که علی اصغرش را ذبح کردند ، چنان نالهای زد که زمین کربلا لرزید. (نالهای را که از روی درد فراوان انسان میکشد، عرب، «أنّة» میگوید.)
📋 ... ثُمّ جَعَلَ يَبكي و يَنُوح، ثُمّ جَعَلَ يُعالِجُ السَّهمَ حتّى أَخرَجَه
▪️ بعد شروع کرد به گریه و زاری و سپس با دست مبارکش هرگونه بود آن تیر را از گلوی آن نازنین بیرون کشید.
📚امواج البکاء، ص۱۲۳
📚تذکرة الشهداء،ص۲۷۶
✍ جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم
روی دستم نکن اینقدر تقلا چه کنم
آب از کافر اگر خواسته بودم می داد
گرهام وا نشد آخر به تمنا چه کنم
کن حلالم اگر آغوش پدر امن نبود
سرزده تیر رسید و بیمحابا چه کنم
گیرم از چشم حرم حلق تو را پوشاندم
تیر بیرون زدهِ از زیر عبا را چه کنم؟
از بدن، تجربهی تیر کشیدن دارم
ولی این تیر سه شعبه است خدایا چه کنم؟
گیرم از دور، نه این حنجره پیداست نه تیر
با دو دستی که پر از خون شده حالا چه کنم؟
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء صلواتاللهعلیه به خیمهها برمیگشت در حالی که خون گلوی ششماهه بر سینه اش روان بود …
در نقلها آمده است:
📋 ثُمَّ رَجَعَ بِالطَّفْلِ مَذْبُوحاً وَ دَمُهُ يَجْرِي عَلَى صَدْرِهِ،
▪️ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه همراه با طفل ذبحشدهاش از میدان برمیگشت در حالی خون آن طفل بر سینهاش جاری بود.
📚مقتل ابومخنف، ص۹۱
📚تذکره الشهداء، ص۲۷۷
✍ دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی
یا که جای من از این تیر عسل می خواهی
می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااقل بر لبِ من قند بده پیشِ رباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رباب
عمه ات نَشنود این را: کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد
صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد
صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به رویِ دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد
من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد
بوسه بر حلقِ تو باید که از این پس بدهم
کارِ من نیست که قنداق تو را پَس بدهم
بندِ قُنداقِ تو را سرخ ندیده بودیم
پیرهن هایِ تو را تازه خریده بودیم
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای
حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای
نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده
حرمله نیزه ای انگار به دستم داده
درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟
با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان
تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند
خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند
به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد
می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد
روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد
استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد
یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند
دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند
ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی
تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی
مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده
استخوان های گلویَت به صدا اُفتاده
نفس از حنجره یِ پاره کشیدن سخت است
پا برهنه عقبِ بچه دویدن سخت است
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸حضرت سکینه سلاماللهعلیها به استقبال پدر میرود و احوال برادرش علی اصغر علیهالسلام را جویا میشود …
در نقلی آمده است:
📋 استَقَبَلتهُ سَكينةُ و قالَت : يا أبَة لَعَلَّكَ سَقيتَ أخيَ الماء؟
▪️ حضرت سکینه سلاماللهعلیها جلو رفت و عرضه داشت: ای پدر جان! گویا برادرم را سیراب کردهاید؟!
📋 فَبَكى الحُسينُ علیهالسلام و قال:
▪️در این هنگام سیدالشهداء علیهالسلام به گریه افتاد و (علی اصغر را از زیر عبا بیرون آورد و) فرمود:
📋 بُنيّةَ هاكَ أخاكَ مَذبوحاً بِسَهمِ الأعدٰاء.
▪️ای دخترم! این برادر توست که اینگونه با تیر دشمنان ذبح شده!
