#امام_سجاد_مصیبت
#غزال
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینه جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
#مجیدتال
رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد
یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد
یا مادری که کودک شش ماهه می برد
با هر چه هست دور و برم گریه می کنم
روح صحیفه پر شده از گریه کردنم
خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم
گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم
بین نوافل سحرم گریه می کنم
از خنده های حرمله زجری کشیده ام
من که عقیله را سر بازار دیده ام
بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام
بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم
ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟
آتش میان زلف پریشان که دیده است؟
افتادن قطار اسیران که دیده است؟
عمری است با غم سفرم گریه می کنم
باید چه کرد بین گلو آه و ناله را
زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را
خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را
یاد رقیه با پسرم گریه می کنم
وقتی عقیله وارد بزم شراب شد
وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد
روی سرم تمام زمانه خراب شد
بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم
یادم نمی رود پدرم را پیاده بود
هر طور بود روی دو پا ایستاده بود
بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود
بر حال غربت پدرم گریه می کنم
عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود
خیلی غریب در ته گودال مانده بود
با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود
از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم
بالم زمان پا شدنم تیر می کشد
از داغ زهر کل تنم تیر می کشد
حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...
... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_سجاد_شهادت
پیش چشمان تر من خواهرانم را زدند
شد سپر بر جسم و جانم، عمه جانم را زدند
دیدن روی رباب تشنه آبم کرد آب
من که مردم از غم شش ماهه نوزاد رباب
زنده بادا عمه ام که زود می آمد وسط
هرکجا که حرف سیلی بود می آمد وسط
روی خاک از ضربه نامردها افتاده بود
در میان دسته نامردها افتاده بود
ضربه شلاق بر رخسار خون رنگم زدند
در میان شام و کوفه بارها سنگم زدند
#امام_سجاد_شهادت
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت
آخری نیست بر این گریه بی پایانت
آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان
بیشتر می شود انگار غم پنهانت
زهر هرچند که یک روز به دادت آمد
تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت
غیر زینب چه کسی درد تو را می داند
که چه آورده خرابه به دل ویرانت
سخت سوراند دلت را غم آن جسم کبود
خواهرت بود که جان داد روی دامانت
زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست
که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت
خیزران تا که به دستان کسی می بینی
درد می گیرد ناگاه لب و دندانت
#محمدعلی_بیابانی
#امام_سجاد_شهادت
بر غربت غریب شهیدان گریستم
سرشارتر ز چشمه و باران گریستم
چل سال بر مصیبت جانسوز کربلا
از دل کشیده ناله ی سوزان گریستم
چون شمع نیمه سوخته در مجلس عزا
پیدا گریستم من و پنهان گریستم
با خاطرات ، زندگی من گذشت ، آه
هر لحظه ای به قصه ای از آن گریستم
تا آب خوشگوار به لبهای من رسید
بر تشنه جان سپردن مهمان گریستم
ششماهه دیدم آب شدم از غم علی
بر آن شهید کوچک عطشان گریستم
مانند خیمه ها دلم آتش گرفت ، آه
بر ماجرای شام غریبان گریستم
دیدم سر بریده ی خورشید نینوا
بر نی کند تلاوت قرآن گریستم
وقت مرور واقعه ی کربلا به شام
بر قحطی عدالت و ایمان گریستم
هرچند حق روضه ی داغش ادا نشد
در ماتم حسبن فراوان گریستم
#کمیل_کاشانی
#امام_سجاد_مصیبت
#غزال
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینه جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
#مجیدتال
#امام_سجاد_شهادت
گلان وحی، را پرپر که دیده؟
به گلشن، طایر بی سر، که دیده؟
تب و داغ و غل و زنجیر و دشنام
گلوی خشک و چشم تر که دیده؟
سوار ناقه با، بازوی بسته
زمین افتادن خواهر، که دیده؟
میان آفتاب شام و کوفه
رخ خورشید و خاکستر که دیده؟
به روی یاسها جای سفیدی
ز سیلی رنگ نیلوفر که دیده؟
به رخسار هلالِ اوّلِ ماه
خدایا هیفده اختر که دیده؟
نشان سنگ در بالای نیزه
سر پاک علی اکبر که دیده؟
سرود و رقص و جشن و پایکوبی
به دور آل پیغمبر، که دیده؟
چهل منزل به همراه سکینه
سر عباسِ آبآور که دیده؟
لبِ خشکیده و آوای قرآن
شراب و چوب و طشت زر که دیده؟
بگو «میثم» امام دستْ بسته
اسیر آن همه کافر که دیده؟
#غلامرضا_سازگار
#امام_سجاد_شهادت
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد
شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد
خیال کن هدف سنگهای کوفه و شام
به روی نیزه سر دو برادرت باشد
فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست
و جملههای "حواست به معجرت باشد"
خیال کن حرمت بیپناه مانده و بعد
به روی نی سر سردار لشگرت باشد
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#غزال
بابا خوشآمدی
دیر آمدی به دیدنم اما خوشآمدی
اینجا خرابه است
ایخاکی! ایمسافر صحرا! خوشآمدی
ویراننشین شدم
مهمان من! برای تماشا خوشآمدی
تنهاترین من
حالا به دیدن من تنها خوشآمدی!
هرچند بیسری
اما مشخص است سراپا، خوشآمدی
در دشت دیدمش
پس در مقام زائر زهرا خوشآمدی
بغضم امان نداد
حرفی دگر بگویمت، الّا؛ "خوشآمدی"
::
بیما چه میکنی؟
بابای من به نیزهی اعدا چه میکنی؟
ای ماه شام تار!
در آسمان روشن نیها چه میکنی؟
اصغر که رفتنیست
بهر دوجرعه آب تمنا چه میکنی؟
با گریه کعبه گفت:
یابنالحرم به دِیْر و کلیسا چه میکنی؟
چوب است پاسخت
بر روی نیزهها مگر آوا چه میکنی؟
ای تشنهلب! بگو
با داغ تشنهرفتن سقّا چه میکنی؟
حالا به هوش باش
گفتی که دخترم تو بگو تا چه میکنی!
::
تا زجر میکشم
هی فکر میکنم که چرا زجر میکشم؟
از کاروان جدا
از اهل کاروان که جدا زجر میکشم
در شام و کوفه نه!
بعد از تو -آه- در همهجا زجر میکشم
از صبح تا به شب
یا زخم میشمارم و یا زجر میکشم
بالا نمیرود
دستم، اگر کهوقت دعا زجر میکشم
از ترس کعب نی
آهسته و بدون صدا زجر میکشم
این کل روضه است:
چون زجر میکشید مرا، زجر میکشم
#مجتبی_خرسندی
.
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین
#مناجات_اربعین
#اربعین_حسینی
#مهدی_مقیمی
ای کربلا سلام
پرچم به شانه ام
من رهسپارِ جاده ام ای کربلا سلام
خسته نمی شوم
این بار هم پیاده ام ای کربلا سلام
در پای هر عمود
رو به تو ایستاده ام ای کربلا سلام
ای کربلا سلام
نزدیکِ اربعین
غیر از زیارتِ تو نداریم دغدغه
لطف امام رضا
شد شاملم که آرزوی من محققه
زائر روایته
که با فرشته های خدا می شه بدرقه
ای کربلا سلام
در سینه ام حسین
صدها کتابِ مرثیه شیرازه می کنم
در طولِ این مسیر
با گرد و خاکها نفسی تازه می کنم
در پای هر عمود
اشکی روانه بی حد و اندازه می کنم
ای کربلا سلام
می گن تو این مسیر
بر پای زائرای شما بوسه می زنن
می گن به التماس
زوارتو برای پذیرایی می برن
جون می کنن فدا
در پای زائرِ حرمِ شاه بی کفن
ای کربلا سلام
هر کس پیاده رفت
یک آبِله به یاد سه ساله نشونَشه
دیدم جوونی رو
کُلِّ مسیر ، مادر پیرش رو شونَشه
تا می گی یا حسین
بی اختیار قطرهء اشکی رو گونَشه
ای کربلا سلام
#غزال
.
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
#غزال
ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎنﻫﺎ اﻓﺘﺎد
آﺳﻤﺎنﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ
ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد
روﺿﻪای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ
مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد
ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ
ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد
ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد
غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎنِ ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن
ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد
ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ
ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ انسیهی حورا اﻓﺘﺎد
ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ
ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
::
إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ
ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد
ارﺑﺎً ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ
از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ، اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد
پدر از راه رسید
ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ افتاد
ساعتی بعد از آن
سر طفلی به روی شانهی بابا افتاد
روضه در لفافهست
سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد
ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
#شب_پنجم_محرم
#غزال
یا معزالمومنین
مثلِ طفلی پشتِ پایت راه افتادهست دین
میدرخشد نامِ تو
بر رکابِ کهنهی تاریخ مانندِ نگین
ابتدا تا انتها
در کلامت جاری است آیاتِ قرآنِ مبین
لطفت آنقدر است که؛
تا ابد سائل نخواهد دید لطفی این چنین
مینویسم یا کریم
میگذارم بعدِ اسمت تا قیامت نقطه چین
تا که مهمانت شود
با لبِ خندان شدی با یک جزامی همنشین
بعدِ میدان رفتنت
پرچمِ تزویر رو در رویت افتاده زمین
مثلِ طوفانِ بلا
رفتهای تا قلبِ لشکر از یسار و از یمین
در جمل تکرار شد
با هجومِ تو جوانیِ امیرالمومنین
مانده ردِ پایِ تو
در تمامِ کربلا با یادگاریهایِ تو
دشمنان را دیده است
از بلندی ضربههایِ بی امان را دیده است
آه که از قلبِ شاه
بعدِ تیر حرمله خونِ روان را دیده است
نیزه و شمشیر و تیر
رو به یک پیکر هجومِ توامان رو دیده است
با دو چشمِ خیسِ خود
تشنه رویِ خاک عمویِ نیمه جان را دیده است
در کنارِ عمهاش
سمتِ مقتل رفتنِ شمر و سنان را دیده است
با قدی کوتاه رفت
بی زره رو در رویِ شمشیر عبدالله رفت
دستِ عبدالله آه
رویِ خاک افتاد و از دل گفت وا امّاه آه
حرمله فرصت نداد
تا بماند زنده حتی لحظهای کوتاه آه
آخرین سرباز را
ذبح کرده تیر رو در رویِ چشمِ شاه آه
با لگد برداشتند
پیکرِ ابن الحسن را از میانِ راه آه
در شلوغیها شده
شمر نقشِ اوّلِ این روضهی جانکاه آه
نعلها کرده یکی
جسمِ عبدالله را با جسمِ ثارالله آه
.
#محمد_حسن_بهرامی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#غزال
عشق را در بر کشید
از جگر آهی برای غربت دلبر کشید
از کف پای عمو
سرمهای برداشت و روی دو چشم تر کشید
گفت احلی من عسل
شربت عشق حسین بن علی را سر کشید
روضهام آغاز شد
بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید
مرکبی با نعل خود
قد او را چون عمو عباس آب آور کشید
داغ فرزند حسن
دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید
قصه را از سر گرفت
پهلوی قاسم شکست و روضهی مادر گرفت
حرمت حیدر شکست
عاقبت از ساقهی خود غنچهای پرپر شکست
بار شیشه داشت و
سنگی آمد آه! بار شیشهاش آخر شکست
خورد پیشانی به در
آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست
چادرش آتش گرفت
مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست
در میان شعلهها
یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا
هم بدن سالم نماند
هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند
با حساب تیرها
پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند
با حساب نیزهها
آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند
با حساب تیغها
چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند
با حساب سنگها
چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند
با حساب نعلها
هیچ یک از استخوانهای بدن سالم نماند
پیکری باقی نماند
خووود روی سر نبوده، پس سری باقی نماند
#حامد_تجری
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#غزال
باز یل آمده است
معنی حیّ علی خیر العمل آمده است
او غزال حرم است
تا قصیده بشود مثل غزل آمده است
نوجوان است ولی
ادبش گفت که از روز ازل آمده است
شتر سرخ کجاست
پسر صف شکن جنگ جمل آمده است
هدفش ازرق بود
در پی کشتن این حداقل آمده است
به خدا با رزمش
طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است
یک نفر جنگیده
نعرهی حیدری از چند محل آمده است
لشکر از خواب پرید
بی مهابا همه گفتند اجل آمده است
همه در حیرت او
عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او
سپرش را برداشت
آمد عمامهی سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت
از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
گریه می کرد ولی
دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت
از همه دل میکَند
تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت
چون نهال است تنش
از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت
وای از این رفتن او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او
خیمه غوغا شده است
نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه تنها شده است
نجمه چشمش روشن
چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی
صورت غرقه به خون تو چه زیبا شده است
زیر و رو شد بدنت
چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
تو که قاسم بودی
از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است
بد کشیدن تو را
قدت انگار که اندازهی سقا شده است
چکمهها جای خودش
نعلها نیز برای تو مهیا شده است
وای از این هلهلهها
سر عمامهات انگار که دعوا شده است
نوهی فاطمهای
چند تا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زدهای
سینهات مقتلی از روضهی زهرا شده است
میخ در نیست ولی
تیر هر قدر که میشد به تنت جا شده است
#مجید_تال
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
#غزال
اکبر زمین خورده
الله اکبر در نجف حیدر زمین خورده
پیری از آن سو گفت
یا للعجب انگار پیغمبر زمین خورده
با زخم پهلویش
خیلی شبیه سوره ی کوثر زمین خورده
واضح ترش این است
انگار مادر باز پشت در زمین خورده
این گونه ی خاکی
معلوم خواهد کرد او با سر زمین خورده
او ارباً اربا بود
پس این کبوتر هم بدون پر زمین خورده
حالا سوال این است
اکبر زمین افتاده یا اصغر زمین خورده؟
ارباب ما دق کرد
ارباب ما در پیش یک لشکر زمین خورده
حتما هزاران بار
از خیمه تا این قتلگه خواهر زمین خورده
گفت از زمین پاشو
زهرا برای حفظ این معجر زمین خورده
این یک عبا بس نیست
وقتی که قطعه قطعه این پیکر زمین خورده
تشییع او سخت است
پیش تنش زانوی آب آور زمین خورده
#وحید_محمدی
#امام_حسین_علیه_السلام_شهادت
#غزال
#عاشورا
اربابمان افتاد
لرزه به ارکان زمین و آسمان افتاد
نیزه به پهلو خورد
در گوشه ی گودال آقا نیمه جان افتاد
تا از نفس افتاد
در شیب مقتل بود زهرا، هم زمان افتاد
سمت حرم رفتند
دلشوره در جان امام مهربان افتاد
میخواست برخیزد
از بس جراحت داشت آقا ناتوان افتاد
مشغول یا رب شد
راه عبور نیزه ای سمت دهان افتاد
شمشیر بالا رفت
یک دست عبدالله آنجا ناگهان افتاد
خیلی اذیت شد
وقتی به جانش خنجر کند سنان افتاد
شمر آمده گودال
سر که جدا شد ناگهان نبض جهان افتاد
سر دست خولی و
رخت و لباسش هم به دست این و آن افتاد
عریان بدن میشد
در عرش اعلی ناله و آه و فغان افتاد
عمامه به اخنس ...
انگشتر آقا به دست ساربان افتاد
روی زمین جسمِ
مولای بی همتای ما بی سایه بان افتاد
#وحید_محمدی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزال
به نام او هوالباقی
به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی
من از ابروت فهمیدم
که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی
ابالفضلی و عباسی
تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی
جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی
وفا٬غیرت٬ادب٬تنها؛
برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی
قواعد ریخته برهم
تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی
برای کشتن مردم
خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی
برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی
برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی
بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی
به دستت دست میشویی
ندیدم در کسی اینقدر مهجوری و مشتاقی
به کف الاَیمَن و ایسَر
دوتا دستت دوتا سروند افتادند در باغی
غم مَشک و غم اصغر
دوچندان می کند در سینه ات هر داغ را داغی
تمام دشت می گویند
أدر کأساً وناوِلها الا یا ایها الساقی
.
خبر پاشیده شد از هم
سپاه دشمنان با یک نفر پاشیده شد از هم
به دست یک نفر هم نه
سپاه اینچنین با یک نظر پاشیده شد از هم
دم رود آمد و آن رود
دلش با دیدن قرص قمر پاشیده شد از هم
به دورش حلقه کردند و
گُلی در کنج گلدان با تبر پاشیده شد از هم
رباب و اصغر و بابا
پس از او بینشان تیر سه پر پاشیده شد از هم
و او هم پهلویش انگار
شده چون پهلویی که پشت در پاشیده شد از هم
عمود خیمه٬ بر فرقش
عمود آهنین افتاد و سر پاشیده شد از هم
سرش پاشیده شد اما
دل بابا برایش بیشتر پاشیده شد از هم
#مهدی_رحیمی
#امام_سجاد_مصیبت
#غزال
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینه جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
#مجیدتال