حقِّ تقدمِ استفاده از شارژر در خانهی ما، با کسی است که شارژِ گوشیاش کمتر باشد، و لو یکدرصد. شما را نمیدانم.
کاش یک عید قربان هم برسد این «جسارت بر گناه»مان را قربانی کنیم.
ربّنا آمین
«وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» [صافات - 107]
شیخ صدوق از فضل روایت میکند که گفت: از حضرت رضا علیهالسلام شنیدم که میفرمودند:
هنگامی که خدای مهربان به حضرت ابراهیم دستور داد آن قوچی را که برای آن حضرت نازل شده بود در عوض فرزندش اسماعیل ذبح نماید، حضرت ابراهیم آرزو داشت کاش پسرم إسماعیل را قربانی میکردم و مأمور نمیشدم که این قوچ را به جای وی قربانی کنم.
ابراهیم علیهالسّلام به این جهت این آرزو را کرد که مصیبت آن پدری در قلباش جایگزین شود که عزیزترین فرزند خود را به دست خویش در راه خدا قربانی کرده باشد و به خاطر یک چنین مصیبتی مستوجبِ رفیعترین درجات اهل ثواب شده باشد.
خداوند عزّوجلّ به حضرت ابراهیم وحی کرد: یا ابراهیم، محبوبترین خلقِ من نزدِ تو کیست؟ گفت: پروردگارا، خلقی را نیافریدی که از حبیبِ تو حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) نزد من عزیزتر باشد.
خطاب شد: آیا محمّد نزد تو محبوبتر است یا خودت؟ گفت: بلکه حضرت محمّد و خاندان او (صلیاللهعلیهوعلیهم) نزد من از خودم محبوبتر هستند.
خطاب رسید: فرزندِ محمّد نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند آن حضرت نزد من محبوبتر است.
خطاب آمد: ذبحِ ظالمانهی فرزندِ او برای قلبِ تو دردآورتَر است یا ذبح فرزند خودت که وی را به دست خود در طاعت من قربانی کنی؟ گفت: پروردگارا، ذبح فرزند آن حضرت که به دست دشمناناش انجام گیرد برای قلب من دردناکتر است.
خطاب شد: ای ابراهیم، گروهی که گمان میکنند از امّتِ محمّد هستند، بعد از مرگِ او پسرش حسین را با ظلم و دشمنی، همانگونه که گوسفندان را سر میبرند، خواهند کشت. آنان برای این جنایت مستوجب خشم من خواهند شد.
حضرت ابراهیم علیه السّلام برای این مصیبت جزع و فزع کرد و قلباش سوخت و شروع به گریه کرد.
پس از این بود که خطاب آمد: ای ابراهیم، ما این جزع و فزعِ تو را برای امام حسین علیهالسّلام در عوضِ اینکه پسرت اسماعیل را در راه ما قربانی کرده باشی قبول کردیم و به این سببْ رفیعترین درجاتِ افرادِ مصیبتزده را به تو عطاء نمودیم.
و همین است معنای قولِ خدای سبحان در این آیه که میفرماید: و فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ: ما اسماعیل را در برابرِ یک قربانیِ بزرگ از ذبحشدن رهانیدیم.
بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 225
- این فرمایشِ شما إشکالِ قَوی دارد.
+ یعنی من کودن هستم و نمیفهمم؟
- [نه، بلاهتِ شما با اشتباه در این مسألهی خاص ثابت نمیشود، ولی با نفْسِ این سؤالتان چرا، قطعاً]
نبیّ مکرّم خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ، وَالأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وكَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ
دوستداشتنِ اولاد پوششی در مقابل آتش جهنم، و همغذاشدن با آنها برائت و نجات از آتش، و گرامیداشتنِ آنها مجوّزِ عبور از صراط است
شاید توجیهِ معنای حدیثِ *هیچ مصیبتی بزرگتر از «جهل» نیست*، این باشد که: چون «نادانی» سرچشمهی همهی گناهها و زشتیها و مصیبتها است.
هر تقصیری که از ما در مقابل خدا و خلقِ خدا واقع میشود، ناشی از جهالتِ ما به بزرگیِ خدا و اهمیتِ حقوقِ خلقِ خدا است. هر دروغی که میگوییم، ناشی از جهلِ به عواقب و زشتیهای دروغ است. هر غیبتی که میکنیم، ناشی از جهل به حقیقتِ پلیدِ غیبت است. اگر حسادتای میکنیم، چون جاهلایم به اینکه حسادت چه بر سرِ ایمانِ ما میآورَد و چه آتشی به خرمنِ دینمان میزند. اگر کمکاری میکنیم، از این است که نمیدانیم حرامخواری چه اثراتِ مهلکای بر روح و بر زندگیمان وارد میکند. اگر تُندی میکنیم، ناشی از نادانیمان به کارسازی و زیباییِ خوشخلقی است.
