eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آفرین بر هرکه گوشش بر دهانِ رهبری ست رهبری که ناهی سرسخت بدعت‌آوری ست افتخار ماست که پیر و مراد راهمان خلق و خویش فاطمی و راه و رسمش حیدری‌ست بیرق اسلام باید در زمین محکم شود این همان تکلیف هر رزمنده در هر سنگری‌ست جمله‌ی "ما می‌توانیم" از پیام کربلاست اولین رکن و اساس جامعه خودباوری‌ست روضه‌های هرشب ما بی رسالت نیست نیست اشک ما و باور ما موجب روشنگری‌ست کربلای دیگری برپا نخواهد شد دگر خاکریز شیعه مملو از حمید باکری‌ست ارباً اربا هم شویم از حامیان رهبریم ما مقلدهای چشمان علی اکبریم خلق و خویش مصطفی و قد و بالایش علی‌ست چشم و ابرویش پیمبر نور سیمایش علی‌ست او علی بن حسین بن علی و فاطمه‌ست مادرش زهرای مرضیه‌ست و بابایش علی‌ست میمنه تا میسره یا میسره تا میمنه بهترین شیرین‌ترین ذکر رجزهایش علی‌ست کوری چشم تمام قاسطین و مارقین نقش سربندش وَ بازوبند زیبایش علی‌ست با علی یعنی حیات و بی علی یعنی ممات عشق امروزش علی و عشق فردایش علی‌ست ابن ملجم‌ها سر او را نشانه می‌روند به همین جرمی که نام بامسمایش علی‌ست چون مدینه بار دیگر کوچه‌ای وا می‌کنند با هجوم تیغ و نیزه ارباً اربا می‌کنند تیغ دشمن بی هوا برگ و برش را می‌بَرد خنجری از پشتِ سر، بال و پرش را می‌برد هرکسی با حمله‌ای، با حربه‌ای، با ضربه‌ای پاره پاره پاره‌های پیکرش را می‌برد بگذرم ...من مانده‌ام آخر حسین از معرکه با چه حالی تا حرم تاج سرش را می‌برد لشگری آمد برای بردنش تا خیمه‌ها چه غریبانه علیِ اکبرش را می‌برد مثل تسبیحی که با چنگی ز هم پاشیده است تکه تکه در عبا پیغمبرش را می‌برد با چنین وضعی که در بین عبایی جمع شد اکبرش را می‌برد یا اصغرش را می‌برد؟ دل شکسته بعد اکبر از دل نامحرمان سمت خیمه همره خود خواهرش را می‌برد آخرش این مرثیه ما را مدینه می‌برد...
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من... آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان! علم امروز روی دوش شماست نمی‌رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من... آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان! علم امروز روی دوش شماست نمی‌رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
ای قلم شعری به کام دل بگو چند بیتی از مقام دل بگو منزلش را محترم نامیده‌اند اهل دل، دل را حرم نامیده‌اند خانه‌ی دل جز برای دوست نیست جایگاه هرکه غیر از اوست نیست موج را بیهوده بر ساحل مبند از عدم بگذر، به دنیا دل نبند سینه‌ات را مخزن اسرار کن در دل خود با خدا دیدار کن باید از دل معبری را وا کنی کربلای خویش را پیدا کنی چاوشی پر سوز می‌خواند مرا کربلا هر روز می‌خواند مرا کربلا جغرافیای یارهاست معبد تاریخی فریادهاست آخرین سر منزل آمال ماست ما پی اوییم؛ او دنبال ماست کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست از یمن پیچیده بوی کربلا تا گرفت آیینه سوی کربلا صبح را تا مرز شب آورده‌ایم کربلا را تا حلب آورده‌ایم می‌کشاند تا فراتش نیل را غرق خواهد کرد اسرائیل را کربلا یعنی سرا پا سوختن دین به چندین کیسه زر نفروختن جز اطاعت از ولی الله نیست گندم ری را به آن‌جا راه نیست باید از عشقش دلی پُر داشتن از امان‌نامه تنفر داشتن کربلایی از خدا شرمنده نیست بطنش از مال حرام آکنده نیست قاتلی که در دل گودال بود پیش از این‌ها دزد بیت‌المال بود آخر غارت‌گران این می‌شود دزد بیت‌المال بی دین می‌شود زینب کبری سر بازارها شد اسیر مال مردم‌خوارها کربلا در خون خود غلتیدن است بی امان با مفسدان جنگیدن است جنگ حتماً موشک و خمپاره نیست خانه‌های مردم آواره نیست کار او تغییر باورهای ماست جنگ گاهی پشت سنگرهای ماست گاهی بین کیسه‌های گندم است جنگ گاهی بر معاش مردم است کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست بین دل‌ها سرزمینش را ببین ماجرای اربعینش را ببین اربعین آیینه‌ی بیداری است اربعین در روح مردم جاری است دور‌ی‌اش هرچند ما