eitaa logo
مهدي عاملي [کانال]
102 دنبال‌کننده
221 عکس
73 ویدیو
3 فایل
الـ‌ج‌َبَلیّات ٱلوُسعیٰ ـــــ آتي هناکم بشیئ مما فیه شیئ . آی‌دی بنده: @ameli_urmia . کانال دروس در تلگرام: https://t.me/urmia_arabi/566 . ضيقاها: https://eitaa.com/joinchat/4107206835Cc896182a4c
مشاهده در ایتا
دانلود
17.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
العياشي في «تفسيره»، عن محمد بن اسماعيل الرازي، عن رجل سماه عن ابي عبدالله عليه السلام قال: دخل رجل علي ابي عبدالله عليه السلام فقال: السلام عليک يا اميرالمومنين. فقام علي قدميه فقال: مه هذا اسم لا يصلح الا لامير المومنين عليه السلام سماه الله به ولم يسم به احد غيره فرضي به الا کان منکوحا و ان لم يکن به ابتلي من سخنِ امام‌صادق علیه‌السلام را باور و تصدیق می‌کنم. لذا اگر فردا کسانی با سند و مدرک ادعاء کردند که مولوی عبدالحمید هم فلان‌کاره بوده اصلا تعجب نکنید؛ این وعده‌ی حقّ‌ِ امامِ صادق است
مهدي عاملي [کانال]
العياشي في «تفسيره»، عن محمد بن اسماعيل الرازي، عن رجل سماه عن ابي عبدالله عليه السلام قال: دخل رجل
فکر کنم دیگر برای همگان، از عوام و خواص، إلا الصم البکم العمی، ثابت شده باشد که این أتباعِ جبت و طاغوت نه‌تنها علاقه‌ای به وحدت ندارند بلکه هرگاه دست‌شان برسد و بتوانند یک سیلی یا لگد به ما بزنند، یا حتی یک خراش کوچک روی صورت‌مان بیاندازند، یقیناً دریغ نکرده و این‌کار را خواهند کرد
‌ لـیـس الـجمالُ بـأثوابٍ تُـزَیّـِـنُـنـا إنّ الجمالَ جمالُ العقل و الحَـسَـب و ليس اليتيمُ مَن لا والدَينَ له إنّ اليتيمَ يتيمُ العلم و الأدب كُـنِ ابنَ مَن شِئـتَ وَ اكتسِبْ أدبا يُغـنـيـكَ مـحـمـودُه عـن النَـسَـب ‌
مهدي عاملي [کانال]
العياشي في «تفسيره»، عن محمد بن اسماعيل الرازي، عن رجل سماه عن ابي عبدالله عليه السلام قال: دخل رجل
می‌گویند عبدالحمید از این سخن‌ها راضی نیست. بله، من هم کلیپش را دیدم. ولی آدم باید عاقل باشد؛ کلیپی که اینجا گذاشته‌ام، نشان می‌دهد که او با رضایت و سرخوشی نشسته و تماشاگرِ مداحیِ مداح و سخنگوی خود است، هیچ مانعی هم نبود که نگذارد او اعتراض کند و نارضایتی‌اش را إعلام کند. نتیجه روشن است: پس این حرف‌ها مصرفِ داخلی دارد (که ای سُنّی، بدان که رهبرِ تو عبدالحمید است) و تکذیب و دوست‌ندارمِ بعدی مصرفِ خارجی دارد (که ای حکومتِ شیعه، بدان که اینها حرفِ من نیست و من به این کارها راضی نیستم) لذا روشن است که حرفِ اصلی همین است که اینجا کلیپش را گذاشتم: ادعای خلافت، و تلقب به لقب أمیرالمؤمنین
نقل است، در شدّتِ جنگ‌جویی و جنگ‌خوییِ أعرابِ جاهلی، که مردی از ایشان به پیامبر گفت: در این بهشتی که وعده می‌دهی، جنگ هم هست؟ پیامبر فرمود: نـه، بهشت جای صلح و تنعّم و محبت است. آن‌مرد گفت: جایی که جنگ در آن نباشد هیچ خیری در آن نیست. البته در مَـثَـلْ مناقشه نیست ولی شما جای آن عربِ بی‌ادبْ بنده‌ی حقیر را بگذارید و جای جنگ هم چایِ خوش‌رنگ را؛ گمانم بهشتی که چای در آن نباشد، چندان چنگی به دل نزند
یارو گفت: نشستم با خودم فکر کردم دیدم با هر دین و مذهبی حساب می‌کنم، اهل جهنم هستم حالا ما هم با هر عقیده و مسلک و هدف و غایتی حساب کنیم، بی‌سوادی قطعاً موجب ظلمت و منتهي به هلاکت است.
