eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فقط بخاطر یک عکس پروفایل!!💔 حواسمون هست با اینکار چند نفرو به گناه انداختیم! به خودمون بیایم قبل از اینکه خیلی دیر نشده! 🍃مصطفی احمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکدفعه ورق برگشت! توی خونه بودم و مثلا مشغول فعالیت های دانشگاهم که تلفن خونه زنگ‌خورد! معمولا اقوام و فامیل که با خانواده کار داشتن به خونه زنگ میزدن به همین خاطر من خیلی توجهی نکردم. مادرم که چند دقیقه ای بیشتر نبود گوشی رو جواب داد، خیلی زود خداحافظی کرد و با بابام تماس گرفت و با حالت استرس و اضطراب بهش گفت: که سریع بیا خونه باید بریم روستا! بعد از اینکه گوشی رو قطع کرد من رو صدا زد و در حالی که کاملا رنگش پریده بود گفت: زود آماده شو باید بریم روستا! متعجب و سوالی پرسیدم: چرا مامان؟ چی شده مگه؟! تنها جمله ای که کاملا واضح هم بود و گفت: ریحانه تصادف کرده! نیاز نبود بیشتر بپرسم، نگفته پیدا بود که چه اتفاقی افتاده! ریحانه دختر عموی من بود... ما با هم، هم سن و سال بودیم... باورش برام سخت بود! به سرعت آماده شدم و وقتی بابام رسید بدون لحظه ای صبر کردن راهیه روستامون شدیم... حال مامان و بابام توی مسیر اصلا خوب نبود و حق داشتن! اونها هم باورشون نمیشد درست مثل من! انگار توی یه شوک بودیم! به روستا که رسیدیم چون جمعیت اونجا زیاد نبود و همه همدیگه رو خوب می‌شناختیم انگار همه یه جورایی عزادار بودن.... دختر جوانی بود با کلی آرزو..‌. ولی حالا همه چی تموم شده بود! همه ی اون آرزوها ، وعده ها و خیال ها... حالا برای ریحانه نوبت پاسخ دادن بود! لحظه به لحظه همراهش بودم از غسالخونه گرفته تا کنار لحد ! لحظه ی آخر که سنگ آخر رو گذاشتن دیگه حالم دست خودم نبود! توی تمام اون لحظات احساس میکردم خودم جای ریحانه ام ! و همین حالم رو فاجعه بار تر می کرد ! برای تمام لحظاتی که بیهوده گذشت ! برای تمام لحظاتی که کاش بیهوده میگذشت حداقل نه با این همه گناه و اشتباه! اگر واقعا من جای ریحانه بودم با اون همه گناه و اشتباهی که کردم چکار می تونستم بکنم ؟! توی همین گیر و دار تصویر اون آقا یه لحظه از توی ذهنم رد شد و من از قبل این حدیث رو میدونستم آدم با کسی محشور میشه که دوستش داره و همین کافی بود که مثل یه گلوله آتیش بسوزم... به خودم میگفتم: خدایا نه!نه! واقعا دوست داشتنی های من این نیست! اینقدر گریه کردم و ضجه زدم که کار به جایی رسیده بود خواهر ریحانه من رو دلداری میداد حالا شما فرض کن چه اوضاعی بود! بعد از مراسم من برای پذیرایی نموندم و به مامانم گفتم میرم کمی استراحت کنم بخاطر همین تنها اومدم سمت خونه... ولی واقعا نیومده بودم استراحت کنم! می خواستم تکلیف خودم رو مشخص کنم بالاخره یه روزی منم میرم و باید تا کاری از دستم بر میومد یه کاری واسه حال و روز خودم میکردم...! نزدیک خونمون که شدم نرفتم داخل ،مسیرم رو کج کردم به سمت باغ کنار خونه... همونجایی که چندین ماه پیش نشسته بودم! نشستم همونجا.... تصاویر ریحانه از کودکی تا بزرگسالی توی ذهنم مرور میشد و روحم رو تحت فشار گذاشته بود.... با تردید، فکرهایی ترسناک و سختی در کنار این تصاویر درگیرم کرده بود.... یعنی می تونستم برای نجات خودم کاری کنم... یعنی زورم به خودم می رسید... یعنی این وضع خراب روحی من درست میشد... یعنی به قول دوستام اگه واقعا عاشق شده باشم می تونستم فراموشش کنم و ازش دست بکشم.... با تمام وجود احساس میکردم نیاز دارم کسی کمکم کنه! آخه من چجوری می تونستم بی خیالش بشم.... ادامه دارد.... نویسنده: ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عقیلة العرب الگوے عشق و عزٺ ماسٺ ڪنار مرقد او مڪتب ماسٺ بہ ‌این دلیل همیشہ بہ‌ خویش مےبالیم جوار رحمٺ او مایهٔ سعادٺ ماسٺ
مداحی_آنلاین_-_ثواب_گریه_بر_حضرت_زینب_کبری_-_حجت_الاسلام_دارستانی.mp3
3.04M
ثواب گریه بر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها 🏴🏴🏴🏴🏴 🎤حجت الاسلام دارستانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 🔰رهبر معظم انقلاب: 🏴این بانوی بزرگ اسلام بلکه بشریت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب قامت خود را استوار و برافراشته نگه دارد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت، مثل یک قله‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد. ۹۲/۰۸/۲۹ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای پناه بی پناهان پناه مان باش ... ای یار و یاور تنهایی هایمان تنهایمان مگذار... ای داننده نهان و آشکار از خطاهایمان در گذر... ای مهربانترین مهربانان آرامش را به همه عزیزان و دوستانم هدیه کن... شبتون در پناه خالق مهربانمان❣ 🍃🌹🍃
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🍃اعمال ام داوود در آخرین روز اعتکاف... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃اذان به افق شهرستان گلپایگان 🌹🍃اعضای محترم شهرستان‌های دیگر ایران اسلامی، به اوقات شرعی شهرهای خودتون مراجعه نمایید ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220129-WA0185.mp3
1.82M
🌹🍃دعای عهد با صدای استاد فرهمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در میان روضه ی ارباب مظلومان حسین هر که شد نوکر، بداند از دعای است
مداحی آنلاین - ویژه وفات حضرت زینب - استاد عالی.mp3
2.27M
اسارات خاندان‌اهل‌بیت‌علیهم السلام 🏴🏴🏴🏴🏴 🎤حجت الاسلام عالی
مداحی_آنلاین_روضه_حضرت_زینب_و_قتلگاه.mp3
4.49M
روضه حضرت زینب‌سلام‌الله‌علیها 🏴🏴🏴🏴🏴 ایکاش یکی به جای دستای زینب 🎤 مهدی سلحشور
🖤 شخصیت و جهاد بزرگ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🏴در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد «که واقعاً پیروز شد» عامل این پیروزی، حضرت زینب بود... این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
مداحی_آنلاین_چاره_ساز_عالم_زینب_کبری_حجت_الاسلام_رفیعی.mp3
607.8K
چاره ساز عالم زینب کبری‌سلام‌الله‌علیها 🏴🏴🏴🏴🏴 🎤حجت الاسلام رفیعی
1_870290475(1).mp3
2.97M
می بینم آب گریه می کنم دل کباب گریه می کنم 🏴🏴🏴🏴🏴 🎤 مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یازدهم پسرها از مغرب رفته بودند بیرون و حالا با حالاتی مشکوک بر می گردند. علی روزنامه ای را که خریده باز می کند. مادر اشاره ای می کند و او انگار که تازه متوجه منظور مادر شده باشد، بلند می شود و روزنامه را دست سعید می دهد : - لیلا بیا کارت دارم. می رود سمت اتاق، حرکات و نگاه ها عادی نیست، با تردید می پرسم : - چی کار؟ مسعود و سعید خودشان را مشغول حل جدول نشان می دهند. - هیچی بیا می خوام ببینم نظرت درباره ی اینایی که خریدیم چیه؟ جانمازم را کناری می گذارم و دنبالش می روم : - چی؟ لباساتون؟ الان ازم می پرسی که خریدی؟ قبلش باید می گفتی همراهتون می اومدم. در را پشت سرم می بندد. نفس عمیقی می کشد و می رود از توی کمد دیواری چند قواره پارچه در می آورد و می گوید : - دست شما رو می بوسه. پارچه ها را روی تخت می گذارد. تازه متوجه نقشه شان می شوم. می گویم : - عمرا من این ها رو بدوزم. کنار تخت می نشینم و پارچه ها را یکی یکی بر می دارم : - چه عجب سلیقه به خرج دادید! علی آبی راه راه سفید را برمی دارد : - اینو سعید انتخاب کرده. و بعد به پارچه ای که خط های باریک سبزدارد اشاره می کند : - من و مسعود هم مثل هم گرفتیم. - مثل هم؟ چقد هم که شما دو تا شبیه هم هستید! پارچه را روی تخت می گذارد : - من که سلیقه ام همینه. مسعود هم به خاطر اینکه شلوارش سبز تیره است گرفت. به تخت تکیه می دهم و دستم را زیر سرم ستون می کنم : - اونوقت بقیه اش؟ - هیچی دیگه. سر اون بحثی که شما چند شب پیش راه انداختی که چرا جنس چینی و خارجی می خرید و روضه خوندی برای بیچاره کارگر ایرانی که انگار خودتان بی کار بشید و این حرفا. زل می زند توی چشمانم و محکم می گوید: - خریدهامون رو پس دادیم و اینارو خریدیم که تو جوون ایرانی بی کار نمونی و پول تو جیب تو بره. از مردم کُره که کمتر نیستیم . همین طور نگاهش می کنم . من حرف ها را به مسعود گفته بودم که داشت نظریات دوستان خوابگاهی اش را بلغور می کرد . نمی دانستم به این زودی سرخودم آوار می شود . زیر چشمی نگاهش می کنم و می گویم : - دماسنج رو کی اختراع کرد؟ بد نیست الان دانشمندامون ، روسنج هم اختراع کنند. علی همان طور که مقابل آیینه موهایش را شانه می کند می گوید : - اختراع شده. سنگ پای قزوین. با دلخوری می گویم : - علی من این همه کار دارم. چه جوری برای شما سه تا لباس بدوزم؟ - اوه، انگار داره کوه می کنه. داری دو صفحه درس می خونی دیگه. - با شونه ی من شونه نکن. گوش نمی دهد. عطرم را هم بر می دارد و زیر گلویش می مالد. مقابل این همه اعتماد به نفس فقط می توانم چشم غره ای بروم. صبر می کنم ببینم این شخصیت سنگ پا بودن را چقدر ادامه می دهد. فایده ندارد. کوتاه نمی آید. دادم بلند می شود: - مامان! مامان! بیا این پسر تو از اتاق ببر. می روم سمت در که سعید در را باز می کند و پشتش هم کله ی مسعود که می گوید: - زنده ای علی؟ خودتی یا روحت؟ سعید با آرنجش مسعود را هل می دهد به عقب و دوباره در را می بندد. از کارشان تعجب می کنم. علی تکیه داده به دیوار و می خندد. نگاه موشکافانه ام را که نی بیند، سرش را پایین می اندازد و آرام می گوید : - لیلا! می خواهم چند لحظه حوصله کنی و حرفامو بشنوی. دلم می خواد کمکم کنی تا بتونم کمکت کنم . گنگ تر می شوم و از تغییر حالتش جا می خورم. چیزی درونم را به آشوب می کشد. مکث می کند. حالم را می فهمد که حرفش را نیمه رها می کند. علی مصمم است که مرا وادار به کاری کند که دل خواهم نیست. به دیوار روبه رویی اش تکیه می دهم و آرام سر می خورم تا کمی قرار بگیرم. ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220203-WA0090.
575.1K
🤲دعای یامن ارجوه لکل خیر... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مَه گُل
🖤 شخصیت و جهاد بزرگ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🏴در عاشورا، د
🔰 دعا، توسل، استغفار؛ توصیه‌های رهبر معظم انقلاب برای بهره‌برداری معنوی از ماه رجب؛ خودسازی کنید 🔻 رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است؛ ماه توسل، خشوع، ذکر، توبه، خودسازی وپرداختن به زنگارهای دل و زدودن سیاهی‌ها و تلخی‌ها از جان است. دعای ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیله‌یی است برای این‌که ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتی ببخشیم؛ سیاهی‌ها، تاریکی‌ها و گرفتاری‌ها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم. ۸۴/۰۵/۲۵ ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1