#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_بعد_از_شهادت
🩸ای عمّار! همینجا بود که فاطمهام را کشتند... ای عمّار! همین میخ بود که کار خودش را کرد...
در نقلی آمده است:
🥀 بعد از گذشت چند روز از شهادت صدیقه کبری سلاماللّهعلیها، «عمار» به دنبال امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه آمد. آن حضرت بعد از اینکه گوشهای از صدمات وارده بر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را برای عمّار بازگو کردند، خواستند تا که از خانه خارج شوند.
📋 فَلَمّا وَصَلَ إلَى البابِ وَقَعَ نَظَرُهُ عَلَى المِسمارِ فَوَقَعَ مَغشِيّاً عَلَيه.
▪️وقتی که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به کنار در خانه رسیدند، نگاهشان به میخ در افتاد و همانجا از هوش رفته و نقش بر زمین شدند.
🥀 عمار گوید: بعد از لحظاتی که مولا علی علیهالسلام به هوش آمد، به محضرش عرضه داشتم: ای مولای من! آیا به پا نمیخیزید تا برویم؟! امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به من رو کرده و فرمودند:
📋 يا عَمّار! دَعْنِي مَعَ يَتامىٰ فَاطِمة علیهاالسلام
▪️ای عمار! مرا با یتیمان فاطمه سلاماللهعلیها تنها بگذار...
📋 يا عَمّار! هُنا قَتَلوا حَبيبَتي فَاطِمة، هُنا عَصَروا فاطمة، هُنا أسقَطوا جَنينَها،
▪️این عمار! همینجا بود که حبیبهٔ من، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را کشتند! همینجا بود که او را بین در و دیوار تحت فشار قرار دادند! همینجا بود که جنینش را سقط کردند!
📋 يا عَمّار! بِهَذا المِسمٰار تَمَزَّقَتْ أحشَاءُ حَبيبَتي فاطِمَة.
▪️ای عمار! به واسطه همین میخ بود که بدن مبارک فاطمه سلاماللهعلیها از درون هم زخم شد!
📚العبرة الساکتة،ج۲ ص۸۲
✍ رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبهی من! مهربان من
میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!
مانده هنوز بستر تو گوشهی اتاق
با لالهاش چکار کنم باغبان من؟!
ماندست چند تار مویت بین شانهای...
چشمم که خورد تیر کشید استخوان من!
راحت بخواب درد کشیدن تمام شد!
راحت بخواب دردْکشیده جوان من!
کابوس لحظههای علی نبش قبر توست!
فکرش به هم زدهست زمین و زمان من
چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت
آخر کجاست قبر تو راز نهان من...
گفتم درِ جدید بسازند بعد تو
تا میخها دوباره نگیرند جان من...
حالا دگر تمام شده امتحان تو...
حالا دگر شروع شده امتحان من...
@Maghaatel
#مصائب_بعد_از_شهادت
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸روضه سربسته از لسان مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، درباره مصائب وارده بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها...
🔖 وقتی که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، زهرای مرضیه سلاماللهعلیها به خاک سپرد، خطاب به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
📋 وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا
▪️دخترتان به شما خبر میدهد که چگونه امّتتان دست به دست هم دادند بر «هضم» فاطمه سلاماللهعلیها...(۱)
🪧 لغت عرب «هضم» را اینگونه معنا میکند:
📖 یَدلُّ عَلَی کَسرٍ و ضَغطٍ و تَداخُلٍ
▪️«هضم» یعنی یک شیء یا یک انسان به گونهای شکستهشده و تحت فشار قرار بگیرد که اجزاء آن لِه شده و در یکدیگر فرو روند.(۲)
✍ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... و برای همین است که یکی از القاب صدیقه کبری سلاماللّهعلیها، «المُضطَهَدَةُ» میباشد؛ چنانچه در زیارتنامه آن حضرت عرضه میداریم:
📜 السَّلامُ علَیکِ أیَّتُها المُضطَهَدَةُ ...(۳)
📝 یکی از موارد استعمال این ماده (المُضطَهَدَةُ) در لغت عرب، در جایی است که یک گنجشک را در قفس، گیر انداخته و از هر طرف به او ضربهای وارد کنند ...