اگر اولاً هدف از آموزشِ دروسِ حوزوی و ثانیاً تعریف و کارکردِ هریک از این دروس به‌صورتِ منقّح و کاملْ مشخّص شوند، به‌راحتی می‌توان یافت که هریک از این علوم تا چه اندازه نیاز هستند و چقدرشان زائد است و طلاب برای هرکدام از آن‌ها چقدر از عمر خود را باید هزینه کنند
هیچ‌چیزی غیر از خودِ دین برای ما (طلاب علوم دینی و مبلّغین مذهبِ حق) حکمِ ناموس و امرِ مقدّس و ما یجب حفظه را ندارد: نه روشِ خاص، نه کتابِ خاص، نه مکتبِ فکریِ خاص. لذا همیشه عرض می‌کنیم که ما مراح‌الأرواح و البهجة‌المرضیة و جامی و مطوّل را نه به‌این‌خاطر که کتب قدیمی هستند تبلیغ و ترفیع می‌کنیم، بلکه چون هنوز بهترین هستند و، هرگاه بر چیزی بهتر دست یافتیم قطعاً از اینها إعراض می‌کنیم و سراغِ بهترها می‌رویم. به همین سیاق، نباید هیچ تعصّبی داشت به دروس یا کتاب‌هایی که رائج و معمول هستند و نوشته‌ی بزرگان و مقبولِ نظرِ آنها، اگر نقدکننده‌ای با دلیل و برهان به ما ثابت کند که این‌ کتاب‌ها یا این‌بحث‌ها یا این‌ مقدار که معمول است شما را به آن‌ هدفی که در ذهن دارید [فهم و تبلیغِ شریعت] نزدیک نمی‌کند، یا حتی از آن دور می‌کند.
فلسفه از احوالِ‌کلّیِ‌وجود و ماهیت و وحدت‌وکثرت و قوّه‌وفعل و مقولاتِ‌عشر و اثباتِ خدا و صفاتِ او و قضاوقدَر و لوح و کرسیّ و حدوثِ‌عالَم و نفْس و قُویٰ و شئونِ نفس بحث می‌کند، و «استدلالِ عقلی» بر مسائلِ موضوعاتِ فوق‌الذکر را رسالتِ خود می‌دانَد. کـلام از إثباتِ خدا و وَحدانیّت و صفاتِ خدا، و نبوّتِ عامّه و خاصّه، و ولایت‌وإمامت بحث می‌کند، و «إثباتِ معتَقَداتِ شرعی و دفاعِ معقول از آموزه‌های شریعت» را وظیفه‌ی خود می‌داند. لکن بدیهی است که دفاعِ معقول در بابِ «إثباتِ وجودِ خدا» و نبوّت و معجزیّتِ قرآن و امثالها، دفاعی است که مبتنی بر نقل نباشد [صِرفاً استدلالِ عقلی]، ولی در بابِ مسائلی همچون «امامت» دفاعی است که گاهی متّکی به عقل است و گاهی مدد از نقل می‌جوید. چرا باید کسی فکر کند که کلامْ محتاجِ فلسفه است و بدونِ فلسفه بی‌معناست و ناتوان؟ مگر همه‌ی متکلّمینِ ما فیلسوف بودند؟ یا مگر ما متکلّمِ مخالفِ فلسفه، یا متکلّمِ فلسفه‌نخوانده، نداریم؟ یا اصلا مگر ارتباطی بین اینها هست که ما دنبال تفاوت‌شان بگردیم؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یا أیها الذین آمنوا، چرا آمَنتُم نه؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی مدّعیٰ یا سؤال یا إشکالِ ما مبتني بر امری است که هنوز برای‌ش استدلال نکرده‌ایم [ثبّتِ العرشَ ثمّ انقُش] مثلا یک متفلسف به مخالفِ فلسفه بگوید: تو مگر با عقل و دلیلِ عقلی مشکلی داری؟ یا بگوید: کلام به فلسفه احتیاج دارد، چون برای إثباتِ آموزه‌های‌ش به استدلالِ عقلی نیاز دارد. درحالی‌که این سخن فقط زمانی صحیح است که قبلاً ثابت کرده باشد که «فلسفه یعنی استدلالِ عقلی» و «استدلال عقلی فقط در فلسفه یافت می‌شود». لذا أمثالِ این‌سخنان در مقابلِ فردی که مخالفِ فلسفه است، و مدّعَیات و أدلّه‌ی فلسفی را با دلیلِ عقلی ردّ می‌کند، بی‌ثمر خواهد بود
زادَ یَزیدُ، هم لازم استعمال شده است هم متعدّی: زاد یعنی زیاد شد، همچنین یعنی زیاد کرد. هکذا زائد یعنی زیادشونده [به فارسی همان زائد و إضافي می‌گوییم] و زیادکننده وقتی می‌گوییم «فلان‌حرفْ زائد است»، معنای متعدیِ زادَ یزیدُ مراد است: یعنی این حرفی است که زیادکننده است. چه‌چیزی را؟ معنیٰ را. زیادکردنِ معنیٰ یعنی چه؟ یعنی همان تأکیدِ محتویٰ: لیس زیدٌ قائماً یعنی زید قائم نیست، و لیس زید بقائمٍ یعنی زید حتماً قائم نیست. سخنی در وجودِ حروفِ زائدة (به این معنایی که عرض شد) وجود ندارد، مسأله این است که مِن در «ما نصرنی مِن صدیقٍ» و «ما جائَنی مِن رجلٍ» زائده نیست، بلکه بیانیّة است، به تقدیرِ «ما جائنی شیءٌ مِن رجلٍ» و «ما نصرنی رجلٌ مِن صدیقٍ»، نیامد پیشِ من هیچ‌چیزی که مرد باشد [موجودی که عبارت از مرد باشد، نزدِ من نیامد] و یاری نکرد من را کسی که بیان باشد از دوست [فردی که اسمش را بتوان دوست گذاشت، و کسی که عبارت باشد از دوست، یاری‌ام نکرد] لذا تأکیدِ «ما جائنی مِن رجلٍ» نسبت به «ما جائنی رجلٌ» به‌خاطرِ زیادتِ مِن نیست، بلکه به‌دلیلِ «تفصیلِ بعد از إبهام»ای است که به‌خاطرِ مِنِ بیانیّه حاصل شده است.