eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده در فضا رایحه ای روح فزا افتاده سرِ تو می رود و پیکر تو می ماند از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمه یِ ما افتاده دمِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟ حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده عاقبت دید رباب آنچه نباید می دید آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم تازیانه که به جانِ تن ما افتاده میشمارم همه طفلان حرم را دائم وای که دخترکت باز کجا افتاده؟ زجر رفته ست سراغش که بیارد او را آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟
چه شبی می‌گذرد در دلِ پنهانِ تنور سر خورشید شده گرمی دُکانِ تنور این چه نوری‌ست تنور از نفسش روشن شد؟! این چه داغی‌ست که آتش زده بر جانِ تنور؟! دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور با سرش صاحبِ این خانه، به نانی برسد کیسه‌ها دوخته و سکه شده نانِ تنور چه بلایی سر نیزه به سرش آوردند؟! که پناه از همه آورده به دامانِ تنور سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کمِ اوست بیش از این‌هاست در این فاجعه تاوانِ تنور
کوتاه کن کلام... بماند بقیه‌اش مرده است احترام... بماند بقیه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام... بماند بقیه‌اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام... بماند بقیه‌اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟... بماند بقیه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه‌اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام... بماند بقیه‌اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام... بماند بقیه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام... بماند بقیه‌اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام... بماند بقیه‌اش :: بر خاک خفته‌ای و مرا می‌بَرَد عدو من می‌روم به شام ...بماند بقیه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت بام... بماند بقیه‌اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام... بماند بقیه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام... بماند بقیه‌اش تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام... بماند بقیه‌اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام... بماند بقیه‌اش
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم... قرار من و تو شبی در خرابه پیِ گنج را کنج ویران بگیرم... هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برای تو از عشق پیمان بگیرم
ای قلم شعری به کام دل بگو چند بیتی از مقام دل بگو منزلش را محترم نامیده‌اند اهل دل، دل را حرم نامیده‌اند خانه‌ی دل جز برای دوست نیست جایگاه هرکه غیر از اوست نیست موج را بیهوده بر ساحل مبند از عدم بگذر، به دنیا دل نبند سینه‌ات را مخزن اسرار کن در دل خود با خدا دیدار کن باید از دل معبری را وا کنی کربلای خویش را پیدا کنی چاوشی پر سوز می‌خواند مرا کربلا هر روز می‌خواند مرا کربلا جغرافیای یارهاست معبد تاریخی فریادهاست آخرین سر منزل آمال ماست ما پی اوییم؛ او دنبال ماست کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست از یمن پیچیده بوی کربلا تا گرفت آیینه سوی کربلا صبح را تا مرز شب آورده‌ایم کربلا را تا حلب آورده‌ایم می‌کشاند تا فراتش نیل را غرق خواهد کرد اسرائیل را کربلا یعنی سرا پا سوختن دین به چندین کیسه زر نفروختن جز اطاعت از ولی الله نیست گندم ری را به آن‌جا راه نیست باید از عشقش دلی پُر داشتن از امان‌نامه تنفر داشتن کربلایی از خدا شرمنده نیست بطنش از مال حرام آکنده نیست قاتلی که در دل گودال بود پیش از این‌ها دزد بیت‌المال بود آخر غارت‌گران این می‌شود دزد بیت‌المال بی دین می‌شود زینب کبری سر بازارها شد اسیر مال مردم‌خوارها کربلا در خون خود غلتیدن است بی امان با مفسدان جنگیدن است جنگ حتماً موشک و خمپاره نیست خانه‌های مردم آواره نیست کار او تغییر باورهای ماست جنگ گاهی پشت سنگرهای ماست گاهی بین کیسه‌های گندم است جنگ گاهی بر معاش مردم است کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست بین دل‌ها سرزمینش را ببین ماجرای اربعینش را ببین اربعین آیینه‌ی بیداری است اربعین در روح مردم جاری است دور‌ی‌اش هرچند ما را داغ کرد آتشی در سینه‌ی عشاق کرد همچنان اما به یادش زنده‌ایم از هوای اربعین آکنده‌ایم کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست کربلا ما را مقاوم ساخته مکتب او حاج قاسم ساخته کربلا یعنی سر آغاز حسین حاج قاسم کیست سرباز حسین جبهه‌ی ما سایه‌ای از کربلاست هر شهیدش آیه‌ای از کربلاست این شهیدان عشق را سنگر شدند نوجوان‌هامان علی اکبر شدند دلبری محو رخ دلداده‌ای وه چه آقایی! چه آقازاده‌ای! حرف جانبازی شود، آماده اوست ای برادر! بنگر آقازاده اوست ارباً اربا در ره دین است این رسم آقازادگی این است این عده‌ای لفظ ز معنا خالی‌اند بس که آقازاده‌ی پوشالی‌اند ای دل امشب بیشتر بی تاب باش محو آقازاده‌ی ارباب باش کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آنکه نفهمید هیچ وقت حتی به روی او در این خانه باز بود از «فضّة خذینی» او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود بازوش سرّ قوت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شده است گرفتار ریسمان مضطر شده همآنکه خودش چاره‌ساز بود گفتند زخم پهلوی او بسته شد؟ نشد! حتی زمان غسل همین روضه باز بود آری مزار گم شده‌ی بی‌نشان او شور آفرین‌ترین غزل اعتراض بود آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آنکه نفهمید هیچ وقت حتی به روی او در این خانه باز بود از «فضّة خذینی» او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود بازوش سرّ قوت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شده است گرفتار ریسمان مضطر شده همآنکه خودش چاره‌ساز بود گفتند زخم پهلوی او بسته شد؟ نشد! حتی زمان غسل همین روضه باز بود آری مزار گم شده‌ی بی‌نشان او شور آفرین‌ترین غزل اعتراض بود آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود
پدر خاک آمده به زمين از فراسوي قله‌ی ادراك رونمايي شده‌ست در خلقت دومين قيد جمله‌ی لولاك من چه گويم ز شأن مادر او بي نظيري كه بي نظير آورد غير از اين نيست وصف بنت اسد دختر شير بود و شير آورد مستجيري به مستجار آمد روح تازه گرفت بيت عتيق كعبه‌اي كه علي درونش نيست چون ركابي شود بدون عقيق صاحب خانه رفته در خانه ديگر اذن دخول لازم نيست حيدر از حفظ بود قرآن را با وجودش نزول لازم نيست بين آغوش احمد مكي آيه‌هايي ز مومنون مي‌خواند عقل كل بود و با كراماتش عاشقان را سوي جنون مي‌خواند كيست مولا، همان كه در كعبه بر روي شانه‌ی پيمبر رفت شانه‌هاي نبي همان عرش است حيدر از عرش هم فراتر رفت گردش روزگار دست علي است كهكشان دانه‌هاي تسبيحش درِ خيبر شكسته، چيزي نيست فتح آن قلعه بود تفريحش چند سالي درست قبل ازل زندگي را شروع كرده علي هر زمان رزق مي‌رسد از راه شک ندارم ركوع كرده علي شب معراج مصطفي حس كرد در پس پرده روبروي علي‌ست به گواه فمن يمت يرني بازگشت همه به سوي علي‌ست
ای خسته از تلاطم دوران! بگو حسین قلبت اگر شکست، فراوان بگو حسین گفتند اگر که درد… بخوان از حسین و بس هر کس سؤال کرد که درمان؟! بگو حسین مثل خلیل باش، برو در دل بلا آتش بدل شود به گلستان، بگو حسین ما را پناه نیست به جز کشتی نجات بی اضطراب، در شب طوفان بگو حسین هر اربعین، شکسته‌تر از اربعین قبل بگذار سر به دشت و بیابان، بگو حسین ای اشک! از کجایی و آشفته‌ی که‌ای؟ با قطره قطره‌هات، پریشان بگو حسین ای سینه! در میانه‌ی محشر بلند شو از زخم زیر چاک گریبان بگو حسین ما اهل روضه‌ایم؛ نه در حسرت بهشت حتی میان روضه‌ی رضوان بگو حسین این بیت، عرض روضه‌ی من باشد و تمام هر کس که گفت از لب عطشان، بگو حسین لبخندی از حسین نصیب همان که گفت: "هر جا دلت گرفت، بگو جان! بگو حسین"
ای خسته از تلاطم دوران! بگو حسین قلبت اگر شکست، فراوان بگو حسین گفتند اگر که درد… بخوان از حسین و بس هر کس سؤال کرد که درمان؟! بگو حسین مثل خلیل باش، برو در دل بلا آتش بدل شود به گلستان، بگو حسین ما را پناه نیست به جز کشتی نجات بی اضطراب، در شب طوفان بگو حسین هر اربعین، شکسته‌تر از اربعین قبل بگذار سر به دشت و بیابان، بگو حسین ای اشک! از کجایی و آشفته‌ی که‌ای؟ با قطره قطره‌هات، پریشان بگو حسین ای سینه! در میانه‌ی محشر بلند شو از زخم زیر چاک گریبان بگو حسین ما اهل روضه‌ایم؛ نه در حسرت بهشت حتی میان روضه‌ی رضوان بگو حسین این بیت، عرض روضه‌ی من باشد و تمام هر کس که گفت از لب عطشان، بگو حسین لبخندی از حسین نصیب همان که گفت: "هر جا دلت گرفت، بگو جان! بگو حسین"
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
کوتاه کن کلام... بماند بقیه‌اش مرده است احترام... بماند بقیه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام... بماند بقیه‌اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام... بماند بقیه‌اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟... بماند بقیه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه‌اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام... بماند بقیه‌اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام... بماند بقیه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام... بماند بقیه‌اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام... بماند بقیه‌اش :: بر خاک خفته‌ای و مرا می‌بَرَد عدو من می‌روم به شام ...بماند بقیه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت بام... بماند بقیه‌اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام... بماند بقیه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام... بماند بقیه‌اش تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام... بماند بقیه‌اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام... بماند بقیه‌اش