✍ این، ارث مادری که بود که در گودال قتلگاه به سیدالشهداء علیهالسلام رسید ... چرا که امام صادق علیهالسّلام، سربسته در زیارتنامه سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
📜 المَظلومِ المُضطَهَد...(۴)
📚(۱)الكافي، ج۱ ص۴۵۹
📚(۲)معجم مقاییس اللغة, ج۶ ص۵۵
📚(۳)من لا یحضره الفقیه، ج۲ ص۵۷۲
📚(۳)المزار الکبیر، ص۸۰
📚(۴)کامل الزّیارات، ص۲۲۲
✍🏻 آن شب در آن بیت العزا غوغا به پا بود
تصویر یک زن روی دست مرتضی بود
مانند شیشه چند جای او ترک داشت
اینها همه دردسر شیر خدا بود
هی دست روی دست میزد راه میرفت
صدها گره در کار یک مشکلگشا بود
یک مردِ تنها، دو کنیز و این همه زخم
غسل و کفن پیش نگاه بچهها بود
هر عضو را بینی که کاریتر شکسته
بیشک همانجا بوسهگاه مصطفی بود
یادش نرفته حیدر کرّار روزی
میدید زهرایش به زیر دست و پا بود
مادر به هر دردسری آخر کفن شد
دلشورهها بهر شهید کربلا بود...
@Maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸گوئیا بازهم از جانب زینب کبری «سلاماللّهعلیها»، این «نداهای جانسوز» به گوش ابالفضل العباس «علیهالسلام» میرسد ...
زمانی که به نقل مقاتل، زینب کبری سلاماللّهعلیها،
📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ،
▪️به سمت راست و چپ خود نظر کرد و جز بدنهایی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده و سرهایی که بر روی نیزه در دست لشکریان عمر بن سعد ملعون بود، کسی را ندید،
📋 فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️فریاد میکشید و ندا سر میداد: آه از غريبي... آه ای برادر... آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
📚معالي السّبطين, ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين, ص۳۵۰
✍ بلند شو برادر بگو مرا نبرند
بگو مرا به کنارت به خاک غم سپرند
عموی خوب رقیه بلند شو مگذار
که گوشهای لطیف سهساله را بدرند
مُخدرات همه بیحفاظ و بیمعجر
پناهگاه جهانند و خویش در به درند
رُخی که دیده مهتاب و آفتاب ندید
ببین که لشگر دشمن چه خیره مینگرند
سرِ , سر تو برادر عجب هیاهوئیست
تمام لشگر کوفه پی سر قمرند
گمان کنم که از امروز تا به چندین ماه
زنان کوفی و شامی دگر طلا نخرند
به هر بهانه بگویند ناسزا بر ما
چو از کنار صف دختران ما گذرند
یا کفیل الزینب ...💔
@Maghaatel
.
سلام علیکم و رحمةالله
▫️الحمدالله مجاری امور خیر زیاد است و محبین آل الله، همه دست به خیر ...
▫️اما ساخت «حسینیه حضرت سیدالشهداء علیهالسلام» – واقع در روستای آرزومند از توابع استان مرکزی – هم به جهت اقامه مراسمات دینی و بهپاداشتن عزای فاطمی و حسینی برای اهالی آن منطقه ضروری بوده و هم مردم آنجا، توان مالی لازم برای تکمیل این حسینیه را ندارند.
▫️لذا دوستان – ولو به اندازه یک آجر هم که شده – مرحمت فرموده و در بنای این حسینیه معظّم شریک شوند و یا به افراد دستبهخیر معرفی نموده تا واسطه در این امر خیر شوند.
📦 کمکهای غیرنقدی شما را هم میپذیرند!
💳 شماره کارت به نام:
«حسینیه سیدالشهداء علیهالسلام–آرزومند»
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۶۴۳۳۲۱{با کلیک بر روی شماره کارت، شماره کپی میشود} @Maghaatel
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸امّالبنین با بچههای اباالفضل «علیهماالسلام» روزها جلوی آفتاب مینشست و گریه میکرد...
در نقلی آمده است:
🥀 امام باقر علیهالسلام فرمودند: روزی همراه با پدر بزرگوارم به خانه عموی شهیدم عباس علیهالسلام رفتم؛ دیدم امالبنين علیهاالسلام دست دو کودک را گرفته و در پیش آفتاب نشسته است؛
🥀 گاهی ناله «واحسيناه» میكرد و گاهی گریهکنان به آن اطفال نظر کرده و میگفت: نمیدانم پدر و عموهای شما کودکان چگونه جاننثاری کردند؟! آیا رسم جانبازی را درست به عمل آوردند؟! یا آنچنانکه باید و شاید به یاری گوشواره عرش ربالعالمین (وجود مقدس سیدالشهداء علیهالسلام) نپرداختند و مرا در خدمت مادرش شرمسار ساختند؟!