📚امواج البکاء، ص۱۲۶
📚معالی السبطین، ج۱ ص۴۲۴
✍ ای ماه به خون خضاب اصغر
قربانی آفتاب اصغر
موج از نفست شرار آتش
بحر از عطشت کباب، اصغر
آبی که نریخت در گلویت
از داغ تو گشت آب اصغر
با یاد لبت ز سینه جوشد
خون جگر رباب اصغر
لالایی تیر کرد خوابت
یک لحظه به دوشِ باب اصغر
از سوز گلوی تشنه ات تیر
افتاد به پیچ و تاب اصغر
خشکیده اگر چه آب چشمت
گرید به تو چشم آب اصغر
با تیر سه شعبه داد دشمن
بر العطشت جواب اصغر
کی دیده گل نخورده آبی
این گونه دهد گلاب اصغر
گهوارة توست شانه من
سیراب شدی بخواب اصغر
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
🩸سیدالشهداء صلواتاللهعلیه همراه مخدّرات، بلند بلند بر داغ علی اصغر علیهالسلام گریست…
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از آنکه سیدالشهداء علیهالسلام همراه جنازه مطهر علی اصغر علیهالسلام از میدان برگشت؛ زنان و مخدرات از خیمه ها بیرون دویدند،
📋 و اجتَمَعنَ حَولَه حَلقةً ، و إرتَفَعتْ اصواتُهُنَّ بِالبُكاء و النّحيب و العويل،
▪️زنان و مخدّرات، دورتادور سیدالشهداء علیهالسلام را گرفتند و صدایشان به گریه و زاری، دشت کربلا را فرا گرفت.
📋و جَلَسَ الإمامُ علیهالسلام مَعَهُنَّ يَبكي بُكاءاً عاليا
▪️سیدالشهداء صلواتاللهعلیه هم با آنان نشسته و با صدای بلند گریه میکرد.
📚امواج البکاء، ص۱۲۷
📚تذکره الشهداء، ص۲۷۷
✍ در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم
یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم
تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد
خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم
ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم
روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم
می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم
به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم
بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام
پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم
چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت
تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم
چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است
نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸منادی ندا داد: «ایحسین! آن طفل را رها کن كه او را در بهشت، شير مىدهند!»
در نقلها آمده است:
📋فَجَعَلَ الحُسَينُ عليهالسلام يَبكي و يَقولُ:
▪️امام حسين عليهالسلام با مشاهده گلوی داره علی اصغر علیهالسلام مىگريست و مىفرمود:
📋 اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا.
▪️«خدايا! ميان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را يارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن».
📋 فَنودِيَ مِنَ الهَواء: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.
▪️در اين هنگام، از آسمان، ندايى رسيد: «او را وا گذار اى حسين، كه او را در بهشت، شير مى دهند»
📚تذكرة الخواصّ، ص ۲۵۲.
✍ وسط خطبهی من بود که پیش نظرم
تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم
دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم
گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم
سر او سمت هوا بود و سر من به زمین
آسمان گشت خراب از غم او روی سرم
خون او را به هوا ریختم و شخص خدا
تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم
با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت
هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم
دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم
من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم
مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز
خبر داغ علی را نتوانم ببرم
بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی
حسرتش ماند برایم که بگوئی پدرم…
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸به واسطه یک جرعه آب، بر حسین «علیهالسّلام» منت بگذارید!
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که زینب کبری سلاماللّهعلیها وارد شهر شام شدند، برخی از مصائب روز عاشورا را بر مردم شام بیان مینمودند؛ تا اینکه رسیدند به اینجا که فرمودند: برادرم حسین علیهالسلام در روز عاشورا در برابر آن لشگر نانجیب ایستاد و فرمود:
📋 مُنُّوا علی ابْنِ المصطفی بِشْرٍبة یُحییٰ بِهَا / أطفالنا مِنْ الظَّمَا حَيْثُ الْفُرَاتِ سَائِلٍ
▪️به واسطه یک جرعه آب بر پسر مصطفی صلیاللهعلیهوآله منّت بگذارید. تا بچههایمان که از تشنگی نزدیک است بمیرند، کمی جان بگیرند. فرات جاری است و چیزی از شما کم نمیشود!
📚 بحارالانوار ج۴۵ ص۲۸۷
✍ هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم
جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم
همه با هم وسط خطبه من خندیدند
نسخهی کودک بی شیر مرا پیچیدند
روی دستم گل بیبرگ و برم را کشتن
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن
حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود
کشتنش تیر نمیخواست،نسیمی بس بود
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸ایکاش روز عاشورا بودید و میدیدید که با چه حالی برای طفلم آب طلب کردم ...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از آنکه سیدالشهداء علیهالسلام از گلوی پاره پاره به حضرت سکینه سلاماللهعلیها فرمود:«شیعتی ما ان شربتم ...»، در ادامه فرمود:
📋 لَيتكُم في يَومِ عاشُورا جَميعاً تَنظروني / كَيفَ أَسْتَسْقِي لِطِفلي فَأَبَوا أَنْ يَرْحَمُوني
▪️كاش همه در روز عاشورا بوديد و مىديديد كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم و دشمن از دادن آب دريغ ورزيد.
📋 وَ سَقَوهُ سَهم بَغي عَوضَ الماءِ الْمُعِين / يا لَرزءٍ و مُصابٍ هَدَّ أركان الحُجُونِ
▪️آنها به جاى آب گوارا با تير ستم او را سيراب كردند، وه چه فاجعه غم انگيز و دردناكى است كه بر اثر آن كوه حجون ويران شد؛
📋 وَيْلَهُم قَدْ جَرحُوا قَلبَ رَسُولِ الثَّقَلَين / فالْعَنُوهُم مَااسْتَطَعْتُم شَيعَتِي فِي كُلِّ حِينٍ
▪️واى بر آنها كه دل رسول جن و انس را جريحه دار ساختند، شيعيان! در هر زمان هر چه در توان داريد آنان را لعنت كنيد.
🔖 مورّخان نوشته اند:
🥀 حضرت سكينه سلاماللهعلیها پس از شنيدن اين اشعار، هراسان و گريان از جاى برخاست و سيلى به صورت خود نواخت.
📚الدمعة السّاكبة، ج۴ ص۳۷۴
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۵۵
✍ ببین به این و به آن رو زدم نشد بابا
که بر زمین و زمان رو زدم نشد بابا
بخاطرِ تو به ناکس بخاطرِ تو به نامرد
به شمر تا به سنان رو زدم نشد بابا
بقدرِ این کفِ دست آب هم نمیخواهی
برای کمتر از آن رو زدم نشد بابا
برای آنکه مرا حرمله زَنَد نه تو را
به او به تیر و کمان رو زدم نشد بابا
مقابل من و تو آب را به اسبش داد
چقدر پیشِ همان رو زدم نشد بابا
بگو به مادرِ خود کم نذاشت بابایت
بگو به قدرِ توان رو زدم نشد بابا
ببین که پیر و جوانِ سپاه میخندند
علی به پیر و جوان رو زدم نشد بابا
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸نوامیس او را به اسارت بردند و سر شیرخوارهاش را جدا کردند ...
در نقلی آمده است:
🥀 حضرت ام کلثوم سلاماللهعلیها خطاب به مردم شام فرمود:
📋 سَبُّوا نسائَهُ و قَطعَوا رَأسَ طفلِ رضیعِهِ.
▪️نوامیس او را به اسارت بردند و سر شیرخوارهاش را جدا کردند ...
📚مُبکی العیون، ص۱۹۲ (نسخه خطی)
📚بحر المصائب، ج۴ ص۳۵۴
✍ تو که لبتشنه بودی، چارهای را دست و پا کردند
برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند
تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک
به زورِ ضربههایِ محکمِ سرنیزه تا کردند
فقط یک نیزه خالی بود و نیزهدار سر میخواست
که اینها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند
غریبی میکنی بالایِ آن نیزه نمیمانی
سرت را چند باری رویِ نیزه جابهجا کردند
نخِ قنداق، یا معجر، نمیدانم چه بود اما
سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند
سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما
تنت را مثلِ بابا در بیابانها رها کردند
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸سر مطهر علی اصغر علیهالسلام در طشت، محاذی رأس مبارک سیدالشهداء علیهالسلام ... | غوغای حضرت رباب سلاماللهعلیها در مجلس إبنزیاد لعین
در نقلی آمده است:
🥀 نانجیبی به نام ابوخلیق را وقتی به نزد مختار آوردند، به او گفت:
🥀 خودم در حضور ابن زیاد بودم که سر (مطهر) حسین علیهالسلام با سر (مطهر) علی اصغر علیهالسلام هر دو در میان یک طشت بود و نیز سایر سرها در میان طبقها و سپرها در حضور نهاده بود و دائماً صورت (مبارک) حسین علیهالسلام محاذی صورت (مبارک) علی اصغر علیهالسلام بود.
📚 ریاض القدس، ج۲ ص۱۰۴ (نسخه خطی)
🔖 و شاید همین صحنه دردناک را حضرت رباب سلاماللهعلیها در مجلس ابن زیاد ملعون دید، که مرحوم مقرّم مینویسد:
🥀 وقتی که سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را در برابر ابن زیاد ملعون گذاشتند،
📋 فَلَم تَتَمالَكِ «الرُّبابُ» زَوجَةُ الْحُسينِ علیهالسلام دونَ أن وَقَعَتْ عَلَيهِ تَقَبَّلَهُ
▪️حضرت رباب سلاماللهعلیها ، دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و خودش را روی سر بریده انداخت و پیوسته آن را میبوسید ...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، مقرم، ص۴۲۵
✍ بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دست های بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست دست خودت را تکان مده
دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸کنیزکی که در شب دوازدهم محرم با دیدن قنداقه پر خون علی اصغر علیهالسلام بر سر و صورت میزد …
در نقلی آمده است:
🥀 یکی از بزرگان نصاری به همراه زن و کنیزش، در شب دوازده محرم از کنار شریعه فرات گذر میکردند که نگاهشان به بدنهای بیسر افتاده در صحرا افتاد.
🥀 کنیز آن مرد، تک تک بر بالای سر شهدا حاضر شد تا یکبار قنداقه پر خون شیر خوار حسین علیهالسلام، علی اصغر علیهالسلام را دید که بر روی خاک افتاده است .
🥀 کنیزک بر سر زد و گفت: آه مادرت بمیرد! قنداقه پر خون را برداشته و به ناله و فغان به زن آن نصرانی گفت:
🥀به خدا قسم قاتل اینها از مروّت دور بودهاند؛ زیرا که مقتولین دیگر با گناه بودند و ایشان را به قصاص رسانیدهاند چرا این طفل شیر خواره را شهید کردهاند؟ در هیچ ملتی شیر خواره گناهی ندارد.
📚انوار المجالس،شهرابی، ص۲۴۹
✍ ای بزرگ همه! نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
پَرِ قنداقهی تو بال و پر نوکرهاست
چون عمو روضهی تو چارهی ما مضطرهاست
چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب
چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب
عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب
کم تلظی بنما، ای نوهی مادر آب
تو غمانگیزترین روضهی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش
پدری تیر کشید از گلوی نوزادش
آمده پشت در و مادر و فضه یادش
یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش
پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش
مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش
گل نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب
ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب
قدّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب
خاک، گهوارهی اصغر شده، ای وای رباب
مانده کم جان دهد از دلْنگرانی پدرش
چشم سرنیزه بُوَد آه، به دنبال سرش
@Maghaatel
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸آه … از وقتی که بدن نازنین علی اصغر علیهالسلام را از قبر بیرون کشیدند و سر او را بریدند و بر نیزه زدند …
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که حرمله (و یا به نقلی دیگر ابوخلیق) را به نزد مختار آوردند، مختار از نحوه شهادت علی اصغر علیهالسلام سوال نمود که در آخر حرمله نانجیب گفت:
🥀 به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند. روز یازدهم سر هر شهیدی به سرداری دادند که به جهت افتخار بر نیزه کُنَد و به کوفه نزد ابن زیاد برد و جایزه بگیرد.
🥀 به ابو ایوب غنوی که سرکرده بیلداران بود سری از شهدا نرسید. لذا به بیلداران دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را یافتند و بیرون آورده و سرش را بریدند و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند.
🔖 مقتل "مُبکِی العیون" نوشته است:
🥀 چون سر های شهدا را به نزد عمر ابن سعد ملعون آوردند،گفت یک سر دیگر باقیست. گفتند آن سر شیرخوار حسین علیهالسلام است که او را به دست خود دفن کرده است.
🥀 آن ملعون گفت: بروید به دنبال او و هر نحوی شده سر او را به نزد من بیاورید.
پس جمعی پیاده آمدند و با بیل و نیزه دنبال پیکر مطهر آن طفل گشتند و در نهایت آن پیکر مطهر را پیدا کرده و نعش او را از خاک بیرون آورده و سرش را جدا کردند و نزد ابن سعد لعین آوردند و با سرهای شهدا به شام بردند.
📚 مُبکی العیون،ص۱۹۲ (نسخه خطی)
📚 ریاض القدس ج٢ ص١٠۴ (نسخه خطی)
📚 سفینة النجاة ج٢ ص٢٧٣
📚 بحرالمصائب ج۴ ص٣۵۴
✍ رفت و سرش را روی نی دیدم؛ دلم سوخت
از کربلا تا شام رنجیدم؛ دلم سوخت
چشمم چهل منزل به سمتِ نیزه بود و
از اضطراب و ترس لرزیدم؛ دلم سوخت
ترسیدم از اینکه بیفتد با نسیمی
پشت سرش چون ابر باریدم؛ دلم سوخت
تیرِ سه پر را حرمله می شُست با آب
چشمان خود را زود دزدیدم؛ دلم سوخت
داغش تمام عمر از یادم نمیرفت
گاهی اگر یک لحظه خندیدم؛ دلم سوخت
شاید سه ماهش بود خندید اولین بار
در خاطراتم هر چه چرخیدم؛ دلم سوخت
دیدم که خوردم آب و شد سیراب از شیر
کابوس دیدم هر چه خوابیدم؛ دلم سوخت
در کارهای خانه خیلی گریه کردم
قنداقه را رویِ عبا چیدم؛ دلم سوخت
آهسته خواندم زیر لب لالا لالا لا
تا شیرخواره هر کجا دیدم دلم سوخت!
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸فهرست لینکدار مصائب و مقاتل حضرت علی اصغر علیهالسلام
➖ با آوردن یک پچهششماهه، گریه إمام صادق علیهالسلام شدید میشود...
➖ غوغای حضرت امکلثوم علیهاالسلام در مصیبت حضرت علی اصغر علیهالسلام...
➖ نمیدانستم تیر را به کجا بزنم که سفیدی گلوی شش ماهه نمایان شد ...
➖ سیدالشهداء علیهالسلام یک قدم سمت خیمه و قدمی سمت میدان برمیگشت...
➖ امام حسین علیهالسلام پشت خیمهها برای علی اصغرش، قبری حفر نمود...
➖ خونی که قطرهای از آن هم بر روی زمین نریخت... | اثرات خون به ناحق ریخته علی اصغر علیهالسلام، در عوالم هستی ...
➖ ببینید که چگونه طفلم از شدت عطش، تلظّی میکند ؟! اگر به من رحم نمیکنید بر این ششماه رحم کنید!
➖ از شدت عطش، بر روی دامن رباب سلاماللهعلیها، بیحال و بیرمق افتاده بود ...
➖ روز عاشورا علی اصغر علیهالسلام دو بار از تشنگی غش کرد...
➖ وقتیکه آب را باز میکنند و رباب سلاماللهعلیها به شیر میآید و بیتاب میشود...
➖ تبسّم شش ماهه به وقتی که تیر سه شعبه به گلویش نشست...
➖ علی اصغر علیهالسلام از شدت عطش، زبانش را به دور دهانش میچرخاند… | تشنگیِ ششماهه و دختر بچهها، چه به روز زینب کبری سلاماللّهعلیها آورد …
➖ با نداهای غربت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه، علی اصغر علیهالسلام در خیمهها بند قنداقه را پاره کرد ...
➖ هنوز کلام سیدالشهداء علیهالسلام تمام نشده بود که دید گوش تا گوش ششماههاش را بریدند …
➖ ای برادرم! این طفلِ ششماهه، سه روز است که آب نخورده …
➖ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه بعد از شهادت علیاصغر علیهالسلام هم فرمود: «خاک بر سر دنیا بعد از تو ای علیجان»
➖ چرا از بین تمام شهدای کربلا، سیدالشهداء صلواتاللهعلیه، فقط بدن مبارک علیاصغر علیهالسلام را به خاک سپرد؟!
➖ «عطش» و «گرما» چه به روز ششماهه علیاصغر علیهالسلام آورده بود؟!
➖ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه از داغ علی اصغر علیهالسلام چنان نالهای زد که زمین کربلا لرزید …
➖ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه به خیمهها برمیگشت در حالی که خون گلوی ششماهه بر سینه اش روان بود …
➖ حضرت سکینه سلاماللهعلیها به استقبال پدر میرود و احوال برادرش علی اصغر علیهالسلام را جویا میشود …
➖ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه همراه مخدّرات، بلند بلند بر داغ علی اصغر علیهالسلام گریست…
➖ منادی ندا داد: «ایحسین! آن طفل را رها کن كه او را در بهشت، شير مىدهند!»
➖ به واسطه یک جرعه آب، بر حسین «علیهالسّلام» منت بگذارید!
