#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
به نام خدای کرمها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن
نداریم معشوقی اِلّا حسن
به وقت سحر،سوختن دیده شد
در آن شعله ها بال من دیده شد
چه ذکر خوشی در دهن دیده شد
در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد
رسیدیم با ربّنا تا حسن
شعف با دل شیعه راه آمده
چه نوری ز عرش اِلٰه آمده
سحرگاهِ شامِ سیاه آمده
شب نیمهی ماه،ماه آمده
به خورشید گویند حالا:حسن
چنین ذاتِ حقگُستری دیده ای
جمالی به این محشری دیده ای؟!
همانند او دلبری دیده ای؟!
پسر اینقَدَر مادری دیده ای!
خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن
سخا اصل رفتار این طایفه است
گداپسزدن عارِ این طایفه است
فقیر محل یار این طایفه است
نمکپروری کار این طایفه است
همه سفرهدارند امّا حسن...!
همان دم که جود از خیالش گذشت
کرامت ز حد کمالش گذشت
تهیدستبودن مجالش گذشت
سه بار از تمامیِّ مالش گذشت
به بازی گرفته کرم را،حسن
قدمهای آغازی اش را نگاه
پر و بال پروازی اش را نگاه
دلِ از خدا راضی اش را نگاه
بیا دست و دلبازی اش را نگاه
گدا را نشانده است بالا حسن
چنان چهره اش هیمنه جمع کرد
که تکبیر از مأذنه جمع کرد
دمِ تیغِ او طنطنه جمع کرد
جمل را خودش یکتنه جمع کرد
عجب ضربهشصتی زد آنجا حسن
دو خط مدح در وصف دریا بگو
کمی از مرامش به دنیا بگو
رفیق جذامی شدن را بگو
غذا دادنش را به سگ ها بگو
به وللهِ آقاست،آقا..،حسن
شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت
دل ما تمایل به دلبر گرفت
گدا دید این خانه را..،پر گرفت
چُنان خصلتش را برادر گرفت؛
علی اکبرش شد سراپا حسن
منم سائل مجتبای علی
فدای همه بچه های علی
نجف؛آرزوی گدای علی
رسیدی به ایوانطلای علی
بگو یا حسین و بگو یا حسن
▪️
به تو دِین خود را ادا می کنیم
میان بقیعات چهها می کنیم
شبات را شبِ کربلا می کنیم
ضریحی برایت بنا می کنیم
به زیبایی مشهد ما؛حسن
#بردیا_محمدی
#امام_حسن_علیه_السلام
مرغ دل آوای چمن می زند
چنگ توسّل به حسن می زند.
باز که هنگامۀ بشکفتن است
با گل روی تو سخن گفتن است.
گل که بگفتم تو ز گل بهتری
چون گل گلخانۀ پیغمبری.
غنچه ز لبخند تو وا می شود
خاک ز لطف تو طلا می شود.
ماه بگویم به تو یا آفتاب
ای پسر با ادب بوتراب.
یا حسن از حُسن ، تو مستحسنی
فاطمه می گفت که روح منی.
ای ز همه خوبتران خوبتر
پیش خدا از همه محبوبتر.
پیر خرابات معانی توئی
حجّت حق ، حیدر ثانی توئی.
خضر لب عطشان می ساغرت
دهر طفیل پدر و مادرت.
نسخه چو سقراط نویسد خطاست
نسخۀ تو عافیت است و شفاست.
ناصیه ات مطلع الانوار عشق
سینۀ تو مخزن الاسرار عشق.
خال سیاهت حجر الاسود است
بوسه گه قبله و نُه گنبد است.
شیعه که دیوانه و مفتون توست
ای پسر فاطمه ممنون توست.
فاطمه را نور دو عینی حسن
محرم اسرار حسینی حسن.
نام تو ما را دو جهان آبروست
مرحمتی کن که بقیع آرزوست.
گوشۀ چشمی تو به خوشزاد کن
این دل محنت زده را شاد کن.
#مرحوم_سید_حسن_خوشزاد
#امام_حسن_علیه_السلام
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است
به همه گفته ام که عشق من است
بنویسید روی بابِ نجف
کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است
او فقط صاحب کرمخانه است
سفره دارِ تمام پنج تن است
ناقه یٔ ام فتنه را پی کرد
پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است
خطبه می خواند عین ِ پیغمبر
از همان کودکی چه خوش سخن است
با وجودیکه بی حرم شده است
صاحبِ این همه گدا حسن است
مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست
او بزرگِ همه بنی الزهراست
جلوات خدا نماست حسن
اولین شبهِ مصطفاست حسن
شیر خورده ز سینهٔ زهرا
مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن
پسرِ ارشدِ امیرِ نجف
شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن
همه حاجت روا روید امشب
دست هایش گره گشاست حسن
در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او
چاره سازِ امورِ ماست حسن
ظاهراً در مدینه بی حرم است
مالکِ کُلِّ کربلاست حسن
بی جهت نیست پرچمش بالاست
حسنی کیست ؟! سیدالشهداست
حلم دارد به وسعت عالم
در کرم دست بوسِ او حاتم
گیسوانِ سپید ِ او دارد
خاطراتی ز روزهای غم
ای بمیرم چه زود پیر شده
روزگارش گذشته با ماتم
قاتلش گشته کوچه ای باریک
کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم
دست در دست مادرش می رفت
آمد از روبرو یکی کم کم
جلو آمد دو سه قدم نامرد
مادرش رفت عقب یکی دو قدم
مانده ام من چه نسبتی دارد
رویِ حوریه....سیلی ِ محکم
صورتی که تمام عصمت بود
غرقِ خون شد به دست نامَحرم
یک طرف دست و یک طرف دیوار
چهره از آن به بعد شد درهم
تا قیامت برای ما بد شد
پا به چادرگذاشت و رد شد
#قاسم_نعمتی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
با اجازه از خداوند حسن
کیست امشب رب هر بنده؟!حسن!
میروم با ذوق در بند حسن
"هو" نوشتم جای پسوند حسن
آری آری این بود توحید من
سجده کردم بر یکی! آن هم حسن!
کاسه ی تقوایم امشب لب پر است
گوشم از توصیه ی زاهد کر است
جای ساغر خُم بیاری بهتر است
این می از انگور نه! از کوثر است
کیف کن امشب شب سلطانی است
باده ی ناب علی مجانی است
به به از این کوچه بوی نان رسید
اولین فرزند آقاجان رسید
برکت اسمش به هر دکّان رسید
آی نوکرها خبر! سلطان رسید
اولین باری که گفتم یا حسن
دشت اول را گرفتم با حسن
چینی خرد دلم را بند زد
عقل و ایمان مرا پیوند زد
یک حسن گفتم به کامم قند زد
فاطمه بر صورتم لبخند زد
یاحسن گفتم به ما مرهم رساند
پول تو جیبی مارا هم رساند
از علی تا درجمل رخصت گرفت
دشت را آن جذبه و هیبت گرفت
جان لشگر را به یک ضربت گرفت
آن زن از ترس حسن لکنت گرفت
کیف کرد آنجا علی،گفت این سخن
تو معز المومنینی یا حسن!
گرچه نوکر بیشتر دارد حسین
عاشقانی خون جگر دارد حسین
کشته مرده هر قَدَر دارد حسین..
دل به دست یک نفر دارد حسین..
ای حسینی ها حسین کربلا..
بوده خود از شیعیان مجتبی
مجتبی یعنی امام کربلا
سفره دار خاص و عام کربلا
پرشده از او تمام کربلا
صلح او روح قیام کربلا
تربت اعلی اگر شد موتمن..
چون به خاکش خورده دستان حسن!
رسم باشد بهر مردی با کرم..
سنگ قبری خوب و یک صحن و حرم
پس چه شد آن نذرهای مادرم؟!
پس چرا گنبد نداری دلبرم؟!
دادِ ما درآمده از صبر تو
کشت مارا داغ سنگ قبر تو
آفتاب این سمت ها اصلا نتاب
وای از دست تو، وای ای آفتاب
گاه تابیدی مکرر بر رباب
گاه تابیدی سه روز بی حساب
ما قیامت را چو هیات میکنیم
از تو به زهرا شکایت میکنیم
#سید_پوریا_هاشمی
#عرض_ارادتی_محضرامام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
دلم را در به در کردی و دادی درد دوری را....
شراب و تار و عود و باده و ساقی و ساغر را نمی خواهم
نگاه سرکش و زلف کج و لبخند دلبر را نمی خواهم
بهار و بلبل و وصف نگار و صورت زیبای افسونگر
می ناب و شب تار و وصال یار در بر را نمی خواهم
گلاب و ناله و سجاده و شیرینی شبهای شیدایی
دل دریایی و آه نهان و حال بهتر را نمی خواهم
لب لعل و نگاه بی قرار و لذت آغوش پی در پی
نگار ناز و ابروی هلال و عشوه های روح پرور را نمی خواهم
کمیل و بوذر و مقداد و عمار و تمام اهل معنا را
بهشت و حوری و زیبایی جنات و کوثر را نمی خواهم
تو باشی و من و صوت اذان و سفره افطار در کعبه
نباشی روزه و افطار و این فیض مکرر را نمی خواهم
تو باشی و من و دلدادگی و مستی و احوال مهجوری
نباشی مستی و مهجوری و مینای دیگر را نمی خواهم
تو تنها علت خلق جهان و کائنات و آسمانهایی
نباشی آسمان و اختر و ماه منور را نمی خواهم
تو باشی و من و بوی خدا و صوت قرآن سحرگاهی
نباشی آیه های نور و این اوراق و دفتر را نمی خواهم
تویی جنات تجری تحته الانهار و تنهایی
نباشی سنبل و ریحانه و سرو و صنوبر را نمی خواهم
چه تسبیحی چه تکبیری چه ایمانی چه تقوایی
بدون یار ذکر و مسجد و محراب و منبر را نمی خواهم
دلم را در به در کردی و دادی درد دوری را
نباشی جسم و جان و جلوه های روح و پیکر را نمی خواهم
ساعت ۱۰ : ۱۲ ظهر
مورخ ۱۴۰۲/۱/۱۵
#العبدالحقیرمرادی
#ترکیببندمناجات_نیمه_ی_ماه_مبارک_ رمضان
گناهکارترین بندهی توام یارب
بهجان فاطمه شرمندهی توام یارب
ببین بهپا شده بتخانه در دلم، اما
هنوز معتقدم بندهی توام یارب
تمام عمر مرا سربلند کردی و من
تمام عمر سرافکندهی توام یارب
گناه، خیمهی غم در دلم زده اما
هنوز منتظر خندهی توام یارب
به روسیاهی من بیشتر اضافه شده
که بین خلق نمایندهی توام یارب
اگر نظر کنی از لطف، رام خواهم شد
منی که عبد گریزندهی توام یارب
گناهکارترین بندهام، ولی دلخوش
بهدست رحمت بخشندهی توام یارب
در این سیاهی دنیا امید ما حسن است
که دست رحمت بخشندهی خدا حسن است
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
عجیب نیست اگر میشوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانهی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانهی امام حسن
نمیرویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانهی امام حسن
دل شکستهی ما آنقدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانهی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه میگردد
گرفته هرکس عیدانهی امامحسن
هزارشکر که نام تو بر زبان من است
"حسن" قشنگترین واژهی جهان من است
تمام شهر سر سفرهی ضیافت اوست
که روزی همهی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچکس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آنهمه بیحرمتی به ساحت اوست
"سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونهای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
مرا به حج چهنیازیست تا حسن دارم
اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشابهحال هر آنکس که شاعر حسن است
همان که با ادب و باوقار میبخشد
فقط به خاطر پرودگار میبخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگیاش را سهبار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که بین معرکهی کارزار میبخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیدهست
کدام شیر به وقت شکار میبخشد؟
همیشه موقع بخشش که میشود این مرد
به رسم فاطمه اول به "جار" میبخشد
نمیدهم به دوعالم غلامی او را
گرفتم اینکه به من اختیار میبخشد
همیشه گفتهام از تو ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن
کریم اوست که در اوج بیمرامیها
نشسته است سر سفرهی جذامیها
که نیکنامترین است و خوردهاند قسم
به نیکنامی او کل نیکنامیها
کج است گردنشان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامیها
غلام آل علی باش چون که میارزد
به پادشاهی عالم همین غلامیها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامیست
همیشه در پی گمنامیاند نامیها
به یک نگاه کریم تو میشود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخکامیها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها
" چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن"
تو را که دیده غم از شوق ریشهکن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده نیست جای گله
که همردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بیوضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تنبهتن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینهزن شده است...
امید ما کرم توست یا امامحسن
زیارت حرم توست یا امامحسن
#مجتبی_خرسندی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از احسان تبریزیان
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹سحرهای اشتیاق🔹
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
خیل ملک مقابلشان سجده میکنند
اینها خدا نیاند ولیکن خداییاند
هرکس که میرسد سر اطعام میبرند
فرقی نمیکند که فقیران کجاییاند
یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز
اینها همان مقدمۀ آشناییاند...
سوگند میخوریم که پروانه زادهایم
همسایۀ قدیمی این خانوادهایم
تو آسمان جودی و ما یا کریم تو
پرواز میکند دل ما تا حریم تو
احساس میکنم به تو نزدیک میشوم
وقتی که میوزد سر راهم نسیم تو
وقت کرامت است که از راه آمدهست
آن آشنای کوچهنشین قدیم تو...
سوگند میدهیم خدا را در این سحر
بر پینههای رحمت دست کریم تو
ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند...
ای در هوای پاک نگاهت سلامها
نامت نداشت سابقهای بین نامها
ای سبزی بهار خدا سیر میشوند
از عطر سفرههای حضورت مشامها...
در کوچهات کسی به کسی جا نمیدهد
مکثی نما به شوق چنین ازدحامها
سائل شدن کنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
تو سفرهدار شهر خدا، ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو
آنکس که پیش پای شما خم نمیشود
در خانۀ فرشته هم آدم نمیشود
آقای من بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمیشود
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
آرامش تو باعث طوفان کربلاست
بیصلح تو قیام مُحَرم نمیشود...
تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قالها به فدای سکوت تو
ای از هزار حاتم طائی کریمتر
لطف تو از تمام کریمان قدیمتر...
تو ابتدای نسل طهورای کوثری
هرکس حسودتر به تو باشد عقیمتر
در این مسیر رو به خدایی ندیدهایم
از رد پای گیوۀ تو مستقیمتر
در کربلا به آینهات سنگ میزنند
هرکس شبیهتر به تو جرمش عظیمتر
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
📝 #علی_اکبر_لطیفیان
هدایت شده از A A
يا غياث المستغيثين
خدايا بنده ای منت پذيرم
به چاه و ظلمت عصيان اسيرم
ترّحم كن كه اين گونه نميرم
تویی درد مرا دارو و تسكين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بنده ای بودم فراری
به سويت آ مدم با بی قراری
ندارم دربرت جز شرمساری
مرا باتو بود اين حرف ديرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
منم تنها، تويی تنها اميدم
چو من لاتقنطويت راشنيدم
به سوی آستان تو دويدم
مراجامی بده زآن شهد شيرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مپرس از من كجا بودم ،كجايم
كه سرتا پا پُر ازجُرم و خطايم
اسير پنجه ی نفس و هوايم
مرا مانده به دامان اشك خونين
اغثنی يا غياث المستغيثين
زجان وهستي من تاب رفته
شب عمرمرا مهتاب رفته
زغفلت بخت من درخواب رفته
شده بار غمم بسيار سنگين
اغثنی يا غياث المستغيثين
خدايا جان مسروری ندارم
زغفلت در دلم شوری ندارم
برای قبر خود نوری ندارم
ندارم مونس وياری به بالين
اغثنی يا غياث المستغيثين
قسم برعزّت وقدر و جلالت
قسم برشوكت ونوركمالت
قسم برعفو وجود و برخصالت
به آيه آيه ی زيتون و وطين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بررسول ورسم وراهش
به حق مرتضی و اشك وآهش
به زهرا و به فرزندان ماهش
مكن خارم به پيش آل ياسين
اغثنی يا غياث المستغيثين
به گل های حسين وكربلايش
به اخلاص ونماز بی ريايش
خـدايا بر سراز تن جدايش
كه بخشيده سرافرازی به آئين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مرا با ذكر ويادت آشنا كن
به عشق خود دلم را مبتلا كن
«وفایی»را وفاداری عطا كن
مراثابت قدم كن درره دين
اغثنی يا غياث المستغيثين
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_مسلم__ع__روضه
گربيايي کوفه يار و ياورت را مي کشند
در گلو فرياد انسان پرورت را مي کشند
اي عزيز فاطمه از کوفه بگذر کز ستم
اين علي کشها علي ، اکبرت را مي کشند
آري اين نامرد مردم تشنه خون تو اند
بعد اکبر قاسم فرخ فرت را مي کشند
از براي جرعه آبي کنار علقمه
مردم بي آبرو آب آورد را مي کشند
تا به ياد آرند قتل محسن ششماهه را
تشنه با تيغ سه شعبه اصغرت را مي کشند
پا منه در شهر کوفه ورنه بعد از کشتنت
زير ضرب تازيانه دخترت را مي کشند
حضرت مسلم (ع)
روضه
چراغ خانه حیدرخموش است
زمان ازساغرغم جرعه نوش است
شب قدر است وغوغادرزمین است
شب ختم امیرالمومنین است
سیه پوش عزا شد شهرکوفه
زچشم کودکان غم زد شکوفه
چه احیایی به پا گردیده امشب
زدیده خون فشان گردیده زینب
زندبرسینه وسرام کلثوم
شده ذکرلبش بابای مظلوم
امام مجتبی چون شمع سوزان
بسوزددرشب شام غریبان
حسین سردرگریبان ناله دارد
خدایا اشک خون از دیده بارد
گریبان چاک کرده روح احساس
زهجران پدرغمدیده عباس
چه جانسوز است تشیع جنازه
یتیمان داغشان گردیده تازه
دل خیل ملائک چاک گردید
چوزهراجسم حیدر خاک گردید
بدورازچشم مردم مخفیانه
نجف بردندمولا را شبانه
بزن برسینه وسرطاهرازغم
که شدکشته علی مظلوم عالم
طاهرکاشانی
................غزل مصیبت ................