🥀 پدر بزرگوارم چون گفتگوی او را شنید، در کمال مهربانی به آن مخدّره فرمود: ای امالبنین! هیچ کدام از جاننثاران و یاران سیدالشهداء صلواتاللهعلیه مانند فرزندت عباس علیهالسلام نبودند! خدای متعال هم نیز به لطف خود، جزای شهادتش را بهتر از سایر شهدا داد و پایه سعادتش را برتر از تمام ایشان نهاد.
📚 تحفه الذاکرین،کرمانشاهی، مجلس دوازدهم، ص۴۰۳ (نسخه خطی)
✍️ مویم که شد سفید فدای سرت حسین
عباس من فدای علی اکبرت حسین
گفتم سکینه جان ، عمویت را حلال کن
شرمنده ام هنوز هم از دخترت حسین
از چار نازنین پسرم یک سپر رسید
با کاروان غمزده خواهرت حسین
اینجا همه ز گریه من گریه می کنند
اما تو خنده شد به دو چشم ترت حسین
این گریه ها برای دو دست بریده نیست
گریم به دست بسته دو خواهرت حسین
تیر سه شعبه چشم اباالفضل را درید
ماندم چه کرد با گلوی اصغرت حسین
عباس آخرین نفسش روی پای تو
تو زیر دست و پا نفس آخرت حسین
طبق سفارشم همه جا همره تو بود
جز کنج آن تنور که رفته سرت حسین
از خواهرت شنیدهام ای شاه بیکفن
مانده سه روز روی زمین پیکرت حسین
از خواهرت شنیدهام غارت شد از تنت
پیراهن و عمامه و انگشترت حسین
زهرا اگر نبود بگرید برای تو
من گریه میکنم عوض مادرت حسین
@Maghaatel
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸ای پسر عمو! هیچوقت برای پدر غریبم سختتر از آن ساعتی نبود که بابای تو را کشتند...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که امام سجاد علیهالسلام همراه با مخدّرات داخل مدینه شدند، خبر به حضرت امالبنین علیهاالسلام رسید؛ آن بانوی مکرّمه، پسر حضرت عباس علیهالسلام را به جاریهای داد تا که او را بر سر راه امام زین العابدین علیهالسلام نگه دارد تا که آن حضرت، پسر عموی خود را دیده باشد.
🥀 چون که امام سجاد علیهالسلام از آن گذر عبور کردند، نظر مبارکشان به نور دیدهٔ ابالفضل العباس علیهالسلام افتاد؛ با دیدن آن کودک، آه سردی از دل پر خون خود کشیده و اشک از چشمان مبارک آن حضرت جاری شد.
🥀 سپس فرمودند: این پسر را به من بدهید! چون که امام علیهالسلام آن پسر را گرفت، بوسید و به او فرمود: ای نور دیده! هیچ وقت برای پدر غریب و مظلوم من، بدتر از آن وقت نبود که پدر تو کشته شد! و در اینجا بود که امام سجاد علیهالسلام بسیار گریستند.
📚عین الدموع، حسینی واعظ، ورقه ۱٠۱ (نسخه خطی)
✍ مادر نبودی... گوش کن پس این خبرها
از داغ عباس تو خَم گشته کمرها
واشد به روی من دگر خیل نظرها
چادر به سر دارد دویدن دردسرها
عباس رفت و آبروی خواهرش رفت
دعوا شد و چادر ز روی خواهرش رفت
اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت
تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت
ضرب عمودی آمد و مویش بهم ریخت
تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت
عباس... نامردی عمود آهنین خورد
بیدست از بالای مرکب بر زمین خورد
وقتی که رخسارش به روی خاک جا شد
دیگر حسین بن علی قدش دو تا شد
در خیمهها با رفتنش بلوا به پا شد
پای حرامیها دگر در خیمه وا شد
با رفتن عباس، خیلی غصه خوردیم
من با حسین از غصه عباس مُردیم
دروازهی کوفه قیامت ساختم من
بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم روی نیزهها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از درد غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه ماند مادر
@Maghaatel
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸به پسرها همه گفتم که منم خادمهاش/ و شمایید غلامان اباعبدالله...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که خبر شهادت اولاد حضرت امالبنین علیهاالسلام را بشیر (و یا به نقلی بِشر) برای آن بانو آورد، حضرت امالبنین علیهاالسلام فرمود:
📋 وَاللَّهِ ما رَبَّيتُ أَولادي إِلّا لِأَجلِ خِدمَةِ الحُسَينِ علیهالسلام
▪️به خدا قسم من فرزندانم را تربیت نکردم مگر برای خدمت به سیدالشهداء صلواتاللهعلیه!
