eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ایران که بهشت در دل قم دارد در مشهد خود امام هشتم دارد در این دهۀ کرامت و رحمت و نور خورشید به خورشید تبسّم دارد
وقت آن است خداوند مدد فرماید به بیانم مددی بیش ز حد فرماید مدد از حضرت جبریل فراوان برسد واژه ها در طبق لولو و مرجان برسد کلماتی چو گل و لاله و ریحان آید پای این شعر خدایا به خراسان برسد وقت آن است خداوند به امداد آید بازهم نامه ی موری به سلیمان برسد دست تقدیر فراهم شود ان شاءا.. تا سلامِ منِ دل خسته به سلطان برسد بروم با پرِ جبریل به جایی که مپرس و شوم زائر آن صحن و سرایی که مپرس عرشِ هفتم شده آن بارگهِ زیبایش خلدِ هشتم شده با آینه کاری هایش زائر صحن وسرایی که ملک دربانش آستانی که سماوات بلاگردانش حرمی را که ملک خادم باب الکرمش حضرت ضامن آهو که شده سلطانش آستانی که رواقش شده بازار بهشت فقرای همه عالم شده بازرگانش السلام ای علم افراشته بر کشور ما هشتمین نورخدا،حضرتِ تاج سر ما عرشیان آمده از بهرِ مبارک بادت صف کشیدند درآن مسجد گوهرشادت جملگی معتکف صحن و سرایت آقا متوسل شده بر پنجره ی فولادت همه با دفتری از عشق فراآمده اند و به تحریر مقامات شما آمده اند که سرایند شما را به صفات دگری وصفتان را به بیان و کلمات دگری واژه ی وصف تو باید که معطر باشد آیه در آینه قرآنِ مصور باشد روحی از نفخه ی یاسین پیمبر باشد هل اتیٰ باشد و تفسیر ز کوثر باشد بهر توصیف تو از عرش قلم آوردند همه ی جن و بشر یکسره کم آوردند از مقامات شما درّ و گهر می‌ریزد جبرئیل است که می خواند و پر می ریزد السلام ای حرمت قبله ی آمالْ مرا عشقت از روز ازل داد پرو بال مرا چون کبوتر شدن اقبال دگر میخواهد نوکری حرمت حال دگر می خواهد با نگاهِ تو بود نوکر اگر نوکر شد و به درگاه خداوند مقرب تر شد آمدم در حرمت نغمه سرایی بکنم پرِ بغض آمده ام عقده گشایی بکنم آمدم مشهدتان باز گدایی بکنم و گدایی بکنم تا که صفایی بکنم پادشاهی کن و این بار گدا را بپذیر در حریم خودت این بی سر و پا را بپذیر...
به‌مناسبت ایران که بهشت در دلِ قم دارد در مشهدِ خود امام هشتم دارد در این دهه‌ی کرامت و رحمت و نور خورشید به خورشید تبسّم دارد
به‌مناسبت مشهد حرم مطهرِ سلطان است قم مرقد پاک بانوی باران است گویند که حد فاصلِ این دو حرم بین الحرمینِ کشور ایران است
به‌مناسبت ذیقعده شد و فرصت دل‌خواه آمد یاران! دهه‌ی کرامت از راه آمد ای ضامن آهو مددی کن که دلم با زمزمه‌ی "آمدم ای شاه" آمد
به‌مناسبت ایران که بهشت در دلِ قم دارد در مشهدِ خود امام هشتم دارد در این دهه‌ی کرامت و رحمت و نور خورشید به خورشید تبسّم دارد
. حال دلم میگیرد و بد میشود گاهی بغضی می آید گریه را سد میشود گاهی باید کبوتر شد ، پری زد تا به آن شهری کانجا فرشته رفت و آمد میشود گاهی این روضه اقیانوسی از مِهر است و آقایی جبریل حتی از درش رد میشود گاهی اینجا به روی هیچکس در را نمی بندند انبـوه زائـرها زبـانزد میشود گاهی... اینجا کلام «اُدْخُلُوهَا» بسکه دلخواه است هنگام رفتن دل مُردّد میشود گاهی آقا دوباره خواب دیدم مشهدت هستم... خیلی دلم دلتنگ مشهد میشود گاهی شاعر:
عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَخَدِیجَهَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَرَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ چشم بر آمدنت گنبد گردون دارد شعف از گفتن یا فاطمه خاتون دارد بانی خلق زمین شاخه ی طوبا هستی خبر از آمدنت شاخه ی زیتون دارد جای دارد که بپرسیم همه از لیلی چه کسی دور و برش این همه مجنون دارد هر کسی دل بدهد دست تو دیگر چه زمان دل مضطر دل غمگین دل محزون دارد ؟؟ باید از صحن گوهرشاد به فیضیه رسید عتبه بوسی ات انگار که قانون دارد ساغر ما همگان کاسه ی سقاخانه ست هرکسی خورده از آن حال دگرگون دارد ما که از خانه ی پرفیض تو بیرون نرویم اصلا این خانه مگر راه به بیرون دارد؟ نرود حب تو از سینه برون رمز حیات عاشقت مهر تو را در رگ و در خون دارد هر چه ما روز و شب از خوبی تو بنویسیم باز هم کشف کمالات تو مضمون دارد شاعر عاشق شد اگر شعر پراکنده نوشت عشق با دست تو بر طالع من بنده نوشت نقشی از فاطمه در صفحه ی مرآت تویی قره العین نبی کوثر بالذّات تویی هر دم و بازدمت آیه ی نوری بانو باء بسم الله تفسیر کمشکات تویی حجت الله به مدحتگری ات مشغول است ذکر لبهای رضا اکثر اوقات تویی از همان جا که تو هم اُمّ ابیها بودی می توان گفت که یوکابد تورات تویی دختر باب حوائج که شبیه پدرش وقت احسان و کرم می کند افراط تویی کعبه دارد به سرش قصد طواف حرمت حرم الله تویی قبله ی میقات تویی کم ندارد به جهان شاه خراسان خواهر ولی ای اُمّ کرم عمه ی سادات تویی بار سوهان مرا داده حلاوت نامت راز سربسته ی شیرینی سوغات تویی جان به قربان تو که جانِ " رضاجان " هستی ما همه عبد و تو همشیره ی سلطان هستی نجم و نور و قمر و شمس و ضُحا معصومه تالی حضرت اُمُّ النُّجبا معصومه شعر می خوانم و از محضر تو شرمنده م "تو" نشسته ست اگر جای "شما" معصومه بر در خانه ی تو دست توسل بزنم باز کن پنجره ای رو به خدا معصومه در دلم پهن شده سفره ی ختم صلوات هر نفس زمزمه ام صَلِّ عَلی معصومه چه قدر راضیه و مرضیه و زهرایی چه بخوانیم تو را فاطمه یا معصومه ؟ مادرت حضرت صدیقه نگه داشته است جای خالی تو را زیر کسا معصومه ما به نام تو بخوانیم امام خود را حضرت کاظم ما هست اَبامعصومه نامه در نامه جواب همگان را دادی در غیاب پدر خود حبذا معصومه ان یکاد لب ما عرض سلامی به تو شد می کنی از همگان دفع بلا معصومه مرده هم در وسط صحن تو جان می گیرد عطر و بوی حرمت روح فزا معصومه اِشفَعی لی که به غیر از تو ندارم یاری چشم امید همه روز جزا معصومه کاش می شد که خودت عیدی مان را بدهی کاظمین و نجف و کرببلا معصومه دل بی تاب تماشای دو تا مرقد رفت قبل مشهد سفری جانب قم باید رفت
. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا * آفریدند تو را تا که "رضا جان" باشی و خداوند چنین خواست که سلطان باشی قسمت این بود خودت حجّ فقیران باشی به خراسان برسی برکت ایران باشی آبرو داد حریمت به خراسانی ها با تو پر نور شده خانه ی ایرانی ها در امانت همه عالم که امین اللهی هست دلخواه خدا آنچه که تو می خواهی با تو مشهد شده مولا چه زیارتگاهی نه فقط شاه خراسان! که به عالم شاهی ای شهی که همه ی خلق پناهنده ی توست نغمه ی "آمدم ای شاه" برازنده ی توست چون که خورشید شبیه است به خال رویت می شود شمس شموسی لقب دلجویت این عجب نیست که با یک نگه نیکویت روز محشر بشود ضامن ما آهویت هر که شد سائل درگاه تو آقا شده است چشمِ آهو به تو افتاده که زیبا شده است ای که با حیدر کرار تو همنام شدی آمدی مثل علی حامیِ ایتام شدی بس که در زندگی ات آینه ی مام شدی بضعه منّیِ پیغمبرِ اسلام شدی در وجودت چقدر سیرتِ زهرا داری آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری آمدی تا به نگاهی ز همه دل ببری عالم آل محمد تو چه نیکو سیَری علمِ تو داده به آیینِ خدا بال و پری با ولای تو شدم شیعه ی اثنی عشری بیعتِ با تو خدا را زِ دلم کرد رضا شیعه ی هفت امامی نشدم شکرِ خدا از تو کرده است خداوند عجب تکریمی حرمت گشته مهیا به چنین ترسیمی پیش تو راه ندارد به دل ما بیمی غلبه می کند این خاک به هر تحریمی تا به امروز اگر کشور ما پابرجاست علت این است که در سینه ی او صحن رضاست خلقِ عالم به خدا از تو به جز خیر ندید حرمت مثل بهشت است بدون تردید عاشقم رهبرمان را که به صد عشق و امید می رسد محضر تو اولِ هر سال جدید می رسد تا که سخن پیش تو آغاز کند تا که با تو گره از کار وطن باز کند تا بفهمند همه ما کس و کاری داریم ساکنِ کوی رضاییم، چه یاری داریم با شهیدان همگی قول و قراری داریم همه از غیبت مهدی دل زاری داریم العجل مهدی زهرا که اسیر آهیم فرجت را ز غریب الغربا می خواهیم . * علیه_السلام
