eitaa logo
مَه گُل
670 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕دنبال محکم کردن ریشه های زندگیت باش، تا در سخت ترین شرایط هم بتونی استوار بمونی! ‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ماکارونی میگید ماکارانی؟ لابد به قورمه‌سبزی هم میگید قارما سابزی دیگه😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواد لازم برای 4 نفر ۱ عدد ماهي شوريده يا حلوا سفيد ۲ عدد فلفل سبز تند خرد شده ۱ پیمانه مخلوط گشنيز، شويد و شنبليله خردشده ۱ عدد پياز ريز خردشده ۲ حبه سير رنده شده نصف یک بسته تمبرهندي نمك، فلفل، زردچوبه وروغن به ميزان لازم یک چهارم پیمانه آب گرم طرز تهیه:1. شكم ماهي را یک شكاف طولي داده وآن را پاک کنید بعد از آن که ماهی را خوب تميزکردید روی پوست و داخل آن را به مقدار زیادی نمک بپاشید. بعد از ۳۰ دقیقه ماهي را شسته و خشك کنید. حالا تمبرهندي را با آب گرم مخلو ط كرده، سپس صاف کنید .2. فلفل سبز، فلفل قرمز، سير، پياز، سبزي خردشده، زردچوبه و تمبر هندي حل شده در آب را با هم مخلوط كرده و شكم ماهي را با این مواد پر کنید و با نخ و سوزن شکم ماهی را بدوزید.3. تابه مناسبی را انتخاب کنید داخل آن یک تکه فويل آلومینیوم بزرگ انداخته و روی آن را چرب کنید . ماهي را روی فویل قراردهید. روش دیگر این است که کف تابه چند عدد سیخ چوبی به صورت موازی بچینید و ماهی شکم پر را روی آن قرار دهید . فر را با حرارت ٢٠٠ درجه سانتي‌گراد روشن كرده ماهي را به مدت ٤٥دقيقه در آن قرار می‌دهيم. اشپزی مه گل
قــــــرار عاشــــقانه❣ 🍃🌹رسول اکرم(ص) در وصیت خود به امیر مؤمنان(ع) فرمودند: «یا علی !هر کس به من هر روز و هر شب صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب می شود، اگرچه گناهانش از گناهان بزرگ باشد.» (جامع الاخبار، ص 67) 🌹🍃 ✨خدایا اللهم عجل لولیک الفرج به حق الحسین علیه السلام✨ 🍃🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸🍃 ✨قرار ما جمعه ها ختم صلوات جهت تعجیل در فرج امام عصر عجل الله ✨ 🍃🌹............................ 🍃🌹لطفا روی لینک زیر زده 👇و با ذکر تعداد صلوات کلمه را بزنید. https://EitaaBot.ir/counter/d7czt با ارسال این پست به کانالها و گروهها موثر در فرج باشید.🙏🌹 🌱کپی آزاد ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل حسرت ... فصل پاییز که به نیمه می رسد،در قسمتی از کوهستانهای غرب کشور گل زیبایی شبیه زعفران میروید.نام آن گل حسرت است. این گل، عمری یک ماهه دارد.بسیار جالب است که بدون باران می روید.از این رو چون بارانی به خود نمی بیند به گل حسرت معروف است. گل حسرت، با تمام آنچه ذخیره کرده بود توانسته یک ماهی وسط سنگ ها دوام بیاورد.اما انگار بدون وجود باران،بالاخره ،پژمرده و از هستی ساقط می شود. گاهی زندگی روزمره،چنان ما را درگیر میکند که غافل از نیازمان به باران میشویم. انگار اصلا برایمان مهم نیست که امسال باران می اید یا نه،چند روزی با آنچه ذخیره کردیم خوش هستیم اما نمی دانیم این طراوت موقتی است. پس نیاز ما به باران همیشگی است. مثل نیازمان به امام... خدا کند به نبودش عادت نکنیم که اگر چنین شد زود طراوت قلبمان کویر می شود.آن وقت، دل میمیرد، زنده هستیم ولی انگار مرده ایم. ....اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی... خدا کند مثل گل حسرت نباشیم.... ✍️عطااللهی ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ ☀️ فقط کمی از سر لیوان خالی شده بود،که لیوان را گذاشت زمین و خیره شد به فهیمه. -خب!حالا با تمام این حرف ها،تو چی می خوای بگی؟ -ببین!حرف من اینه که بحث تفاوت ها ی زیستی و روانی زن و مرد جدی تر و پیچیده تر از این حرف هاست که ما یه کلمه بگیم همه ی این تفاوت ها به خاطر تلقینات اجتماعیه و خودمون رو راحت کنیم.