📚العبرة الساکته، ج۲، ص۴۱۴
✍ بنویسید به دیوان اباعبدالله
که منم واله و حیران اباعبدالله
بنویسید که من وقف حسین و حسنم
هستیام هدیه به چشمان اباعبدالله
بنویسید کنار لقب امبنین
یکی از جمله کنیزان اباعبدالله
چهارتا شیرپسر بهر علی آوردم
همگی گوش بفرمان اباعبدالله
به پسرها همه گفتم که منم خادمهاش
و شمایید غلامان اباعبدالله
شیر من بهر شما باد حلال با این شرط
همه جا جان شما...جان اباعبدالله
پسر آوردهام اصلا که کنم قربانی
پسرانم همه قربان اباعبدالله
@Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حالات_و_کلمات_دلدادگان
🩸پیراهن روضهخوانِ شیدای حضرت عباس علیهالسلام هم «شفا» میدهد چه برسد به خود آن حضرت ...
🎙 حضرت آیت الله وحید خراسانی «دامظلّه»
@Maghaatel
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸به حضرت امّالبنین علیهاالسلام هم میگفتند: «یا روز فقط گریه کن یا شب؟!»
در نقلی آمده است:
🥀 از بسیاری اندوه و محنت حضرت امّالبنین علیهاالسلام، مردم مدینه به تنگ آمده و به او پیغام دادند: ای مادر عباس! ما میدانیم که در این مصیبت حق داری و دل تو به داغ شهیدانِ غریب میسوزد! لکن درخواست ما از تو آن است که روز گریه کنی و شب آرام گیری و یا شب نوحه کنی و روز آرام گیری؟!
🥀 حضرت امّالبنین علیهاالسلام در جواب ایشان پیغام فرستاد: ای مردم مدینه! مرا معذور دارید که آرام و قرار از من رفته و طاقت من در این مصیبت عظمی طاق شده است! ای مردم مدینه! امیدوارم که هیچ یک از شما را مثل من مصیبتی واقع نشود!
🥀 راوی گوید: بعد از آن، حضرت امّالبنین علیهاالسلام چون که صبح میشد چادر به سر میکرد و به قبرستان بقیع میرفت و تا شام گریه و زاری و نوحه و بیقراری میکرد چنان که هر کسی از آن راه می گذشت و نالههای جانسوز او را می شنید بیاختیار سیل اشک از دیده جاری مینمود و چون شب میشد به شهر میآمد تا صبح ناله می کرد و ساعتی آرام نمیگرفت.
📚عین البکاء، بروجردی، ص۴۵۱، بازنویسی شده (نسخه خطی)
✍ من اگر گریه برایت نکنم پس چه کنم
روضه خوانی به عزایت نکنم پس چه کنم
چه کنم مادرم و داغ جوان سنگین است
تا دمِ مرگ صدایت نکنم پس چه کنم
من که از قبر تو و کرببلا دورم... دور
شهر را کرببلایت نکنم پس چه کنم
باز هم سائل هرساله تو پشت در است
یادِ آن دست عطایت نکنم پس چه کنم
ماهِ من ، بعد تو چشمم که میافتد بر ماه
تو بگو باز هوایت نکنم پس چه کنم
پسرم دست تو را دست خدا میبوسید
گریه بر دست جدایت نکنم پس چه کنم
تو سرت خورد عمود و سر من درد گرفت
گریه بر فرق دوتایت نکنم پس چه کنم
تیر بر مشک تو خورد و جگرم تیر کشید
من از آن تیر شکایت نکنم پس چه کنم
میرسید آب اگر خیمه نمیسوخت دلم
من به جای تو سِقایت نکنم پس چه کنم
رفت بر نیزه سرت زودتر از رأس حسین
همهی عمر دعایت نکنم پس چه کنم
پسر فاطمه! عالم به فدای سر تو
پسرم را که فدایت نکنم پس چه کنم
غم بیمادری از بیکفنی سختتر است
جای او گریه برایت نکنم پس چه کنم
@Maghaatel
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸با غیرتتر و با وفاتر از امّالبنین علیهاالسلام و پسرانش ندیدم...
