#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
درست آنگونه که با رقصِ تاک، انگور میریزد
زمان گردگیری از ضریحت، نور میریزد
مرا بیرون نکن از خانهات هرچند میدانم
که دهقان، جنس نامرغوب خود را دور میریزد
نمیبینیم لطفت را و میپرسد ملک از خود:
چرا شاهی طلا در دامن یک کور میریزد؟
بگو این صحنهی رویایی باران و گلدستهست؟
و یا آب وضو از گونههای حور میریزد؟
تو صیادی، ضریحت دام، هر کس میرسد از راه
دلش را مثل مشتی دانه در این تور میریزد
یقین قصد زیارت کرده با پیراهنِ احرام
همین ابری که خود را پای نیشابور میریزد
**
شبی در خواب دیدم حضرتش در جام زائرها
به لبخندی شرابِ «سَعیُکُم مَشْکور» میریزد
#سعید_مبشر
#امام_حسین_علیه_السلام
در گوشههای غربت این دنیا با یاد کربلای تو میگریم
غم دارم از ستاره فراوانتر اما فقط برای تو میگریم
مانند بومیان قسمخورده مانند مردمان دلآزرده
مانند مادران جوانمرده ای شاه! در عزای تو میگریم
طوری که دستههای عزادارت طرزی که دوستان گرفتارت
شکلی که شیعیان وفادارت آنگونه در هوای تو میگریم
با تُرکهای نوحهگرت گاهی مجروح میکنم سر و رویم را
آنگاه تکیهداده به دیواری با ذکر "لایلای" تو میگریم
گفتم به شمر تعزیهات امسال آتش به خیمهگاه نیندازد
خود را در این گناه نیندازد.... [این روضه را به جای تو میگریم]
روزی به احترام شهیدانت، ای آفتاب مکه به قربانت!
با حاجیان به سوی تو میآیم با کعبه در منای تو میگریم
تیر از قفای تیر رها میشد پیراهنت دچار بلا میشد
ای تشنهلب به مقتل خون رفته! چون رود در قفای تو میگریم
دستار بر حریم سرت یعنی پوشیده باد راز مُعَلّایت
آری تو راز بودی و تا محشر بر راز برملای تو میگریم
حتی همین که اسم تو میآید چیزی مرا به گریه میاندازد
ای آسمان گریسته بر جسمت! بر جان پارسای تو میگریم
زخمی نباش اینهمه ای زیبا! ای دستههای نی کفنت! مولا!
من دستمال گریهی عشاقم از داغ بوریای تو میگریم
#سعید_مبشر
#امام_حسین_علیه_السلام
تو را به یأس و فَرَح هیچ وانمیدارد
نه دشمنان زیادت نه دوستان کمت
چه بود بار امانت که آسمان نکشید؟
سوال میکنم و میخورد تکان علمت
قصیدهای است روان، رود در ستایش تو
و ابرهای جهان شاعران محتشمت
#سعید_مبشر
#امام_حسین_شهادت
از این نسوختم ای گل! کفن نداشتهای
شنیدهام که به تن پیرهن نداشتهای
چنان غریب تو را دوره کردهاند ای دوست
که از قدیم تو گویی وطن نداشتهای
تو را عقیله از انگشترت شناخته است
به قتلگاه که سر در بدن نداشتهای
به جز سهشعبه که از حلق ماهپاره گذشت
به هیچ رهگذری سوءظن نداشتهای
قتیل تشنه! مگر بر گلوی خود حرزی
برای ایمنی از اهرمن نداشتهای؟
نزول تیر نه از وحی کمتر است حسین!
مگر علاقه به احمدشدن نداشتهای؟
عروج بر سر نی همتراز معراج است
مگر رجای محمدشدن نداشتهای؟
تو یک نشانه از اویی تو یک اشاره به او
تو واقعا همه اویی تو «من» نداشتهای
«حیات» از نفس افتاد زیر آب فرات
در آن غروب که نایی به تن نداشتهای
#سعید_مبشر
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#ولادت
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
گل را نمیدانست، باران را نمیفهمید...
انسان قبل از چشمهایت هر چه میکوشید
پیدایی آن ذات پنهان را نمیفهمید
هر شب میآمد بشنود عطر صدایت را
حتی ابوجهلی که قرآن را نمیفهمید
در «بیزمان» بوسیده پایت را وَ الّا رود
در خود معطل بود و «جریان» را نمیفهمید
تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
#سعید_مبشر
#یا_سید_الاحرار
از این نسوختم ای گل! کفن نداشتهای
شنیدهام که به تن پیرهن نداشتهای
چنان غریب تو را دوره کردهاند ای دوست
که از قدیم تو گویی وطن نداشتهای
تو را عقیله از انگشترت شناخته است
به قتلگاه که سر در بدن نداشتهای
به جز سهشعبه که از حلق ماهپاره گذشت
به هیچ رهگذری سوءظن نداشتهای
قتیل تشنه! مگر بر گلوی خود حرزی
برای ایمنی از اهرمن نداشتهای؟
نزول تیر نه از وحی کمتر است حسین!
مگر علاقه به احمدشدن نداشتهای؟
عروج بر سر نی همتراز معراج است
مگر رجای محمدشدن نداشتهای؟
تو یک نشانه از اویی تو یک اشاره به او
تو واقعا همه اویی تو «من» نداشتهای
«حیات» از نفس افتاد زیر آب فرات
در آن غروب که نایی به تن نداشتهای
#سعید_مبشر
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
برای غرقشدن در مقام نوری تو
چقدر میطلبد دل سکوتِ صحرا را
به اشتیاق مزاری که همچنان مخفی است
نسیم کرده زیارت حریم دریا را
تو را فرشتهی الهام دیده در دل خواب
سوال آدمیان را تویی یگانهجواب
جهان چه بود به جز خاک و باد و آتش و آب
اگر به لب نمیآورد نامِ زهرا را؟
پرنده قصهی پرواز را نمیدانست
درخت مزهی آواز را نمیدانست
کسی حکایت آن راز را نمیدانست
که آفرید نگاهت هر آنچه معنا را
تویی حقیقت پایندهای که میگویند
شمیم سبز پراکندهای که میگویند
تویی گذشته و آیندهای که میگویند
سپردهام به تو دیروز را و فردا را
مُصممی که زمین را پر از بهار کنی
که پا به پای کنیزان خانه کار کنی
شدی روانهی مسجد که آشکار کنی
به یکدو خطبهی غرّا خدای پیدا را
و کیست فاطمه؟ آن زن که از زغال تنور
ستارگان زیادی نثار کرده به شب
و یاد داده به خورشید، روشنایی را
و یاد داده به اَسماء علمِ اَسما را
شفیع محشر کبراست اشکِ نمنم تو
و ذکر دائم مولاست اسمِ اعظم تو
تکان کوه که سهل است، شورِ مقدم تو
بلند میکند از جا جناب طاها را
در ازدحام هزاران ستاره میآیی
که صبح روز قیامت سواره میآیی
و در عبور تو سَرها به زیر میافتند
که سِرّ غیبی و پس میزنی تماشا را
#سعید_مبشر
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#غزل
درست آنگونه که با رقص تاک انگور می ریزد
زمان گرد گیری از ضریحت نور می ریزد
مرا بیرون نکن از خانه ات هرچند می دانم
که دهقان جنس نامرغوب خود را دور می ریزد
نمی بینیم لطفت را و می پرسد ملک از خود :
چرا شاهی طلا در دامن یک کور می ریزد؟
بگو این صحنه ی رویایی باران و گلدسته است؟
و یا آب وضو از گونه های حور می ریزد؟
تو صیادی ، ضریحت دام ، هر کس می رسد از راه
دلش را مثل مشتی دانه در این تور می ریزد
یقین قصد زیارت کرده با پیراهن احرام
همین ابری که خود را پای نیشابور می ریزد
شبی در خواب دیدم حضرتش در جام زایرها
به لبخندی « شرابِ سعیکم مشکور » می ریزد
#سعید_مبشر
#امام_رضا_مدح
نمیپرسند جز نام رضا را بین خواب از هم
رسولانی که میگیرند با حیرت جواب از هم
توکل میکند هر صبح قبل از لمس ایوانت
وَ اِلّا میگسست از نور گنبد آفتاب از هم
مرا با ناامیدی اتحادی بود و در صحنت
شبیه جِنّ و بسمالله کردیم اجتناب از هم
لباسم هر چه باشد زائرم آری به جز عنوان
ندارند امتیازی ابر و باران و حباب از هم
به رغم مرزها دنیا سراسر زیر مهر توست
جدا کی میتوان کرد آسمان را با طناب از هم؟
"علی آری علی آری علی آری علی مولاست"
میآید در اذان گلدستههایت را خطاب از هم
وضو میگیرم و اشکم درون آب میریزد
من و حوض حرم گویی که داریم انشعاب از هم
چنان اسم تو را با وجد میخوانم که نزدیک است
بپاشد مثل یکتسبیح صحن انقلاب از هم
به غیر از خطّ باران بر بسیط صفحهی صحرا
روایت کرده چشمان تو را صدها کتاب از هم
چه تصویری! ضریحت در دل و دل در ضریح تو
دو آیینه هنرمندانه میبندند قاب از هم
#سعید_مبشر
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
دوباره عازم تسخیر خیبر است علی
که تیغ دارد و همنام حیدر است علی
بعید نیست که نازل شود فرشتهی وحی
به کربلا که سراپا پیمبر است علی
اذانِ او دل اصحاب را پرانده به عرش
صدای قدسی دنیای دیگر است علی
به نفیِ شرک برافراخت گیسوانش را
که شکل بیرق اللهُ اکبر است علی
چهار سوی دلم را به نام او زدهام
صفا و مروه و میقات و مَشعر است علی
به دیگران چه نیازی که خود به تنهایی
برای خون خدا چند لشکر است علی
چه خطبهای! چه رجرخوانِ بیهماوردی!
به اهل کوفه بگو روی منبر است علی
اگر هر آینه تکثیر میشود در دشت
عجیب نیست که از نسل کوثر است علی
نسیم روضه گرفتهاست در حریم تنش
مزار زخمی گلهای پرپر است علی
تمام زندگیاش غرق ذات حق بوده است
که بین خون خود اکنون شناور است علی
مگر عبای پدر راز را بپوشاند
از اهل خیمه که پاشیدهپیکر است علی
جدا چگونه توان کرد نور را از نور؟
به عینه اکبر و سجاد و اصغر است علی
#سعید_مبشر