زبان حال حضرت زینب
ای داغدار سوره ی کوثر تو هم برو
مانده به راه دیده ی مادر توهم برو
سخت است داغ خاتم پیغمبران به تو
مادر که رفت پیش پیمبر تو هم برو
مادر نداد صورت نیلی نشان تو هم
زخمت بپوش از من مضطر تو هم برو
ای ماه سربه مهر زفرقت گشوده شد
درحال سجده مصحف دیگر تو هم برو
دل تنگ محسنم به جنان جای من بزن
گلبوسه ای به روی برادر تو هم برو
من را برای درد وبلا آفریده اند
سهم من است داغ مکرر تو هم برو
پیدا بود ز زخم سر تو که اوفتاد
دیدار ما به صحنه ی محشر تو هم برو
تا کربلا نیامده و یک سپاه پست
با صد هزار نیزه و خنجر تو هم برو
تا دیده ات ندیده لب تشنه پیش آب
هفتاد دو شقایق پرپر تو هم برو
تا دیده ات ندیده به صحرای علقمه
دست جدای ساقی لشکر تو هم برو
تا دیده ات ندیده به گودال قتلگاه
در موج خون حسین تو بی سر توهم برو
تا دیده ات ندیده که غارتگران برند
خلخال و گوشواره و معجر توهم برو
تا دیده ات ندیده به بالای نیزه ها
رآس علی اکبر و اصغر توهم برو
جبریل هم گرفت از او درس بندگی
( آیت) به پای بوسی حیدر تو هم برو
حسن هارونی ( آیت)
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی
ای به قربان علی و ای به قربان علی
سالها رفتیم مشهد تا که دربانی کنیم
تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی
من که شبها میرسم تا صبح بارانی شوم
چشم خود را میسپارم دستِ باران علی
عرش هم حتی ندارد بی نیازیِ مرا
مادرم زهرا بزرگم کرده با نان علی
خوش بحال بچههای بی کَسِ آن روزها
حسرت ما هست و خوابی روی دامان علی
مثلِ زینب مثلِ عباس است مثل اکبر است
هرکه امشب میشود پاره گریبان علی
یک طرف امالبنین و یک طرف سوزِ رباب
گریهی ما را در آورده شبستان علی
گوشهای پیراهن بابای خود را باز شُست
امالکثوم است و این شامِ غریبان علی
مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن
آه میسوزد جگرهای پریشان علی
وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت
آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی
خضر اُفتاده زمین جبریل اُفتاده زمین
اصلا امشب میشود این خانه ویران علی
اینطرف دست حسن ، آنسو حسین بی کفن
یک کفن را میکشند آرام بر جان علی
سر به تابوتِ پدر میزد حسن میزد حسین
وای از عباس و از تشییع پنهان علی
بعد از این باید برای کربلا آماده شد
آخرین روز است زینب بود مهمان علی
آخرین حرفی که میزد با یتیم کوفه بود
گفت روزی میرسند اینجا یتیمان علی
کوفه بعد از من مدارا کن تو با سرنیزه هات
کوفه جان زینب و جان تو و جان علی
مجلس نامحرم و طشت زر و جانم حسین
کاش جایش بشکند آنروز دندان علی
* *
"ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن"*
نام ما ثبت است از اول به دیوان علی
هر زمانی که نجف میخواهم اما جور نیست
با قطاری میروم سمت خراسان علی
با علی ما آمدیم با علی جان میدهیم
خاک ما را فاطمه خوانده است ایران علی
حافظ*
#حسن_لطفی