در نقلی آمده است که حضرت امّكلثوم سلاماللهعلیها فرمودند:
🥀 با حمیّتتر (با غیرتتر) از طایفهی کلابیه در طوایف عرب ندیدم! امالبنين علیهاالسلام با اینکه چهار پسرش در کربلا شهید شده بودند، در مدت عمر، نام هیچکس را نمیبُرد و بر مظلومی پسر فاطمه سلاماللهعلیهما گریه میکرد.
📚تحفة الذاکرین،کرمانشاهی، ص۴۰۳ (نسخه خطی)
✍ خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین
من شنیدم بدنت زیر سُم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین
گفت راوی که جگر گوشهاَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین
در ره یاری ارباب، پسر یعنی چه؟
شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین
مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین
پسرانم همه بودند سپرهای حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین
آب اگر ریخت ز مشک پسرم ، شرمنده...
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین
مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم
او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین
مادرت آمد و دست پسرم را بوسید
عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین
@Maghaatel
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
🩸قربانصدقههای حضرت امّالبنین علیهاالسلام برای ماهِ بنیهاشم ابالفضل العباس علیهالسلام...
در کتاب «المُنمّق فی أخبار قریش» _ از منابع قرن «۳ هق» _ آمده است:
🔖 حضرت امّالبنین علیهاالسلام در ایام طفولیتِ حضرت عباس علیهالسلام، با این اشعار قربانصدقهٔ ماه بنیهاشم میرفت و میفرمود:
📋 أُعيذُهُ بِالْواحِد/ مِن عَينِ كُلِّ حاسِد/ (مِن) قائِمٍ و القاعِد/ مُسلِمِهم و الجاحِد/ صادِرهِم و الوارِد / مَولودِهِم و الوالِد
▪️ابالفضلم را به خدای یگانه میسپارم؛ از هر چشم حسودی! از هر ایستاده و نشستهای! از چشم هر مسلمان و کافری! از چشم هر آنکس که میرود و هر آنکس که میآید! از چشم هر پسر یا پدری!
📚 المُنمّق فی أخبار قریش، ج۱ ص۳۵۱
✍ آه یا امّالبنین! کجا بودید در آن ساعتی که چشم حسودان کوفی و شامی، قد و بالای رعنای ابالفضلت را نظر زدند ...
➖ در همان ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 فَضَرَبَهُ حَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ مِن وَراءِ نَخلَةٍ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ عَلىٰ رَأسِهِ الشَّريفِ، فَسَقَطَ مُخُّ رَأسَهُ عَلىٰ كَتِفِهِ
▪️حکیم بن طُفیل ملعون، پشت درخت نخلی کمین کرد و از پشت آمد و با عمود آهنین چنان ضربه ای بر فرق مبارک حضرت عباس علیهالسلام زد که جمجمه حضرت بر روی کتف او افتاد.
📜 فَهَوَىٰ عَن مَتنِ الْجَوادِ و هو يُنادِي: وا أخاه! وا حسيناه! وا أبتاه! وا عليّاه
▪️پس از بالای اسب، با صورت به زمین افتاد و فریاد برآورد: وا أخاه! وا حسيناه! وا أبتاه! وا عليّاه
📚اسرارالشهاده ص٣٣۴
✍🏻 چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟
اين بلايی كه غم آورده سرم را، چه كنم؟
تا شكستي همه جای تنِ من تير كشيد
تو بگو پشت و پناهم! كمرم را چه كنم؟
نيمهٔ جانِ من از داغ پسر رفت ز دست
نيمهجانيست و اين مختصرم را چه كنم؟
از خدا بیخبران تير به مشكت زدهاند
عطش اصغر خونين جگرم را چه كنم؟
من چگونه بدنت را ببرم تا خيمه؟
خنده و هلهلهی دور و برم را چه كنم؟
بعدِ تو فاتحهٔ چادر و معجر خوانده ست
همه رفتند و تو رفتی و حرم را چه كنم؟
@Maghaatel