را داغ کرد آتشی در سینه‌ی عشاق کرد همچنان اما به یادش زنده‌ایم از هوای اربعین آکنده‌ایم کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست کربلا ما را مقاوم ساخته مکتب او حاج قاسم ساخته کربلا یعنی سر آغاز حسین حاج قاسم کیست سرباز حسین جبهه‌ی ما سایه‌ای از کربلاست هر شهیدش آیه‌ای از کربلاست این شهیدان عشق را سنگر شدند نوجوان‌هامان علی اکبر شدند دلبری محو رخ دلداده‌ای وه چه آقایی! چه آقازاده‌ای! حرف جانبازی شود، آماده اوست ای برادر! بنگر آقازاده اوست ارباً اربا در ره دین است این رسم آقازادگی این است این عده‌ای لفظ ز معنا خالی‌اند بس که آقازاده‌ی پوشالی‌اند ای دل امشب بیشتر بی تاب باش محو آقازاده‌ی ارباب باش کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست
؛ هرکسی باشد صدای حق، صدای فاطمه‌ست آیه‌ی «ثُمَّ اسْتَقامُوا» ماجرای فاطمه‌ست هر طرف مانده‌ست مظلومی میان شعله‌ها ای مسلمان! - هان به پا خیز! - این ندای فاطمه‌ست تا همیشه «مثل زهرا پای حق می‌ایستیم» هر کسی شد یار حق، یارش خدای فاطمه‌ست وقت پیکار است با خصمِ خدا و خصمِ خلق کشتن مرحب به شوق مَرحبای فاطمه‌ست گوش کن از غزه و لبنان و صنعا بشنوی این طنینِ انقلابِ بچه‌های فاطمه‌ست راهِ قدس از خاک پاک کربلا خواهد گذشت کربلا آیینه‌ی عزم و وفای فاطمه‌ست «مادرم مظلومه بود و یاور مظلوم‌ها» اولین مظلوم عالم، مرتضای فاطمه‌ست دست مولا بسته شد با ریسمان فتنه‌ها ناجی اُمَّت یدِ مشکل‌گشای فاطمه‌ست شد طواف فاطمه در کوچه‌ها دور علی بیت زهرا مروه و مسجد صفای فاطمه‌ست شد علمدارِ علی، زهرای هجده ساله‌اش محسن شش‌ماهه پشتِ در فدای فاطمه‌ست * * فاطمه عزم سفر دارد از این خاک غریب آرزوی مرتضی اما شِفای فاطمه‌ست کاشف الکرب علی لبخند زهرا بود و بس بعد از این بیت علی، ماتم‌سرای فاطمه‌ست
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده است علی خانه‌نشین نیست ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست در کوچه‌ی مسجد تو زمین خوردی و در ما جز پینه‌ی چون زانوی اُشتر به جبین نیست! انصار هم از خطبه‌ی تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سرِ یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا؟ تا کِی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویّه چه کاره است قرآنِ سرِ نیزه که قرآن مبین نیست ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که بجز نام توأش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من... آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان! علم امروز روی دوش شماست نمی‌رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
🌺🎁 پیشکش به (ع) برای ولادتشان ............... بود و ، آن شب نور داد روز میلادش خدا در آسمان‌ها سور داد فکر کن چه حالی داشت وقتی او رسید خنده‌اش بر ظلمتِ داد در دل باران شد به دشت پر ترک قطره‌های اشک او اهل زمین را شور داد را بیشتر کرد این پسر حضرت اینچنین دستور داد ـ (تا را میهمان او کنند که آمد خدا گویا به او یک داد) نام مولودش فقط باید باشد پاسخ دشنام دشمن را امام اینجور داد او که آمد با به دست سایه‌ها آینه... تنها نه، صدها پنجره منشور داد خوش به حال هر که از نزدیک را چشید خوش به حال هر که بر او داد مشهدش در عین اینکه از مملو است بارها از یک ، داد ای به قربانش که جای هر زیارت‌کردنی ما را در میان گور داد او را کرد و با احیای دین پاسخی درخور به قتل و غارت داد ۱ عاقبت که چید از باغ او صد خوشه علم یک شب از مستی به انگور داد قم المقدسه ................... ۱. درحالیکه از خلیفه نخست به جز چند لباس باقی نمانده بود، از منصور نزدیک به ششصد هزار هزار دینار پس از مرگش باقی ماند. او شورش‌های زیادی را سرکوب کرد ازجمله عنصر وفادار خلافت عباسی، ابومسلم خراسانی را به قتل رسانید. وی خیزش سنباد را که اهل خراسان بود، سرکوب کرد. به عقیده شیعیان، او دستور قتل جعفر بن محمد صادق (ع) را نیز صادر کرد.
