eitaa logo
مَه گُل
665 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ نقطه از دنـــــــیا زیـــــــبا و آرامـــــــتـــــر از قلبی که خالی از کینه باشد، نیست ....... روزگارتون بی کینه 🦋|↬❥ شبتون به خیر همراهان عزیز مه گل🍁
47.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️بسم الله الرحمن الرحیم 🍁آن زمان که آفتاب روز 🌾آرامش صبح را در هم می‌شکند 🍂در سرمای صبحگاهی بال بگشا 🍁دست جهان را در دستهایت بفشار 🌾و گل لبخند بر لبان بنشان 🍂چه با شکوه است زنده بودن 🍁سلام و صد سلام به اعضای خوب مه‌گلی 😊آرامش دریا سهم زندگیتون ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
آن هنگام که در تلاشی تا همه چیز را در کنترل خویشتن در آوری، نخواهی توانست از هیچ چیز لذت ببری...... آسوده باش، نفس بکش، رها کن، و فقط زندگی کن..... ‌ ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|°•🌙•°|: 🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 .... دیگه خیالم راحت شده بود چیزی نشنیده... دست هام و به کمرم زد _میگم جوابش مثبته دیگه... یعنی قبول کرده! بله! به تغییر موضع من خندید _خب حالا خانوم دعوا که نداری! قدم عقب رفته رو جلو اومد و چشم هاش و ریز کرد _مطمئنی اول هول نشدی؟ یک چیزی بود ها؟ اخم ظریفی کردم و برای لو نرفتن من شدم طلبکار! _امیر علییییییییی!!!!!! با خنده شونه هاشو بالا انداخت که من راه اتاقش و پیش گرفتم و نگاه خندونش بدرقه راهم شد! همونطور که در اتاقش رو باز می کردم گفتم: امیرعلی اجازه هست آلبومت رو ببینم؟ آمده بود پشت سرم و من ترسیدم و هی بلندی کشیدم با خنده گفت: چیه بابا؟ _ترسیدم خب نفهمیدم اومدی نزدیک! سرم و چرخوندم. _آی محیا نزن موهات و تو صورتم دختر بدم میاد! برای چند ثانیه قلبم مچاله شد... من مثل همه رویاهام فکر می کردم... مثل همه اون چیزی رو که خونده بودم تو رمان ها و قصه ها... فکر می کردم الان نفس می کشه عطر موهام رو! _چیه موهات و زدی تو صورتم طلبکارم هستی؟! باز کن اون اخم ها رو ببینم! عاشق این موهای کوتاهتم! امیرعلی هم عادت کرده بود با یک جمله حس های بدت رو از بین ببره و توی دلت عروسی به پا کنه و یادت بندازه همه رسم های عاشقی مثل هم نیست! اونم بی مقدمه! اخم هام خود به خود باز شد و لب هام به یک خنده کش اومد _نگفتی اجازه دارم آلبومت رو ببینم؟ نگاهش رو به چشم هام دوخت و لبخند سر حالش کم کم می شد یک خط لبخند مهربون _خانوم من هر وسیله ای که مربوط به من میشه از این به بعد مال تو هم هست پس دلیلی برای اجازه نیست! لحنش... جمله اش! نوازش می کردن همه احساسم رو! _قربونت برم! با اینکه می خندید ولی از برخورد موهام به صورتش لب‌هاش را جمع کرد...! _جمع کن موهات و دختر! این بار به جای اخم بلند تر خندیدم... رسم عاشقی ما قشنگ تر بود بدم نمیومد باز هم با موهای کوتاهم اذیتش کنم! _اِهِم... اِهِم! _میگما ببخشید بد موقع اومدم! به لحن تخس و شوخ عطیه زیر زیرکی خندیدم و امیر علی با فشردن لب هاش روی هم خنده رو می خورد! _به به عروس خانوم ما! با این حرف امیر علی نوبت خجالت کشیدن عطیه بود و بلند خندیدن من که باعث چشمک امیرعلی به من و چشم غره عطیه شد! امیرعلی دستش رو دور شونه های عطیه حلقه کرد _قربون خواهر خودم... بیا بریم پیش مامان... تو هم باشی بهتره بابا باهات حرف داره! چند قدم از من دور شدن که امیر علی بلند گفت: محیا خانوم تو نمیای؟ تو دلم شروع کردم به قربون صدقه رفتنش که حواسش بود به من همیشه! _نه من آلبومم و می بینم! ‌‌‌ *** _به چی می خندی؟ با صدای امیرعلی خنده ام و به زور جمع کردم و اومدم آلبوم رو ببندم که دستش رو گذاشت بینش! _نه نشد دیگه... صبر کن ببینم به کدوم عکس من می خندیدی! خجالت زده گفتم: به جون خودم... ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
|°•🌙•°|: 🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ..... سرش بالا اومد و بلافاصله اخم کرد و من حرفم و خوردم _خانوم من شما همینجوری هر چی بگی من قبول می کنم پس دیگه هیچ وقت هیچ قسمی رو به حرف هات اضافه نکن! آلبوم رو باز کرد _خب... به به سرباز و کچل بودن من خنده داره؟! لبم و گزیدم _امیرعلی باورکن به تو نمی خندیدم یاد خودم افتادم که اون روز چه گریه ای کردم برات! ابروهاش بالا پرید _گریه کردی؟ چرا؟ موهام و زدم پشت گوشم و خیره شدم به عکس سربازیش! _خب تو اون روز از من دور می شدی... بعد هم کچلت کرده بودن... منم کلی گریه کردم! قاه قاه خندید _حالا از دوریم گریه می کردی یا به خاطر کچل شدنم؟ اخم کردم _خب معلومه چون دور می شدی دیگه! خنده اش از رو صورتش پاک شد اونم یک دفعه _پس یعنی همه جوره دوستم داری دیگه؟! موهاش رو بهم ریختم... امیرعلی رو جدی نمی خواستم _خب معلومه شک داری؟ به جای جواب لبخند عاشقانه ای مهمونم کرد! آلبوم رو بستم _خیلی بی معرفتی یک عکس از من نداشتی! خندید به لب های آویزونم _مگه تو داشتی؟ _خب معلومه! چشم هاش باز شد _شوخی می کنی؟ از کجا اونوقت؟ لبخند دندون نمایی زدم _یک عکس خانوادگی تو رو از توش جدا کردم! می خواست بخنده چشم هاش داد می زد ولی اخم کوچولویی کرد _کارت اشتباه بوده محیا خانوم... می دونی اگه نمیومدم خواستگاریت و اصلا این وصلت سر نمی گرفت شما چه خطای بزرگی کرده بودی! امیر علی از کابوس شب های من می گفت... از عذاب وجدانی که این چند سال به بهانه های مختلف سرکوبش کرده بودم! صورتم و مثل بچه ها جمع کردم _می دونم! سکوت کرد و سکوت کردم... تو دلم گفتم خدا رو شکر که شد! _دو شب دیگه عمو اینا میان اینجا برای خواستگاری! دست هام رو با ذوق بهم کوبیدم... بازهم امیرعلی تونسته بود لحظه هام رو ثانیه به ثانیه عوض کنه! _چه عالی... پس به زودی عروسی داریم... باید برم دنبال لباس مجلسی! خندید بلند _خانوم من بزار همه چی حتمی بشه!... من نمی دونم شما خانوما چرا بحث عروسی میشه سریع فکر لباس میفتین! لب هام و جمع کردم _مسخره نکن... اصلا خودت باید باهام بیای خرید. لب هاش رو بازبونش تر کرد _به روی چشم... فقط اینکه... پرسشی به صورتش نگاه کردم که ادامه بده.. _می خوام با بزرگترها صحبت کنم اگه بشه بریم سر خونه و زندگی خودمون..دلم هر روز دیدنت رو می خواد! همه حرف های امیرعلی غیر مستقیم فقط یک مفهوم ساده داشت... دوستت دارم! سرم پایین بود که با گرفتن چونه ام نگاهم رو مجبور به دیدن صورتش کرد _تو که مخالف نیستی؟ چون خیلی از عقدمون نگذشته! لبخند محوی زدم و با نگاه عاشقم فقط سر تکون دادم به نشونه منفی! نفس عمیقی کشید _خوبه..پس اول باید به فکر لباس عروست باشی... بعد لباس مجلسی! _من لباس عروس نمی خوام! براق شد و چین چین شد بین ابروهاش _یعنی چی این حرف؟ شونه هام و بالا انداختم _یعنی من جلسه عروسی نمی خوام! پوفی کرد و دست کشید پشت گردنش _تا حد آبرومندانه اش رو می تونم برات بگیرم! چشم هام گرد شد ..اشتباه برداشت کرده بود _امیرعلی این چه حرفیه؟ من اصلا منظورم این نبود! نگاهش ته مایه دلخوری داشت _پس این حرف یعنی چی؟ با انگشت اشاره ام بین دو ابروش رو ماساژ دادم تا اخم هاش باز بشه و موفق شدم... ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
📌 عدد ۴۰ چند بار در قرآن آمده است؟ چهار بار در سوره‌های بقره، مائده، انعام و اعراف. 📌 عدد ۱۰ در کجا آمده است؟ ۹ بار از جمله در سوره های بقره، مائده، انعام، اعراف، هود و... 📌 عدد ۲ چند بار در قرآن آمده است؟ ۱۲ بار از جمله در سوره های نساء، مائده، انعام، توبه، هود، رعد، نحل و... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا می دانید که آمـــار ازدواج در کدوم حیوونا بیشتره ؟ ؟ ؟ ” حلـــــــزون ” چون هم خونه داره هم ماشـــــین😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
*مباحث استاد عظیم هاشم زاده* (کارشناس، روانشناس و مشاور خانواده) (( درباره تربیت نـوجوان )) ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 👇👇 چهارم