eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم تو را بردند بی عمّامه و عالم پریشان شد از آدم تا به خاتم در همین ماتم پریشان شد قدم برداشتی وقتی به روی خاک بی نعلین زمین مرد از خجالت،آسمان یکدم پریشان شد میان شعله ها بودی شبیه مادرت،او که شد از داغش پریشان هاجر و مریم پریشان شد نماز آخرت بود و تن سجاده می لرزید در آن ساعت که حتی کعبه هم از غم پریشان شد به یاد روضه‌ی گودال بودی لحظه‌ی آخر که با اشک تو حالات ملائک هم پریشان شد همان گودال که خم کرده قدِّ عمه جانت را که از سوز دل محزون او عالم پریشان شد
بسم الله الرحمن الرحیم "مهمان کوفه" می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
آن کریم بن کریمی که سخاوت‌ها داشت به گدایان در خانه عنایت‌ها داشت حسن ابنِ علی دیگری از نسل علی به علی و به حسن او که شباهت‌ها داشت راویان مست عسل های کلام حسنند نَقل نُقل کلماتش چه حلاوت‌ها داشت ابن اسحاق اگر جام هدایت نوشید از حدیث حسن آنگونه سعادت‌ها داشت کعبه می خواست طوافش کند اما افسوس آرزو مانده به دل،غِبطه و حسرت‌ها داشت سامرا شد ز دمِ قدسی او سامرّا چون به شدّت نفسش لطف و طراوت‌ها داشت
دردا که علی چو کوه درد است هنوز صدها سال است فرد فرد است هنوز جز با چاهی که محرم اسرار است راز دل خود فاش نکرده است هنوز آتش زده اند خانه‌ی فاطمه را غافل که علی مرد نبرد است هنوز خون است دل ملائک از یاس کبود رنگ رخ جن و انس زرد است هنوز تازه ست هنوز داغ زهرا به دلش فضّه به لبانش آه سرد است هنوز آن پرده نشین خانه‌ی حیدر سوخت خونخواه ولی در پس پرده ست هنوز
. فراتر است از ادراک ما حیای عقیله که آفریده چنین شیر زن،خدای عقیله از ابتدای جهان،عقل در مقام تعلّم زده دو زانوی خود را به پیش پای عقیله از آن زمان که شنیدیم نام نامی او را بریده ایم دل از خلق ما سوای عقیله آهای کوفه، به نان و رطب نیاز ندارد که اوست دختر شاه و تویی گدای عقیله به زیر پرچم زینب نشسته اند خلایق ملائکند به دور و بر سرای عقیله فقط نه خلق زمین روضه خوان او شده باشد که عرشیان همه هستند هم نوای عقیله هزار سر به فدای سر برادر زینب هزار جان گرامی شود فدای عقیله
بسم الله الرحمن الرحیم دیگر تمام غصه ‌ی حیدر تمام شد درد فراق ساقی و کوثر تمام شد وقتی سبو شکسته وساقی به خون نشست پیمانه ریخت ریخت که ساغر تمام شد عمری میان شعله‌ی جهل زمانه سوخت شمع وجود فاتح خیبر تمام شد "مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر" محراب جان سپرده و منبر تمام شد در هم شکست عرش و به هم ریخت آسمان دیگر تمام غصه‌ی حیدر تمام شد
بسم‌الله الرحمن الرحیم می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
بسم الله الرحمن الرحیم در خانه درد هست و برایت طبیب نیست فرصت برای خواندن "امَّن یُجیب"نیست مانند مادرت که خزان شد جوانیَش در خاندان پاک تو غربت عجیب نیست ای وارثِ غروبِ غریبانه یِ حسن از زهر همسرت جگرت بی نصیب نیست افتاده است پیکر تو روی خاک ها وصف تو غیر واژه ی"خَدُّالتَریب"نیست حتی میان خانه خود هم غریبه ای هم‌خانه ات برای تو مولا حبیب نیست تنها تو مانده ای و فقط تیغ آفتاب دردا که در کنار تو "ابنُ الشبیب" نیست معنا گرفته جُود و سخا از وجود تو دل بسته ایم پس به عنایات و جود تو
. می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
بسم الله الرحمن الرحیم اگر دارد بهشت آن میوه های ناب و رنگین را نجف دارد میان یک حرم شیرین تر از این را خوشا آن لحظه ای که در حرم باشم به عشق او بچینم از ضریحش خوشه‌ی انگور شیرین را به زیر سایه‌ی ایوان طلا بنشین تماشا کن شکوه آن می‌ارزد قصرهای زرد و زرّین را علی تفسیر طاها و دخان و ملک و انسان است کنار مرقدش بنشین بخوان طاها و یاسین را هزاران سال پیش آدم به شوق دیدن حیدر برای خود معیّن کرده جای قبر و تدفین را امید من برای لحظه‌ی مردن فقط این است جمال او کند خوشحال این مسکین غمگین را
بسم‌الله الرحمن الرحیم روضه دارد در دل محراب،زین العابدین نیمه های شب ندارد تاب،زین العابدین هر محرّم سفره داری‌می‌کند در منزلش مجلسی دارد چه با آداب،زین العابدین می کند اطعامِ ایتام و مساکین نیمه شب مثل حیدر شب ندارد خواب،زین العابدین اشک می ریزد کنار سفره ی افطاری اش تا که می خواهد بنوشد آب،زین العابدین در غم اصغر که با خون خودش سیراب شد می شود با اشک خود سیراب،زین العابدین در عزای خواهری با پای پر از آبله هست قلبش دائماََ بی تاب،زین العابدین آب آیا می دهی قربانی ات را قبل ذبح؟ پرسشی که دارد از قصاب،زین العابدین اشک می ریزد برای غربت شیب الخضیب وقت سجده در دل محراب،زین العابدین
روضه دارد در دل محراب،زین العابدین نیمه های شب ندارد تاب،زین العابدین هر محرّم سفره داری‌می‌کند در منزلش مجلسی دارد چه با آداب،زین العابدین می کند اطعامِ ایتام و مساکین نیمه شب مثل حیدر شب ندارد خواب،زین العابدین اشک می ریزد کنار سفره ی افطاری اش تا که می خواهد بنوشد آب،زین العابدین  در غم اصغر که با خون خودش سیراب شد می شود با اشک خود سیراب،زین العابدین در عزای خواهری با پای پر از آبله هست قلبش دائماََ بی تاب،زین العابدین آب آیا می دهی قربانی ات را قبل ذبح؟ پرسشی که دارد از قصاب،زین العابدین اشک می ریزد برای غربت شیب الخضیب وقت سجده در دل محراب،زین العابدین