شام سیاه بودن، صبح سپید بودن حال بدی‌ست بین بیم و امید بودن آن سو فقط سیاهی، آشفتگی، تباهی حتی اگر نخواهی، باید پلید بودن این سو امام تنهاست، لب‌تشنه بین اعداست وقتی مراد اینجاست، باید مرید بودن این معرکه مهیاست، این انتخاب با ماست یا با حسین بودن، یا با یزید بودن یا ذلت یزیدی، یا عزت حسینی یا روسیاه بودن، یا روسفید بودن در راه دیدن خیر، باید بریدن از غیر آری چقدر سخت است شیخ مفید بودن... هم با امام بودن، هم با امام مردن بادا شهید مردن، بادا شهید بودن
خیمه‌ها محاصره‌ست، تیغ‌هاست بر گلو دشنه‌هاست پشتِ سر، نیزه‌هاست پیشِ رو روی خاک پیکری‌ست، روی نیزه‌ها سری‌ست قصّه را شنیده‌ایم بندبند، مو به مو قصّه را شنیده‌ایم، قصدِ راه کرده‌ایم شرحِ ماجرا بس است، لب ببند قصّه‌گو! نیست، نیست نخل‌زار، پشت رقصِ این غبار نیزه‌زارِ دشمن است، دشمن است روبه‌رو در مسیرِ مردها، صف کشیده دردها زخم‌ها نفس‌نفس، زهرها سبوسبو عدّه‌ای ولی هنوز گرمِ بازیِ خودند یا خزیده در سکوت، یا اسیرِ های‌وهو شاهراه ما بلاست، راه شاه کربلاست جز به خون نمی‌کنند عاشقانِ او وضو عاقبت برای او، پیشِ چشم‌های او غرقِ خون‌شدن مرا آرزوست آرزو!
کاروان ستیغ رفتند و کاروان دریغ جا ماندند کاروانی که تا "اَلیسَ الصبح* همه شرمنده از خدا ماندند  بعد از آنکه چراغ را کشتی خواب آمد سراغشان مشتی   در شب وصل پا به پا کردند چشم‌هایی که تا‌به‌تا ماندند    پیش از این پشت بر حرم کردند با شترهای فتنه رم کردند   برخی از اردوی علی رفتند برخی از فیض مجتبی ماندند   کربلا نه... خودِ قیامت بود کربلا داستان عبرت بود از فیوضات "مَن قضی نحبه" خَسِرَ العشق‌ها جدا ماندند خوش به حال درخت‌هایی که پای "مَن ینتظر" تبر خوردند سروهایی که ایستادند و شاهد ما جنازه‌ها ماندند ما همه درد مشترک داریم غمِ یا لیتنا معک داریم کاش بودیم کربلا ای کاش با کسانی که با شما ماندند مثل بُشر بن غالب اسدی* شد گرفتار حسرت ابدی راویان دعای حضرت عشق خبر مرگشان! کجا ماندند؟ عجبا برخی از همین حضرات پیشمرگان مرتضی بودند در همان کربلای صفین هم  اندکی پای ادعا ماندند بعد تو نیزه‌ها علم شده‌اند همچنین تیغ‌ها قلم شده‌اند تا نَمیرد چراغ عاشورا محتشم‌های نینوا ماندند مپسند از غمت به جان برسم صبر کن تا به کاروان برسم توی فهرست خود مرا ننویس در ردیفی که از تو جا ماندند :: از تنش برده‌اند تن‌پوشش روضه می‌ریزد از سر و دوشش در شب قتلگاه خاموشش همه رفتند و انبیا ماندند بیت آخر فقط صدات زدم روضه اینجا رسید و داد زدم چه قدَر زیر بوته‌ها آن شب اشک‌هایی که بی صدا ماندند
ای که چشمَت شده‌ست گریان و خورده با کربلا دلَت پیوند گریه‌کُن بر غمِ حسین اما چشم، بر شمرِ این زمانه نبند شمرِ امروزِ جبهه را بشناس از سَنان‌ها دَمی نشو غافل جهتِ خویش را مشخص کن سمتِ حَق باید ایستاد ای دل راهِ تاریخ را عوض کردن در جهت‌گیریِ به هنگام است روسپیدی به صِرف نیَّت نیست رو سپیدی فقط به اقدام است شمر، سر می‌بُرَد کماکان و حرمله حمله‌ور به اصغرهاست خیمه دارد هنوز می‌سوزد بر زمین، قطعه‌های اکبرهاست آب را بسته‌اند، می‌بینی ؟ لبِ عطشان هنوز عطشان است کربلا قِصه‌ای قدیمی نیست کربلا مرزِ کُفر و ایمان است دائماً در حوادثِ دوران سربلند و شریف باید بود روبروی ایادیِ شیطان مثلِ ابن عفیف باید بود نَکُنَد در مسیرِ عشق و جنون راهِ خود را نرفته برگردی چون بُرِیر و حبیب و حُر و وَهَب طرفِ حق بایستی مَردی شبِ آخر رسید و حق برداشت بیعتش را ز هر مسلمانی فکر کُن امشب آن شب است ای دل تا کجا پای یار می‌مانی ؟؟