حتی دانشمند هایی اومدن و تحقیقاتشون رو متمرکز کردن روی نوار های دختر و پسر.چون اون ها که دیگهتحت تأثیر تلقینات اجتماعی و اطرافیان نیستن. -خب!نتیجه ی تحقیقاتشون چی شد؟ -نتیجه این شد که نوزاد های دختر و پسر در یکسری حالات و رفتار هاشون با همدیگه تفاوت دارن.مثلاً پسر ها خیلی پر جنب و جوش تر و فعال ترند و نوزاد های دختر آرام تر و لطیف تر و متبسم تر. -حالا چه نتیجه ای می خوای بگیری؟ -می خوام نتیج بگیرم که اگه واقعاً این تفاوت های زن و مرد مسأله ای جدی باشن،ما دیگه حق نداریم توقع و انتظار یکسانی از هر دو جنس داشته باشیم؛یا اینکه بگیم هر دو توانایی های یکسانی دارن. من هم وارد بحث شدم و گفتم:ببینین بچه ها!اگه یادتون باشه همین چند لحظه پیش که فهیمه داشت راجه به نا برابری های شغلی زن و مرد در غرب حرف می زد،گفت نیمی از زن هایی که به سطوح بالا ی مدیریت رسیدن،باز هم در زمینه های زنانه مثل آموزش و پرورش و بهداشت و امور خانه و خانواده بوده.یعنی درهمون غرب هم که آزادی انتخاب هر شغلی برای زن ها هست و زن ها در همه ی زمینه ها می تونن قدرت نمایی کنن،باز هم قائل بشیم. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ ☀️ نظرم را که گفتم کمی مکث مردم و نگاه کوتاهی به فاطمه کردم تا ببینم او نظر من را قبول دارد یا نه؟به هر حال خودش به حرف آمد و نظرش را گفت:ببینین بچه ها!به نظر من حرف های راحله و فهیمه و مریم درسته!می خوام بگم اختلاف نظری که در مورد کار زن ها در بین جامعه ی مسلمان ها وجود داره،به تبعات این کار ها برمی گرده.والا از نظر اسلام کار کردن زن که حرام نیست،حتی اگه کار شریف و الهی و مفیدی هم باشه،زن رو به انجام اون تشویق می کنه.به هر جهت در اون حدیثی که پیامبر می گویند:«اگر کسی شب را صبح کند،بدون اینکه در جهت اصلاح امور جامعه مسلمین قدمی برداشته باشد،مسلمان نیست.»خطابشان به همین مسلمینه،نه فقط به مردها.پس شامل زن ها هم میشه.پس مناسب با شئونات زن مسلمان و حفظ حریم الهی عفاف و تقوی را به وجود آورد تا زن های مسلمان،مشکل کمتری در انجام کارها و امورشون داشته باشن. من پرسیدم:راجع به مشاغل زنانه و مردانه وآیا باید چنین تقسیم بندی قائل شد یا نه،اسلام چی میگه؟ -اسلام به جز یکی-دو شغل مشخص مثل رهبری جامعه،راجع به بقیه ی مشاغل مصداقی بحث نمی کنه.منتها یکی از شروط مهم دیگه کار زن ها عدم مغایرت ویژگی های اون شغل با ویژگی های فطری و خصوصیات طبیعی زن هاست.دیگه این رو شک نداریم که زن ها و مردها تفاوت های اساسی دارن که منجر به این می شه که در حوضه ی خانواده نقش هاشون با همدیگه فرق بکنه.در حوضه ی اجتماع هم همینطوره.زن باید کار هایی رو نجام بده که با اون لطافت ها و حساسیت هایش،با امن ظرایفش و با خصوصیات زنانگی و مادرانه اش تعارض نداشته باشه.اصلاً حضور زن در عرصه های مختلف اجتماعی باید به قصد رشد و تکامل باشه،نه به قصد برابری با مرد و بر اساس حساسیت های برتری جویانه.باید به عنوان موجودی زنده،بیدار و مسئول که خداوند در حد تواناییش به او تکلیف می کنه و بر اساس«لا یُکلَّفُ الله نفساً اِلّا وُسعها»جایگه خودش رو بشناسه و شروع به حرکت و فعالیت بکنه. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🎖🎖🤩🤩 🔴جدول را حل کنید. https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🌹🌹🌹دوستانی که مایلند در مسابقه شرکت نمایند پاسخ پیشنهادی خود را به ایدی زیر ارسال نمایند👇👇👇 @mariamm313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫أَمَّنْ یُجِیبُ ✨الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ 💫خدایا به حق این آیه ✨مبارکه 💫هر عزیزی تو دلش هر ✨حاجتی دارد روا بفرما 💫شب زیباتون متبرک به ✨گرمی نگاه خدا 💫الــهی ✨دلخوشی‌هاتون افزون 💫جمع خانواده‌تون پراز دلگرمی ✨شبتون بخیر 💫وپراز آرامش الهی بانو جان
