❤️ مادر امام زمان (عج):
مادر امام زمان(ع) به نامهای متعددی خوانده شده است: نرجس، سوسن، صقیل یا صیقل، حدیثه، حکیمه، ملیکه، ریحانه و خمط.
در مجموع چهار گونه روایت درباره سرگذشت و ویژگیهای مادر امام زمان نقل شده است؛ بر اساس روایتی که ابتدا شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمة آن را نقل کرده، مادر امام زمان (عج) شاهزادهای رومی دانسته شده و در روایتهایی دیگر، بدون اشاره به سرگذشت او، تنها به تربیت مادر امام زمان در خانه حکیمه، دختر امام جواد(ع) اشاره شده است.
بنابر دسته سوم ـ روایاتی که مسعودی در اثبات الوصیة آنها را نقل کرده ـ مادر امام زمان علاوه بر تربیت در خانه عمه امام یازدهم، در همان خانه هم به دنیا آمده است. روایات دسته چهارم تفاوت اساسی با سه دسته اخیر دارند.
در این روایات مادر امام زمان (عج)، کنیزی سیاهپوست دانسته شده است. سه دسته اول روایات را میتوان به نوعی تکمیلکننده یکدیگر دانست، اما دسته چهارم روایات درباره مادر امام زمان، قابل جمع با دیگر نقلها نیست. با این حال برخی برای هماهنگ کردن این چهار دسته، گفتهاند که میتوان این روایت را درباره مادر با واسطه یا مربی مادر امام زمان تلقی کرد.
.
🔸 انفاق نان بدون نمک
در یکی از شبهای بارانی، امام صادق علیه السلام از تاریکی شب استفاده کردند و تنها از منزل بیرون آمده، به طرف ظله بنی ساعده (١) رفتند.
معلی بن خنیس با خود فکر کرد که خوب است امام را در این تاریکی تنها نگذارم. با چند قدم فاصله آهسته به دنبال امام روانه شد.
ناگاه! متوجه شدم چیزی از دوش امام به زمین افتاد. در آن لحظه، آهسته صدای امام را شنیدم که فرمود: خدایا! آنچه را که بر زمین افتاد به من بازگردان.
جلو رفتم و سلام کردم. امام از صدایم، مرا شناخت و فرمود:
- معلی تو هستی؟
- بلی معلی هستم.
من پس از آنکه پاسخ امام علیه السلام را دادم، دقت کردم تا ببیند چه چیز بود که به زمین افتاد. دیدم مقداری نان برروی زمین ریخته است.
امام علیه السلام فرمود:
- معلی اینها را از روی زمین جمع کن و به من بده!
معلی نان هارا از روی زمین جمع کرد و به امام داد.
انبان بزرگی پر از نان بود طوری که یک نفر به سختی میتوانست آن را به دوش بکشد. معلی گفت:
اجازه بده این کیسه را به دوش بگیرم.
- خودم به این کار از تو سزاوارترم.
امام انبان نان را به دوش کشید و دو نفری راه افتادند، تا به ظله بنی ساعده رسیدند. آنجا مجمع فقرا و بیچارگان بود و محل کسانی که از خود منزل و ماوایی نداشتند.
همه به خواب رفته بودند حتی یک نفر هم بیدار نبود. نانها را یکی یکی و دوتا دوتا در زیر جامهٔ هر کدامشان میگذاشت به طوری که یک نفر هم باقی نماند. سپس عزم برگشتن نمود.
معلی گفت:
اینان که تو در این دل شب برایشان نان آوردی، آیا شیعه هستند و امامت شما را قبول دارند؟
امام فرمود:
- نه! ایشان معتقد به امامت من نیستند؛ اگر معتقد به امامت بودند نمک هم میآوردم!
______________
(۱): سایبانی که مردم روزها برای در امان بودن از گرمای طاقت فرسا به زیر آن جمع میشدند و شب هنگام مکان مناسبی بود برای فقرا و افراد غریب که در آنجا بخوابند.
📔 بحار الأنوار: ج۴٧، ص٢٠
#امام_صادق #داستان_بلند
🔰 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#سلام_امام_زمانم💚
می رود قصه ی ما
سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد
آرااام آرااام
می نویسم که
شب تار سحر می گردد
یک نفر مانده ازین قوم
که برمی گردد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🙏