➖ ایکاش روز عاشورا بودید و میدیدید که با چه حالی برای طفلم آب طلب کردم ...
➖ نوامیس او را به اسارت بردند و سر شیرخوارهاش را جدا کردند ...
➖ سر مطهر علی اصغر علیهالسلام در طشت، محاذی رأس مبارک سیدالشهداء علیهالسلام ... | غوغای حضرت رباب سلاماللهعلیها در مجلس إبنزیاد لعین
➖ کنیزکی که در شب دوازدهم محرم با دیدن قنداقه پر خون علی اصغر علیهالسلام بر سر و صورت میزد …
➖ آه … از وقتی که بدن نازنین علیهالسلام را از قبر بیرون کشیدند و سر او را بریدند وبر نیزه زدند …
@Maghaatel
معارف و مقاتل آلُ الله
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام 🩸فهرست لینکدار مصائب و مقاتل حضرت علی اصغر علیهالسلام ➖ با آوردن یک
.
عذر خواهم بابت تأخیرِ ارائه
مصائب و مقاتل حضرت
حضرت علیاصغر علیهالسلام
(مقداری کسالت دارم)
اما اگر دلسوختگانِ غم جانسوز
ششماهه آل الله در محرم
و صفر و بلکه در طول سال،
خواستند با مصائب جگرسوز
حضرت علیاصغر علیهالسلام
بگریند یا بگریانند، میتوانند
به کانال «فهرست مقاتل»،
مراجعه بفرمایند و یا هشتگ
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
را در همین کانال جستجو بفرمایند
و از مصائب و مقاتل جانسوز
آن حضرت و اشعار متناسب
با آن مصائب، استفاده نمایند.
.
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء صلواتاللهعلیه بر بالای سر علی اکبر علیهالسلام به حالت احتضار درآمده بود و نفس سرد میکشید…
در نقلی آمده است:
📋 إنَّ الْحسينَ عليهالسلامُ لَمَّا رَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ و فُلْذَةِ كَبِدِهِ، اِعْتَرَتْهُ حَالَةُ الْمُحتَضَرِ،
▪️امام حسین علیهالسلام وقتی که خودش را از بالای اسب بر روی بدن علی اکبرش انداخت، حالت احتضار به او دست داد.
📋 فَجَعَلَ يَجودُ بِنَفسِهِ، و يَتَنَفَّسُ تَنَفُّسَ الصُّعَداءِ، و كادَتْ رُوحُهُ أنْ تَخرُجَ.
▪️داشت جان میداد و ٱه سرد از دل میکشید و نزدیک بود که روح از بدنش جدا شود.
📚مقتل الحسين عليه السلام،بحرالعلوم
ص۳۴۶
📚بحرالمصائب ج۴ ص٣٢٣
✍ پدری پیر شده بر سر نعش پسرش
محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش
صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین
ارباً اربا شد و پاشید تمام جگرش
نا مرتب شده این خوش قد و بالای حرم
بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش
همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن
میزدن با دم شمشیر و سنان و تبرش
به خدا آینه احمد و زهرا و علیست
این جوانی که لبش تَر شده از خون سرش
تا تسلی بدهند داغ علی را به پدر
کوفیان هلهله کردند همان دور و برش
برسانید جوانان حرم را که بَرَند
جسم صد چاک علی و پدر محتضرش
زانویش خم شده این پیرِ جوانْ مُرده ولی
بعد از این کاش بلایی نکند خَم کمرش
@Maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸نگاهی از روی ناامیدی به قد و بالای علی اکبر علیهالسلام انداخت … محاسنش را به دست گرفت و رو به آسمان نمود و فرمود:«خدایا! تو شاهد باش…»
در نقلها آمده است:
📋 فَاسْتَاْذَنَ أبَاهُ فِي الْقِتالِ، فَأَذِنَ لَهُ، ثُمَّ نَظَرَ إلَيْهِ نَظَرَ آئِسٍ مِنهُ، و أَرْخَىٰ عَينَهُ و بَكَىٰ
▪️علی اکبر علیه السلام آمد تا اذن میدان از پدرش بگیرد. امام علیهالسلام به او اذن میدان داد.سپس نگاهی از روی یأس و ناامیدی به علی اکبر علیهالسلام انداخت. اشک، چشمانش را پُر کرد و شروع کرد به گریه نمودن.
🔖 "مقتل الحسين علیهالسلام" بحرالعلوم اضافه میکند:
📋 مُحترقاً قلبُهُ، مُظهراً حُزنُه الی الله تعالی و رَفعَ شَیبتُه الی السماء
▪️قلب سیدالشهداء علیهالسلام آتش گرفته بود، اندوهش را به خدا نشان میداد، دست بُرد زیر محاسن شریفش و به آسمان بلند کرد و فرمود:
📋 اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ
▪️خدایا! تو شاهد باش بر این جماعت؛ جوانی که از همه مردم، خُلقاً، خَلقاً و منطقاً شبیه به رسولت بود، به مبارزه آنان رفت. هر وقت دل ما مشتاق دیدن روی رسولت میشد به او نظر میکردیم.
📚لهوف ص١۶٣
📚مقتل الحسين عليه السّلام (بحرالعلوم) ص٣٣٧
✍ میروی و میبری همراه خود جان مرا
صبر کن بابا ببین حال پریشان مرا
در پیات اهل حرم آئینه و قرآن به دست
میبری با خود دل خیمهنشینان مرا
ای عصای پیریام، داری هلالم میکنی
بعد تو دشـمن ببینـد حال حیران مرا
قبل رفتن اندکی پیش دو چشمم راه رو
پر کن از قد رسایت قاب چشمان مرا
در جواب تشنگی شد عایدم شرمندگی
گر چه دیدی با زبانت کام عطشان مرا
از فرس افتاده، سوی تو خودم را میکشم
آه بابا جان، ببین زانوی لرزان مرا
سورههای پیکرت پاشیده از هم وای من
پخش صحرا کردهاند آیات قرآن مرا
عدهای کِل میکشند و عدهای کف میزنند
تا شنیده دشمنت آوای افغان مرا
تا صدایش میکنم یک دشت پاسخ میرسد
زینبم! بنگر علیهای فراوان مرا
خون او را در تمام دشت جاری کردهاند
کربلا را با تنش آئینهکاری کردهاند
@Maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ای علیجان! به غربت ما رحم کن … ما را طاقت دوریت نیست …
در نقلها آمده است:
🥀 چون اهل حرم مطلع شدند علی اکبر علیهالسلام اذن میدان میطلبد،
📋 اجتمعتِ النّساءُ حَوله كالحَقلة، و قُلنَ له:
▪️مادر و خواهران و عمه ها به دور او حلقه زده و میگفتند:
📋 اِرحَم غُربتَنا و لا تَستَعجِل إلى القِتال، فإنّه ليس لنا طاقةٌ في فراقك.
▪️بر غربت ما ترحم نما و در رفتن به میدان جنگ شتاب منما که ما تاب مفارقت تو را نداریم
📚روضة الشهداء، ص۳۳۶
📚مهيج الاحزان، ص۴۴۵
📚الدمعة الساكبة، ج۴، ص۳۲۹
✍امروز از همیشه پـریـشان تری چـقـدر
داری دوباره از همه دل می بری چقدر
دیـدم كه بر فــراز عـقـابت نـشـسـته ای
حـالا شـبـیه حضرت پیـغـمبـری چقدر
با دیـدن جــمـال تو می گـفـت جـبرِئـیل
پیـغـمـبر خـدا، تو عـلـی اكبـری چقـدر
دیگر رجز مخـوان به ذكری بسنده كن
لازم به ذكر نیست كه جنگاوری چقدر
ای آن كه تـشنه آمدی و تـشنه می روی
جام بلاست دركف من میخری، چقدر؟
با این شكوه و این قد و قـامت قیـامتـی
با آن لبان غرقِ به خون محشری چقدر
من درشب مكاشفه دیدم به چشم خویش
بر روی نیزه از همه سرها سری چقدر
لخـتی درنگ كن كه بـنی هـاشـم آمـدند
لختی نگاه كن به خودت پرپری چـقدر
@Maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ای کسی که یوسف را به یعقوب برگرداندی و اسماعیل را دوباره به هاجر رساندی، علی اکبر مرا هم به من برگردان!
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی زنها و مخدرات همه بیرون دویدند و دور مركب على اکبر علیهالسلام حلقه زدند، لیلی مثل قرص قمر از خیمه بیرون آمد و دید علی اکبر علیهالسلام کفن به گردن انداخته و بر مرکب شهادت نشسته است.
🥀 آهی سوزناک از جگر کشید فرمود: علی جان! رفتی ای نور دیده؟! خدا به همراه تو! شیرم حلالت باد که مرا در حضور فاطمه زهرا سلاماللهعلیها رو سفید کردی! نور دیده برو حفظ جان پدر کن!
🥀 این بگفت و پرده خیمه را انداخت و دل از پسر کَند. آمد فرش خیمه را برچید و به خاک نشست خاک بر میداشت بر سر میریخت و می نالید و با خدا مناجات میکرد و میگفت:
📋 يَا رَادَّ يُوسُفَ عَلَى يَعْقُوبَ وَ يَا رَادَّ إِسْمَاعِيلَ عَلَى هَاجَرَ رُدَّ عَلَيَّ وَلَدِي!
▪️ ای کسی که یوسف را به یعقوب برگردانیدی و اسماعیل را دوباره به هاجر رساندی، علی اکبر مرا هم به من برگردان!
📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۲۷
✍ کجایی ای علی اکبر، جوانِ نو ثمر من
چرا جدا شدی ای نازنین پسر ز بر من
اگر خیال تو نبود به حال مادر پیرت
تو ای جوان نروی تا قیامت از نظر من
مرا غریب به کرب و بلا فکندی و رفتی
چو گشت همسفری ای جوان نوسفر من
امیدواری باب، ای نهال نورس مادر
خدای کم نکند سایه تو از سر من
خدای نرم کند قلب قاتل تو که شاید
ز قتل تو نزند سنگ کین به بال و پر من
ز دوری رخ تو ای عصای پیری لیلا
کمان شد عاقبتِ کار ای پسر کمر من
کنم دعا که کند حق نگهداری جانت
اگرکند مددی پیک آه بیاثر من
پس از تو در سفر شام و کوفه وقت اسیری
ترحمی نکند هیچ کس به چشم تر من
@Maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ ... | رجز جانانه علی اکبر علیهالسلام در دل میدان ...
در نقلها آمده است:
📋 لمّا بَرَزَ عليُّ بن الحسين تَحَيّر عسكرُ عمرِ بن سعد و خيلُ أهل الكوفان في جَماله و انبَهَروا مِن نور غُرّة وجهِه و جلاله؛
▪️همین که شاهزاده عالم امکان حضرت علی اکبر علیهالسلام وارد میدان شد، کوفیان و شامیان لشکر عمر بن سعد ملعون، از نور جمال آن جوان واله و حیران ماندند.
📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۵۴
📋 ثُمَّ حَمَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وهُوَ يَقولُ:
سپس على اكبر عليه السلام، حمله بُرد و چنين رَجَز خواند:
📋 أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ / نَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِيّ
من على، پسر حسين بن على ام. به خانه خدا سوگند كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك تريم.
📋 وَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّ / أطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَني
▪️و به خدا سوگند كه بى نَسَب (ابن زياد)، نمى تواند بر ما حكم برانَد. شما را آن قدر با نيزه مى زنم تا اين كه خم شود
📋 أضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّى يَلتَوي / ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ
▪️و آن قدر شما را با شمشير مى زنم تا آن كه در هم پيچد ؛زدنِ یک جوان هاشمىِ علوى.
📋 فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرينَ رَجُلاً
▪️وى، پيوسته مى جنگيد تا ضجّه كوفيان، از فراوانىِ كُشتگانشان، بلند شد. حتّى روايت شده كه او با وجود تشنگى، صد و بيست مرد از آنان را كُشت.
📚مقتل الحسين عليهالسلام،خوارزمي: ج۲ ص۳۰،
📚الفتوح ج ۵ ص ۱۱۴
📚بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۴۲
✍ مات شد لشکری از شیوه جنگ آوری اش
حرمی شاد شد از این رجز حیدری اش
"شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهان"
تا پدر دید قد و قامت پیغمبری اش-
"گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان"
دل من بسته به زلف تو کجا می بری اش؟
"مست بگذشت و نظر بر صف لشکر انداخت"
با همان شیوه چشمان علی اکبری اش
تشنه برگشت سراغ پدر و آب گرفت
از لب و چشم پدر با هنر دلبری اش
یوسفی آمده خورشید نشان در میدان
جز خدا کیست، اگر هست کسی مشتری اش
دست بر پهلوی خود داشت و بابا می دید
به پسر می رسد از ارثیه مادری اش
@Maghaatel