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ بيا ای بهترين درمان قلبــم مداوا كن غم پنهان قلبــم قسم بر خالق دلـــهای عاشق تو هستی اولین وآخرين سلطان قلبــم ✋سلام بر قطب عالم امکان☀️ ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🍀🍀🍀 ان شالله خوب و خوش و سلامت باشین و پر از انگیزه برای رسیدن به هدف👌🌹 به نام او... ۶ سومین ویژگی آدم های تاثیر گذار با نشاط بودن هست که قرار شد کلی راجع‌بش حرف بزنیم😇 فرض کنید یک نفر خیلی عمل گرا ، اما اخمو! با اطرافیان و خودی ها جدی😤 خیلی خشک و بی انعطاف! باید بگم چنین فردی حتما تاثیر میذاره ولی برعکس❗️ اگه دقت کنید خیلی ها اصلا بخاطر چهره ی بعضی مثلا حزب الهههی ها که همیشه گرفته و ناراحت و افسرده و اخمو و گاها جدی هستن می ترسن به طرف دین و دین داری بیان!!!! چون فکر می کنن و دارن می بینن که فلانی دایه دار دین هست و اینهمه ریش و تسبیح داره یا مقنعه اش تا بالای چونش هست این شکلیه و با این چهره ی دلربای وحشتناک که از ترس زهره ترک میشه آدم! با خودشون میگن مگه دیونه ام خودم رو قاطی این آدم ها کنم که اصلا دنبال شادی نیستن😴 البته ما به این گروه یه کوچولو حق میدیم، ولی تماما نه! چون اتفاقا ما خیلی بچه حزب اللهی هایی داریم که نشاط از چهرشون میباره، اصلا کنارشون بشینی حال روح و دلت عوض میشه، بعضی وقتها من خودم با بعضی دوستان نشست و برخاست داریم دیگه واسمون کلیه، قلب ، معده هیچی نمی مونه از بس اینها شادند بخدااااا😂 میدونید چرا؟؟؟ چون جنس شادی‌شون اصله! به قول گفتنی جنس فیک استفاده نمی کنن مثلا با چهار تا سر و صدا و جیغ و دست و هورا توهم خوشحالی نمی زنن، بلکه واقعا بانشاط هستن!!! _آغاااا جون مادرتون علتش چیه ما هم همون کار رو کنیم❗️❗️❗️ علتش که کاملا واضحه، بخاطر دین مدار بودنشونه✔️ _آغاااااااا دارین شوخی میکنین! دین مدار بودن ❗️❗️❗️حرفتون شبیه شعار دادن های تبلیغاتیه که میگن دولت عوض بشه مملکت عوض میشه😎 نه اتفاقا دارم جدی میگم همراهم باش تا برات بگم دین جز با نشاط بودن چیزی نمیخواد👌 در ضمن کسایی که میگن با تغییر دولت هیچ اتفاقی نیفتاده و مشکلات حل نشده باید یه یاد آوری کوچولو کنم که: تا وقتی بنی صدر فرمانده کل قوا بود، رزمنده هامون در جبهه ها هیچ موفقیتی نداشتن! همین که عزل شد، پیروزی ها رقم خورد و خرمشهر آزاد شد... آغااااا خوب قبول حرف حقه! ولی واقعا چه جوری با نشاط باشیم ؟ دین که با هر شادی مخالفه! ادامه دارد.... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️یزدان به تو عمری دگر و روز دگر داد یک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر داد پس سجده وصَدشکر که پیمانه نشدپُر این روز مبارک که خدا لطف دگر داد🍃🍃🍃 ❣️امروزتون پُر انررررژی ‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✍️ 💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. 💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای ، خلوت صحن و حرم را شکست... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌 رد مظالم💳💰 چیست؟ ✅ پاسخ: ✍🏼 (مظالم اصطلاحاً به اموال و بدهى‌هايى گفته مى‌شود که انسان از روى ظلم و بى‌عدالتى از بندگان خدا گرفته و نپرداخته است، و حکم شرعى آن اين است که اگر صاحب آنها را مى‌شناسد بايد عين اموال را به آنها برگرداند، و اگر صاحب آنها را نمى‌شناسد و معلوم نيستند، اين اموال و بدهى‌ها را بايد از طرف آنها به فقرا صدقه بدهد و براى اين کار احتیاط واجب آن است که از دفتر مرجع تقلید اذن بگيرد. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا