#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#قطعه
گفتم از آبی که مینوشند حتی اسبها
مرهم لبهای بیجانش کنم اما نشد
آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد
خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد
رو زدم بر حرمله گفتم علی، جان میدهد
رو زدم شاید پشیمانش کنم اما نشد
بچهام را تشنه بر دستم گرفتم خواستم
آن جماعت را پریشانش کنم اما نشد
خون چکید از این عبا و مادرش از هوش رفت
آمدم با تیر پنهانش کنم اما نشد
پشت خیمه خاک کردم دستپاچه لااقل
مخفی از چشمِ سوارانش کنم اما نشد
جای زخم ناخنش بر گردن من مانده است
زخم آوردم که درمانش کنم اما نشد
تیر وقتی خورد بر حلقش ، نگاهش خشک شد
هی تکان دادم که گریانش کنم اما نشد
#حسن_لطفی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#محرم
#قطعه
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا
خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم
تیر را بیرون کشیدم خِسخِسِ تو قطع شد
ای زبانبسته تو را من از صدا انداختم
حرمله بعد از شکارت چند تا خلعت گرفت
گفت با یک تیر اما هردو را انداختم
کاش پشت خیمهها پنهان نمیکردم تو را
وای بدجوری طمع در نیزهها انداختم
آب را وا میکنند اما نمینوشد رُباب
عمههایت را پس از تو از غذا انداختم
آه هر سنگی که بر من خورد بعدش بر تو خورد
شرمگینم که تورا در زیر پا انداختم
دست بسته میدود دنبال تو با خواهرم...
مادرت را بین مُشتی بی حیا انداختم
#حسن_لطفی
#امام_حسین علیهالسلام
#شام_غریبان
#قطعه
🔹نمازِ سر🔹
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود
خبری بود در تنور انگار
خبر این بار، داغتر شده بود
با دل خون وضوی گریه گرفت
بین سجاده نوحهگر شده بود
آسمان را به سمت خویش کشید
وسعت خانه بیشتر شده بود
شانه برداشت تا که مویش را...
شانه از دست چشم، تر شده بود
عطر برداشت تا که رویش را...
عطر میسوخت، خونجگر شده بود
آب برداشت تا گلویش را...
آب، دریای شعلهور شده بود
کاش آن شب سحر نمیآمد
سحر آمد ولی اگر شده بود...
پشت سر ایستاد و قامت بست
لحظههای نماز سر شده بود
#رضا_خورشیدیفرد
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#قطعه
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم
دیدم هزار داغ ولی باورم نبود
یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو
بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود
عمه به جای من کتک از دست شمر خورد
جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود
****
دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان
میدید روی نیزه سر شیرخواره بود
در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین
در زیر پای مرکب و چندین سواره بود
چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک
دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود
****
نازک تر از تن عموی من تنِ من است
پای شتر کجا و تن دخترِ حسن
با کعب نی زدند مرا بسکه کوفیان
جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#اسارت
#قطعه
بعد دروازهی ساعات چه ساعاتی بود
کوچه کوچه همهی شهر سرم ریخت حسین
آنکه آورد مرا گوشهی بازار انداخت
عاقبت اشک زِ چشمان ترم ریخت حسین
زن و نامرد و حرامی همه قاطی بودند
در حراجی عرقِ اهل حرم ریخت حسین
سرِ زنجیر کشیدند و همه اُفتادند
به زمین قافلهی دربهدرم ریخت حسین
بال من بود سپر چادر من بود سپر
آنقدر تَرکه به ما خورد پرم ریخت حسین
هرچه زد بر تن من هیچ نگفتم اما
تا که بر روی لبت زد جگرم ریخت حسین
سنگ هربار به ما خورد به سرها هم خورد
آنقدر سنگ زد و دور و برم ریخت حسین
که رُباب تو نگفت از سر نیزه اُفتاد
ناله زد از سر نیزه پسرم ریخت حسین
میهمان بودم و این شهر به زحمت اُفتاد
هرقدر داشت زباله به سرم ریخت حسین
#حسن_لطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#قطعه
رسیدهام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
نگاه من همۀ راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را
ولی نخواسته در بین راه سوزاندم
دل اهالی محروم چند استان را
بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم
ولو به قدر نگاهی تمام آنان را
نگاههای پر از حسرت کشاورزان
میان دشت تکانهای دست چوپان را
و آن غریبه که در قهوهخانۀ سر راه
همان که خم شد و بوسید تکۀ نان را
همان که نام تو را برد زیر لب وقتی
که روی میز غذا میگذاشت لیوان را
همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم:
خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را
همان که گفت به آقا بگو غلط کردم
بگو ببخشد، رانندۀ بیابان را
بگو از آنچه که میداند او پشیمانم
خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را
چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم
و التماس دعاهای مرزداران را
خلاصه این که به قول رفیق شاعرمان
«چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را»
نجف شروع زمین بود و ابتدای سفر
نجف به روی سر من گرفت قرآن را
مرا گرفت در آغوش، موکب اول
منِ دچار تحیر، منِ پریشان را
در این طریق فقط میزبان به سجده شدهست
که توتیا بکند خاک پای مهمان را
فقط حسین به آغوش هم رسانده چنین
برادران تنی را، عراق و ایران را
چه با غرور نشاندند روی سینهٔ خود
عمودها همه تصویری از شهیدان را
قدم قدم غم تو زنده میکند دل را
خدا زیاد کند این غم فراوان را
یکی گرفته پدر را به روی دوش خودش
یکی کشانده به سویت عصازنان جان را
چه جذبهایست در آغوش تو که اینگونه
کشاندهای به تماشا جهانِ حیران را
زمین به سوی تو برخاستهست، میخواهد
به ما نشان بدهد رستخیز انسان را
در ازدحام تو گم کردهام خودم را هم
در ازدحام ندیدم عمود پایان را
تو را گرفته در آغوش خویش ششگوشه
چنان که جلد طلاکوب، متن قرآن را
از این حرم به حرمهای دیگری راه است
اگر که باز کنی چشمِ غرق باران را
دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خدا کند که بسازیم قبر پنهان را
برای حضرت زهرا ضریح میسازیم
و دست فرشچیان طرح میزند آن را
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات
#قطعه
زائر اوست زائر زهرا
تِلو خیرالنساست معصومه
دستگیری کند ز زائر خویش
چقدَر با وفاست معصومه
آل احمد به سایهاش جمعاند
چون حدیثِ کساست معصومه
سیر در خود کند ز فیض قِدم
کی حدوثش رَواست معصومه
وین عجب بین که در تشعشع خویش
خویش تحتالشعاعست معصومه
خاطرم زنده میشود با او
چقدَر آشناست معصومه
شوهرش نیست لیک مادر ماست
فیض بی ردِپاست معصومه
صَرف مِهر است فعل و قول کریم
خبر و مبتداست معصومه
در اصولش کَرم قضا نشود
چون فریضه اَداست معصومه
دست و پا چون زنم که رزاقِ
خلق بی دست و پاست معصومه
#محمد_سهرابی
#امام_جواد_علیه_السلام
#قطعه
دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح
تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی
سبوکشان همگی بندگان میکده اند
بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی
کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟
که پیر میکده راهم نداد ای ساقی
مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی
مرا چه کار به کار معاد ای ساقی
خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد
دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی
جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت
أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
#مهدی_جهاندار
#حضرت_نجمه_خاتون_علیهاسلام
#ام_الشمس
#قطعه
دوباره دست بر سینه ، به درگاه تو ، رو کردم
سلام ای همسرِ باب الحوائج ، قبله هفتم
تو آن مستوره ای هستی که عقل از درک تو عاجز
شبیه فاطمه مخفی است قدر ات نزد این مردم
تویی آن نجمه ای که در شب ظلمانیِ دنیا
به لطف نورِ تابان ات نمی گردیم سردرگم
همیشه زیر چتر رحمت ات بوده است ایران چون
شده گسترده خوانِ فیضِ تو در مشهد و در قم
فقط کافیست در صحن گوهرشاد از تو نام آرَم
محال است اینکه از من رو بتابد ، اختر هشتم
برای اینکه از برکت نماند سفره ام خالی
به نیت از تو دادم بر کبوترهای او گندم
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
۱۵ شوال ۱۴۴۶
سوزِقلم
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
#مدح_امیرالمومنین
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#قطعه
از لحظه ای که مهر تو در سینه ام افتاد
از کف قرارم رفت و کارم بی قراری شد
چون باورم این است ، لطف ات شاملم گشته
کارم میان مشکلات امیدواری شد
وقتی خدای تو امیرالمومنین ات خواند
این واژه تا روز قیامت انحصاری شد
ای ماه کامل ، حق بده یک عمر آقاجان
از شوق وصل ات کار من شب زنده داری شد
مالک تو را دید و شدی تو مالک قلبش
اینگونه در راه تو غرق جان نثاری شد
قالب تهی کردند یل های عرب وقتی
انی انا الحیدر به لب های تو جاری شد
مولای من ، تو هستی ای کرار ، نه آنکه
تاریخ آورده به هر غزوه فراری شد
ملعون بود آنکس که بغض ات را به دل دارد
سهم محب و شیعیانت رستگاری شد
هرکس به تو پیوست ، تقوایش زبانزد شد
از تو جدا هم غرق در بی بند و باری شد
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#قطعه
شکر خدا که از ازل آقای ما شدی
شکر خدا که نوکری ات شد نصیبِ ما
صد مرده زنده میشود از خاکِ مقدمت
ای تربتِ مقدس و پاکَت ، طبیبِ ما
حُبَّت دلیلِ رفع موانع ز هر دعاست
ای پاسخ حقیقی اَمَّن یُجیبِ ما
هستی رفیق هرکه ندارد رفیق و یار
تنهاترین رفیق ، حبیبِ غریبِ ما
ای بی کفن فتاده به صحرای کربلا
خد التریب ، حضرتِ شیب الخضیبِ ما
از بین روضه های تو با روضه تنور
عمری است رفته است قرار و شکیب ما
لطفی کن ای طبیب و به فریاد ما برس
در وقت احتضار بزن یک سری به ما
#یونس_وصالی
#شام_غریبان
#قطعه
🔹نمازِ سر🔹
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود
خبری بود در تنور انگار
خبر این بار، داغتر شده بود
با دل خون وضوی گریه گرفت
بین سجاده نوحهگر شده بود
آسمان را به سمت خویش کشید
وسعت خانه بیشتر شده بود
شانه برداشت تا که مویش را...
شانه از دست چشم، تر شده بود
عطر برداشت تا که رویش را...
عطر میسوخت، خونجگر شده بود
آب برداشت تا گلویش را...
آب، دریای شعلهور شده بود
کاش آن شب سحر نمیآمد
سحر آمد ولی اگر شده بود...
پشت سر ایستاد و قامت بست
لحظههای نماز سر شده بود
#رضا_خورشیدیفرد