القصه، هر قصور و تقصیر و ظلم و نباید و زشتیای که در عالَم هست، همه و همه از جهل است و نادانی و «ندانستن».
اللهم زدنا علماً
معروف است که میگویند در زمانهای قدیم، روزی که پهلوانِ معروفِ شهر از دنیا رفت، از فردایش یکی از جوانانِ فاسدِ شهر، که از هیچ گناه و فسادی دریغ نکرده بود، توبه کرد. گفتند تو را چه شد؟ پاسخ داد: عزرائیلی که فلان پهلوان را بر زمین کوفت، من را مثلِ نخودچی زیرِ دنداناش خورد میکند.
قصهی ما است با إبلیسِ لعین.
او که توانسته است بلعمِباعوراها و زبیرها و ابنعباسها و أمثالِ آنها را فریب بدهد، بلکه او که توانسته است حضرت آدم را فریب بدهد، ما و شما و ایشان را مثلِ آدامس میجَوَد و تُف میکند. پس باید خیلی مراقب بود.
گمانام هرگاه حس کردیم که عیب و گناه و ایرادِ مهمای نداریم و خیلی خوب و بهراه و متدیّن و پاک هستیم، باید دوزاریمان بیفتد که نقداً در تورِ شیطانایم و باید سریعاً چارهای بسازیم و حیلتی بجوییم قبل از آنکه هلاکتمان مقطوع شود.
خسته نباشی مؤمن
چاره چیست؟
دنیا همین است؛ پُر از دشمنیها و کاستیها و کدورتها. و باید از درونِ همینها شکفت و بلند شد و پرواز کرد.
البلاءُ للولاء؛ هیچکس بیشتر از پیامبر و آلِ او مبتلیٰ نبود.
مهدي عاملي [کانال]
إلهی، پیر شدیم و آدم نشدیم؛ نظری کن أی ربّ
.
یگانهامیدِ خودم به این است که هرچند آدم نشدم، ولی دوست داشتم و سعی کردم آدم بشوم. اُحبّ الصالحین و لستُ منهم
درون تو است
اگر خلوتی و انجمنی است
برون ز خویش کجا میروی؟
جهان خالی است
(بیدل)
مهدي عاملي [کانال]
حَـدِّ أعلای ادب را من رعایت کردهام؛ تا نشستی در دلام، از خویشتن بَرخاستم آدیوا جانیم قورب
ما را زِ خداوندیِ لطفِ تو همین بس
کز بندگیِ همچو منای عـار نداری
مهدي عاملي [کانال]
ما را زِ خداوندیِ لطفِ تو همین بس کز بندگیِ همچو منای عـار نداری
.
شد مکرّر همهْ اوضاعِ جهانْ پیشِ نظر
جز غمِ عشق، که تا حشر مکرّر نشود
هدایت شده از آدابُ أهلِ العِلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[دروغ چرا، از ترس بعضی از دوستان، برخی حرفها را که یقین به صحتشان داریم، میگردیم ببینیم کسی از بزرگان اگر قبلاً همان حرف را زده است، همو را به اشتراک بگذاریم، بلکه از طرف این عزیزان متهم به کفرگویی نشویم.
گمان نکنم آقای انصاریان حفظهاللهتعالی مورد داشته باشد. این شما و این کلام ایشان در باب ضعف حوزهها]
- بالأخره «الفقر فخري» یا «الفقر کاد أن یکون کفرا»؟
+ هر دو. متعلقشان فرق دارد؛ نیاز [به خدا] افتخار است و نیاز [به خلقْ] کفرآور.
وقتی چند روز پیش در شرحِسیوطی به یا أبتا أرّقني القذّانُ فالنوم لا تألفه العینانُ رسیدیم، با خودم گفتم چرا باید یکنفر شعر بگوید در این معنیٰ که پدرجان دیشب پشهها بیدار نگهام داشتند و خواب به چشمام نیامد، تا اینکه بالتجربة فهمیدم پـشـه (علیه العذاب و الموت) میتواند کاری با آدم بکند که سزا باشد قصیدهها بهعنوان شکوائیه بسراید و کتابها بنویسد و نالهها بکند.
مدح مولیٰ علیهالسلام.mp3
3.01M
شعرخوانی در مدح مولانا أمیرالمؤمنین علیهالسلام.
سید حمیدرضا برقعی (حفظهاللهتعالی)
مهدي عاملي [کانال]
شعرخوانی در مدح مولانا أمیرالمؤمنین علیهالسلام. سید حمیدرضا برقعی (حفظهاللهتعالی)
.
علتِ خلقِ زمین، ای پدرِ خاک، توئی
..
بارها گفتهام و بارِ دگر میگویم..
کهکشانها نخی از وَصلهی نعلینِ علی است