ای نور تو آمیخته با سوره‌ی جان قدر تو شد تفسیر کوثر، نجم، رحمان ای سوره‌های مهربانی در نگاهت آیه به‌ آیه، حرف‌هایت شرح انسان چشمه به چشمه برکتت جاری‌ست در شهر حس می‌کنم نور تو را، باران به باران آیینه‌باران شد شب ما با حضورت سامان گرفت این شهر، این زلف پریشان تا قبله‌ی هفتم، صراط‌المستقیمی سعی و صفای ما شد از قم تا خراسان تا آمدی، ابلیس شد آواره در شهر این شهر شد باب‌ ولایت، شهر ایمان این شهر با یادت پر از بال فرشته‌است شد کوچه‌هایش مستِ بوی «رَوح و ریحان» شهر بدون تو؟ چه تصویر غریبی... هرگز نمی‌خواهم دلم را بی تو، یک آن اذن دخول من به صحن آینه چیست؟ باید که چشم من شود آیینه‌بندان گاهی فقیر و خسته می‌آیم کنارت آواره و مسکین، پر از حس غریبان گاهی پر از آهم، پر از شرم گناهم آیینه‌ای محو «شکست»، از سنگ طغیان یک گوشه‌ی اندوه در قعر سکوتم آزاد کن روح مرا از شرّ زندان گرداب‌ها بستند صدها سد به رویم ای ساحل آرامشم در اوج طوفان آیینه‌ای را روبرویم می‌گذاری با یاد مادر می‌شود دل، بیت‌الاحزان عطر مدینه می‌وزد در سینه‌ی من یاد شما در سینه‌ام تا هست مهمان با اشک‌هایم می‌نویسم روی این خاک باشد برای آن مزار، آن راز پنهان وقتی زیارت‌نامه می‌خوانم برایت حسّ برائت دارم از دجال و شیطان وقت زیارت زیر لب با خود بگویم: «باشد قرار بعدی ما باب رضوان با «اشفعی لی» وعده‌گاه تو بهشت است دنیا و اهلش هرچه را باشد، بپیچان!» لکنت شدم...، اینجا کمیت شعر لنگ است آیینه‌ی یادت دلم را کرده حیران دست مرا بگذار توی دست دعبل من، کودک شعر، اول راه دبستان... می‌خواستم از دوستت دارم بگویم شد مشق من این شعر بی آغاز و پایان این بیت‌هایم حسّ بیت‌النور دارد روح‌القدس! بر شعر من بالی بیفشان
کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا         گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا         ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا         دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا         دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا         بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا        
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ احساس می کنم که همین‌جاست جنتم هر وقت در حریم تو گرم زیارتم هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف این است آرزوی من این است حاجتم آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا من صید مبتلا‌شده ی این ضمانتم یک سال می شود که به مشهد نیامدم یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم خلوت‌گُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم یک شب سری بزن به من و کنج‌عزلتم در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا در ماجرای عاشقی‌ات درس عبرتم گندم‌به‌دست..،گوشه ای از بارگاه تو با جبرئیل های حرم گرم صحبتم گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم... شکر خدا کبوتر بام کرامتم وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس پس خوش‌به‌حال من که در این مُلک،رعیتم جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم خورشید عالمِین،همین گنبد‌ِ طلاست بر بام تو دمیده شود صبح دولتم من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم من سالیان سال کنار تو راحتم کُلِّ عشیره..،نان‌خور موسی بن جعفریم قربان این گداشدنِ با‌اصالتم ای مهربان‌تر‌ از پدرم! دوست‌دارمت... از کودکی همیشه تو کردی حمایتم مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند با چای حضرتی‌ست فقط اوج لذتم محشر، شفیعِ گریه‌کنانِ تو فاطمه است زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم کامل‌ترین عبادت من نام حیدر است ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست... در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی... من محو در تجلیِ این بی نهایتم سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است عمریست داده ای به همین راه عادتم نُطقم کنار پنجره‌فولاد باز شد با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم ای عُهده‌دار مجلس عطشان کربلا! من آن حسین‌گویِ دمِ دربِ هیئتم تو روضه‌خوان آن لب سرنیزه‌خورده ای من سینه‌چاکِ لطمه‌ی ذکر مصیبتم یَابْن‌َالشَّبیب‌گُفتنِ تو می کُشد مرا... گفتی:که زخم خورده‌ی آن هتک حرمتم ▪️ یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند